نقدی علمی بر روایتهای ذکرشده:
۱- بینندهی این روایات، تناقض و آشفتگی شدیدی در آنها مشاهده میکند که تقریباً هیچیک از این روایتها از این تناقض و اضطراب خالی نیست، چنانچه روایتی میگوید: کسی که خانه را به آتش کشید عمر بود، و روایتی دیگر این عمل را به قنفذ نسبت میدهد، و روایتی نیز مدعی است که عمرسقصد آتشزدن خانه را نمود، ولی آن را آتش نزد. از دیگر نمونههای اضطراب، اینکه روایتی میگوید: کسی که به فاطمهلتعدی نمود و جنینش را سقط کرد، عمرسبود و روایتی دیگر قنفذ (غلام عمر) را عامل این کار میداند، همچنین در یک روایت آمده که این حادثه در روز سقیفه رخ داده و روایتی دیگر چنین رخدادی را در زمانی میپردازد که فاطمهلدست نوشتهای از ابوبکرس در مورد بازگرداندن فدک دریافت میدارد، اندکی تأمل در این روایتها نشان میدهد که تناقضها و آشفتگیهای شدیدی در آنها وجود دارد که این دلیلی است بر کذب و ساختگیبودن این روایتها که توسط دشمنان این دین برای ایجاد فتنه در میان مسلمانان ساخته و پرداخته شده است، ضمن اینکه این روایتها از لحاظ سند نیز هیچ جایگاه و اعتباری ندارند. بنابراین، دو اشکال اساسی در این روایات مشاهده میشود: یکی بیاعتبار بودن و حتی نبود سندهای درست و دیگری، اضطراب و آشفتگی شدید در متون این روایتها. ﴿وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا٨٢﴾[النساء: ۸۲]
۲- چگونه اشکال دارد که علیس بپذیرد و تحمل کند که با همسرش (دختر و جگرگوشهی رسول خداص) چنین رفتار شود و او با وجودی که عربی قریش و از تبار هاشم و پهلوانی است که در راه الله از هیچ سرزنشی نمیهراسد، هیچ حرکتی نکند و هیچ واکنشی نشان ندهد؟!
ای کسی که علیس را گرامی میداری! اگر با خانوادهات چنین رفتار شود، چه میکنی؟ در حالی که تفاوت روشنی و فراوانی میان تو و علیس وجود دارد و همسرت نیز مانند فاطمهلنیست.
شاید بگویی: در روایتها آمده است: علی بن ابی طالب÷ از جایش جهید و یقهی عمر را گرفت و او را به شدت تکان داد و به زمین انداخت و ضربهای به بینی و کردنش زد و تصمیم گرفت او را بکشد، ولی فرمودهی رسول اللهصرا بیاد آورد که او را به صبر و اطاعت وصیت نموده بود [۱۳].
در پاسخ میگویم: این خود، بر اضطراب و آشفتگی روایات میافزاید، زیرا در بیشتر روایات چنین چیزی نیامده است، و این روایت با عقیدهی شیعیان در مورد عصمت ائمه که حتی آنان را از نسیان و فراموشی معصوم میپندارند، در تعارض قرار دارد.
و اگر در چارچوب بحث و مناقشه بپذیریم که علی÷ چنین واکنشی از خود نشان داد، بازهم این سؤال مطرح است که چرا علیس، این همه تأخیر کرد تا آنکه عمرس توانست وارد خانه شود، فاطمه را بزند، پهلویش را بشکند، بچهای را که در شکم داشت، از بین ببرد و خانهاش را به آتش بکشد؟ بلکه چرا خود علی درب را باز نکرد؟ خانههای آن زمان، کوچک و به گونهای بود که برای رسیدن به آن و دفاع از همسرش، این همه وقت نیاز نداشت.
شاید بگویی: علی÷ از آن جهت از پارهی تن رسول اللهصدفاع نکرد که پیغمبر÷این موضوع را به او خبر داده و وصیتش کرده بود که به خاطر مصلحت اسلام و مسلمانان صبر و شکیبایی نماید.
میگویم: از کدامین مصلحت اسلام سخن میگویی، حال آنکه بزرگترین علمای مذهبت تصریح کردهاند که مردم پس از وفات رسول اللهصاز دین برگشتند (مرتد شدند) و تنها تعداد اندکی که شمارشان از تعداد انگشتان دو دست نمیگذرد، بر دین اسلام ثابتقدم ماندند؟ پس در سکوت در برابر مرتدین چه مصلحتی برای اسلام وجود داشت که آنان را به حالشان رها کنند تا هر فسادی که در زمین میخواهند، به راه بپردازند؟
وانگهی دفاع و حمایت از همسر، بلکه دفاع از پارهی تن رسول اللهصچه ارتباطی با حفاظت دین دارد؟ همه میدانیم که از مهمترین وظایف یک مرد در قبال همسرش حفظ حقوق و کرامت اوست، چنانچه پروردگار متعال میفرماید: ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ﴾[النساء: ۱۹]. «و با آنان به شایستگی رفتار کنید».
