عالمی در چنگ ظالمی

فصل دوم

فصل دوم

پرده اول

(سعید بن جبیر در مكه مكرمه در منزل یكی از شاگردانش مخفی است و شاگردان برای درس خواندن دور او نشسته‌اند)

سعید: بسم الله الرحمن الرحیم نحمد ونصلی ونسلم على رسوله وعلى آله وصحبه ومن اتبع هداه..

أَمَّا بَعدُ فَقَد رَوَی مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍسقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِس: «لاَ تَزُولُ قَدْمَا عَبْدٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَتَّى يُسْأَلَ عَنْ أربعٍ: عَنْ عُمْرِهِ فِيمَا أَفْنَاهُ، وَعَنْ شَبَابِهِ فِيمَا أَبْلاهُ، وَعَنْ مَالِهِ مِنْ أَيْنَ اكْتَسَبَهُ وَفِيمَا أُنْفَقَهُ، وَعَنْ عِلْمِهِ مَاذَا عَمِلَ فِيهِ».

«بنام خداوند بخشنده‌ی مهربان سپاس خداوند را درود و سلام بر پیامبر اسلام و بر آل و اصحاب و پیروان او باد.

اما بعد، حضرت معاذ بن جبلساز پیامبر اكرم صروایت می‌كند كه پیامبر اسلام صفرمودند در روز قیامت قدم‌های هیچ بنده‌ای نمی‌تواند تكان بخورد قبل از این كه از این چهار چیز مورد باز خواست قرار نگیرد، از عمرش كه چگونه آن را گزرانده است و از جوانیش كه چگونه آن را پیر كرده است و از مالش كه از چه راهی آن را كسب كرده و در چه راهی آن را خرج نموده است و از علم و دانشش كه چگونه به آن عمل كرده است».

فرزندانم، این حدیث بار سنگینی بر دوش حاملین علم و دانش واجب می‌گرداند، زیرا فردا خداوند آن‌ها را مورد بازخواست قرار می‌دهد كه به علم و دانش خویش تا چه اندازه عمل كرده‌اند، ‌همچنانكه خداوند هر شخص مكلفی را در مورد هر نعمتی كه به آن داده است بازخواست می‌كند كه توسط آن چه اعمالی را انجام داده است از قبیل نعمت حیات، نعمت مال، نعمت علم و دانش،‌كه خداوند بوسیله آن انسان را از حیوانات امتیاز بخشیده است.

فرزندانم، علم نعمت عظیمی است خداوند هر كه را بخواهد به او علم نصیب می‌كند و شكر این نعمت بزرگ، عمل و ابلاغ آن به مردم است و هر كسی علم تحصیل كند و عمل نماید آن شخص عالم ربانی است و اما اگر كسی علم تحصیل كند و آن را از مردم محتاج پنهان نماید روز قیامت با افساری از آتش جهنم لگام می‌شود و عالم بدون عمل چون خری بار از كتاب است، ‌بنابراین پیامبر اسلام صاز منافق بسیار می‌ترسید.

یكی از دانش آموزان: (در حال شگفت) عالم منافق؟ چگونه شخصی در یك زمان هم عالم است و هم منافق.

سعید: آن شخصی است كه كله‌اش پر از علم و دانش و قلبش خالی از خوف و خشیت خداوند است. که حضرت علی س از پیامبر اسلام صروایت می‌كند: «أَمَّا إِنِّي لاَ أَتَخَوَّفُ عَلَيكُم مُؤمِنَاً وَلاَ مُشرِكَاً، فَأَمَّا المُؤمِنُ فَيَحْجِزُهُ إِيمانُه، وَاَمَّاالمُشرِك فَيَقْمَعُه كُفرُهُ وَلكِن أَتَخَوَّفُ عَلَيكُم مُنَافِقَاً عَالِمُ اللِّسَانِ يَقُولُ مَا تَقُولُونَ وَيَفعَلُ مَا تُنكِرُونَ»«ولی آگاه باشید من شما را از مؤمن و مشرك نمی‌ترسانم، زیرا مؤمن را ایمان و مشرك را كفرش باز می‌دارد ولی من شما را از منافقی كه زبانش عالم است می‌ترسانم زیرا او آنچه را كه شما می‌دانید می‌گوید، ولی آنچه را كه شما انكار می‌كنید انجام می‌دهد (یعنی شعار اسلامی می‌دهد و كار كافری می‌كند) فرزندانم آن شخصی است كه سرش پر از علم و دانش ولی قلبش خالی از خوف و خشیت خداوند است.

