بخش دوم: بررسی جریان حکمیتاز منظری متفاوت
نویسنده: صلاح الدین شهنوازی
یکی از رویدادهای مهم، حساس و تأملبرانگیز دوران خلافت راشده که در سالهای خلافت حضرت علی س روی داد، جریان حکمیت است که در جنگ صفین و برای پایان دادن به این نبرد خونین تاریخ اسلام به وقوع پیوست. بسیاری از نویسندگان و مؤرخان در مورد حقیقت این جریان دچار سردرگمی شده و با اعتماد بر روایات ضعیف و غیرقابل اعتبار، چهرهای ناخوشایند از اصحاب بزرگوار پیامبر ج بویژه حضرت ابوموسی اشعری و حضرت عمرو بن عاص ب به تصویر کشیدهاند.
حضرت ابوموسی اشعری س را به ضعف رأی و فریب خوردن و حضرت عمرو بن عاص س را به زیرکی و فریبکاری متهم ساختهاند. در صورتی که این قبیل روایات، ساختگی بوده و توسط مخالفان و دشمنان صحابه وضع شدهاند، و بعضی از نویسندگان بدون ارزیابی دقیق و سنجش علمی، آنها را پذیرفتهاند.
این دو صحابی بزرگوار از این اتهامات پاک و مبرا بوده و از بزرگان صحابه و مورد اعتماد رسولاکرم ج و خلفای راشدین و سایر صحابه بودهاند و توسط مسلمانان برای حل و فصل یک اختلاف و نزاع بزرگ که منجر به قتل هزاران مسلمان شده بود، انتخاب شدند، و آنها نیز برای حل و فصل این نزاع و درگیری و خاتمه دادن به آن، نهایت تلاش خود را مبذول داشتند. اما مخالفان صحابه حجم عظیمی از روایات نادرست را در این زمینه جعل کردند؛ حق را باطل و طرح قضیه حکمیت قرآن را که برای جلوگیری از خونریزی بیشتر مسلمانان مطرح شده بود، توطئه، نیرنگ و جنایت جلوه دادند، و در این زمینه سخنانی را به امیرالمؤمنین حضرت علی س نسبت دادند که با نقل صحیح در تعارض است. همچنین به اندازهای دایره تبلیغات نادرست و خلاف واقع را علیه حضرت عمرو بن عاص گستردهاند، که کمتر کتاب تاریخیای را میبینید به سبب نقل روایات موضوع و ساختگی، حضرت عمرو بن عاص را به فریبکاری متهم نکند.
ما برای روشنتر شدن بیشتر قضیه حکمیت، آن را در پرتو روایات صحیحی که مورد اعتماد محققان برجسته تاریخ اسلام و اهلسنت است، بررسی میکنیم.
جنگ صفین و جریان حکمیت
حضرت علی س پس از خلیفه شدن، نمایندگان و کارگزارانی را برای مناطق مختلف تعیین کرد. ولایت شام را ابتدا به حضرت عبدالله بن عمر ب پیشنهاد کرد، اما وی نپذیرفت. لذا حضرت سهل بن حنیف را به جای حضرت معاویه س به ولایت شام منصوب کرد، اما سپاهیان حضرت معاویه حضرت سهل را بازگرداندند. مردم شام از بیعت با حضرت علی سرباز زدند و گفتند: حضرت علی اول از قاتلان حضرت عثمان قصاص بگیرد، سپس ما با او بیعت میکنیم. حضرت علی خواسته مردم شام و حضرت معاویه را بهانهای برای نافرمانی و عدم بیعت میدانست. لذا با هدف الزام حضرت معاویه و هوادارانش به اطاعت از خود، با سپاهی پنجاههزار نفری به سوی شام روانه شد. در یکی از روزهای تجهیز لشکر جهت حرکت به سوی شام، حضرت حسن بن علی ب به نزد پدر رفت و گفت: «یا أبت دع هذا، فان فیه سفك دماء المسلمین و وقوع الاختلاف بینهم» «پدر جان از تصمیم لشکرکشی و جنگ صرفنظر کن، زیرا با وقوع چنین جنگی خون بسیاری از مسلمانها به زمین خواهد ریخت و در میانشان اختلاف خواهد افتاد». اما پیشنهاد ایشان پذیرفته نشد.
