تاریخ فرقهی رافضه و بعضی عقایدشان
از خوانندگان شیعه خواهش دارم کمی در این بخش تفکر نمایند. و به سوالات توجه کنند اگر با عقل منطبق بود بپذیرند و اگر نبود .... (ان شاء الله باعث هدایت شود).
این امر بر همه آشکار است که شیعه در زمان علی سفقط یک موضوع سیاسی بوده. چنانچه شیعیان علی علویه و شیعیان معاویه سعثمانیه نامیده میشدند و علویون میگفتند خلافت علی را بر خلافت عثمان ببرتر میدانستند و عقاید آنها با مسلمین فرق نداشت.
چنانچه در تاریخ طبری آمده است بعد از شهادت امیرالمومنین علی بن ابی طالب شخصی به نام عبدالله بن سباء یهودی تظاهر به اسلام کرده و یارانش «سبئیه» با ایجاد فتنه و مبارزه با اسلام فضیلتهایی را بر علی قائل شدند که علی را از رسول الله صافضل میدانست «العیاذ بالله» و قرآن را تحریف شده میخواند، و به ام المومنین عایشه لاهانت میکرد، و از کسانی که با این عقاید سبئیه مبارزه میکردند حسن بن علی سبود.
اما از شیعه بودن و خیانتهای کوفیان هم شکی نیست. و قطعا قاتلان حسین بن علی در مرحلهی اول این کسانی بودند که خود را شیعه و طرفدار ایشان میدانستند. «اختلاف سیاسی بود».
اما از سوالات:
۱- آیا قبول دارید مسئلهی تشیع مسئلهای سیاسی بوده است؟ و اگر جوابتان مثبت است پس چرا هم اکنون حتی نماز خواندن شیعیان با مسلمین فرق میکند؟.
۲- اگر جوابتان منفی میباشد سوال این است چرا وقتی علی به حکومت رسید عقاید اصلی اسلام مانند اذان و نماز و ... را اجرا نکرد و همانند ابوبکر و عمر و عثمان شعمل کرد؟ چرا نگفت اذان و نماز تحریف شده است و یا چرا متعه را جایز نکرد؟.
۳- چنانچه در اول کتاب از شباهات رافضه با یهودیان و مسیحیان گفته شد سوال این است این عقاید چگونه وارد عقیده تشیّع شده است؟.
عزاداری و نوحهسرایی آن هم به این صورت رایج در بین شیعیان نه در قرآن آمده است و نه در سنت رسول الله و نه ائمه شیعه به آن دعوت کردهاند. چنانچه باقر / گفته:
«سختترین بیتابی زدن به سر و سینه و نوحه سر دادن است که این کارها خارج از صبر و شکیبایی است و حرام است» [۶].
واینکه پیامبر به فاطمه لفرمود:
«وقتی من مُردم بر من روی مخراش و مو پراکنده نکن و آه و واویلا و مجلس نوحه خوانی بر پا مکن».
از ابو عبد الله روایت است، در تفسیر آیهی: «ولا يعصينك في معروف» میگفت: از معروف این است که گریبان چاک نکنند و به سر و صورت نزنند و دعا به هلاکت و نابودی ننمایند و بر سر قبر ننشینند [٧].
و روایات دیگر از اهل بیت در کتب خود اهل تشیع ...
۴- با چه سندی از سنت یا قرآن این اعمال شرکآمیز و عزاداریها را انجام میدهید؟.
در مزار المفید صفحه ۴٧ از جعفر بن محمد /منقول است:
«هر کس حسین ÷را زیارت کند، خداوند برایش ۸۰ حج مقبول مینویسد».
اما بر ضد این عمل و ساختن بارگاه بر قبرها روایاتی در کتب شیعه موجود است:
رسول الله نهی کرده از اینکه بر قبرها نماز خوانده شود، یا بر آن بنشینند و یا یر آن بنایی بسازند [۸].
روایت است رسول الله از اینکه در قبرها گچ بکار برده شود یا بنایی بر آن بسازند و یا بر آن بنشینند، نهی کرده است [٩].
به همین دلیل میبینیم که ائمهی شیعه این نهی را نقل کردهاند؛ از صادق روایت است که فرمود:
هفت چیز حرام است: رشوه خوردن در قضاوت، پولی که زن زنا کار در برابر عمل زشت دریافت میکند، پولی که جادوگر و کاهن در یافت میکنند، پول فروش سگ و پولی که برای ساختن بناهایی که بر قبرها ساخته میشود [۱۰].
به ابو الحسن موسی بن جعفر گفتم آیا ساختن بارگاه بر قبرها و نشستن بر قبور درست است؟.
گفت: درست نیست بر قبرها بنایی ساخته شود، و بر آنها بنشینند، و گچ به کار ببرند و یا از گل استفاده کنند [۱۱].
۵- برای چه با وجود اینکه ائمهتان شما را از ساختن بنا بر روی قبرها نهی کردهاند این عمل را انجام میدهید؟.
۶- این همه اختلاف در روایات شما چیست؟ این همه اختلاف در عمل و روایات شما چیست؟ چرا درجایی نهی و در جاای امر به کاری میکنید؟.
٧- ساختن بارگاه و اکثر شرکیات صوفیه در عقاید شما هم هست. حال چرا شما صوفیه را منکر میشوید و میگویید ائمه تان آنها را تکفیر کردهاند؟.
روافض زنا را حلال دانستند و اسمش را به متعه تغییر دادند. و برای خود کلاه شرعی درست کردند. و این چه مذهبی است که ازدواج با زنان شوهردار را حلال خوانده است؟. (من لا یحضره الفقیه ۲/۱۴٩ – التهذیب ۲/۱۸٧)
۸- دین اسلام که این همه به استحکام خانواده اهمیت داده است آیا اجازه چنین کار حرامی که اسمش فقط تغییر کرده را میدهد؟.
٩- آیا همبستر شدن با زنان شوهردار بغیر از مذهب مارکس در مذهب دیگری جزء مذهب رافضه حلال است؟.
و اما سوال آخر:
۱۰- آیا مذهبی که روافض دارند (با توجه به توضیحات داده شده) را میتوان جزء فرق اسلامی دانست؟.
[۶] کافی: ۳/۲۲۲. [٧] نور الثقلین: ۵/۳۰۸ ، مستدرك الوسائل: ۱/۱۴۴ و بحار الأنوار ۸۲/٧٧. [۸] وسائل الشیعة: ۲/۸۶٩. [٩] مستدرک الوسائل: ۱/۱۲٧. [۱۰] وسائل الشیعة: ۲/۸۶٩ و جامع أحادیث الشیعة: ۳/۴۴۴. [۱۱] کافی: ۳/۲۲۸ ، من لا یحضره الفقیه: ۱/۱۱۴ و وسائل الشیعة: ۲/۸۸٧.