دانش آموز: علامت خوف و خشیت خداوند چیست؟

سعید: علامت خشیت خداوند این است كه همیشه مسلمان را از پیروی خواهشات نفسانی، معصیت و نافرمانی خداوند باز می‌دارد.

دانش آموز: چه چیزی انسان را برای خوف خداوند یاری می‌كند؟

سعید: ذكر مرگ و یادآوری روز قیامت، زیرا ذكر مرگ و قیامت زنگار قلبها را می‌زداید و غرور زندگی دنیوی انسان را می‌كاهد.

پیامبر اسلام صبرای ما دو پند دهنده گذاشته است، یكی گوینده و دیگری خاموش، گوینده قرآن كریم است و خاموش مرگ و برای پند گرفتن این‌ها كفایت می‌كنند. (سعید رو به دانش آموزان می‌گوید:) اگر ذكر مرگ از من سلب گردد. بیم دارم قلبم فاسد شود.

دانش آموزی دیگر: پس معلوم می‌شود، مؤمن زندگی دنیا را باید حقیر و بی‌ارزش بداند.

سعید: هرگز نه فرزندم بلكه هر روزی كه مؤمن زندگی میكند یك غنیمت بزرگی بشمار می‌آید زیرا در آن روز پروردگارش را عبادت می‌كند و مخلوقات وی را نفع می‌رساند یا نفس خویش را اصلاح می‌نماید، پس دنیا نزد مؤمن مزرعه ای برای آخرت است امروز می‌كارد تا فردا درو كند.

(سپس همه دانش آموزان را مخاطب می‌سازد).

فرزندانم: دنیا نزد خداوند اندازهء پرمگسی ارزش ندارد، و از دلیل بی‌ارزشی دنیا اینقدر كافی است كه در آن نافرمانی خداوند می‌شود و دشمنانش در ناز و نعمت بسر می‌برند و ستم می‌كنند اولیاء و دوستان او نابود و دربدر می‌شوند.

فرزندانم: آگاه و هوشیار باشید تا دنیا شما را از آخرت غافل نسازد زیرا خداوند بدوست و دشمن دنیا می‌دهد ولی دین را فقط نصیب دوستان و اولیای خود می‌گرداند، فرزندانم دین بدون دانش و دانش بدون عمل و عمل بدون اخلاص فایده‌ای ندارد، از خداوند عزوجل می‌خواهم شما را برایم ذخیره ای بگرداند، با توفیق و عنایت خودش شما را یاری نموده از كسانی بگرداند كه مخلصانه عمل می‌كنند و اعمالشان مستجاب می‌گردد.

دانش آموزی دیگر: ای ابا عبدالله چنین معلوم می‌شود كه این آخرین پیام و نصیحت شماست.

سعید: آری و الله كه می‌داند، شاید این آخرین ملاقاتم در دنیای فانی با شما باشد.

دانش آموز: خداوند عمر شما را طولانی و نفع شما را مداوم بگرداند.

سعید: شما می‌دانید كه حجاج جاسوسان و لشكریانش را همه جا برای پیدا كردنم بسیج كرده است هرگاه مرا پیدا كنند مرا می‌كشند.

دانش آموزان (در حال نگرانی و پریشانی) ما خون، جان و همه چیز خود را برای تو قربانی می‌كنیم.

سعید: بالآخره هر زنده‌ای می‌میرد با شمشیر باشد یا غیر شمشیر وطعم الموت فی أمر حقیر كطعم الموت فی أمر عظیم مزه مرگ یكسان است چه بر اثر چیزی حقیر صورت گیرد یا بزرگ، و آنچه را كه همیشه صالحین گفته‌اند می‌گویم: ﴿رَبَّنَآ أَفۡرِغۡ عَلَيۡنَا صَبۡرٗا وَتَوَفَّنَا مُسۡلِمِينَ ١٢٦[الأعراف: ۱۲۶]. «خداوندا ما را صابر و شكیبا بگردان و ما را بر آئین اسلام بمیران».

