خاتمه
زمانی که این داستانها را میخواندم، داستان مورچه و سلیمان÷ به ذهنم خطور کرد، همان داستانی که در سورهی نمل آمده است، پروردگار متعال میفرماید: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَآ أَتَوۡاْ عَلَىٰ وَادِ ٱلنَّمۡلِ قَالَتۡ نَمۡلَةٞ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّمۡلُ ٱدۡخُلُواْ مَسَٰكِنَكُمۡ لَا يَحۡطِمَنَّكُمۡ سُلَيۡمَٰنُ وَجُنُودُهُۥ وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ١٨﴾[النمل: ۱۸].
«تا به سرزمین مورچهها رسیدند، مورچهای گفت: به لانههای خود بروید تا سلیمان و لشکرش ندانسته شما را پایمال نکنند» از خود علت این سخن را پرسیدم که مورچه میگوید: «مبادا سلیمان و لشکرش ندانسته شما را پایمال کنند»آیا چنین عبارتی به معنی نفی ظلم از یاران و اصحاب سلیمان÷ نیست؟ پس این سخن را با گفتار کسانی مقایسه کردم که عمر را به شکستن درب خانهی فاطمه و به آتشکشیدن آن متهم میکنند، با خود گفتم: گویا آن مورچه از اینها بهتر بود که به اصحاب سلیمان÷ حُسن ظن داشته، ولی اینها به اصحاب رسول اللهصبدگمان هستند.
سبحانك اللهم وبحمدك، أشهد أن لا إله إلا أنت أستغفرك وأتوب إليك.
وصلى الله على نبينا محمد وعلى آله وصحبه وسلم وآخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين