نقد رویاهای رسولانه دکتر سروش

پاسخ استاد مصطفی طباطبایی به سؤالاتی راجع به نظریۀ سروش

پاسخ استاد مصطفی طباطبایی به سؤالاتی راجع به نظریۀ سروش

در این بخش استاد مصطفی طباطبایی به سؤالاتی در مورد نظریۀ آقای سروش می‌دهد.

سوال: دکتر سروش نظریه خود را ابطال ناپذیر نخوانده است و گفته است ممکن است نظریه من رد شود و یا باطل شود؟ نظر شما چیست؟

جواب: در مورد این نظریه نه تنها این نظریه را قبول نداریم، بلکه از ابتدا به باطل بودن آن اذعان داشته‌ایم. این نظریه از ریشه باطل است که رؤیای پیامبر  ج وحی او باشد. اما پیش فرضِ ما این است، ما می‌گوییم که چرا پیرو «نبی» هستیم؟ برای چه مقصودی؟

ما اگر دقت کنیم می‌بینیم که در این عالم، حیواناتی هستند که به صورت غریزی هدایت شده‌اند، برای آن‌ها خوب و بد و یا حق و باطل مطرح نیست. مشغول خورد و خوراک، آمیزش، جنگ و سایر رفتارهای غریزی خود هستند. ولی در ما انسان‌ها خداوند یک قوّه ممیّزه ایجاد کرده است، در عالم انسانی حق و باطل مطرح می‌شود، ولی برای سایر حیوانات این مطالب مطرح نمی‌شود.

برای انسان‌ها تکلیف اهمیت دارد، مثلاً چرا این کار را انجام ندادیم؟ این امر ربطی به دین و مذهب خاصی ندارد.

برای ما پاداش و جزاء هست، حتی در مکتب‌های دنیایی و الحادی به کارهای خوب، جایزه و تشویق می‌دهند و به کارهای بد، توبیخ و زندان.

خداوند به سبب اعطای عقل، ما را موجودی مسئول آفریده است، ولی آیا خداوند به ما حق را معرفی نکرده است؟ و هر کسی می‌تواند حق باشد؟ به همین دلیل ما به دنبال پیام خداوند رفتیم؛ یعنی نبوّت. وقتی که ادعا داشته باشیم که پیامبر  ج کسی است مثل همۀ مردم که شب خواب می‌بیند و خواب خود را برای مردم تعریف می‌کند. حجیّت نبی به زیر سؤال می‌رود، نبوّت نبی از بین می‌رود. ما به دنبال نبوّت پیامبر بودیم، به دنبال عصمت نبی بودیم.

وقتی که زیر بنای فکری ما رؤیا باشد، چه دلیلی دارد ما پیرو خواب‌های فردی در ١٤٠٠ سال قبل باشیم؟ ما در این ١٤٠٠ سال کلی پیشرفت داشته‌‌ایم و نیازی به پیروی از این خواب‌ها نیست. پس معلوم می‌شود در راهی که روشنفکران جدید مطرح کرده‌اند، اصلاً نبوت مطرح نیست.

ما می‌خواهیم به دنبال پیام خدا باشیم و از بد فاصله گرفته و به خوب برسیم، چون فقط در عالم انسانی است که خوب و بد، حق و باطل مطرح است؛ پس بر اساس این فلسفۀ شما، مسئله نبوّت مطرح نیست.

سوال: سروش می‌گوید که آیا پیشگویی‌های پیامبر شما همه صادق از آب در آمد که ما پیرو گفتارهای ایشان باشیم؟

جواب: بله، بروید قرآن را بخوانید سوره مکّی قمر را بخوانید سوره‌های دیگر را بخوانید. سوره فتح آیه یک:

﴿إِنَّا فَتَحۡنَا لَكَ فَتۡحٗا مُّبِينٗا١[الفتح: ١].

«به راستی ما برای تو (فتح و) پیروزی آشکاری مقرر کرده ایم».

یک سال قبل از فتح مکّه به پیروزی در مکّه اشاره کرده بود. و یا سوره روم:

﴿غُلِبَتِ ٱلرُّومُ٢ فِيٓ أَدۡنَى ٱلۡأَرۡضِ وَهُم مِّنۢ بَعۡدِ غَلَبِهِمۡ سَيَغۡلِبُونَ٣ فِي بِضۡعِ سِنِينَۗ لِلَّهِ ٱلۡأَمۡرُ مِن قَبۡلُ وَمِنۢ بَعۡدُۚ وَيَوۡمَئِذٖ يَفۡرَحُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ٤[الروم: ٢-٤].

