خلفای راشدین و اصحاب رضی الله عنهم

افضل اصحاب چه کسانی هستند؟

افضل اصحاب چه کسانی هستند؟

شیخ ابو محمد بن عبدالله بن ابو زید در آخر کتاب عقیده‌اش بیان داشته که بهترین زمان و دوران مربوط به کسانی است که رسول الله جرا دیده و به او ایمان آورده‌اند سپس کسانی هستند که بعد از آن‌ها آمده‌اند. برترین اصحاب خلفای راشدین هدایت یافته ابوبکر و عمر و عثمان و علی بوده‌اند حال سؤال این است که دلیل فضیلت و برتری ابوبکر بر عمر، عمر بر عثمان و عثمان بر علی چیست؟ و هنگامی که این مسئله معلوم شد آیا عقوبت کسی که مفضول را بر فاضل برتری دهد واجب است؟ از شما می‌خواهیم بصورت مفصل این مسئله را برایمان بیان دارید. ان شاء الله نزد خدوند مأجور خواهید بود.

شیخ الاسلام اینگونه جواب می‌دهد:

الحمد لله رب العالمين. تفضیل ابوبکر بر عمر سپس عمر بر عثمان و علی بین امامان مسلمین که به امامت در علم و دین مشهورند اعم از اصحاب و تابعین و تابع تابعین مورد اتفاق است. این امر مذهب مالک و اهل مدینه و لیث بن سعد، حماد بن زید و حماد بن سلمه و امثال آن‌ها از اهل عراق و همچنین مذهب شافعی و احمد و اسحاق و ابوعبید و باقی ائمه مسلمین که در میان امت اعتبار و مقام علمی و دینی دارند می‌باشد و امام مالک اجماع اهل مدینه را در این مورد نقل می‌کند و می‌گوید: از افرادی که مورد اقتدا هستند کسی را نیافتم که در تفضیل ابوبکر و عمر تردید داشته باشد این امر از امیر المؤمنین علی بن ابی طالب س نیز مشهود است. در صحیح بخاری از محمد بن حنیفه روایت است که گفت: به پدرم گفتم: پدر عزیزم بهترین مردم بعد از رسول الله جچه کسی می‌باشد؟ فرمود: فرزندم مگر نمی‌دانی؟ گفتم: خیر. جواب داد: ابوبکر. گفتم بعد از او چه کسی می‌باشد؟ فرمود: عمر.