بهر حال داستانی با شما تعریف می‌كنم روزی با دو تن از دوستانم نشسته بودیم لذت و شیرینی دعا را می‌چشیدیم و از ما هر یكی برای شهادت فی سبیل الله دعا می‌كردیم، اما خداوند دعای دوستانم را پذیرفت و آن‌ها (جام شهادت نوشیدند) و پیروز شدند و من هم از خداوند امیدوارم و منتظر شهادت هستم.

دانش آموزی دیگر‌: ما در مقابل حجاج طاغوت و ستمگر چطور خاموش باشیم؟

سعید: فرزندم خداوند همیشه كارها را طبق خواست خود انجام می‌دهد ما همه فقهاء علیه حجاج قیام كردیم و برای جنگ علیه او به ابن اشعث پیوستیم، كتاب‌ها را كنار گذاشتیم و ارتشی آماده ساختیم، قلمها را رها و شمشیرها را بدست گرفتیم دوات علماء ‌را با خون شهداء تبدیل نمودیم، ما اراده‌ی چیزی كرده بودیم و خداوند اراده‌ی چیزی دیگر.

و اینهمه برای ایمان، صبر و حوصله ما امتحان و آزمایشی بود عده‌ای از ما شهید گروهی زندانی و بسیاری فراری و مخفی شدند.

دانش آموز: آیا اهل حق اگر در مقابل تجاوزگران شكست خوردند گناهكارند؟

سعید: انشاء الله نه، بلكه ما هنگامی گناهكاریم كه به ستم راضی باشیم با ظلم و تجاوز همكاری كنیم و اما اگر برای نابود ساختن نظام ظلم و جور سعی و كوشش كردیم، گناهكار نیستیم زیرا نتایج در دست خداوند است، او ما را دربارهء نتایج بازخواست نمی‌كند و اما اگر بوظیفه خویش عمل نكردیم مورد بازخواست خداوند قرار می‌گیریم.

دانش آموز عمیر: آیا برای این شب تیره نهایتی وجود ندارد؟ آیا حق همیشه شكسته بازو می‌ماند یاوران و مبلغین حق و حقیقت شكنجه و كشته می‌شوند. و اهل باطل بدون معارضه و با كمال راحتی با تجهیزات مدرن و كثرت عدد خویش با كبر و غرور بر جان، مال، آبرو و حیثیت اهل حق حكومت می‌كنند آیا ما بر حق و این ستمكاران تجاوزگر بر باطل نیستند؟

سعید: ای عمیر مادرت به عزایت بنشیند، آیا تو بر حقانیت ما مشكوك هستی؟ بخدا سوگند اگر آن‌ها جسدمان را تكه تكه كنند و لاشخوران و حیوانات وحشی ما را ببلعند در حقانیت خودمان هیچگونه شك و شبه‌ای نخواهیم داشت.

عمیر: پس چرا ما همیشه شكست می‌خوریم و آنان پی‌در‌پی موفق و پیروز می‌شوند؟

سعید: روزی كه ما در حقانیت حق مشكوك باشیم و از اهل باطل گول بخوریم سزاوار شكست هستیم والله اگر اهل حق با دست خالی در مقابل باطل تا دندان مسلح، ثابت قدم شود، پیروز می‌گردد، اگر چه از دید كوتاه نظران شكست خورده به نظر آید. اینك برای شما در این زمینه مثالی ذكر می‌كنم، بزرگترین روز در تاریخ اسلام هجرت پیامبر اسلام صاست روزی كه پیامبر اسلام از منزل و وطنش اخراج می‌گردد. در حالیكه از ترس مشركین چندین شبانه روز در غار تاریكی به همراهی حضرت ابوبكر صدیق سمخفیانه بسر می‌برد، شما از این موقف پیامبر اسلام چه تصوری دارید آیا شكست یا پیروزی؟ (همه دانش آموزان ساكت و جواب نمی‌دهند)

سعید: چرا جواب نمی‌دهید؟

یكی از دانش آموزان: كدام فرد مؤمن و مسلمان می‌تواند پیامبر اسلام صرا كه خداوند او را نصرت و یاری كرده است، به شكست توصیف كند.