«رومیان مغلوب شدند. در نزدیکترین سرزمین، و آنها بعد از مغلوب شدنشان به زودی غالب خواهند شد. در (ظرف) چند سال؛ پیش از (این پیروزی) و بعد از این (پیروزی) فرمان از آن خداست، و در آن روز مؤمنان شادمان خواهند شد».

حتی محدثین اهل سنت[١٢] روایت کرده‌اند: پیامبر  ج در آخرین روزهای عمر خود، فاطمه ‘ را صدا زد و به او کلماتی گفت که فاطمه ‘ ناراحت شد و بعد کلماتی را گفت که او خوشحال شد. بعد از فاطمه ‘ پرسیدند که پیامبر  ج به تو چه گفت؟ او گفت: پیامبر  ج فرمود: من به زودی می‌میرم و تو اولین کسی از خاندان من خواهی بود که به من ملحق خواهد شد.

مثلاً در هنگام کندن خندق در جنگ احزاب، با اینکه مسلمانان فقط تعداد کمی را شامل شدند و در ترسِ از جنگ با همۀ مشرکین بودند و از گرسنگی به شکم خود سنگ بسته بودند، ولی پیامبر  ج به آن‌ها قول فتح ایران و روم را داد[١٣]؛ و اینطور هم شد.

از این موارد زیاد است، هم در قرآن هم در حدیث؛ اگر کسی حدیث را قبول نداشته باشد در قرآن این موارد زیاد دیده می‌شود. حتی در داستان هجرت پیامبر  ج وقتی که پیامبر  ج به ابوبکر  س اعتماد داشت و او را انتخاب کرد، برای هجرت به داخل غار رفتند و اگر ابوبکر  س مورد اعتماد نبود، به راحتی فریاد می‌زد که بیایید که پیامبر  ج اینجاست؛ ولی مشرکین رد پای پیامبر  ج را تعقیب کردند و تا دم غار رفتند، کافی بود کسی سرش را به داخل غار ببرد؛ در این هنگام پیامبر می‌فرماید:

﴿لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا[التوبة: ٤٠].

«اندوهگین مباش، یقیناً خدا با ماست».

این نشان می‌دهد که پیامبر  ج مورد تائید الله بود و از نگهبانی خاص او برخوردار بود.

سوال: سروش می‌گوید: امّی‌بودن پیامبر  ج را چکار می‌کنید؟ تحقیقات غربی‌ها نشان می‌دهد که امّی به معنی درس نخوانده نیست[١٤] بلکه امّی به فردی گفته می‌شود که کتاب آسمانی ندارد؟

جواب: محمد  ج که دارای کتاب آسمانی بود، خداوند در سوره بقره آیه ٧٨، در مورد یهودیان که دارای کتاب آسمانی نیز بودند می‌گوید:

﴿وَمِنۡهُمۡ أُمِّيُّونَ لَا يَعۡلَمُونَ ٱلۡكِتَٰبَ إِلَّآ أَمَانِيَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا يَظُنُّونَ٧٨[البقرة: ٧٨].

«و برخی از آنان بی‌سوادانی هستند که کتاب خدا (تورات) را جز یک مشت خیالات و آرزوها نمی‌دانند، و تنها به پندارهایشان دل بسته‌اند».

اگر امّی به معنی نداشتن کتاب آسمانی بود، چرا در قرآن در برابر یهود که دارای کتب آسمانی هستند، این استدلال به کار می‌رود؟

امّی به معنی منسوب به مادر است، همانطور که از شکم مادر به بیرون آمده است، درس نخوانده مانده است[١٥].

اصلاً چه لزومی بر این بحث است، وقتی که قرآن صراحتاً می‌فرماید:

﴿وَمَا كُنتَ تَتۡلُواْ مِن قَبۡلِهِۦ مِن كِتَٰبٖ وَلَا تَخُطُّهُۥ بِيَمِينِكَۖ إِذٗا لَّٱرۡتَابَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ٤٨[العنكبوت: ٤٨].

«و تو (هرگز) پیش از این (قرآن) هیچ کتابی را نمی‌خواندی، و با (دست) راست خود چیزی نمی‌نوشتی، اگر چنین بود، باطل گرایان به شک (و تردید) می‌افتادند».

سوال: دکتر سروش در جواب می‌گوید درست است که پیامبر خواندن و نوشتن نمی‌دانست، ولی فرد دانایی که بود و دانش ربطی به خواندن و نوشتن ندارند و با همان دانش قرآن را ساخت.

جواب: اگر در معنی آیه ٤٨ سوره عنکبوت دقت شود مشاهده می‌شود که آیه می‌گوید: «تو قبلاً کتابی نخوانده بودی و خطی ننوشته بودی وگرنه اهل باطل در تو شک می‌کردند» یعنی پیامبر  ج معلوماتی به افراد ارائه می‌دهد که باید کتاب خوانده باشد و فقط از راه خواندن به دست می‌آید. پیامبر  ج معلوماتی ارائه می‌دهد که حتماً باید خط نوشته باشد.