از آنجایی که مردم شام بر خونخواهی خلیفه سوم با حضرت معاویه بیعت کرده بودند و در این مورد کوتاه نمیآمدند، با رسیدن خبر حرکت سپاه عراق به سوی شام، به تجهیز لشکری شصتهزار نفری پرداخته و از جانب شمال شرقی دمشق برای رویارویی به سوی صفین روانه شدند.
نبرد میان دو سپاه در ماه ذیالحجه سال سی و شش هجری با درگیریهای موردی و جنگهای پراکنده آغاز گردید و در طول ماه ذیالحجه ادامه یافت. گاهی روزی یک نبرد و گاه دو نبرد اتفاق میافتاد. با آغاز ماه محرم آتشبس اعلام شد، به این امید که میان آنان امکان گفتوگو و تفاهم پدید آید و زمینه برای صلح و آشتی و جلوگیری از خونریزی بیشتر فراهم شود.
در ماه محرم بود که حضرت علی هیئتی را به ریاست عدی بن حاتم طایی نزد حضرت معاویه فرستاد. عدی، معاویه را به بیعت با حضرت علی فرا خواند، تا زمینه وحدت هر چه بیشتر مسلمانان فراهم شود و جنگ و خونریزی پایان یابد! حضرت معاویه در پاسخ فراخوان عدی گفت: ما با علی سر مخالفت و ناسازگاری نداریم و در مورد مقام خلافت با او در نمیافتیم، و او را به دست داشتن در شورش علیه حضرت عثمان و قتل ایشان متهم نمیکنیم، اما شورشیان و قاتلان بسیاری در میان سپاه او مأمن گرفتهاند، تمام خواسته ما این است که آن قاتلان شورشی را به ما تسلیم کند، پس از آن ما با او به عنوان امیرالمؤمنین و خلیفه مسلمین بیعت میکنیم و از او اطاعت مینماییم.
موضع حضرت معاویه واضح و روشن بود، اما حضرت علی س در شرایطی قرار نداشت که بتواند خواسته او را برآورده نماید. حضرت معاویه در همین راستا هیئتی را به ریاست حبیب بن مسلمه نزد حضرت علی س فرستاد، تا او را برای تسلیم قاتلان حضرت عثمان و پایان دادن به جنگ و خونریزی ترغیب کنند، اما آنان نیز بدون نتیجه بازگشتند. ماه محرم نیز بدون آنکه تلاشهای مسالمتآمیز به نتیجهای بیانجامد، پایان یافت و ماه صفر آغاز شد. ظاهراً مرحله دیگری از جنگ همهجانبه و سخت در صفین نزدیک بود. روز چهارشنبه اول ماه صفر مرحله دوم جنگ آغاز شد و تا روز جمعه دهم صفر ادامه پیدا کرد. سختترین و خشنترین رویارویی میان سپاهیان دو طرف در روز پنجشنبه نهم و شب جمعه دهم ماه صفر روی داد و آن شب را لیلةالهریر (شب زوزه) نامیدند؛ زیرا بجز از چکاچک شمشیرها و نیزههای سپاهیان دو طرف، و زوزه سگها و گرگها، از فرط خستگی و کوفتگی صدایی و کلامی از کسی شنیده نمیشد. در آن شب به اندازهای جنگ و درگیری شدت گرفت که نیزهها و شمشیرها و سپرهای بسیاری از سربازان درهم شکست و از دست آنها افتاد، تا آنجا که جنگ با سنگ انداختن به سوی یکدیگر و حتی با چنگ و دندان به جان یکدیگر افتادن، ادامه یافت.