این وظیفه به حدی مهم است که حتی اگر به حیات و زندگانی شوهر خاتمه دهد، بازهم نباید در انجامش کوتاهی کند، همانطور که در حدیث آمده است: «هر کس به خاطر دفاع از آبرویش بمیرد، شهید است». حال دفاع از دختر رسول اللهصو سرور و بانوی زنان اهل بهشت چه حکمی دارد که هرکه او را بیازارد، پیامبرصرا آزرده است؟!
۳- به ادعای شیعیان این بزرگترین اذیت و آزاری بود که بر او رفت و در چنین وضعیت اسفبار و غمانگیزی قرار گرفت، ولی محبوبترین شخص زندگیاش یعنی شوهرش علی، هیچ تکانی به خود نمیدهد و بدین ترتیب گذشته از درد و اندوهی که به سبب آن ستم بر او میرود، دچار اندوه عاطفی هم میشود و هم زمان دو درد احساس میکند: یکی درد حسی و بدنی ناشی از جراحت و دیگری درد روحی ناشی از عدم دفاع شوهر از او. در این صورت چه بخواهیم و چه نخواهیم، علیس در ستمی که بر پارهی تن رسول اللهصرفته، شریک و سهیم دانستهایم، چرا که او را به کوتاهی در دفاع از فاطمهی زهراءلمتهم کردهایم، این از یک سو، اما از سوی دیگر، علی نه اینکه از فاطمهلدفاع نکرد، بلکه دخترش ام کلثوم را هم به ازدواج عمر بن خطاب درآورد! همچنین نام یکی از پسرانش را عمر نهاد، و فرزندان علی یعنی حسن و حسینشنیز فرندانشان را بدین اسم نامگذاری کردند!
علمای شیعه میگویند: فاطمه پس از وفات رسول اللهصسه ماه زنده بود و در برخی روایاتشان آمده هفتاد و پنج روز زنده بود، ضمناً ادعا میکنند که ماجرای شکستن پهلویش و سقط جنینش بلافاصله پس از وفات پیامبرصو در روز سقیفه اتفاق افتاد و برخی روایاتشان بدین نکته تصریح میکنند که از آن پس فاطمه همواره در بستر بیماری بود تا اینکه وفات نمود. علمای شیعه در عین حال ادعا میکنند که فاطمه از همان زمان برای مطالبهی فدک نزد ابوبکر رفت! پس این اشکال مطرح میشود که به پاسخ نیاز دارد:
آیا سبب مرگ بانو، جراحتهایی بود که به علت شکستن پهلویش و سقط جنین به وجود آمد؟ یا فاطمهی زهراء سلام الله علیها بهبود پیدا کرد و توان و نیروی جنسیاش را بازیافت و توانست برای مطالبهی فدک نزد ابوبکر برود؟ و سبب مرگش عامل دیگری بود که هیچ ارتباطی به داستان ساختگی شکستن پهلو و آتشزدن خانه ندارد؟ یا به راستی همانگونه که اهل سنت معتقدند، اصلاً تاریخ چنین رخدادی را به خود ندیده است؟
و به فرض اینکه در چارچوب بحث و مناقشه وقوع چنین رخدادی را بپذیریم، آیا سه ماه یا هفتاد و پنج روز برای بهبودی اینکه پهلویش شکسته و سقط جنین کرده کافی است، که بتواند از خانه بیرون برود، و فدک را از ابوبکر مطالبه نماید! بلکه چگونه و براساس چه منطقی میتوان پذیرفت که ارثش را از کسانی مطالبه نمود که به ادعای شیعیان، قصد جانش را نمودند و فرزندش را که در شکم داشت کشتند؟
جای شگفت است که آقایان روایتی از ابی عبدالله÷ نقل میکنند که گفته است: «فاطمه پس از پدرش هفتاد و پنج روز زندگی کرد، در حالی که هیچ لبخند و خندهای بر لبانش ننشست، هر هفتهای دو بار (روزهای دوشنبه و پنجشنبه) بر سر قبور شهدا میرفت و آنجا نماز میخواند و دعا میکرد تا آنکه وفات نمود» [۱۴]. آیا این حال کسی است که پهلویش شکسته و کودکش، سقط شده است؟!
مناسب است اینجا سخن یکی از شخصیتهای نامدار شیعه (کاشف الغطا) را یادآوری کنیم که گفته است: «ماجرای فاطمهی زهراء و کتکزدن به صورتش، برای وجدان و قلب بنده قابل قبول نیست و احساسم به پذیرش آن قانع نمیشود، نه بدین خاطر که کسانی از این گستاخی و جرأت پرهیز میکنند، بلکه بدین سبب و پژگیهای اخلاقی عربها و آداب و رسوم دورهی جاهلیت به گونهای بود که به شدت از زدن زن منع میکرد و اسلام آن را تأیید کرده و بر آن تأکید نمود» [۱۵].