ما در مورد یوسف  ÷ حرف می‌زنیم، در مورد نوح  ÷ حرف‌ می‌زنیم و مطالبی را مثال می‌زنیم که در کتاب اهل کتاب موجود است[١٦]. این موارد از طریق آگاهی به دست نمی‌آید، بلکه فقط از راه کتاب خواندن حاصل می‌شود و این موارد را از احبار یهود و نصاری نشنیده است، چون در آن صورت تمام دشمنان در برابر او می‌ایستادند و می‌گفتند او شاگرد ما بود و در نزد ما درس می‌خواند و یا این موارد را از ما شنیده است.

ولی متوجه می‌شویم که این خداوند است که با وحی به پیامبر  ج تدریس کرده است.

﴿نَحۡنُ نَقُصُّ عَلَيۡكَ أَحۡسَنَ ٱلۡقَصَصِ بِمَآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ وَإِن كُنتَ مِن قَبۡلِهِۦ لَمِنَ ٱلۡغَٰفِلِينَ٣[يوسف: ٣].

«(ای پیامبر!) ما بهترین داستان‌ها را با وحی‌کردن این قرآن بر تو بازگو می‌کنیم، و مسلماً تو پیش از آن از بی‌خبران بودی».

این مطالبی که در قرآن وجود دارد، بعضی از آن‌ها در کتب یهود و مسیحی وجود دارد و پیامبر  ج بدون اطلاع از کتب آن‌ها و بدون مشورت با آن‌ها این موارد را بیان می‌کرد.

سوال: دکتر سروش می‌گوید: این قرآن شما دارای متشابهات و محکمات است و این به مانند یک خواب قابل تأویل است!

جواب: قرآن در کجا گفته است که متشابهات غیر قابل فهم است؟ به صورت رمز است؟ باید تأویل شود؟

متشابهات قرآنی نیز به مانند محکمات همه قابل فهم است و دارای تأویل است، لیکن تاویلی که قرآن می‌گوید، به غیر از آن تأویل اسماعیلیه، باطنیه و سایر غلات شیعه است.

تاویل قرآن یک امر خارجی، آمدنی است.

﴿يَوۡمَ يَأۡتِي تَأۡوِيلُهُۥ[الأعراف: ٥٣].

«روزی که تاویلش فرا رسد».

معنا با الفاظ است، آمد و رفت ندارد. آیات متشابهات آیاتی است که تاویلش نیامده است، مثلاً سوره روم می‌گوید در کم‌تر از ١٠ سال دیگر رومی‌ها پیروز می‌شوند و تا این ١٠سال این آیه جز، متشابهات بود. و آیات مربوط به قیامت و حوادث محشر، دوزخ، بهشت و... جزئیاتش معلوم نیست؛ بلکه خداوند یک توصیف از آن داشته است که تا با آن روبرو نشویم، نمی‌دانیم که چگونه است. حتی خداوند علم به قرآن را جدایی از تأویل آورده است و می‌فرماید:

﴿بَلۡ كَذَّبُواْ بِمَا لَمۡ يُحِيطُواْ بِعِلۡمِهِۦ وَلَمَّا يَأۡتِهِمۡ تَأۡوِيلُهُۥ[يونس: ٣٩].

«بلکه آنها چیزی را تکذیب کردند که به آن علم و احاطه نداشتند، و هنوز برای آنها مصداق (و حقیقت) آن نیامده است».

این‌ها تصور کرده‌اند متشابهات یعنی مواردی که هیچکس معنی آن را نمی‌داند و هرکس به هر طوری که بخواهد آن را تفسیر می‌کند، اصلاً چنین کتابی نمی‌تواند هدایت کننده باشد. بله در بسیاری از آیات اختلافاتی دارند ولی این اختلافات مربوط به مذاهب است نه قرآن، مثلاً کسی که معتزلی مذهب یا اشعری است، آیات را به نفع مذهب خود تأویل می‌کند یا مثلاً کسی که متصوفه[١٧] است در مورد آیه: ﴿إِنَّا فَتَحۡنَا لَكَ فَتۡحٗا مُّبِينٗا١[الفتح: ١] می‌گوید: «ما قلب‌ها را برای تو فتح کردیم»، در حالی که این آیه مربوط به فتح مکّه است.

مثلاً کسی که اخباری است می‌گوید: [در قرآن] ﴿يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ، روایت است یعنی آل محمد[١٨]، در حالی که در آیات متعدد بنی اسرائیل سرزنش و نصیحت می‌شوند!!