سعید: درست و صحیح پاسخ دادی آیا در این روز هم پیامبر صپیروز بود.

(دانش آموز گیج می‌شود و نمی‌تواند جواب بدهد)

سعید: ولی من این روز را یكی از بزرگترین روزهای پیروزی اسلام حساب می‌كنم و خداوند هم در تائید قول من ارشاد می‌فرماید: ﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدۡ نَصَرَهُ ٱللَّهُ إِذۡ أَخۡرَجَهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ إِذۡ هُمَا فِي ٱلۡغَارِ إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَا[التوبة: ۴۰]. «اگر شما رسول خدا را یاری نكنید، خداوند او را یاری می‌كند هنگامیكه كافران مكه او را بیرون كردند آنگاه كه یكی از آن دو تن (رسول خدا ) به رفیق و همسفرش (حضرت ابوبكرسكه بر حال پیامبر اسلامصپریشان و مضطرب بود) گفت: مترس خداوند با ما است».

چه كسی می‌تواند پیامبر اسلام صرا در روزی كه خداوند اعلان یاری و نصرت كرده است شكست خورده تصور كند.

و حضرت عمر سبا بصیرت و بینش دور اندیش خویش عظمت این روز بزرگ را درست درك كرده بود، بنابراین آغاز تاریخ اسلام را از همین روز افتتاح نمود و این معقول نیست كه آغاز تاریخ اسلام از روزی اعلام شود، كه اسلام در آن روز شكست خورده است.

عمیر: (با عرض معذرت استاد بزرگوارم) شاید از سخنانم ناراحت شدی چون انسان از عجله خلق شده است (من هم انسانی بودم و به مقتضای طبیعت عجله کردم) زیرا دیدم كه همیشه انواع مختلف مشكلات و مصائب بر مؤمنان و مبلغین اسلام سرازیر است، خصوصاً‌ هنگامیكه مبلغین باطل و مفسدین فی الأرض را در ناز و نعمت صحت و سلامت مشاهده كردم و دیدم كه زمین با تمام نعمت‌های گوناگون برای آنان مزین گشته و حتی آنان گمان می‌كنند كه برای همیشه وارثین زمین‌اند.

سعید: ای فرزندم صبر و حوصله كن، زیرا برای حاملین رسالات و وارثین پیامبران مشكلات و مصائب لازم و ضروری است تا خداوند آنان را در بوته آزمایش قرار دهد و قلوب آنان را پاك نگهدارد، تا خوب و بد را از هم تشخیص دهد اما اهل باطل كه در ناز و نعمت زندگی می‌كنند این یكنوع آزمایش از جانب خداوند است تا در روز قیامت عذری نداشته باشند و سپس آن‌ها را به شدیدترین صورت مجازات می‌كند چنانكه خداوند درباره‌ی اقوام ستمگر می‌فرماید: ﴿فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِۦ فَتَحۡنَا عَلَيۡهِمۡ أَبۡوَٰبَ كُلِّ شَيۡءٍ حَتَّىٰٓ إِذَا فَرِحُواْ بِمَآ أُوتُوٓاْ أَخَذۡنَٰهُم بَغۡتَةٗ فَإِذَا هُم مُّبۡلِسُونَ ٤٤ فَقُطِعَ دَابِرُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْۚ وَٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٤٥[الأنعام: ۴۴- ۴۵].

«پس چون آنچه را كه به آن پند داده شدند، از یاد بردند. درهاى همه چیز را بر آنان گشودیم. تا وقتى كه به آنچه داده شدند، شاد گشتند، ناگهان آنان را فرو گرفتیم، پس یكباره نومید شدند پس ریشه گروه ستمكاران بركنده شد. و ستایش خداى راست، پروردگار جهانیان».

فرزندم: این سنت خداوند است كه زمان همیشه در حال گردش و دگرگونی است روزی به نفع تو، روز دیگری به ضررت تمام می‌شود.

ولی اعتبار به نتایج است و نتایج خوب برای متقین است. ای عمیر آیا فهمیدی و مطمئن شدی؟ یا هنوز هم در دل شك و شبه‌ای داری، اگر مشكوك هستی مجدداً‌ قرآن كریم را بخوان تا عقل و قلبت روشن گردد و بدانی كه خداوند چگونه بندگان صالح خود را در بوته امتحان و آزمایش قرار می‌دهد تا مؤمنان واقعی را پاك نگهدارد و كافران را هلاك و نابود سازد.