این امر از علی بن ابی طالب از هشتاد طریق روایت کرده‌اند که بر منبر کوفه قرار گرفته و می‌گفت: هرگاه در مورد نفری به من خبر دهند که مرا بر ابوبکر و عمر تفصیل داده حد افترا را بر او جاری می‌کنم. پس هرگاه کسی او را بر ابوبکر و عمر برتری می‌داد به مقتضای سخنش هشتاد شلاق بر او جاری می‌کرد. سفیان می‌گفت: هرکس علی را بر ابوبکر و عمر تفضیل دهد شأن و مقام مهاجرین را پایین آورده است. فکر نمی‌کنم با چنین اوضاعی عملی از او به سوی خداوند بالا رود. این تفضیل را ترمذی و دیگران از پیامبر جروایت کرده‌اند: «يَا عَلِيُّ هَذَانِ سَيِّدَا كُهُولِ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنْ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ إِلَّا النَّبِيِّينَ وَالْمُرْسَلِينَ»(ای علی این دو نفر سید و رهبر مردانی از اهل بهشت هستند که در سن پیری مرده‌اند از اول تا به آخر مگر کسانی که نبی و یا رسول پروردگار بوده‌اند.) در صحیحین و کتاب‌های صحیح دیگر از ابو سعید و ابن عباس و جندب بن عبدالله و ابن زبیر روایت است که رسول الله جفرمودند: «لَوْ كُنْتُ مُتَّخِذًا مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ خَلِيلًا لَاتَّخَذْتُ ابابكرخَلِيلًا وَلَكِنْ صَاحِبُكُمْ خَلِيلُ اللَّهِ»(اگر خلیلی از میان اهل زمین برمی گرفتم ابوبکر را خلیل خویش قرار می‌دادم اما رفیق شما خلیل خداوند است.) در صحیح روایت است رسول الله جدر حالیکه بر منبر قرار داشت فرمود: «إِنَّ أَمَنَّ النَّاسِ عَلَي فِي صُحْبَتِهِ وَ ذات يده أَبُو بَكْرٍ لَوْ كُنْتُ مُتَّخِذًا مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ خَلِيلًا لَاتَّخَذْتُ ابابكرخَلِيلًا وَلَكِنْ صَاحِبُكُمْ خَلِيلُ اللَّهِ اَلا لَا يَبْقَيَنَّ فِي الْمَسْجِدِ خَوْخَةٌ إِلَّا خَوْخَةُ أَبِي بَكْرٍ»(در دوستی و مال از ابوبکر بیشتر از هرکس امین هستم در صورتی که از اهل زمین خلیلی برمی گرفتم ابوبکر را خلیل خویش قرار می‌دادم آگاه باشید همه درهای رو به مسجد جز دروازه ابوبکر بسته شود.) این حدیث صراحت دارد به اینکه از میان انسان‌ها هیچ فردی استحقاق خلیل بودن را برای رسول الله جندارد و در صورتی که فردی استحقاق این را داشته باشد آن ابوبکر صدیق خواهد بود و این می‌رساند که نزد رسول خدا کسی از او افضلتر و محبوبتر نیست و همچنین از عمرو بن عاص س در صحیح روایت است که به رسول خدا جگفت: محبوبترین مردم پیش تو چه کسی است؟ فرمود: عائشه. آنگاه سؤال را ادامه داد و گفت: از مردان چه کسی؟ فرمود: پدرش.