مشکل از برخی افراد است که نمی‌خواهند تسلیم حکم قرآن شوند و به هرگونه که موافق مذهب آنان باشد آنرا تأویل می‌کنند.

سؤال: دکتر سروش می‌گوید محمد اگر پیامبر است پس چرا از محیط خود تاثیر پذیرفته است، مثلاً اگر کسی به عایشه  ل همسر او تهمت می‌زند، سوره نور نازل می‌شود؛ در اثر دعوای چند نفر سوره احزاب نازل می‌شود. این چه پیغمبری است که تحت تاثیر محیط بوده است؟

جواب: دکتر سروش می‌خواهد بگوید همانطور که تصریح کرده که «خدا محمد را خلق کرده، بقیه را خودش ساخته و ساخته محیط است». در دوران پیامبر  ج حوادث بسیار زیادی رخ داد، ولی آیا همه آن‌ها در قرآن ذکر شده است؟ همه فرزندان پیامبر  ج به غیر از فاطمه ‘ در دوران حیات پیامبر  ج وفات کردند، ولی در هیچ جای قرآن خبری از وفات فرزندان او نیست.

قرآن حوادثی از زندگانی پیامبر  ج را انتخاب کرده است و در خلال این حوادث، پیام خود را رسانده است. مثلاً به زن پیامبر  ج تهمت زدند در زمینه این حادثه سوره نور نازل شده است، ولی آیا در سورۀ نور اسمی از عایشه  ل موجود است؟ [آیا] اسم فردی که می‌گفتند با او رابطه دارد موجود است؟ نه.

﴿وَٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ يَأۡتُواْ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَ فَٱجۡلِدُوهُمۡ ثَمَٰنِينَ جَلۡدَةٗ وَلَا تَقۡبَلُواْ لَهُمۡ شَهَٰدَةً أَبَدٗاۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ٤[النور: ٤].

«و کسانی که زنان پاکدامن را (به زنا) متهم می‌کنند، سپس چهار شاهد نمی‌آورند، پس آنها را هشتاد تازیانه بزنید، و هرگز شهادت‌شان را نپذیرید، و اینانند که فاسق‌اند».

آیه فقط مربوط به عایشه  ل نیست، بلکه هرکس زن پاکدامنی را متهم به زنا کند، باید شلاق زده شود. باز در سوره نور ذکر شده است که اگر وارد خانه‌ای شدید، اجازه بگیرید[١٩]. در همان سوره ذکر می‌شود زنان باید حجاب داشته باشند[٢٠]. پس راه‌های بدکاری همه بسته می‌شوند.

قرآن برای اینکه حادثه‌ها با وحی خداوند تناسب داشته باشند، از حوادث دوران نبی حادثه‌ای را انتخاب می‌کند و در تناسب با آن امور، احکام جاوید را بیان می‌کند؛ نه احکام خصوصی. در قرآن خبری از اسامی کفار، یا اصحاب نیست، حادثه‌ها را با تاریخش ذکر نمی‌کند، و یا مکان و زمانش را [معمولاً] ذکر نمی‌کند تا اینکه پیام کلی باشد، تا خطاب ﴿يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ[الأعراف: ٢٦]، ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ[البقرة: ٢١] و ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ[البقرة: ١٠٤] تناسب پیدا کند.

شما[٢١] چون در کتب‌ شأن نزول، آیاتی را دیده‌اید فکر کرده‌اید آن آیه مخصوص علی است، مخصوص عمر است، مخصوص ابوبکر  ش است، در حالی که «المورد لا یخصص الوارد»[٢٢]. این‌ها مصادیق هستند، مثلاً قرآن کریم از شجاعت تعریف می‌کند:

﴿ٱلَّذِينَ قَالَ لَهُمُ ٱلنَّاسُ إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَكُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ فَزَادَهُمۡ إِيمَٰنٗا وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ١٧٣[آل عمران: ١٧٣]

«کسانی که مردم به آنان گفتند: مردم (= مشرکان مکه) برای (جنگ با) شما گرد آمده‌اند، پس از آنها بترسید. (این سخن) بر ایمانشان افزوده و گفتند: خدا ما را بس است، و بهترین حامی است».

ممکن است در یکی از کتب گفته باشد این آیه در شأن علی  س است، ولی این آیه مخصوص علی ابن ابی طالب  س نیست، آیه جمع است. تا قیامت کسانی که شجاعانه در برابر دشمنان خدا پیکار می‌کنند، این آیه شامل ‌آن‌ها می‌شود.

قرآن فقط مختص یک زمان نیست!