آیا اول سوره عنكبوت را نخوانده‌اید كه خداوند در آن می‌فرماید: ﴿أَحَسِبَ ٱلنَّاسُ أَن يُتۡرَكُوٓاْ أَن يَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا وَهُمۡ لَا يُفۡتَنُونَ ٢[العنکبوت: ۲]. «آیا مردم چنین گمان كردند كه به صرف اینكه گفتند ما ایمان آورده‌ایم رهایشان كنند و امتحانشان نكنند».

و آیا فرمان خداوند را در سوره فرقان نخوانده اید كه می‌فرماید: ﴿وَجَعَلۡنَا بَعۡضَكُمۡ لِبَعۡضٖ فِتۡنَةً أَتَصۡبِرُونَ[الفرقان: ۲۰]. «ما بعضی از شما را برای بعضی دیگر سبب آزمایش قرار داده‌ایم آیا شما صبر می‌كنید».

و فرمان خداوند در سوره محمد چنین است: ﴿ذَٰلِكَۖ وَلَوۡ يَشَآءُ ٱللَّهُ لَٱنتَصَرَ مِنۡهُمۡ وَلَٰكِن لِّيَبۡلُوَاْ بَعۡضَكُم بِبَعۡضٖ[محمد: ۴]. «اگر خداوند می‌خواست از كافران انتقام می‌گرفت (ولی چنین نمی‌كند) تا بعضی از شما را توسط بعضی دیگر امتحان و آزمایش كند».

و نیز در همین سوره ارشاد می‌فرماید: ﴿وَلَنَبۡلُوَنَّكُمۡ حَتَّىٰ نَعۡلَمَ ٱلۡمُجَٰهِدِينَ مِنكُمۡ وَٱلصَّٰبِرِينَ وَنَبۡلُوَاْ أَخۡبَارَكُمۡ ٣١[محمد: ۳۱]. «و البته ما شما را در بوته آزمایش و امتحان قرار می‌دهیم تا آنكه مجاهدین و صابرین را معلوم سازیم اخبار و اظهارات شما را بیازمائیم».

فرزندانم: بخدا سوگند هنگامیكه من در حال صحت و سلامت زندگی می‌كردم و دوستانم را در امتحان و آزمایش می‌دیدم گمان می‌كردم كه خداوند از من بسیار ناراضی است تا اینكه مرا هم خداوند در بوته آزمایش قرار داد آن وقت یأس و نومیدی ام به امید تبدیل گشت، (چون دانستم) با دوستانم ملحق شده و مثل مبلغین اسلام از نعمت شهادت برخوردار می‌شوم.

عمیر: خداوند شما را از طرف ما جزای خیر عطا كند چنان پاداش خیری كه همیشه به رهبران راه راست می‌بخشد زیرا مصائب و مشكلات در راه خداوند را برایم آسان و محبوب ساختی.

سعید: (فرزندم) مؤمن همیشه از خداوند صحت و سلامتی می‌خواهد نه مصیت و مشكلات او هرگاه به مصیبتی مبتلا شود جوانمردانه صبر و استقامت نشان می‌دهد.

(نآگاهانه پلیسی در جلسه سعید و دانش آموزانش داخل می‌شود)

پلیس: (هیچ كس از جای خود تكان نخورد) بمن خبر رسیده است كه سعید بن جبیر در میان شما است او كدام یك از شما است؟

دانش آموزان: (همه با هم با یك صدای بلند) من هستم.

پلیس: (در حال شگفت) همه تان سعید بن جبیر هستید؟

دانش آموزان: آری، همه مان سعید بن جبیر هستیم:

پلیس: سعید بن جبیر یك نفر است یا ده؟ سعید از شما یكی است مرا راهنمائی كنید و راهم را كوتاه نمائید و گرنه فرماندار را از حال همه تان مطلع می‌كنم و او همه شما را مجازات می‌كند.

یكی از دانش آموزان: من سعید بن جبیر هستم.

دانش آموز دوم: سخن او را باور مكن سعید منم.