در طول یک نبرد سخت و فرسایشی، هزاران نفر کشته و زخمی شدند و خوف آن میرفت که هر دو سپاه تا آخرین نفراتشان به نبرد ادامه دهند و بجز زنان و کودکان کسی زنده نماند. اظهار این خوف ابتدا بر زبان اشعث بن قیس رئیس قبیله کنده جاری شد. ایشان در لیلةالهریر خطاب به قومش گفت: ای مسلمانان! صحنه دیروز را مشاهده کردید که چه تعداد از مردم عرب کشته شدند. ای مردم! سن زیادی از من گذشته است و تا به امروز هرگز چنین صحنهای را مشاهده نکردهام. شما سخنان مرا به کسانی که در اینجا حضور ندارند، برسانید. اگر ما فردا رودرروی هم قرار بگیریم، عربها نابود خواهند شد و حرمت و قداست شما از بین خواهد رفت. قسم به خدا! من این حرفها را از ترس مرگ نمیزنم، چرا که سن زیادی از من گذشته است، اما ترس من برای زنان و کودکان است. اگر ما فردا همگی از بین برویم بر آنها چه خواهد گذشت. بار الها! تو میدانی که من مصلحت قوم خود و مسلمانان را مدنظر دارم و در این زمینه از هیچ کوششی دریغ نورزیدهام.[٤٠]
خبر اظهارات اشعث بن قیس به حضرت معاویه س رسید، ایشان گفت: قسم به پروردگار کعبه! او درست میگوید. اگر این روند ادامه پیدا کند، همه مردان جنگی دو طرف کشته خواهند شد و با پیش آمدن چنین وضعی، رومیها از یک سو و فارسها از سوی دیگر برای حمله به سرزمینهای اسلامی طمع کرده و زنان و کودکان را پایمال خواهند کرد، پس باید چارهای اندیشید، و این واقعیت را فقط انسانهای آگاه و با فراست درک خواهند کرد. سپس رو به سپاهیانش کرد و گفت: قرآنها را بر نیزهها بسته و بالا ببرید. در این روایت اصلاً نامی از حضرت عمرو بن عاص و یا نشانی از نیرنگ و فریبکاری وجود ندارد. به هر حال، طرح مسئله حکمیت اقدامی شجاعانه برای جلوگیری از گسترش خونریزی و کشتار میان مسلمانان و حفظ توان و نیروی امت اسلامی بود، حال چه از جانب حضرت معاویه و چه حضرت عمرو بن عاص ب مطرح شده باشد. این موضوع فقط آشوبگران و قاتلان حضرت عثمان را که آتش جنگ و فتنه را برافروخته بودند، پریشان و ناراحت کرد.[٤١]
[٤٠] وقعه صفین للمغتری، ص ۴۷۹
[٤١] وقعه صفین للمغتری، ص ۴۸۱-۸۸۴
اصرار آشوبطلبان بر تداوم جنگ
آشوبطلبان و کسانی که در قتل خلیفه سوم و همچنین دامن زدن به جنگ جمل دست داشتند، به استمرار جنگ صفین نیز بسیار اصرار میکردند تا یا طرفین کاملاً در این جنگ از بین بروند و یا حداقل توانشان به قدر کافی تحلیل برود و آنان از قصاص و مجازات در امان بمانند. به همین خاطر وقتی دیدند که مردم شام مصاحف را بالا بردند، و حضرت علی نیز به درخواست آنها مبنی بر توقف جنگ و خونریزی پاسخ مثبت داد، وحشتزده شدند و تمام تلاش خود را به کار بستند تا حضرت علی س را از تصمیمش منصرف کنند. ولی جنگ متوقف شده بود و کاری از دست آنها بر نمیآمد. لذا چارهای ندیدند جز اینکه علیه حضرت علی س دست به شورش بزنند و با طرح مقوله «لا حکم الا لله» شکاف جدیدی را به نام «خوارج» در میان امت اسلامی ایجاد کنند.
شگفت اینجاست که مؤرخان به این رفتار آشوبطلبان و قاتلان خلیفه سوم، آن هم در این مرحله حساس، که منجر به شکلگیری خوارج گردید، زیاد توجه نکردهاند.[٤٢]
اما روایت ابومخنف که در آن ذکر شده است که حضرت علی ابتدا پیشنهاد مردم شام را مبنی بر حکمیت قرآن نپذیرفت و سپس بر اثر فشار گروهی که بعداً به خوارج مشهور شدند، آن را پذیرفت؛[٤٣] قطعنظر از ضعف در سند با مقام شامخ حضرت علی س سازگاری ندارد، و در مقابل روایاتی که با سند صحیح و توسط راویان موثق روایت شده است، اعتباری ندارد.
