نقد رویاهای رسولانه دکتر سروش

خواب چیست و چه ارتباطی با وحی دارد؟

خواب چیست و چه ارتباطی با وحی دارد؟

باید بررسی کنیم که خواب چیست و چه ارتباطی می‌تواند با وحی داشته باشد؟

ما یک سلسله احساساتی از حوادثی که برای ما پیش می‌آید پیدا می‌کنیم؛ احساس غم، احساس شادی، احساس خشم، احساس خشنودی و احساس لذت... . این احاساسات گوناگون که در ما ایجاد می‌شود، به عنوان مثال: «ترس»، شما فرض کنید در دست من یک قوری بلورین است، ولی یک دفعه از دست من لیز خورده و می‌افتد و می‌شکند و در این هنگام با یکّه خوردن، احساس ترس در ما ایجاد می‌شود. این ترس در ضمیر ناخودآگاه ما پنهان می‌شود و در عالم خواب مجال ظهور پیدا خواهد کرد؛ همه می‌دانیم که خواب عالم احساس و تخیل است.

این ترس، قوۀ خیال من را تحریک می‌کند که یک صورت مناسب برای این ترس بسازد و این ترس در آن صورت مناسب تجلی کند.

به عنوان مثال تخیل به ما می‌گوید: دزدی در خانه است و یا فردی مورد حملۀ یک شیر قرار گرفته است. در واقع خوابگذار کسی است که این حملۀ شیر را به چند روز گذشته ربط می‌دهد؛ یعنی یک ترس پنهان در تو وجود دارد و قوۀ خیال، تو را تحریک کرده است و ترس به این صورت تجلّی کرده است.

بنابراین، خواب‌ها احساسات به علاوه قوّه تخیل هستند (به جز خواب‌های صادقانه)، قوّه تخیل احساس را تحت تأثیر می‌گذارد و صورت‌های جدیدی می‌سازد و از بین می‌برد؛ ولی در مورد وحی ابداً این مسئله مطرح نبوده است.

درست است که پیامبر  ج در هنگام دریافت وحی حالتی غیر عادی پیدا می‌کرد، ولی در هنگام گفتن حدیث در حالتی عادی آن را روایت می‌کردند.

به عنوان مثال:

حدیث:

«طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ [ومسلمة]»[١].

نه آهنگین است و نه پیامبر  ج در حالت نیمه بی‌هوشی قرار می‌گرفت. ولی وحی آهنگین است، مثلاً:

﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ١ عَلَّمَ ٱلۡقُرۡءَانَ٢ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ٣ عَلَّمَهُ ٱلۡبَيَانَ٤[الرحمن: ١-٤].

علاوه بر آهنگین بودن وحی، پیامبر  ج به حالت از خود بی‌خودی دست پیدا می‌کرد، یعنی مجال تفکّرکردن نداشت تا به مانند حدیث تفکّر کند و بعد بگوید.

حالت وحی را حتی مخالفین اسلام هم نتوانسته‌اند انکار کنند، غالب خاورشناسان مخالف اسلام به مانند: گلدزیهر و یا لامنس و... می‌گفتند که پیامبر غش می‌کرد و به پیامبر  ج تهمت هیستری می‌زدند، ولی این تهمت آن‌ها یک معضل مهم داشت که قادر به حل آن نبوده‌اند. یک آدم هیستریک معمولاً دچار کف آلود شدن دهان می‌شود، جیغ می‌زند، هذیان‌‌گویی می‌کند [و] اگر از قبل مطالبی را در ذهن آماده کرده باشد، در اثر فشار عصبی این مطالب پراکنده می‌شوند و مطمئناً فردی هیستریک بعد از شوک عصبی هیچگاه چنین جملاتی به زبان نمی‌آورد؛

﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ١ عَلَّمَ ٱلۡقُرۡءَانَ٢ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ٣ عَلَّمَهُ ٱلۡبَيَانَ٤[الرحمن: ١-٤].