کسی که در وضعیت قوم عرب پیش از ظهور اسلام بیندیشد و توجه نماید، این ویژگی را به وضوح مشاهده میکند، از اینرو پس از آنکه پروردگار، آنان را به زیور ایمان آراست، چگونه بودند؟ شاید داستان ابوجهل در شب هجرت پیامبرصتأییدی بر این نکته باشد، وقتی کفار قریش خانهی پیامبرصرا محاصره کردند، یکی از جوانان از ابوجهل پرسید: چرا به جای این همه انتظار به خانهی محمدصیورش نمیبریم؟ ابوجهل با عصبانیت پاسخ داد: وای برتو! آیا میخواهی این سحن در میان عربها بپیچد که ابوالحکم عمرو بن هشام دختران محمد را ترسانده است؟!
همچنین امام خوئی (یکی از علمای معاصر و نامدار شیعه) صحت داستان قتل فاطمه را قاطعانه تأیید نکرده است، چنانچه از او پرسیده اند: آیا روایتهایی که سخنرانان منبری و برخی از نویسندگان مطرح میکنند که عمر، پهلوی بانو فاطمه را شکسته، به نظر شما درست است؟ وی پاسخ میدهد: خدا میداند، داستان مشهور و معروف است [۱۶]. بدین سان آقای خوئی به شهرت داستان بسنده کرد و میدانید که نزد علماء شهرت یک داستان، دلیل بر صحت آن نیست.
۴- پروردگار متعال میفرماید: ﴿وَلَنَبۡلُوَنَّكُم بِشَيۡءٖ مِّنَ ٱلۡخَوۡفِ وَٱلۡجُوعِ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَنفُسِ وَٱلثَّمَرَٰتِۗ وَبَشِّرِ ٱلصَّٰبِرِينَ١٥٥ ٱلَّذِينَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِيبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ١٥٦﴾[البقرة: ۱۵۵-۱۵۶] «ما به طور قطع شما را با اموری (مثل) ترس گرسنگی به وجودآمدن نقص در اموال و نیز با مصیبتهای جانی و کاهش محصولات آزمایش میکنیم. و به صابران مژده بده، کسانی که هرگاه مصیبتی به آنان میرسد، میگویند: ما از آن الله هستیم و به سوی الله باز میگردیم».
و میفرماید: ﴿وَٱلصَّٰبِرِينَ فِي ٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَحِينَ ٱلۡبَأۡسِۗ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ١٧٧﴾[البقرة: ۱۷۷] «... (نیکی، ایمان و رفتار کسانی است که) در سختیهای مالی و جانی و نیز هنگام جهاد، صابر و شکیبا باشند، اینها راستگو و پرهیزکارند».
صدوق، روایتی از علی÷ نقل کرده که فرموده است: «هرکس هنگام مصیبت بر روی پایش بزند، اعمالش نابود و برباد میگردد». و در تفسیر الصافی، ذیل آیهی ۱۲ سورهی ممتحنه، روایتی بدین مضمون آمده که «پیامبرصاز زنان بیعت گرفت که (در هنگام مصیبت) جامهی سیاه نپوشند و گریبان پاره نکنند و آه و وایلا سر ندهند».
در فروع کافی آمده است: «پیامبرصبه فاطمه علیها السلام وصیت نمود: هنگامی که من مُردم، به صورتت نزن و موهایت را پریشان و آشفته رها مکن و آه و وایلا سر مده»، چنانچه روایت دیگری نیز در زمینهی صبر و شکیبائی در هنگام مصیبت و نهی از بیصبری نقل شده است [۱۷]. ولی با این حال و دیگر روایات شیعه مشاهده میکنیم که تصویری از فاطمه لبه تصویر کشیده میشود که او به فرمان پروردگار و پیامبر عمل نکرده است، بلکه بنابراین روایات ساختگی، فاطمه تصمیم گرفت گریبانش را چاک دهد، موهایش را پراکنده سازد و کنار قبر پدرش داد و فریاد و آه و وایلا سر دهد و حتی بدین منظور از خانه بیرون رفت، ولی علیس او را از این کار بازداشت!
میگویم: اصلاً امکان ندارد چنین عمل زشتی از بانویی چون فاطمهی زهراءلسر بزند که در اخلاق و رفتار بیش از همه به رسول اللهصشباهت داشت، چنانچه این شباهت و همانندی از مادرمان عایشهی صدیقهلروایت شده است. آری! فاطمهی زهراءلپرورشیافتهی محمد مصطفیصو سرور و بانوی زنان اهل بهشت بود و این دلیلی است بر اینکه علماء و سرآمدان شیعه، قصد تحریک احساسات و عواطف شیعیان را داشتهاند، اگرچه در این مسیر داستانها و مسایلی سرهم میکنند که در واقع طعن و نکوهش خاندان پیامبرصاست!