و همچنین در صحیح موجود است که رسول الله جبه عائشه فرمود: «ادعى لي أباك وأخاك، حتى أكتب لأبي بكر كتابًا لا يختلف عليه الناس من بعدي، ثم قال‏:‏ يَأْبَي اللّه والمؤمنون إلا أبا بكر»(پدر و برادرت را پیشم بیاور. تا برای ابوبکر چیزی بنویسم تا بعد از من در موردش دچار اختلاف نگردند. آنگاه فرمود خداوند و مؤمنان جز به ابوبکر رضایت نمی‌دهند.) و همچنین در صحیح روایت است که زنی به رسول الله جگفت: ای رسول خدا به من خبر بده اگر آمدم و تو را نیافتم(مقصود مرگ است) به چه کسی رجوع نمایم؟ فرمود: «فَأْتى أبا بكر»(پیش ابوبکر برو.) و در سنن آمده که فرمود: «اقْتَدُوا بِاللَّذَيْنِ مِنْ بَعْدِي أَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ»(بعد از من به ابوبکر و عمر اقتدا نمایید.) و در صحیح روایت است که رسول الله جهنگامی که در سفر بود فرمود: «إِنْ يطع القوم أَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ يَرْشُدُوا»(اگر قومی از ابوبکر و عمر اطاعت نمایند هدایت می‌یابند.) و در سنن روایت است که رسول الله جفرمودند: «رأيت كأني وضعت في كفة والأمة في كفة، فَرَجَحتُ بالأمة، ثم وضع أبو بكر في كفة والأمة في كفة، فرجح أبو بكر، ثم وضع عمر في كفة والأمة في كفة، فرجح عمر»(دیدم که مرا در یک کفه و امت را در کفه دیگرش نهادند بر امت ترجیح یافتم آنگاه ابوبکر را در کفه ای و امت را در کفه دیگر گذاشتند و ابوبکر برتری یافت سپس عمر در کفه ای و و امت در کفه دیگر گذاشته شد و عمر برتری یافت.) و در صحیح موجود است که ابوبکر و عمر در بینشان بحثی پیش آمد، ابوبکر از عمر عذرخواهی کرد ولی ایشان عذر او را نپذیرفت آنگاه ابوبکر به نزد پیامبر جآمد و جریان را بازگو نمود، فرمود: «اجلس يا أبا بكر، يغفر اللّه لك»(بشین ای ابوبکر خداوند تو را می‌بخشد.) عمر از کار خویش پشیمان شد به منزل ابوبکر رفت او را نیافت سپس به نزد پیامبر جآمد ولی پیامبر ناراحت و خشمگین بود، گفت: «إِنَّ اللَّهَ بَعَثَنِي إِلَيْكُمْ فَقُلْتُمْ كَذَبْتَ وَقَالَ أَبُو بَكْرٍ صَدَقتَ وَوَاسَانِي بِنَفْسِهِ وَمَالِهِ فَهَلْ أَنْتُمْ تَارِكُوا لِي صَاحِبِي مَرَّتَيْنِ فَمَا أُوذِيَ بَعْدَهَا» [۳۱](خداوند مرا به سوی شما مبعوث داشت در حالیکه مرا تکذیب کردید و گفتید: دروغ می‌گوید اما ابوبکر گفت: راست گفتید. و با جان و مال مرا حمایت کرد. آیا با این حال شما اصحاب مرا رها خواهید کرد؟ آیا اصحاب مرا رها خواهید کرد؟ بعد از این مرا آزار ندهید.) بصورت متواتر در صحیح و سنن آمده است که رسول الله جهنگامی که مریض شد فرمود: «مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْيُصَلِّ بِالنَّاسِ مرتين، أو ثلاثًًًًا حتي قال:إِنَّكُنَّ صَوَاحِبُ يُوسُفَ مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْيُصَلِّ بِالنَّاسِ» [۳۲](ابوبکر را دستور بدهید برای مردم نماز بخواند و این سخن را دو یا سه بار تکرار نمود تا اینکه فرمود: شما مثل همراهان یوسف هستید به ابوبکر دستور دهید که نماز را با مردم انجام دهد.) و این تخصیص دادن و تکرار و تأکید نمودن در تقدیم ابوبکر بر بقیه اصحاب علی رغم حضور عمر و عثمان و علی و دیگران بیانگر مقدم بودنش نزد رسول الله جبه نسبت بقیه است. و در صحیح موجود است هنگامی که عمر را جهت مراسم تغسیل و تکفین گذاشته بودند علی پسر ابی طالب در میان ازدحام جمعیت خود را به جنازه رساند و آنگاه گفت: من امیدوارم که خداوند متعال تو را با دو رفیقت قرار دهد، من بسیار از رسول خدا می‌شنیدم که می‌گفت: «جِئْتُ أَنَا وَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ وَدَخَلْتُ أَنَا وَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ وَخَرَجْتُ أَنَا وَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ» [۳۳](همراه ابوبکر و عمر آمدم، با ابوبکر و عمر داخل شدم، با ابوبکر و عمر بیرون رفتم.) و این بیانگر ملازم بودن این دو نفر با رسول خدا در ورود و خروج و رفتنهاست. به همین سبب مالک به هارون الرشید هنگامی که از منزلت ابوبکر و عمر در نزد پیامبر جویا شد گفت: [منزلتهما منه في حياته كمنزلتهما منه بعد مماته](مکان و منزلت آن‌ها نزد رسول الله جدر زمان حیاتش به مانند منزلت و مقامشان نزد او بعد از مرگش بود.) آنگاه هارون به مالک گفت: مرا شفا دادی ای مالک و این بیانگر این است که آن‌ها در میان اصحاب به نسبت رسول خدا اختصاص خاص داشته‌اند و همراهیشان در کارهای آشکار و نهان با رسول خدا از جمله چیزهایی است که هر فرد عالم به احوال و اقوال و افعال رسول الله جو سیرت و روشش با اصحاب آن را می‌داند، و به همین خاطر هیچیک از کسانی که عالم به سیرت و اخلاقش هستند در این امر نزاع و اختلاف ننموده‌اند و تنها و تنها کسانی این امر را نفی می‌کنند یا در آن توقف می‌نمایند که به حقیقت امورات رسول الله جآگاه نیستند هر چند در میانشان افرادی باشند که از کلام و فقه و حساب بهره ای هم داشته باشند یا اینکه گاهاً احادیث جعلی و دروغ را که با این امورات معلوم در تناقض می‌باشد را شنیده‌اند و دچار توقف و یا ترجیح دادن غیر ابوبکر شده‌اند.