بنابر روایات معتبر، شورشیان و خوارج وقتی از قبول تحکیم توسط حضرت علی س باخبر شدند، در حالی که شمشیرهایشان را بر دوش گرفته بودند، نزد حضرت علی آمده و با پذیرش فراخوان شامیان به تحکیم کتابالله مخالفت نموده و گفتند: باید جنگ را ادامه دهیم تا در نهایت خداوند خود میان ما و آنان داوری کند!
سهل بن حنیف انصاری س خطاب به آنان گفت: ای مردم! رأی و دیدگاه خود را در برابر دین علم نکنید. اگر ما در روز حدیبیه اختیار میداشتیم، رأی خود را بر فرمان رسول خدا ترجیح میدادیم! اما چون امر ایشان حکم دین بود، آن را پذیرفتیم! پس از آن سهل به بحران و نابسامانیای که پس از شهادت حضرت عثمان س در میان مسلمانان پیش آمده بود، اشاره نمود و گفت: سوگند به خداوند از زمانی که مسلمان شدهام، در راستای دفاع از دین خداوند شمشیرهایمان را در هر جا به کار میگرفتیم میدانستیم که چه کاری انجام میدهیم، به غیر از این وضعی که الآن داریم! هرگاه مشکلی را حل و فصل مینماییم، مشکل دیگری روی میدهد که نمیدانیم چگونه با آن برخورد نماییم.[٤٤]
خلاصه اینکه هم سپاهیان شام و هم سپاهیان عراق به این امید که راهی برای جلوگیری از خونریزی بیشتر و پایان دادن به اختلافات پیدا شود، به حکمیت و مصالحه تمایل نشان دادند.
[٤٢] أحداث و أحادیث فتنه الهرج، ص ۱۴۷
[٤٣] تاریخ طبری: ۵/ ۶۶۳ ـ ۶۶۲
[٤٤] مصنف ابن أبیشیبه: ۸/ ۳۳۶؛ مسند احمد مع الفتح الربانی: ۸/ ۴۸۳
دلایل پذیرش حکمیت
طرح موضوع حکمیت قرآن از طرف حضرت معاویه بدون تأکید بر تحویل دادن قاتلان حضرت عثمان و یا قصاص آنان، و پذیرش حکمیت توسط حضرت علی بدون تاکید بر اطاعت و بیعت حضرت معاویه و مردم شام با ایشان، اتفاق و تحولی بود که حوادث جنگ صفین آن را به دو طرف تحمیل کرد؛ چرا که این جنگ منجر به نابودی تعدادی زیادی از مسلمانان شده بود و این موضعگیری جمعی را در طرفین تقویت کرد که پایان دادن به نبرد و جلوگیری از کشتار، ضرورتی است که باید برای حفظ شوکت و قدرت امت اسلامی به آن تن دهند.
حضرت علی س با توقف جنگ در صفین موافقت کرد و به حکمیت رضایت داد و آن را پیروزی و فتحی به حساب آورد و سپس به کوفه بازگشت در حالیکه به اتحاد مسلمین، برطرف شدن اختلافات، تقویت دولت اسلامی و آغاز مجدد فتوحات اسلامی امیدوار بود.[٤٥]
عوامل متعددی سبب شد که طرفین به حکمیت و حل نزاع پیش آمده از این طریق بیندیشند، از آن جمله:
۱- طرح حکمیت در واقع آخرین تلاشی بود که برای جلوگیری از جنگ و خونریزی در میان مسلمانان صورت میگرفت. تلاشهایی که به صورت فردی یا گروهی از زمان جنگ جمل آغاز شده بود، به نتیجه نرسیده بود. نامههای زیادی برای این منظور بین طرفین رد و بدل شد. آخرین تلاشی که از طریق نامه صورت گرفت، نامهای بود که حضرت معاویه در سختترین شرایط جنگ برای حضرت علی س فرستاد و از ایشان خواست که جنگ را متوقف کند و گفت: به گمان من اگر ما و شما میدانستیم که این جنگ تا این حد ادامه پیدا خواهد کرد، هرگز به آن اقدام نمیکردیم. اگر در این قضیه عقل و تدبیر ما تاکنون درمانده است، باز هم فرصت برای ندامت از گذشته و جبران آینده وجود دارد.[٤٦]
۲- دومین عامل، کشتار و خونریزی بسیار زیادی بود که دامن هر دو سپاه را گرفته بود و ترس آن میرفت که سرانجام همه کشته و نابود شوند. از اینرو درخواست توقف جنگ موضوعی بود که هر دو گروه به آن تمایل نشان میدادند.