۵- واقعیتی که اصلاً جای انکارش نیست، این افسانهی دروغین را رد میکند، چگونه است که علیل، ام کلثوم دختر فاطمهبرا به ازدواج عمرس درمیآورد، حال آنکه به گمان و پندار شیعیان، عمر، همان کسی است که مادر ام کلثوم را زده، پهلویش را شکسته و باعث مرگش بوده است؟ بلکه به گمان شیعیان، عمر کافر بوده است؟!
تو را به خدا سوگند، آیا دخترت را به کسی میدهی که با مادر دخترت چنین رفتاری کرده باشد؟ پس چگونه امکان کسی چون علی÷ که از تو بهتر و با تقواتر است، چنین کند؟ آیا علی بدینگونه پاداش همسرش فاطمه را میدهد که دختر فاطمه را به ازدواج سرسختترین دشمن وی درمیآورد؟ آیا علیس دخترش را به یک کافر میدهد؟ حال آنکه پروردگار متعال فرموده است: ﴿وَلَا تُنكِحُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ حَتَّىٰ يُؤۡمِنُواْۚ﴾[البقرة: ۲۲۱]. «و به مردان شرک زن ندهید، تا آنکه ایمان نیاورند».
تنها یک تفسیر و دلیل برای این ازدواج مبارک وجود دارد و آن اینکه علی ساز آن جهت ام کلثوملرا به ازدواج عمرس درآورد که دین و اخلاق عمر را پسندیده بود و بدین سان به فرمان رسول اللهصعمل کرد که فرموده است: «هرگاه کسی که دین و اخلاقش را میپسندید، (برای خواستگاری) نزدتان آمد، به او زن بدهید».
در واقع این ازدواج، تکریم و بزرگداشت ام کلثوملبه شمار میرود و چون علمای شیعه از پاسخ گویی به این اشکال درماندند، دروغهای شگفتانگیزی سرهم کردند و دانسته یا ندانسته به طعن و نکوهش اهل بیت پرداختند و روایتهایی ساختند و پرداختند که از آن جمله روایتی است از ابوعبدالله÷ [۱۸]بدین مضمون که از ازدواج عمر با ام کلثوم، به عنوان فرجی یاد میکند که غصب شده است [۱۹].
پناه بر خدا، این طعن و نکوهش واضحی بر علی و خانوادهی اوست، آیا آبروی علیس آن مرد شریف و با غیرت، غصب میشود و او هیچ حرکتی نمیکند؟! حال آنکه میدانست که هرکس به خاطر آبرویش کشته شود، شهید است اگر این بیغیرتی و نامردی نیست، پس در دنیا نامردی و بیغیرتی وجود ندارد؟ هیهات و صد هیهات که مرد شریف قریش اینچنین بوده باشد.
حتی برخی ادعا کردهاند که عمر در حقیقت با جنِّی از نجران ازدواج کرد که به شکل ام کلثوم درآمده بود [۲۰].
نادرستی این سخن بیاساس به اندازهای واضح و روشنی است که نیازی به رد و بررسی آن نیست، و من قضاوت دربارهی این دروغ و خرافهی بزرگ را به خودت میسپارم.
به هرحال به هیچ عنوان نمیتوان ازدواج عمر با دختر علی و فاطمه را انکار کرد، زیرا این موضوع پیش از آنکه نزد اهل سنت ثابت باشد، نزد شیعیان به ثبوت رسیده است که پارهای از منابعش ذکر شد.
۶- نکتهی دیگری که درخور توجه است، اینکه معمولاً انسان بهترین اسمها را برای فرزندانش انتخاب میکند، اسمهایی که دوست دارد و مورد پسند اوست، شیعه و سنی قبول دارند که علیس، بنام ابوبکر، عمر و عثمان را بر فرزندانش گذاشته و پس از او فرزندانش نیز همین رویه را دنبال کردهاند [۲۱]. و این نامگذاریها به سبب جایگاه و منزلت ابوبکر، عثمان و علی در دلهایشان بود که در نتیجهی شایستگی و تقوایشان در قلوب اهل بیت جای داشتند و از این رو اهل بیت با نامگذاری فرزندانشان به نام ابوبکر، عمر و عثمان خواستند یادشان را جاودانه نمایند و این دلیلی است بر افسانهبودن داستان مظلومیت زهراء.
البته علمای شیعه زیرکی به خرچ داده و کوشیدهاند این حقیقت را از پیروانشان مخفی کنند، و گرنه ذکر این نامها در حسینیهها و مراسم مربوط به واقعهی کربلا، چه معنا و تفسیری خواهد داشت؟ چنانچه از جمله کسانی که به همراه حسینس در کربلا شهید شدند، برادرانش ابوبکر و عمر و عثمان، فرزندان علی، و همینطور ابوبکر و عمر، فرزندان حسن بن علیشبودند، و این در کتابهای شیعه موجود است، چنانچه در منابعی که پیشتر ذکر شد نیز وجود دارد، گویا علمای شیعه از آن جهت این حقایق را مخفی نگه میدارند که مبادا عوام شیعه بیدار شوند و واکنشی نشان دهند. شاید بگویید: اسم و نام که دلیل محبت یا بغض نیست، بلکه چنین اسمهای در آن زمان متداول بوده است.