این نظم و این ترتیب و حکمت قوانین و این عمق آیات قرآن، آیا چنین چیزی از یک فرد مریضِ روانی بر می‌آید؟ این مطالب نشان دهندۀ یک فرد فوقِ سالم است؛ نه یک آدم مریض. همچنین اگر آنگونه که خاورشناسان می‌گویند پیامبر  ج بیمار بود! پس چطور پیامبر  ج در عرض ٢٣ سال یک امّت را از صفر به نقطۀ اعلی رساند؟ و قبل از مرگ یک جامعه را رهبری کرده بود، یک جامعه دارای حکومت که بعد از او فاتح چند امپراطور شد[٢].

این فرد در میان مردم قاضی، و امام جمعه و جماعت بود. آیا یک فرد بیمار از عهده این موارد برمی‌آید؟

ژاندارک یک دختر فرانسوی بود، این دختر بیمارگونه بود و دچار توهم می‌شد، مثلاً می‌گفت: «اشباح به من گفته‌اند ما بر انگلیس پیروز می‌شویم». و مردمان زیادی را با خود همراه ساخت، ولی در جنگ شکست خورد و نیروهای انگلیسی او را در میان مردم فرانسه به آتش کشیدند.

این فردِ بیمار اصلاً نتوانست در جنگ موفّق شود، چه برسد به رهبری یک جامعه و ساخت یک تمدن جدید.

لنین وقتی که حزب کمونیست را تشکیل داد، یک جماعت عظیم معروف به پوپولیست‌ها در پشت سر او بودند و وقتی که برادرش را کشتند او بر روی باقی مانده‌های پوپولیستی، کمونیسیم را بنا کرد.

ولی پیامبر  ج از صفر شروع و یک به یک از افراد مختلف را شروع به دعوت کرد.

حال دکتر سروش – هداه الله – ادعا می‌کند پیامبر  ج بر اساس رؤیا، قرآن را بیان می‌کرده است، ولی آیا یک رؤیا می‌تواند چنین تغییری در جامعه ایجاد کند؟

مردم سؤال‌های مختلفی از او می‌کردند[٣]، در مورد ماه‌های حرام[٤] در مورد انفاق[٥] در مورد عادات ماهیانه[٦] و... ولی آیا در هر دفعه پیامبر  ج می‌خوابید و بعد از بیدار شدن جواب آنان را در قالب آیات قرآنی می‌داد؟!

به غیر از این اگر منشاء نبوّت وحی باشد، پس خاتمیّت چه معنی دارد؟

[١]- سنن ابن ماجه ١/٨١ ج٢٢٤؛ مسند أبی یعلی الموصلی ٧/٩٦ ح٤٠٣٥، حدیث صحیح است لیکن بدون کلمه «ومسلمة» در منابع مذکور آمده است: «بر هر مرد [و زن] مسلمانی طلبِ علم واجب است»-م

[٢]- اصل فرموده استاد طباطبایی چنین است: «پیامبر  ج تک به تک اصحاب را خودش رهبری کرد و وقتی که از دنیا رفت یک جامعه متمدن ساخت و خود معلم، قاضی و امام جماعت مردم بود و دارای چند زن بود که به مسائل آن‌ها نیز رسیدگی می‌کرد، ولی آیا یک فرد بیمارگونه که هیچ، حتی یک فرد سالم می‌تواند چنین کار بزرگی را انجام دهد؟ آیا یک فرد بیمارگونه می‌تواند تاثیر گذارترین شخصیت کل تاریخ باشد؟ آیا یک فرد بیمار روانی می‌تواند به درجه‌ای از محبوبیت برسد که هنوز هم میلیون‌ها انسان که حتی او را ندیده‌اند به دستورات او احترام بگذارند و در گرما و سرما پیرو دستورات او باشند؟»-م

[٣]- در قرآن، ١٥ بار این کلمه آمده است: ﴿يَسۡ‍َٔلُونَكَ، یعنی «از تو (ای محمد) سؤال می‌کنند»-م.

[٤]- بقره/٢١٧.

[٥]- بقره/٢١٥.

[٦]- بقره/٢٢٢.