۳- سومین عامل، خستگی و درماندگی مردم بود که بر اثر جنگهای طولانی توانشان تحلیل رفته بود و چنان وضعیتی پیش آمده بود که گویا همگی در انتظار این پیام صلح و آشتی بودند. اکثر سپاهیان حضرت علی گرایش به خاتمه جنگ و مخاصمه داشتند. به همین خاطر اکثراً این جمله را بر زبان میآوردند که: «قد أکلتنا الحرب و لانری البقاء الا عن الموادعه»؛ جنگ تمام قوای ما را تحلیل برده است و برای بقای خود چارهای جز ترک مخاصمه نداریم.[٤٧] این جمله که بر زبان اکثر سپاهیان حضرت علی زمزمه میشد، نشان میدهد که بالا بردن قرآنها جهت توقف جنگ، فریب و نیرنگی از طرف حضرت عمرو بن عاص و حتی به ابتکار ایشان نبوده است؛ بلکه در جنگ جمل کعب بن سور، قاضی بصره، برای توقف نبرد به چنین اقدامی دست زده بود. اما شورشیان جنگطلبان و سبائی او را تیرباران کردند تا در اقدامش موفق نشود.
۴- چهارمین عامل، پاسخ مثبت به ندای وحی بود که خداوند در آن از بندگانش خواسته است: ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾[النساء: ٥٩] «هرگاه در چیزی اختلاف کردید، آن را به خدا و رسول (یعنی به حکم شرع در پرتو قرآن و سنت) بازگردانده و ارجاع دهید».
به همین سبب وقتی به حضرت علی س پیشنهاد شد که تصمیمگیری در این باره را به قرآن واگذارد، گفت: من در این ارتباط از شما اولیتر و سزاوارترم و به حکمیت و داوری کتاب خدا رغبت بیشتری دارم؛ کتاب خدا بین من و شما داور خواهد بود.[٤٨]
یکی دیگر از اتفاقاتی که در جنگ صفین رخ داد و به روشن شدن موضع درست از نادرست و پایان یافتن جنگ کمک کرد، شهادت صحابی جلیلالقدر حضرت عمار بن یاسر به دست سپاهیان شام بود. حضرت معاویه و مردم شام به تصور اینکه موضعشان در خونخواهی حضرت عثمان س و خودداری از بیعت با حضرت علی س، تا روشن شدن قضیه قاتلان حضرت عثمان و قصاص آنان، موضع درست و برحقی است، در مقابل ایشان ایستادگی کردند تا اینکه سرانجام نبرد صفین روی داد.[٤٩]
اصحاب جلیلالقدری که تا آن زمان در قید حیات بودند یکی از این سه موضع را اختیار کرده بودند: ۱- گروهی به خونخواهی خلیفه سوم و دفاع از این موضع پرداختند، ۲- گروهی موضع حضرت علی س را تأیید کردند و به ایشان پیوستند، ۳- و اما گروه سوم، که بیشترین تعداد صحابه را شامل میشد، کسانی بودند که مخالف نزاع و درگیری بودند و انزوا اختیار کرده بودند.