این مسئله همچون بسیاری از مسائل معلوم و شناخته شده نزد اهل علم به سنت رسول الله جمی‌باشد گرچه دیگران در آن‌ها شک نمایند یا آن را نفی کنند مانند احادیث متواتر نزد اهل علم در مورد شفاعت و حوض رسول الله جو خارج شدن صاحبان گناهان کبیره از آتش و همچنین احادیث متواتر در مورد صفات و قدر و علو پروردگار و دیدنش و دیگر اصولی که در موردش صاحبان علم به نسبت رسول الله جمتفق هستند هر چند آن را دیگران نمی‌دانند همانگونه که حکم به شفعه و سوگند دادن مدعی علیه و رجم کردن زنای محصن و نصاب را در مورد دزدی معتبر دانستن و امثال این احکام را که نزد خواص اهل علم متواتر است در حالیکه صاحبان بدعت با آن‌ها مخالفت می‌نمایند.به همین مناسبت ائمه اسلام بر اهل بدعت بودن کسانی که با این اصول مخالفند اتفاق دارند بر خلاف کسی که در مسائل اجتهادی که به درجه تواتر در سنن نرسیده است با آن مخالفت نماید چنانکه در مورد اینکه آیا بر اساس یک شاهد و سوگند حکم شود و در مسائل دیگری چون قسامه و قرعه و مسائلی از این قبیل اختلاف نموده‌اند.

اما در مورد عثمان و علی مسئله اینگونه نیست بلکه در آن نزاع و اختلاف وجود دارد. سفیان ثوری و جمعی از اهل کوفه علی را بر عثمان ترجیح داده‌اند، سپس سفیان و دیگران از آن برگشته‌اند. بعضی از اهل مدینه در مورد عثمان و علی توقف نموده و این مسئله یکی از دو روایت موجود از مالک می‌باشد که در روایت دیگر قول به تقدیم عثمان بر علی نموده است همانگونه مذهب بقیه ائمه چون شافعی و ابو حنیفه و اصحابش و احمد بن حنبل و اصحاب او و امامان دیگر غیر از این‌ها نیز همین می‌باشد. تا جاییکه در مورد اینکه آیا معتقد به تفضیل علی بر عثمان را اهل بدعت بدانیم یا نه با همدیگر اختلاف کرده‌اند، که هر دو نظر آن از احمد روایت شده است و ایوب سختیانی و احمد بن حنبل و دارقطنی گفته‌اند که: هرکس علی را بر عثمان ترجیح دهد از منزلت و مقام مهاجرین و انصار کاسته است. و ایوب امام اهل سنت و امام اهل بصره است. مالک در موطأ از او روایت کرده است در حالیکه از اهل عراق روایت ننموده است. نقل است که از مالک در مورد روایت کردنش از او سؤال شد جواب داد: من از هیچ فردی روایت نکرده ام مگر اینکه ایوب بر او افضل باشد. ابوحنیفه یک بار او را به یاد آورد و گفت: من در حالی ایوب را دیدم که بر نشیمنگاهش در مسجد رسول الله جنشسته بود و هرگاه او را به یاد می‌آورم پوست بدنم به حرکت در می‌آید.

دلیل بر فضیلت عثمان روایتی است که از ابن عمر در صحیحین آمده که فرمود: ما در زمان رسول الله جدر مورد فضیلت افراد بحث می‌کردیم. در اول ابوبکر و سپس عمر و بعد از وی عثمان را بیان می‌داشتیم. و در بعضی از طرق آمده است که این کار ما به رسول الله جنیز ابلاغ شد ولی ایشان آن را انکار ننمود.