پس پیامبر  ج از محیط خود تأثیر نمی‌پذیرد، بلکه بر محیط پیرامون خود تأثیر می‌گذارد. شما محمد  ج را از تاریخ عرب حذف کنید، به غیر از یک مشت دختر زنده به گور کن، بت‌پرست رباخوار نبودند و چندین قرن هم قبل از محمد  ج بدین شکل بودند و هیچ فرقی در حال آن‌ها ظاهر نشد؛ بلکه این پیامبر  ج بود که این ملّت را زنده کرد و تغییر داد و به واسطۀ این ملّت، دنیا تغییر کرد و نیمی از جهان را بعداً گرفتند.

سوال: دکتر سروش می‌گوید اهمیت نظریه رویای رسولانه در این است که قضیه جبر و تفویض[٢٣] را حل می‌کند؟

جواب: قرآن به عنوان یک کتاب آسمانی به هیچ وجه نمی‌تواند با جبر، جبر مطلق همراه باشد. [قرآن] به شما می‌گوید صادق باشید، روزه بگرید، نماز بخوانید، ایثار کنید، انفاق کنید و جهاد کنید و...

ولی مجبور هستی که انجام ندهی، به کسی که خدا از او نخواسته است این کارها را انجام دهد خداوند بر او تکالیف فرض می‌کند آیا این خردمندانه است؟ آیا دین می‌تواند مخاطبانش یک عده افراد جبری (مجبور به انجام کار) باشند؟! بلکه بالعکس قرآن می‌گوید در هر جا جبر باشد مسئولیت از بین خواهد رفت. خداوند در قرآن می‌فرماید:

﴿مَن كَفَرَ بِٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ إِيمَٰنِهِۦٓ إِلَّا مَنۡ أُكۡرِهَ وَقَلۡبُهُۥ مُطۡمَئِنُّۢ بِٱلۡإِيمَٰنِ[النحل: ١٠٦].

«کسی که بعد از ایمانش به خدا کافر شود (بازخواست می‌شود) مگر کسی که به زور (به کفر) واداشته شود؛ درحالی که قلبش به ایمان آرام باشد».

عمار یاسر  ب را در زیر شکنجه قرار دادند به او گفتند بگو: «کَفَرتُ بدین محمد» و عمار  س گفت: : «کفرتُ بدین محمد»، بعد از آن اشک‌ریزان به نزد پیامبر  ج آمد و عرض کرد: من این جمله (کفرتُ بدین محمد) را گفتم. پیامبر  ج فرمود: قلبت چگونه بود؟ عرض کرد: «مطمئناً بالإیمان»، [خداوند در] قرآن می‌فرماید: ﴿إِلَّا مَنۡ أُكۡرِهَ وَقَلۡبُهُۥ مُطۡمَئِنُّۢ بِٱلۡإِيمَٰنِ، یعنی: «مگر آن کس که مجبور شده و[لی] قلبش به ایمان اطمینان دارد»[٢٤]. البته آیه خطاب کلی است چه عمار یاسر  ب باشد و یا هرکس که باشد.

[خداوند در] قرآن می‌فرماید: کسانی که در دم مرگ می‌گویند:

﴿إِنِّي تُبۡتُ ٱلۡـَٰٔنَ[النساء: ١٨] «اکنون توبه کردم».

از آن‌ها قبول نمی‌شود، چون مجبور هستند.

﴿وَلَيۡسَتِ ٱلتَّوۡبَةُ لِلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِ حَتَّىٰٓ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ إِنِّي تُبۡتُ ٱلۡـَٰٔنَ[النساء: ١٨].

«و برای کسانی که کارهای بد مرتکب می‌شوند، تا وقتی که مرگ یکی از ایشان فرا رسد؛ می‌گوید: اکنون توبه کردم».

بنابراین خدا از آن‌ها قبول نمی‌کند، چون آن موقع مجبور هستند و مرگ را می‌‌بینند. طبق این کتاب (قرآن) هرجا جبر باشد، تکلیفی نیست؛ ولی این کتاب با «تقدیر» سازگار است؛

﴿وَخَلَقَ كُلَّ شَيۡءٖ فَقَدَّرَهُۥ تَقۡدِيرٗا٢[الفرقان: ٢].

«و همه چیز را آفرید، پس اندازه هر چیز چنان که می‌باید؛ معین کرده است».

