سیری در سیرت حکمین و ماجرای حکمیت

عمرو بن العاص قبل از اسلام

عمرو بن العاص قبل از اسلام

هیچ انسان بزرگواری چون عمرو بن العاص در قریش نبود مگر اینکه در سنین جوانی راه تجارت را در پیش می‌گرفت، او زمستان‌ها را به سوی یمن و تابستان‌ها روانه شام می‌شد و در مسیر تجارتش تنها به یمن و شام بسنده نمی‌کرد بلکه بسیاری از مواقع جهت تجارت، راه حبشه را در پیش می‌گرفت. ارتباط تنگاتنگ عمرو بن العاص با نجاشی پادشاه حبشه سبب شد به هنگام هجرت تعدادی از مسلمانان به سرکردگی جعفر بن ابیطالب  س بسوی حبشه، قریش او را بعنوان نماینده خود جهت بازگرداندن مهاجرین به نزد نجاشی بفرستند.

عمرو بن العاص به همراه عبدالله بن ابی ربیعه روانه حبشه شدند در حالی که هدایای ارزشمندی را جهت تقدیم به نجاشی با خود داشتند. به محض رسیدن به حبشه هدایای خویش را تقدیم نجاشی و اُسقُف های دربارش نمودند تا اهل مکه را به دیارشان بازگردانند.

سپس عمرو این گونه سخن آغاز نمود: «ای پادشاه، تعدای از جوانان نادان به شهر شما پناه آورده‌اند، این‌ها کسانی هستند که از قوم خویش جدا گشته و بر دین شما وارد نشده‌اند بلکه به دین جدیدی گردن نهاده‌اند و ما بزرگان قوم به نزد شما آمده‌ایم تا آن‌ها را به ما بازگردانی»! در آن هنگام جعفر بن ابیطالب پسر عموی پیامبر  ج و بزرگ مهاجرین برخاست تا پاسخ گفته‌های عمرو را بدهد وی چنین فرمود: «ای پادشاه همانا ما در گذشته اهل جاهلیت و نادانی بودیم، بت را پرستش نموده و گوشت مردار تناول می‌کردیم، مرتکب اعمال فاحشه می‌شدیم و پیمان خویشاوندی را قطع می‌نمودیم به همسایگان ستم می‌کردیم و قوی حق ضعیف را می‌خورد تا اینکه خداوند از میان ما پیامبری را برانگیخت که ما در مورد نسب، صداقت، پاکدامنی و امانتداری وی یقین داریم، او ما را بسوی خدا پرستی دعوت نمود».

و جعفر به سخنان خود ادامه می‌داد تا اینکه به این سخنان رسید: «پس ما خدا را به یگانگی پرستیدیم و از شرک ورزیدن به او فاصله گرفتیم و حرام دانستیم آنچه را که بر ما حرام نموده و حلال دانستیم آنچه را که بر ما حلال نموده است. به همین علت قوم ما از درِ دشمنی با ما برآمدند و به آزار و اذیت و شکنجه ما پرداختند تا ما را در دینمان به فتنه اندازند و ما را از عبادت پروردگار به عبادت بت‌ها بازگردانند و حلال بدانیم آن پلیدی‌هایی را که در گذشته حلال می‌دانستیم. هنگامی که بر ما خشم گرفتند و ما را تحت فشار قرار دادند و تلاش نمودند میان ما و دینمان فاصله ایجاد کنند، روانه دیار شما گشتیم و شما را در میان همه پادشاهان برگزیدیم به امید اینکه در نزد شما هیچ ستمی در حق ما نشود».

نجاشی گفت: آیا چیزی از سخنان خداوند داری که عرضه نمایی؟

جعفر پاسخ داد: آری

نجاشی گفت: آن‌ها را بر من بخوان.

و جعفر شروع کرد به تلاوت ابتدای سوره مریم تا اینکه به این آیات رسید:

﴿فَأَشَارَتۡ إِلَيۡهِۖ قَالُواْ كَيۡفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي ٱلۡمَهۡدِ صَبِيّٗا٢٩ قَالَ إِنِّي عَبۡدُ ٱللَّهِ ءَاتَىٰنِيَ ٱلۡكِتَٰبَ وَجَعَلَنِي نَبِيّٗا٣٠ وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيۡنَ مَا كُنتُ وَأَوۡصَٰنِي بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱلزَّكَوٰةِ مَا دُمۡتُ حَيّٗا٣١ وَبَرَّۢا بِوَٰلِدَتِي وَلَمۡ يَجۡعَلۡنِي جَبَّارٗا شَقِيّٗا٣٢ وَٱلسَّلَٰمُ عَلَيَّ يَوۡمَ وُلِدتُّ وَيَوۡمَ أَمُوتُ وَيَوۡمَ أُبۡعَثُ حَيّٗا٣٣[مريم: ٢٩-٣٣] «پس (مریم) به او (=عیسی) اشاره کرد، گفتند:(چگونه با کسی که کودکی است در گهواره، سخن بگوییم؟!) (عیسی) گفت: «من بنده‌ی خدا هستم، به من کتاب داده، و مرا پیامبر قرار داده است. و مرا هر جا که باشم پر برکت و فرخنده قرار داده، و تا زنده‌ام مرا به نماز و زکات سفارش کرده است. و (مرا) نسبت به مادرم نیکو کار (قرار داده) و مرا سرکش (و) بدبخت قرار نداده است. و سلام بر من، روزی که متولد شدم، و روزی که می‌میرم، و روزی که زنده برانگیخته شوم».

زمانی که نجاشی این آیات را شنید گفت: این سخنان با آنچه عیسی می‌فرمود مثل دو نوری هستند که از یک چراغ می‌تابند. سپس رو به عمرو بن العاص و عبدالله بن ابی ربیعه نمود و گفت: بروید؛ بخدا سوگند آن‌ها را تحویل شما دو نفر نخواهم داد. عمرو بن العاص با نا امیدی روانه اقامتگاه خویش در قصر نجاشی شد و در این میان به فکر فرو رفته بود و چاره اندیشی می‌نمود بلکه حیله‌ای بیابد که بوسیله‌ آن نجاشی را متقاعد کند مهاجران را به مکه بازگرداند ناگهان فکری به ذهنش خطور کرد.

فردای آنروز عمرو بن العاص به نزد نجاشی بازگشت و به او گفت: همانا مسلمانان پیرامون عیسی بن مریم سخن بدی به زبان جاری می‌سازند.

نجاشی گفت: مگر آن‌ها چه می‌گویند؟

عمرو جواب داد: آن‌ها می‌گویند عیسی بنده خداست کسی را نزد آنان بفرست و در مورد این مسئله از آن‌ها بپرس.

نجاشی کسی را بسوی مسلمانان و در رأس آن‌ها جعفر بن ابیطالب فرستاد.

هنگامی که مسلمانان بر نجاشی وارد شدند و نجاشی در مورد این مسئله از آن‌ها سوال نمود جعفر چنین پاسخ داد: عیسی بنده خدا و فرستاده او و روح اوست و کلامش می‌باشد که او را بر مریم پاکدامن القاء نمود. در آن هنگام نجاشی خطی بر زمین کشید و گفت فاصله میان دین ما و شما بيشتر از این خط نیست.

و بدین وسیله مسلمین در کمال آرامش و امنیت به زندگی خود ادامه دادند در حالی که عمرو بن العاص شکست خورده و ناامید بسوی قریش بازگشت.[٢١]

[٢١] السيرة النبوية تألیف ابن هشام «۱/۴۱۵»