و همچنین با نقل صحیح در صحیح بخاری و غیر بخاری ثابت است آن هنگام که امیر المؤمنین شورای را برای انتخاب خلیفه بعد از خود برگزید اعضای آن شش نفر بودند. از عثمان، علی، طلحه، زبیر، سعد و عبدالرحمن بن عوف تشکیل شد و سعید بن زید را که یکی از افراد ده گانه ای که به آن‌ها مژده بهشت داده شده بود را داخل در آن شورا نکرد. ایشان از قبیله بنی عدی- قبیله عمر- بود و در مورد پسرش عبدالله گفت: عبدالله با شما حضور خواهد داشت ولی در مسئله خلافت حق انتخاب کردن و یا شدن را ندارد و وصیت نمود بعد از مرگش تا زمانی که شورا بر انتخاب یک نفر اتفاق خواهند کرد صهیب امامت نماز را در دست خواهد داشت. هنگامی که عمر دار فانی را وداع گفت اعضای شورا نزد منبر اجتماع نمودند. طلحه اظهار داشت: در این امر برای من چیزی نخواهد بود اینکار برازنده عثمان است. زبیر هم گفت: من هم چیزی را نمی‌خواهم و لایق به آن علی است و سعد نیز ابراز داشت برای من نیز در این کار علاقه ای نیست بلکه آن را به عبدالرحمن بن عوف می‌سپارم با این کار سه نفر از دور خارج شدند و سه نفر باقی ماندند. لذا با همدیگر اجتماع نمودند. عبدالرحمن بن عوف گفت یکی از ما خارج شود و یکی هم سرپرستی را به عهده بگیرد. عثمان و علی سکوت کردند. عبدالرحمن بن عوف گفت: من خارج شدم. روایت است که گفت: [عليه عهد اللّه وميثاقه أن يولي أفضلهما](عهد و پیمان خدا بر او باشد که افضل آن‌ها را انتخاب کند.) بعد از آن عبدالرحمن بن عوف سه شبانه روز با مهاجرین و انصار و تابعین و مادران مؤمنان و امیران شهرها و نواحی(چون همه آن‌ها در مدینه بودند و همراه عمر حج کرده و شاهد مرگش بودند) مشورت نمود. سرانجام عبدالرحمن بن عوف گفت: من سه شبانه روز خواب به چشمانم نرفته است در روز آخر به عثمان گفت: در صورتی که سرپرستی را به تو بسپارم عهد و پیمان خداوند بر تو است که عادلانه رفتار کنی و در صورت انتخاب علی، باید سخنش را شنیده و دستورش را اطاعت نمایی. گفت: بلی درست است.آنگاه همین امر را با علی در میان گذاشت که عهد و پیمان خداوند بر تو خواهد بود اگر تو را برگزینم به عدل رفتار و در صورت انتخاب عثمان دستورش را شنیده و اطاعتش کن. گفت: آری درست است. سپس گفت: من مردم را دیده و با آن‌ها مشورت نموده ام حاضر به گذشت و عدول از عثمان نیستند بلافاصله بعد از آن علی و عبدالرحمن و بقیه مسلمانان به رضایت و اختیار بدون اینکه عطا و بخشش موجب رغبتشان باشد و یا ترس موجب پیمانش باشد بیعت کردند. این کار نشان دهنده اجماع مسلمانان در آن هنگام بر تقدم عثمان بر علی است به همین سبب ایوب و احمد بن حنبل و دارقطنی گفته‌اند هرکس علی را بر عثمان مقدم بدارد از منزلت و شأن مهاجرین و انصار کاسته است و در صورتی عثمان شایستگی تقدم را نداشته و آن‌ها او را مقدم داشته باشند از دو حال خارج نیست یا اینکه به فضل و بزرگواریش جاهلند و یا اینکه به واسطه تقدم مفضول بدون هیچ ترجیح دینی ظلم کرده‌اند و هرکس آن‌ها را به جهل یا ظلم منتسب نماید به تحقیق که از شأن و مقامشان کاسته است.