دانش آموز سوم: سخن هردو را باور مكن به خدا سوگند من سعیدم.

پلیس: (به دانش آموز سوم می‌گوید:) تو قسم می‌خوری كه سعید هستی؟

سعید: (به پلیس می‌گوید:) ای فرزندم، سخنان همه را باور مكن سعید منم و این همه دانش آموزانم هستند آیا بنظر تو سعید جوان است حال آنكه سعید ۵۷ سال عمر دارد و این‌ها همه جوان‌اند پس چطور ممكن است سعید باشند.

پلیس: صحیح گفتی من چقدر بی‌توجه بودم.

(پلیس رو به دانش آموزی كه سوگند یاد كرده بود كه سعید است) تو چطور سوگند یاد كردی كه سعید هستی طالب العلم و دروغ!

دانش آموز: من قسم دروغ یاد نكردم و برابر ذره‌ای از صداقت هم عدول ننمودم زیرا سوگند یاد كرده بودم اگر من فدای فقیه اسلام سعید بن جبیر شوم، سعادتمند خواهم شد.

پلیس: من مثل امروز هرگز چنین ایثار و فدا كاری ندیده بودم، خداوند حجاج را هلاك كند، كه ما را برای اذیت و آزار مسلمین و شكنجه دادن علمای اسلام وسیله كار خود قرار داده است (این مسئولیت ناهنجار نابود باد).

(پلیس سپس بسوی سعید بن جبیر متوجه می‌شود و می‌گوید:)

ای شیخ؛ من تو را رها می‌كنم و امیدوارم در حالی خداوند را ملاقات نمایم كه دستم از تسلیم نمودنت بدست ستمكاران ظالم آلوده نباشد.

و ای فرزندان، شیخ شما همه را به خداوند سوگند می‌دهم كه هیچ كسی را از این موضوع اطلاع ندهید زیرا اگر حجاج طاغوت از این جریان باخبر شود، مرا ذبح می‌كند و گردنم را می‌زند و به پروردگارم سوگند اگر من بچه‌های خردسالی را سرپرستی نمی‌كردم برای یك روز هم این مسئولیت را قبول نمی‌كردم، خداوندا از گذشت و مغفرت تو امیدوارم.

(پلیس دو قدم می‌رود و سپس بر می‌گردد و می‌گوید:)

بهتر است كه حضرت شیخ از این منزل خارج شود به منزل دیگری كه از نظر رفت و آمد مردم دور باشد، اقامه گزیند، ممكن است خداوند چشم‌های ستمگران را كور كند.

یكی از دانش آموزان: الحمد لله، تا روز قیامت در امت اسلامی خیر موجود است چه كسی گمان می‌برد كه این پلیس دارای چنین قلب با صفائی است.

(پلیس بیرون می‌رود و سعید به دانش آموزان می‌گوید:)

سعید: فرزندانم، شما با این عمل از خود گذشتگی خویش مرا شرمنده كردید والله من از ادای عوض آن عاجزم و بدرگاه خداوند دست به دعا خواهم شد تا پاداش آن را به شما عطا كند، زیرا او غنی و حمید است. فرزندانم كسانی كه امروز بخاطر دنیا متحد هستند فردا به خاطر آن متفرق می‌شوند رابطه‌ای كه هرگز ریشه آن ناگسستنی است رابطه دین و تقوی است، سعی كنید رابطه شما بخاطر خداوند باشد زیرا آنچه كه به خاطر خداوند باشد، مداوم و همیشگی خواهد بود خداوند می‌فرماید: ﴿ٱلۡأَخِلَّآءُ يَوۡمَئِذِۢ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوٌّ إِلَّا ٱلۡمُتَّقِينَ ٦٧[الزخرف: ۶۷]. «در آن روز (قیامت) همه دوستان با یكدیگر دشمن هستند بجز از پرهیزگاران» فرزندانم همه‌ی شما را به خداوند می‌سپارم.