در پاسخ میگوییم: اگر به راستی اینچنین است که شما میگویید، پس چرا این نامها را در عاشورا از مردم مخفی نگه میدارید و یادی از سایر کشتههای کربلا با ذکر نامهایشان نمیکنید؟ آیا این مخفی کاری از سوی عمامهداران شیعه نشان از ارتباط این نامگذاریها به محبت و ارتباط دوستانهی صحابه و اهل بیت با یکدیگر نیست؟ و چون دلیل دیگری بر این نامگذاریها وجود ندارد، مخفی نگهداشتن این حقیقت را برگزیدهاند تا عوام به این دوستی و محبت پی نبرند!
۷- از اینکه بگذریم، علیس، اصحاب رسول اللهصو در رأسشان ابوبکر و عمربرا به کثرت ستوده است، چنانچه این نکته به وضوح در کتابهای شیعه وجود دارد، مثل نهج البلاغه که به پندار شیعیان صحیحترین کتاب است.
«رَأَيْتُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ ص، فَمَا أَرَى أَحَداً يُشْبِهُهُمْ مِنْکُمْ! لَقَدْ کَانُوا يُصْبِحُونَ شُعْثاً غُبْراً، قَدْ بَاتُوا سُجّداً وَقِيَاماً، يُرَاوِحُونَ بَيْنَ جِبَاهِهِمْ وَخُدُودِهِمْ، وَيَقِفُونَ عَلَي مِثْلِ الْجَمْرِ مِنْ ذِکْرِ مَعَادِهِمْ! کَأَنَّ بَيْنَ أَعْيُنهِمْ رُکَبَ الْمِعْزَي مِنْ طُولِ سُجُودِهِمْ! إِذَا ذُکِرَ اللهُ هَمَلَتْ أَعْيُنُهُمْ حَتَّي تَبُلَّ جُيُوبَهُمْ، وَمَادُوا کَمَا يَمِيدُ الشَّجَرُ يَوْمَ الرِّيحِ الْعَاصِفِ، خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ، وَرَجَاءً لِلثَّوَابِ» [۲۲].
ترجمه: «من اصحاب محمدصرا دیدم، اما هیچیک از شما را ندیدم که همانندی و شباهتی به آنان داشته باشد، آنها شبها را در حالی به صبح میرساندند که (از عبادت شب) موهایی ژولیده و چهرههایی غبارآلود داشتند و شب را تا به صبح در سجده و قیام میگذراندند، میان پیشانی و گونههای خود را در پیشگاه پروردگار بر خاک میساییدند و از یادآوری بازگشتشان به سوی خداوند طوری دگرگون میشدند که گویا بر روی آتش ایستادهاند و میان چشمانشان (پیشانیشان) از کثرت و طول سجده، همانند زانوی بُز، پنبه بسته بود، هرگاه نام و یاد خدا به میان میآید، چنان اشک میریختند که گریبانهایشان تر میشد و از بیم عقوبت الهی و از امید به پاداش پروردگار، همانند درخت به هنگام وزش باد، به خود میلرزیدند، همچنین در مدح و ستایش عمرس، پس از وفات آن بزرگوار فرمود: «للَّهِ بِلَاءُ فُلاَنٍ، فَلَقَدْ قَوَّمَ الْأَوَدَ، وَدَاوَي الْعَمَدَ، وَأَقَامَ السُّنَّةَ، وَخَلَّفَ الْفِتْنَةَ! ذَهَبَ نَقِيَّ الثَّوْبِ، قَلِيلَ الْعَيْبِ. أَصَابَ خَيْرَهَا، وَسَبَقَ شَرَّهَا، أَدَّي إِلَي اللهِ طَاعَتَهُ، وَاتَّقَاهُ بِحَقِّهِ» [۲۳]ترجمه: «خدا فلانی را در آزمایشی که کرد، جزای خیر دهد، او کجیها را راست کرد و علتها را درمان نمود، سنت را به پا داشت و بدعتها را پس پشت انداخت و با دامنی پاک و عیبی اندک رفت و در حالی درگذشت که به خوبیهای دنیا رسید و از بدیهای آن بدور ماند، وظیفهاش را در قبال اطاعت خدا انجام داد و شایسته و بایسته، تقوای الهی پیشه نمود».
ابن ابی الحدید، شارح شیعه و معتزلی نهج البلاغه میگوید: «منظور از فلانی در این خطبه عمر بن خطاب میباشد، من نسخهی خطی نهج البلاغه را به خط گردآورندهی آن، یعنی رضی ابوالحسن دیدهام که ذیل کلمهی فلانی، عمر نوشته بود».
آیا علیس کسی را میستاید که این همه ستم به همسر وی (فاطمهی زهراء) پارهی تن مصطفیصروا داشته و یا در حقیقت، مظلومیت زهرا افسانهی دروغینی است که هیچ حقیقتی ندارد.
