زنی بابرکت
اتفاقاتی برای عایشه افتاده است که سبب شدهاند تا مقرراتی برای راحتی امت در طی آیاتی از سوی خداوند نازل گردد، که بر با برکت بودن عایشه دلالت مینماید و نشانگر این است که خداوند او را دوست میدارد، از آن جمله نزول قرآن به تشریع تیمم.
بخاری از هشام و او از پدرش از عایشه روایت میکند که او از أسماء گردنبندی عاریه گرفته بود و گردنبند گم شد، پیامبر افرادی از یارانش را به جستجوی آن فرستاد، و وقت نماز فرا رسید، و آنها بدون وضوء نماز خواندند و وقتی نزد پیامبر آمدند این مطلب را به او گفتند، آنگاه آیه تیمم نازل شد، و أسید بن حضیرگفت: «خداوند به شما جزای خیر دهد این اولین برکت شما نیستای خاندان أبوبکر، سوگند به خدا هیچ کاری برایت پیش نیامده مگر آنکه خداوند برایت از آن راه برون رفتی قرار داده و برای مسلمین در آن برکتی قرار داده است».
و از آن جمله اینکه عایشهلسبب شد که به امت ادب ورود به قبرستان تعلیم داده شود، عایشه میگوید: «شبی که نوبت من بود و پیامبر پیش من بود غلطید و ردای خود را زمین گذاشت و کفشهایش را بیرون آورد و کنارپاهایش گذاشت، و یک قسمت ازار خویش را بر رختخوابش پهن کرد و بر پهلو دراز کشید، دیری نگذشت او فکر کرد من خوابیدهام، آهسته ردایش را برداشت و کفشهایش را پوشید و در را باز کرد و بیرون رفت و سپس آهسته در را بست، من چادرم را به سرکردم و روسری پوشیدم و ازارم را پوشیده و سپس به دنبال او راه افتادم، ایشان به قبرستان بقیع آمد و تا مدت طولانی ایستاد و سپس سه بار دستهایش را بلند کرد و آنگاه برگشت و من هم برگشتم، او تند آمد و من هم تند آمدم، او دوان دوان آمد و من هم دویدم و او رسید و من هم رسیدم، از او جلو شدم و وارد خانه شدم و بلافاصله دراز کشیدم آنگاه ایشان وارد شد و گفت:ای عایشه چه شده نفس نفس میزنی، میگوید: گفتم: چیزی نیست، گفت: به من میگویی یا اینکه خداوند باریکبین آگاه به من خبرخواهد داد، عایشه میگوید: گفتم:ای رسول خدا پدر و مادرم فدایت باد و آنگاه او را از ماجرا با خبرکردم، فرمود: پس آن سیاهی که من جلوی خود میدیدم تو بودی، گفتم: بله آنگاه به سینهام ضربهای زد که دردم گرفت و فرمود: آیا گمان بردی که خدا و پیامبرش بر توستم میکنند؟! عایشه گفت: هرچه را مردم پنهان کنند خدا آن را میداند، پیامبر فرمود: جبرئیل آمد و مرا صدا زد و از تو پنهان کرد، و من او را جواب دادم و از تو پنهان نمودم، و جبرئیل درحالی که تو لباسهایت را درآوردهای وارد خانهات نمیشود، گمان بردم خوابیدهای بنابراین دوست نداشتم بیدارت کنم و ترسیدم وحشت کنی، آنگاه جبرئیل گفت: پروردگارت به تو فرمان میدهد که به قبرستان بقیع بروی و برای اهل آن طلب آمرزش نمایی، عایشه میگوید: گفتم: به اهل قبرستان چه بگویمای رسول خدا! فرمود: بگو: «السَّلَامُ عَلَى أَهْلِ الدِّيَارِ مِنْ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُؤْمِنِينَ يَرْحَمُ اللَّهُ الْمُتَقَدِّمِينَ مِنَّا وَالْمُتَأَخِّرِينَ وَإِنَّا إنْ شَاءَ اللَّهُ بِكُمْ لَاحِقُونَ». [رواه مسلم].