پرده دوم

(سعید بن جبیر دور از آبادی در اطراف مكه مكرمه در منزلی نشسته و یكی از دوستانش بنام ابوحصین وارد منزل می‌شود)

ابوحصین: ای ابا عبدالله آیا خبرداری فرماندار جدید مكه مكرمه در مسجد الحرام، به مردم چه گفته است؟

سعید: چه گفته است؟

ابوحصین: گفته است به خدا سوگند هر كجا سعید را بیابم او را می‌كشم و منزلش را منهدم می‌سازم و ای مردم مكه شما سه شبانه روز مهلت دارید تا او را پیش من بیاورید، فرماندار در حالی سخن می‌گفت كه دهانش كف زده بود و فریاد می‌كشید و نیز به من اطلاع رسیده كه شخصی آدرس شما را به فرماندار داده است، او حتماً ‌مأموری به سراغت می‌فرستد شما از اینجا تشریف ببرید.

سعید: ای ابا حصین، من بسیار فرار كرده‌ام مخفی شده‌ام حتی از خداوند احساس شرم می‌كنم پس مرا در اینجا رها كنید تا آنچه كه خواست خداوند است صورت گیرد.

ابوحصین: والله من شما را همچنانكه مادرت سعید اسم گذاری كرده است خوشبخت می‌بینم شما را به خداوند می‌سپارم.

سعید: من هم تو را به خداوند می‌سپارم و هیچگاه امانت نزد او تباه نمی‌گردد. (ابوحصین خارج می‌شود و بعد از لحظه‌ای دروازه صدا می‌كند و مأمور فرماندار برای دستگیری سعید وارد اتاق می‌شود).

پلیس: فرماندار از محل اقامت تو باخبر شده است و مرا فرستاده تا تو را دستگیر كنم و نزد او ببرم ولی من از این كار به خداوند پناه می‌برم لذا به هر شهری كه می‌خواهی تشریف ببر و من هم همراهت می‌آیم.

سعید: من بسیار فرار كرده مخفی شده‌ام حتی از پروردگارم احساس شرم می‌كنم خداوند هر چه مقدر كرده است خواهد شد.

پلیس: ما از تقدیر خداوند بسوی تقدیرش فرار می‌كنیم من برای شما نگران نیستم بلكه برای این امت اسلامی دلم می‌سوزد زیرا اگر علماء و دانشمندان كشته شوند احتمال می‌رود كه امت اسلامی در عذاب و قهر الهی مبتلا گردد، شما موافقت كنید و با هم برویم همچنانكه حضرت موسی ÷از دست فرعون فرار كرد وفرمود: ﴿رَبِّ نَجِّنِي مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ ٢١[القصص: ۲۱]. «خداوندا مرا از قوم ستمگر نجات بده».

سعید: (در حالی كه سخنان پلیس در او اثر كرده است از او می‌پرسد:) آیا شما در اینجا اهل و اولاد دارید؟

پلیس: آری.

سعید: پس همچنانكه در پی اذیت من هستند آن‌ها را نیز می‌گیرند و اذیت می‌كنند.

پلیس: من آن‌ها را به خداوند می‌سپارم.

سعید: هرگز نه، والله من هیچگاه باعث اذیت و آزار مسلمانی نمی‌گردم به مأموریت خویش عمل كن خداوند تو را بعلت حسن نیتت پاداش خیر می‌دهد.

پلیس: فرماندار تو را بسوی حجاج می‌فرستد و تو می‌دانی او چقدر متكبر و مغرور و سنگدل است.

سعید: باید خواست خداوند اجرا گردد، تو گناهی نداری به مأموریت خود عمل كن.

پلیس: من دوست نداشتم مأمور فرماندار باشم تا بتوانم همراه شما بجای امنی فرار كنم پس چگونه وجدانم اجازه می‌دهد دست‌های شما را دست بند بزنم و بكسی بسپارم كه هرگز رحم نمی‌كند، شما لطف كنید و آماده باشید تا از اینجا برویم.

سعید: آن‌ها خانواده تو را اذیت می‌كنند و هرگز وجدانم چنین اجازه نمی‌دهد ولو اینكه هر بلائی بر سرم بیاورند، تو به مأموریت خود عمل كن این دست‌هایم هستند، بیا آن‌ها را دستبند بزن.

پلیس: (در حالی كه اشك از چشمانش جاری است دست‌های او را دست بند می‌زند و می‌گوید:)

قضا و قدر خداوند برگشت ندارد خداوندا تو می‌دانی من هرگز برای چنین كاری آماده نبوده‌ام «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیهِ رَاجِعونَ».