۸- کاملاً واضح و روشن است که بدعتیها و صاحبان افکار و اندیشههای انحرافی به هر روایتی که دیدگاه یا گفتار باطلشان را تأیید کند، استناد میکنند، هرچند روایتها مورد استعمالشان صحیح نباشد، آنان در راستای ترویج اندیشههای باطل خویش، چنین روایاتی را به کار میگیرند، به عنوان مثال نواصب و دشمنان اهل بیت میتوانند با استناد به روایات مربوط به مظلومیت زهراء سلام الله علیها به طعن و نکوهش علی مرتضیس پردازند و ادعا کنند آنچه برای فاطمه روی داد، به تدبیر و دسیسهی علی بن ابی طالب بود، بدین سان خودش را از او خلاص کند و پس از او ازدواج نماید و بعد برای اثبات ادعایشان به ازدواج علی با زنی از بنی حنیفه استدلال کنند که در نتیجهی این ازدواج محمد بن حنفیه زاده شد، وانگهی ادعا نمایند علی، به پاداش کاری که قاتل فاطمه کرد، ام کلثوم را به ازدواج وی درآورد، و حتی به قدری قدرشناس قاتلان همسرش بود که برخی از از فرزندانش را ابوبکر و عمر نامید!!
ای کسی که دوستدار علی÷ هستی! آیا برایت قابل قبول است که چنین اتهامی بر آن بزرگمرد وارد شود؟ این خود دلیلی است بر اینکه انگیزهی کسانی که این دروغ را به عمرس نسبت دادهاند، چیزی جز هوا و هوس و بغض و کینه نبوده است.
۹- روایتهایی که در آن از افتادن گوشوارهی فاطمه در این رویداد افسانهای سخن به میان میآید، با روایت صحیح و واقعیت زندگی علی و فاطمهبدر تعارضی است، «پیامبرصهمواره سفرش را از خانهی فاطمه آغاز میکرد و به همان جا پایان میداد، باری فاطمهی زهراءلهنگام بازگشت پدر و شوهرش از سفر، پارچهای چیزی به عنوان پرده نصب کرده بود، هنگامی که پیامبرصآن را دید، در حالی که ناراحتی در چهرهاش نمایان بود، از کنارش گذشت و نزدیک منبر نشست، پس فاطمه گردنبند، گوشواره و زیورآلاتش را درآورد به همراه پرده نزد پدرش فرستاد و گفت: اینها را در راه الله قرار بده. آنجا بود که پیامبرصفرمود: چه کار خوبی کرد! پدرش فدایش باد و سه بار این را گفت و افزود: خانوادهی محمد را با دنیا چکار؟ به راستی آنان برای آخرت آفریده شدهاند و دنیا برای آنها خلق شده است [۲۴].
و در روایتی آمده که علی÷ فرموده است: رسول اللهصنزد دخترش فاطمه علیها السلام رفت و در گردن فاطمه گردنبندی بود، پیامبر از او روی گرداند، پس فاطمه آن را پاره کرد و انداخت [۲۵]. علاوه بر این، ماجرای افتادن گوشواره با فقر خانوادهی علی در تعارضی است، چنانچه علیس در یکی خطبههایش میگوید:
«سوگند به خدا جبهی پشمینم را به اندازهای وصله کردهام که دیگر از وصلهگرش خجالت میکشم و حتی شخصی به من گفت: آیا آن را بیرون نمیاندازی؟» [۲۶].
چنانچه علیس ناگزیر شد کاری را برای تهیهی غذای یک روز بفروشد، از او روایت شده که باری فرمود: «چه کسی شمشیرم را میخرد؟ به خدا سوگند اگر پول خرید ازاری را داشتم، شمشیرم را نمیفروختم» [۲۷].
و از امام محمد باقر/روایت شده که علی÷ در حالی درگذشت که هشتصد هزار درهم بدهی داشت [۲۸].
حال سؤال این است که خانوادهی علی چگونه و از کجا آن گوشواره را خریدند؟
۱۰- داستان زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب، مشهورتر از آن است که بر شما خوانندهی گرامی مخفی مانده باشد، چنانچه میدانید، اهل کوفه به او این انتخاب را دادند که از ابوبکر و عمر، اظهار بیزاری نماید، او را یاری دهند یا با آن دو اظهار دوستی کند، تا او را تحویل بنی امیه دهند، آنجا بود که سخن حق و راستین خود درباره آن دو بزرگوار را بیان کرد و با آنان اظهار دوستی نمود و فرمود: «آن دو دوستان پدر بزرگم بودند که در کنار او، یعنی کنارش قبرش دفن شدهاند» [۲۹].
پس اگر حقیقت داشت که ابوبکر و عمر، پهلوی جدهی زید را شکسته و جنینش را از بین برده و سبب وفاتش شدهاند، آیا زید چنین موضعی دربارهی آن دو میگرفت؟ به خصوصی که برائت از ابوبکر و عمر، خواستهی هوادارانش بود. و آیا امام زین العابدین از جگرگوشهاش ماجرای مظلومیت زهراء را پنهان کرده بود یا این مظلومیت اصلاً وجود نداشته است؟ و از اینرو علی بن حسین و پدران و فرزندانش از این قصهی ساختگی بیاطلاع بوده اند.
آری! تنها کسانی این داستان را ساختهاند که خواهان ایجاد شکاف در یکپارچگی امت بودهاند و از اینرو این دروغها را سرهم کردهاند، تا همواره این زخم مزمن باز باشد و هر سال آن را تکرار کنند و بدین سان دلها را بر ضد پیروان راستین دین اسلام سرشار از کینه نمایند.
۱۲- در صورتی که تمام این دروغها را بپذیریم و باور کنیم که واقعاً چنین بلاهایی بر سر علی و فاطمه درآمده و از آن دو کاری ساخته نبوده، بازهم این سؤال مطرح است که آیا در مدینه مردمانی نبودند که نسبت به آبروی پیامبرشان که حکم پارهی تن آن بزرگوار را داشت، غیرت ورزند و آیا مدینه، تهی از کسانی بود که نسبت به اهل بیت پیامبرصتعصب و غیرت داشته باشند؟
پس زندگی علی و فاطمه در چنین جامعهای بزرگترین عیبی است که بر آنان وارد میشود، و در چنین جامعهای هیچ خیری وجود ندارد.
خلاصه اینکه داستان مظلومیت زهراء سلام الله علیها دروغ و افسانهای بیش نیست.
[۱۳] کتاب سلیم بن قیس، تحقیق محمد باقر انصاری (۳۸۷)، بحار الأنوار مجلسی، (۲۸ / ۲۹۹) (۴۳ / ۱۹۸)، اللمعة البیضاء، تبریزی انصاری (۸۷)، الأنوار العلویة، جعفر نقدی (۲۸۷)، مجمع النورین ابوالحسن ترمذی (۸۱)، بیت الأحزان، عباس قمی (۱۲) الانتصار، عاملی (۷ / ۲۳۴) مأساة الزهراء، جعفر مرتضی. [۱۴] الکافی، کلینی (۳ / ۲۲۸). [۱۵] جنة المأوی (۱۳۵). [۱۶] نگاه: صراط النجاة، میرزا جواد تبریزی (۳ / ۳۱۴). [۱۷] الخصال (۶۲۱). [۱۸] منظور امام جعفر صادق است. [۱۹] منابع روایت: الکافی، کلینی (۵ / ۳۶۴) بحار الأنوار (۴۲ / ۱۰۶)، الأنوار النعمانیة (۱ / ۸۲)، جواهر الکلام جواهری (۹ / ۳۷)، وسائل الشیعة، حر عاملی (۳ / ۵۶۱) جامع أحادیث الشیعة، بروجردی (۲ / ۵۲۸) و... [۲۰] منابع روایت: بحار الأنوار (۴۲ / ۸۸) الخرائج والجرائح، قطب الدین راوندی (۲ / ۸۲۶) الأنوار النعمانیة (۱ / ۸۴) اللمعة البیضاء، تبریزی انصاری (۸۲۱)، مدینة المعاجز (۳ / ۲۰۲)، العوالم (۱۱ / ۱ – ۶) الأنوار العلویة (۴۶۳). [۲۱] الإرشاد (۱۶۷) (۲۴۸)، المناقب (۴ / ۱۰۷ – ۱۱۲)، مقاتل الطالبین (۹۱)، الأمالی، صدوق (۱۲۱)، إعلام الوری (۲۰۳) بحار الأنوار (۴۲ / ۷۴، ۹۰، ۹۲) (۴۵ / ۳۶، ۶۳) (۴۴ / ۳۱۳)، الاختصاص ۸۲ المعجم، خوئی (۲۱ / ۶۶) (۲۲ / ۷)، الأنوار النعمانیة (۳ / ۲۶۳)، شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید شیعهی معتزلی (۹ / ۲۴۲)، رجال ترکوا بصمات علی قسمات التاریخ، قزوینی (۱۷۲، ۱۷۷)، الفصول المهمة، ابن الصباغ (۱ / ۶۴۵) (۲ / ۴۸۸)، الأنوار العلویة، جعفر نقدی (۴۳۴، ۴۴۸)، أنصار الحسین، مهدی شمس الدین (۱۳۶)، معالم