تقدیر، یعنی: اندازه‌گیری، طرح ریزی. خداوند ما و شما را در طرح‌های خود می‌اندازد و می‌گوید: انتخاب کن. طرح‌های انتخابی در اختیار ما نیست؛ گاهی حوادثی برای ما پیش می‌آید که در اختیار ما نیست؛ به عنوان مثال یوسف  ÷ به چاه انداخته می‌شود ولی این عمل در اختیار خود او نبود و بر او نیز هیچ تکلیفی نیست. آنجا که جبر است، تکلیفی نیست، وقتی به شخص مصری به بردگی فروخته می‌شود نیز به اختیار خود نبوده، امّا وقتی که در خانوادۀ عزیز مصر رشد می‌کند و زن خانه به او طمع می‌کند در آنجا تکلیف دارد و می‌گوید:

﴿قَالَ مَعَاذَ ٱللَّهِ أَن نَّأۡخُذَ إِلَّا مَن وَجَدۡنَا مَتَٰعَنَا عِندَهُۥٓ إِنَّآ إِذٗا لَّظَٰلِمُونَ٧٩[يوسف: ٢٣].

«گفت: به خدا پناه می‌برم! بی‌گمان او (عزیز مصر) سرور من است، جایگاه مرا گرامی داشته است (پس چگونه به او خیانت کنم؟!) مسلماً ستمکاران رستگار نمی‌شوند».

در هیچ شریعتی که مردم را مکلف می‌کند، نمی‌تواند بگوید تو مکلف هستی و مجبور نیز هستی که آن را انجام دهی و یا ندهی؟[٢٥]

در قرآن هیچگاه کلمه «جبر» برای بندگان خدا نیامده است، بلکه «اکراه» ذکر شده است و فرموده است:

﴿أَفَأَنتَ تُكۡرِهُ ٱلنَّاسَ حَتَّىٰ يَكُونُواْ مُؤۡمِنِينَ[يونس: ٩٩].

«آیا تو می‌خواهی مردم را مجبور کنی تا که ایمان بیاورند».

﴿لَآ إِكۡرَاهَ فِي ٱلدِّينِۖ[البقرة: ٢٥٦].

«در (قبول) دین هیچ اجباری نیست، به راستی که راه راست (و هدایت) از راه انحراف (و گمراهی) روشن شده است».

﴿إِلَّا مَنۡ أُكۡرِهَ وَقَلۡبُهُۥ مُطۡمَئِنُّۢ بِٱلۡإِيمَٰنِ[النحل: ١٠٦].

«مگر کسی که به زور (به کفر) واداشته شود درحالی که قلبش به ایمان آرام باشد».

هر کسی که به جبر بیافتد و کاری [خلاف شرع] مرتکب شود، گناه نکرده است. اگر کسی مجبو شود در بیابان گوشت مُردار بخورد، گناهی انجام نداده است. [اگر کسی مجبور شود روزه خواری کند – به مانند روزه شکنی عمدی مردم مسلمان چین – روزه او شکسته نمی‌شود، اگر کسی مجبور شود کفرگویی کند، کافر نمی‌شود مادامی که قلباً ایمان دارد].

سوال: مگر محمد ذوب در خدا نشده بود؟ پس چه نیازی به وحی بود، همه حرف‌های او حرف خدا محسوب می‌شد.

جواب: این اصلاً صحیح نیست بلکه از اعتقادات متصوفه است.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكَ[التحريم: ١].

« ای پیامبر! چرا چیزی را که الله بر تو حلال کرده است (بر خود) حرام می‌کنی».

اگر همۀ رفتار پیامبر  ج براساس حکم خداوند بود و همۀ گفتار پیامبر  ج گفتار خدا بود، چه نیازی به این توبیخ بود؟

ولی کسانی که خواهان حق نیستند، این موارد را تأویل می‌کنند و سر از عرفان ابن عربی در می‌آوردند و سعی دارند از این طریق مشکلات خود را حل کنند؛ ولی چنین چیزی شدنی نیست، بلکه باید تسلیم کتاب خدا شد، تسلیمِ ﴿مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ شد.

پیامبر  ج مطیع خداوند است، ولی از غفلت و سهو خالی نیست. هنوز بشر است، دچار اشتباه می‌شود[٢٦] مگر آنجایی که بر او وحی نازل شود و ایشان را آگاه کند[٢٧].

سوال: تمدن جدید انسان را به آسمان‌ها برده است ولی آیا کتاب آسمانی شما به چنین چیزی اشاره‌ای کرده است؟

جواب: قضیه به این مهمی، بله، اشاره این است که ای انسان روی زمین تو از قبضه‌ی قدرت خدا خارج نیستی، امکان رفتن انسان به آسمان را خدا بیان کرده است[٢٨]. آیه ٢٢ سوره عنکبوت، می‌فرماید:

﴿وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِينَ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِي ٱلسَّمَآءِۖ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٖ٢٢[العنكبوت: ٢٢]

«و شما هرگز نمی‌توانید ما را در زمین و نه در آسمان به ستوه آورید (و از عقوبت ما فرار کنید) و برای شما جز خدا هیچ کارساز و یاوری نیست».

در اینجا خداوند امکان رفتن انسان به آسمان را اشاره کرده است. [هرچند قرآن کتاب هدایت و برنامه زندگی است و گاهی برای تفهیم و بیان این برنامه به برخی از علوم طبیعی نیز اشاراتی کرده است لذا نباید قرآن را یک کتاب فیزیک، یا شیمی و یا جغرافیا فرض گرفت؛ بلکه قرآن برای هدایت و اصلاح بشریت است].

[١٢]- مثلاً رک: صحیح البخاری ٦/١٠ ح٤٤٣٣؛ صحیح مسلم ٤/١٩٠٤ ح٢٤٥٠.م

[١٣]- الکافی للکلینی ٨/٢١٦ ح٢٦٤؛ همچنین بنگرید به: السیرة النبویة لابن هشام ٢/٢٢٢؛ دلائل النبوة للبیهقی ٣/٤٣٥.م

[١٤]- این ادعای آقای سروش، صحیح نیست، ممکن است برخی از مستشرقین متعصب چنین دیدگاهی داشته باشند، لیکن اینکه بپذیریم همۀ آن‌ها چنین دیدگاهی داشته‌اند صحیح نمی‌باشد، به طور نمونه، خانم کارن آرمسترانگ، در کتاب «محمد، زندگی‌نامه پیامبر اسلام» (ص ٧١) می‌نویسد: «هیچ سند تاریخی دقیقی از اینکه محمد می‌توانسته است بنویسد و بخواند، وجود ندارد. تاریخ گویای این مسأله است که او هرگاه می‌خواست نامه‌ای بنویسد، آن را برای علی بازگو می‌کرده است و او می‌نوشته است». ویل دورانت در «تاریخ تمدن» (٤/٢٠٧)، می‌گوید: «ظاهراً هیچکس در این فکر نبود که وی (محمد) را خواندن و نوشتن بیاموزد. در آن موقع هنر خواندن و نوشتن از نظر اعراب اهمیتی نداشت؛ به همین جهت، در قبیلۀ قریش بیش از هفده تن خواندن و نوشتن نمی‌دانستند. معلوم نیست که محمد  ج شخصاً چیزی نوشته باشد؛ پس از نیل به مقام پیامبری، کاتب مخصوص داشت»، همچنین برای اطلاع بیشتر بنگرید به: (عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، جان دوین پورت، صص ١٧-١٨)-م

[١٥]- غریب الحدیث لابن قیبه ١/٣٨٤؛ معانی القرآن وإعرابه للزجاج ١/١٥٩؛ لسان العرب لابن منظور ١٢/٣٤.م

[١٦]- البته در قرآن موارد بسیاری است که در کتاب‌های یهودیان و مسیحیان وجود ندارد. و در برخی موارد نیز به «تصحیح مفاهیم» پرداخته است به طور مثال: ١- در داستان هابیل و قابیل در تورات خبری از کلاغی که زمین را بکند تا به قابیل طریقه دفن کردن برادرش را یاد دهد نیست، ولی در قرآن این مورد ذکر شده است. ٢- در تورات تحریف شده ذکر شده است که نوح  ÷ شراب خورد و مست شد در حالی که خبری از این مورد در قرآن نیست. ٣- در تورات تحریف شده ذکر شده است که لوط  ÷ با دخترانش در حالت مستی زنا کرد و در قرآن خبری از این افتراء نیست. ٤- در تورات تحریف شده ذکر شده است که موسی  ÷ عصای خود را به طرف آسمان گرفت و آب دریا دو تکه شد، ولی در قرآن ذکر شده است که موسی  ÷ عصای خود را به آب کوبید و آب دو تکه شد. ٥- در تورات تحریف شده گفته شده که خدا بعد از آفرینش زمین خسته شد ولی در قرآن صراحتاً ذکر شده است که:﴿لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞ[البقرة: ٢٥٥]. «نه چرت او را فرا گیرد و نه خواب».

[١٧]- لفظی که استاد طباطبایی به کار بردند، «صوفی» است لیکن ما فقط «متصوفه» را به کار بردیم چرا که میان این دو تفاوت وجود دارد. متصوفه به کسی گفته می‌شود که خود را به صوفی‌گری زده است و اصح این است که در اینجا گفته شود متصوفه، البته در اینجا که استاد طباطبایی استناد به تأویلات صوفی‌گرانه کرده غالباً این تأویلات نزد این قوم، به «اشارات» تعبیر می‌شود.م

[١٨]- طبق دیدگاه اخباریون، اسرائیل یعنی عبدالله و اسم پدر محمد، عبدالله بوده است و بنی اسرائیل یعنی فرزندان عبدالله که شامل آل محمد می‌شوند!

[١٩]- نور/٢٧.

[٢٠]- نور ٣١.

[٢١]- در اینجا مقصود استاد طباطبایی، دکتر سروش و همفکرانش است-م

[٢٢]- قاعده‌ی «المورد لا یخصص الوارد» و یا «العبرة بعموم اللفظ لا بخصوص السبب»، مدلول این است هرگاه لفظ عامی بر سبب خاصی وارد شود، آن همچنان حمل بر لفظ عموم می‌شود.-م

[٢٣]- جبر و تفویض یعنی اینکه در بعضی نقاط قرآن عده‌ای را مجبور و در برخی نقاط دیگر عده‌ای در انجام امور مختار هستند.

[٢٤]- جامع البیان فی تأویل القرآن لابن جریر ١٧/٣٠٤؛ معالم التنزیل فی تفسیر القرآن للبغوی ٣/٩٨؛ تفسیر القرآن العظیم لابن کثیر ٤/٦٠٥-م

[٢٥]- اسناد طباطبایی می‌فرماید: «جناب ابن عربی طائی اندلسی عارف، اشتباه فرمودند که این آیه را گفته ﴿وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ[الإسراء: ٢٣]. یعنی: «و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید». [جناب ابن عربی] می‌گوید: «حکم قطعی خدا این است که باید همه او را عبادت کنند». از نظر ابن عربی «بت‌پرستان دارند خدا را عبادت می‌کنند»، این قضای تشریعی است نه قضای تکوینی. این می‌گوید خداوند اینگونه حکم کرده جز او را عبادت نکنید. ابن عربی در «فصوص الحکم» آیه را به معنی قضای تکوینی معنی کرده است. بهترین دلیل (جواب) را علی بن ابی طالب بیان کرده است – در نهج البلاغه و در تاریخ نقل شده – که شخصی از او پرسید ما در جنگِ با معاویه می‌رویم و این همه سختی‌ها را تحمل می‌کنیم آیا این به قضا و قدر الهی است؟ علی گفت: بله، پرسید: پس ما مجبور هستیم پس این زحمت‌ها فایده‌اش چیست؟ علی فرمود: تو خیال می‌کنی این قضای قطعی است این حکم خدا است، و خداوند ما را مجبور نکرده است».

[٢٦]- نزد اهل سنت، پیامبر اسلام  ج در سه مورد (دریافت، نگهداری و ابلاغ وحی) معصوم می‌باشد و علاوه بر آن از اشتباه عمدی! و نقص عقل [و از ارتکاب گناهان کبیره و امور خلاف مروت] نیز معصوم است. [و در مورد عصمت پیامبر  ج و دیگر پیامبران از گناهان صغیره اختلاف نظر دارند و صحیح این است که گناهان صغیره از پیامبر سر می‌زند اما به دلائل زیادی بر آن گناهان ثابت نمی‌مانند]. بنگرید به «آیات عتاب المصطفی  ج فی ضوه العصمة والاجتهاد، تألیف عوید بن عیّاد بن عاید المطرَفی)-م قاضی عیاض، یکی از علمای بزرگ اهل سنت می‌گوید: مسلمانان اجماع نموده‌اند، پیامبران از فواحش و گناهان کبیره‌ای که باعث هلاکت می‌شوند معصوم‌اند. و همچنین هیچ اختلافی نیست در اینکه پیامبران از کتمان رسالت و کوتاهی در تبلیغ معصوم‌اند. اما گروهی از سلف و غیر سلف سرزدن گناهان صغیره را از انبیاء جائز دانسته‌اند و گروهی دیگر از محققین و متکلمین معتقد به عصمت انبیاء از گناهان صغیره هستند همانطوری‌که از گناهان کبیره معصومند. و بعضی از ائمۀ ما می‌گویند: بنابر هر دو قول، در این اختلافی نیست که آن‌ها از تکرار و کثرت گناهان صغیره معصومند و همچنین از انجام صغیره‌ای که حشمت آن‌ها را از بین ببرد و مروت آن‌ها را ساقط نماید و باعث تحقیر شود معصومند. این‌ها مسائلی هستند که انبیاء از آن‌ها معصومند و بر این مطلب اجماع شده است. [مختصر از کتاب الشفاء: ٢|٧٨٤.] (مُصحح)

[٢٧]- استاد طباطبایی می‌فرماید: در ﴿إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ[إبراهيم: ١١] به اقتضای بشر بودن – اشتباه وجود دارد؛ مگر آنجا که ﴿يُوحَىٰٓ إِلَيَّ باشد که در آن اشتباهی نیست».

[٢٨]- در دوران قدیم اعتقاد بود که اگر فردی پرواز کند، از اختیار خداوند خارج می‌شود.م