افراطی گری منزوی می شود

سخن اول:

سخن اول:

«لَقَدْ رَأَيْتُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ جفَمَا أَرَى أَحَداً يُشْبِهُهُمْ مِنْكُمْ لَقَدْ كَانُوا يُصْبِحُونَ شُعْثاً غُبْراً وَ قَدْ بَاتُوا سُجَّداً وَ قِيَاماً يُرَاوِحُونَ بَيْنَ جِبَاهِهِمْ وَ خُدُودِهِمْ وَ يَقِفُونَ عَلَى مِثْلِ الْجَمْرِ مِنْ ذِكْرِ مَعَادِهِمْ كَأَنَّ بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ رُكَبَ الْمِعْزَى مِنْ طُولِ سُجُودِهِمْ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ هَمَلَتْ أَعْيُنُهُمْ حَتَّى تَبُلَّ جُيُوبَهُمْ وَ مَادُوا كَمَا يَمِيدُ الشَّجَرُ يَوْمَ الرِّيحِ الْعَاصِفِ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ وَ رَجَاءً لِلثَّوَابِ» [۳۱]. «همانا یاران پیامبر صرا دیدم، کسی را نمی‌بینم که همانند آنان باشد. روز را ژولیده مو، وگرد آلود به شب می‌رسانند؛ و شب را به نوبت، در سجده یا قیام به سر می‌بردند. گاه پیشانی بر زمین می‌سودند وگاه گونه بر خاک، از یاد معاد چنان نا آرام می‌نمودند که گویی بر پارۀ آتش ایستاده بودند. میان دو چشمشان چون زانوی بزان پینه بسته بود، از طولانی ماندن در سجود. اگر نام خدا برده می‌شد چندان می‌گریستند که گریبانهایشان‌تر گردد، و می لرزیدند چنانکه درخت، روز تندباد لرزد، از کیفری که بیم آن داشتند یا امیدی که تخم آن در دل می‌کاشتند» [۳۲].

[۳۱] خطبه ۹۷. [۳۲] ترجمه دكتر جعفر شهیدی چاپ چهاردهم ۱۳۷۸ تهران.