المدرستین، عسکری (۳ / ۱۲۷)، مناقب الإمام أمیرالمؤمنین (ع) کوفی (۲ / ۴۸)، تاریخ الأئمة، بغدادی (۱۷) شرح الأخبار، قاضی نعمان (۳ / ۱۷۸)؛ تاج الموالید طبرسی (۱۹) المستجاد من الإرشاد، حلی (۱۳۹) العوالم عبدالله بحرانی (۲۸۰) لواعج الأشجان، محسن امین (۱۷۷)، مستدرک سفینة البحار، شاهرودی (۷ / ۳۸۶)، الرجال، طوسی (۱۰۶) رجال ابن داود (۲۱۵)، نقد الرجال، تفرشی (۵ / ۱۲۷)، مستدرکات علم الرجال، شاهرودی (۸ / ۳۴۳) المفید من معجم رجال الحدیث، جواهری (۳۶۵، ۶۸۶)، قاموس الرجال، تستری (۱۱ / ۲۳۶)، تاریخ یعقوبی (۲ / ۲۱۳)، أعیال الشیعه مسحن أمین (۱ / ۳۲۷، ۶۰۸) (۲ / ۳۰۲)، الدر النظیم، عاملی (۴۳۰)، کشف الغمة (۲ / ۶۷) موسوعة شهداء المعصومین (۱ / ۲۶۷) (۲ / ۲۵۲، ۲۷۱) شرح إحقاق الحق (۲۲ / ۶۷۵، ۷۸۲، ۶۸۴، )۳۳ / ۶۷۶) مجلهی تراثنا (۲ / ۱۴۹). [۲۲] نهج البلاغه، به شرح محمد عبده، خطبهی ۹۲. [۲۳] نهج البلاغه، به شرح محمد عبده، خطبهی ۲۲۰. [۲۴] نگا: الأمالی صدوق (۲۰۵) روضة الواعظین نیشابوری (۴۴۴) حلیة الأبرار، هاشم بحرانی (۱ / ۲۰۸)، بحار الأنوار مجلسی (۴۳ / ۸۶۰۲۰) منهاج الصالحین، وحید خراسانی (۱ / ۲۸۱)، أهل البیت فی الکتاب والسنة، محمد ری شهری (۴۶)، مجمع النورین، ابوالحسن مرندی (۶۴) مقدمة فی أصول الدین، وحید خراسانی (۲۸۴). [۲۵] الأمالی، صدوق (۵۵۲)، حلیة الأبرابر، هاشم بحرانی (۱ / ۲۰۷، ۲۰۹) بحار الأنوار، مجلسی (۴۳ / ۲۲)، مستدرک سفینة البحار، علی نمازی شاهرودی (۴ / ۳۷۸)، کشف الغمة، اربلی (۲ / ۹۹)، المنتخب من الصحاح الستة، محمد حیات انصاری (۵ / ۱۸۳). [۲۶] نهج البلاغه (۲ / ۶۰) مستدرک الوسائل، نوری طبرسی (۳ / ۲۷۲) مکارم الأخلاق، طبرسی (۱۰)، مناقب آل أبی طالب، بن سهر آشوب (۱ / ۳۷۰) بحار الأنوار، مجلسی (۴۱ / ۱۶۰) (۶۳ / ۲۳۰) (۷۴ / ۲۵)، (۱۶ / ۶۹۶)، (۳ / ۲۷۳) مستدرک سفنیة البحار، علی نمازی (۳ / ۳۶۱) (۴ / ۱۸۱)، الإمام علی بن ابی طالب، احمد رحمانی همدانی (۶۱۹)، تفسیر مجمع البیان طبرسی (۹ / ۱۴۷) تفسیر نور الثقلین جوزی (۵ / ۱۶) أعیان الشیعة، محسن امین (۱ / ۳۴۶). [۲۷] منهاج الصالحین، وحید خراسانی (۱ / ۱۰۷)، مناقب آل أبی طالب، ابن سهر آشوب (۱ / ۳۶۶)، بحار الأنوار، مجلسی (۴ / ۳۲۴) أعیان الشیعة محسن امین (۱ / ۳۴۷)، شرح إحقاق الحق، مرعشی (۸ / ۲۵۳)، (۱۷ / ۶۰۵) (۳۲ / ۲۸۵)، مقدمة فی أصول الدین، وحید خراسانی (۱۸۰). [۲۸] وسائل الشیعة، حر عاملی (۱۸ / ۳۲۲) بحار الأنوار مجلسی (۴ / ۳۲۸)، مستدرک سفینة البحار نمازی (۲ / ۴۱۲)، موسوعة کلمات الإمام الحسن (ع) (۹۱). [۲۹] الخصال، صدوق (۳۷۳)، مصباح البلاغة (مستدرک نهج البلاغة) میر جهانی (۳ / ۱۳۶)، شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی (۱ / ۳۴۹)، الاختصاص، مفید (۱۷۲)، حلیة الأبرار، هاشم بحرانی (۲ / ۳۶۹)، بحار الأنوار، مجلسی (۳۸ / ۱۷۵)، جواهر التاریخ علی کورانی (۱ / ۴۳۷)، حیاة أمیرالمؤمنین عن لسانه، محمد محمدیان (۲ / ۲۴۲)، موسوعة الإمام علی بن أبی طالب فی الکتاب والسنة، شهر ری شهری (۸ / ۲۲۳). موسوعة شهادة المعصومین، (۱ / ۲۹۲).