اگر اهل ظن و گمان اظهار دارند که عثمان را به خاطر بخل و حسادتی که در دل بعضیها نسبت به علی موجود بود مقدم داشتند دارندگان بعض و حسادت درونی صاحب قدرت و شوکت بودند و امثال این گفته‌ها را که اهل هوا ابراز می‌دارند به تحقیق با این سخنان آن‌ها را عاجز از قیام به حق دانسته و اهل باطل را حاکم و مسلط بر اهل حق پنداشته‌اند این در حالی است که مسلمانان در آن هنگام در قدرتمندترین حالات ممکن بودند، هنگامی که عمر وفات یافت اسلام در چنان قوت و عزت و ظهور و اجتماع و ائتلافی بود که هرگز آن را به خود ندید و عمر اهل ایمان را عزت بخشید و صاحبان کفر و نفاق را ذلیل و خوار نمود و کسی که کمترین شناخت را نسبت به آن هنگام داشته باشد این امر بر او پوشیده نخواهد ماند.

آری در چنین حالی اگر کسی آن‌ها را به جهل و یا ظلم و ناتوان از قیام نمودن به حق قلمداد نماید شأن و منزلت آن‌ها را کاسته و بهترین امتی را که خداوند به خوبیشان شهادت داده بر خلاف واقع تصور می‌کند و این امر جزو اصول مذهب رافضه است کسی که بنای رافضی را بنا نهاد یک یهودی بود که منافقانه اسلام را اظهار نمود و برای جاهلان دسیسه‌ها چید و با آن اصل ایمان را نشانه رفت به همین مناسبت رفض بزرگترین دروازه نفاق و الحاد می‌باشد. اول یک فرد را وادار به توقف نموده سپس از او یک مفضله می‌سازد که به فضیلت علی معتقد است آنگاه او را تبدیل به یک فحاش می‌کنند و سرانجام از او اهل غلو و افراط و در نهایت منکر و اهل تعطیل می‌شود به همین خاطر رهبران زنادقه از اسماعیلیه و نصیریه و انواعشان اعم از قرامطه و باطنیه و درزیه و امثال این‌ها از انواع طوایف زندیق و نفاق به آن‌ها ملحق می‌شوند.

چون ایراد گرفتن و جریحه دار کردن بهترین دوران‌ها (کسانی که مصاحب و همدم رسول خدا بوده‌اند) ایراد گرفتن از رسول خدا جاست چنانکه مالک و دیگران از ائمه مسلمین بیان داشته‌اند. اصحاب رسول الله جرا مورد طعن و ایراد قرار می‌دهند تا کسانی بگویند مردی نادرست دارای همراهان و اصحاب بدکار است و اگر صالح می‌بود یارانی از صالحان می‌داشت!!!

و همچنین اینان همان کسانی هستند که قرآن و اسلام و شریعت پیامبر جرا نقل کرده‌اند و همان کسانی هستند که فضایل علی و دیگران را اظهار داشته‌اند؛ طعنه زدن به آن‌ها باعث خواهد شد که به آنچه برایمان نقل کرده‌اند اعتماد نداشته باشیم و در این هنگام نه برای علی و نه برای هیچ فرد دیگری فضیلتی ثابت نخواهد شد. رافضه جاهل و فاقد عقل و نقل و دین و دنیای که در آن منصور گردند می‌باشند چون اگر یک ناصبی کسی که علی را مبغوض می‌دارد و به فسق و کفر او معتقد است (چون خوارج و کسان دیگر) از آن‌ها بخواهد که ایمان و فضل علی را ثابت کند قادر به این کار نخواهد شد بلکه مغلوب خوارج خواهند گردید چون فضایل علی را اصحاب نقل نموده‌اند همان کسانی که مورد طعن و ایراد روافضند لذا فضیلت معلوم و آشکاری بصورت تعیین برایش ثابت نخواهد شد. وقتی که آن‌ها در مورد بعضی از خلفا اظهار می‌دارند که هدفشان ریاست بود و به خاطر آن جنگیدند و نسبت به آن‌ها افترا می‌بندند، طعن و ایراد خوارج در مورد علی به همان صورت و بیشتر از آن به نسبت کسی که دیگران بدون جنگ و قتال از او اطاعت کردند درست تر جلوه می‌یابد اما رافضه جاهلند و نمی‌دانند و پیرو زنادقه می‌باشند. قرآن در جاهای زیادی از اصحاب به نیکی یاد می‌کند چنانکه می‌فرماید: ﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ[التوبة: ۱۰۰] «پیشی گیرندگان آغازین از مهاجر و انصار و کسانی که به نحو احسن از آن‌ها پیروی کردند خداوند از آن‌ها راضی و آن‌ها نیز از پروردگار خویش راضی هستند.» و می‌فرماید: ﴿لَا يَسۡتَوِي مِنكُم مَّنۡ أَنفَقَ مِن قَبۡلِ ٱلۡفَتۡحِ وَقَٰتَلَۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَعۡظَمُ دَرَجَةٗ مِّنَ ٱلَّذِينَ أَنفَقُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَقَٰتَلُواْۚ وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ[الحدید: ۱۰] «کسانی که قبل از فتح انفاق کرده و جنگیدند با کسانی که بعد از فتح ایمان آورده و با جان و مال جهاد کردند مساوی نیستند و به درجات از آن‌ها جلوترند و همگی را پروردگار وعده نیکو داده است.» و می‌فرماید: ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطۡ‍َٔهُۥ فَ‍َٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَۗ[الفتح: ۲٩] «محمد پیامبر خداست و کسانی که با او هستند بر کافران سختگیر و با همدیگر مهربانند. آنان را در رکوع و سجود می‌بینی. فضل و خشنودی پروردگار را خواستارند. علامت آنان بر اثر سجود در چهره هایشان است این صفت ایشان است که در تورات و مثَل آن‌ها در انجیل چون زراعتی است که جوانه خود را برآورد و آن را مایه دهد تا ستبر شود و بر ساقه‌های خود بایستند و دهقانان را به شگفت آورد تا از آنان کافران را به خشم در اندازد.» و می‌فرماید: ﴿۞لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا ١٨[الفتح:۱۸] «به راستی خداوند هنگامی که مؤمنان زیر آن درخت با تو بیعت کردند از آنان خشنود شد، و آنچه در دل‌هایشان بود باز شناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد و پیروزی نزدیکی به آن‌ها پاداش داد

و در صحیح مسلم از رسول الله جثابت است که فرمود: «لَا يَدْخُلُ النَّارَ أَحَدٌ بَايَعَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ»(آن‌هایی که زیر درخت با رسول الله جبیعت کردند هیچکدامشان وارد آتش نمی‌گردند.) و در صحیحین از طریق ابوسعید روایت است که رسول الله جفرمودند: «لَا تَسُبُّوا أَصْحَابِي فَوَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ أَنْفَقَ أَحَدُكُمْ مِثْلَ أُحُدٍ ذَهَبًا مَا بَلَغَ مُدَّ أَحَدِهِمْ وَلَا نَصِيفَهُ»(به اصحاب من ناسزا مگویید قسم به کسی که جانم در دست اوست اگر یکی از شما به اندازه کوه احد طلا انفاق نماید به یک مد یا نصف انصاف آن‌ها نمی‌رسد.) و در صحیح از طریق مختلف روایت است که فرمود: «خيْرُ القرون القرن الذي بُعِثْتُ فيهم، ثم الذين يَلُونَهُمْ، ثم الذين يَلُونَهُم»(بهترین دوران زمانی است که من در آن مبعوث شده ام سپس کسانی که به دنبال آن‌ها می‌آیند و سپس کسانی هم که به دنبال آن‌ها می‌آیند.) این احادیث مشهور بلکه در مورد فضایل اصحاب و ثنای آن‌ها و برتری دادن قرنشان بر قرون بعدی متواتر می‌باشد. طعنه زدن و ایراد گرفتن بر آن‌ها، طعنه به قرآن و سنت است و به همین دلیل مردم در مورد تکفیر رافضه سخن گفته‌اند که در جای دیگر آن را مبسوط بیان داشته ایم. والله تعالی اعلم.

[۳۱] رواه بخاري [۳۲] رواه بخاري و مسلم [۳۳] رواه مسلم