در این میان شهادت حضرت عمار اتفاق افتاد و در پرتو حدیث نبوی: «تقتلك الفئه الباغیه» «تو به دست گروه عصیانگر و سرکش کشته میشوی»، برای همگان روشن شد که حق با حضرت علی س بوده است و همه باید با ایشان بیعت و از ایشان پیروی میکردند. این اتفاق و روشن شدن موضع حق، ادامه نبرد را بیمعنا کرد و همه را به تلاش برای پایان دادن به نبرد ترغیب کرد، و در چنین شرایطی موضوع حکمیت مطرح گردید و پذیرفته شد.
وقتی خبر شهادت حضرت عمار به حضرت عمرو بن عاص رسید، گفت: «وددت أنی مت قبل هذا الیوم بعشرین سنه»؛[٥٠] «کاش که من بیست سال قبل از این روز از دنیا رفته بودم».
[٤٥] دراسه فی تاریخ الخلفاء الأمویین، ص: ۳۸
[٤٦] دراسه فی تاریخ الخلفاء الأمویین، ص: ۳۸
[٤٧] صفین، ص ۴۸۲ ـ ۴۸۵ دراسات فی عهد النبوه، ص: ۴۳۳
[٤٨] مصنف ابن أبیشیبه: ۸/ ۳۳۶
[٤٩] معاویه ابن أبیسفیان، الغضبان، ص: ۲۱۵
[٥٠] أنساب الأشراف: ۱/ ۱۷۰
انتخاب دو حکم
با طرح موضوع حکمیت، جنگ صفین عملاً پایان یافت و گفتوگوها و مکاتبات میان طرفین آغاز گردید. در نهایت دو طرف به توافق رسیدند که از هر طرف یک نفر مذاکرهکننده ارشد، یک نفر از سوی حضرت علی و سپاه عراق، و یک نفر از سوی حضرت معاویه و سپاه شام، به عنوان حکم انتخاب گردند تا در مورد حل بحران پیش آمده و پایان دادن به جنگ و اختلاف، به گفتوگو و مذاکره بپردازند و بر سر آنچه که به خیر و مصلحت مسلمانان است به توافق برسند.
از طرف سپاه عراق حضرت ابوموسی اشعری (عبدالله بن قیس) و از طرف سپاه شام حضرت عمرو بن عاص قرشی به عنوان حکم و نماینده برگزیده شدند.
انتخاب حضرت ابوموسی اشعری بر خلاف آنچه در بسیاری از کتب تاریخی شایع است بنا به تحمیل خوارج بر حضرت علی نبوده است، زیرا خود آنها از مخالفین سرسخت پذیرش حکمیت بودند و به همین علت نیز در مقابل حضرت علی موضع گرفتند و ایشان را تکفیر کردند. بلکه این انتخاب بنا به ویژگیهایی صورت گرفت که در شخصیت حضرت ابوموسی اشعری وجود داشت. ایشان از نسل اول مسلمانان، از مهاجرین به حبشه و مدینه منوره، از فرماندهان بزرگ سپاه اسلام در فتح ایران، و از علما و فقهای بزرگ صحابه به شمار میآمدند. امام شعبی از ایشان به عنوان یکی از چهار قاضی بزرگ صحابه نام برده است که عبارتند از: حضرت عمر فاروق، حضرت علی، حضرت زید بن ثابت و حضرت ابوموسی اشعری. در ضمن ایشان فردی صلحطلب بودند و در بین مردم عراق خصوصاً مردم کوفه و بصره از محبوبیت بسیار بالایی برخوردار بودند. از دوران خلافت حضرت عمر س تا خلافت حضرت علی س به عنوان والی بصره و کوفه خدمت کرده بودند. حتی حضرت علی پس از خلیفه شدن، با وجود عزل بسیاری از والیان و استانداران پیش از خود، ایشان را از ولایت کوفه عزل نکردند.[٥١]
حضرت عمرو بن عاص نیز از جایگاه ویژهای در میان مسلمانان برخوردار بود. در سال هشتم هجری اسلام آورده بود. پیامبر اسلام ج در مورد اسلام وی فرمود: «أسلم الناس و آمن عمرو بن العاص»؛ دیگر مردم اسلام آوردند ولی عمرو بن عاص ایمان آورد. حضرت طلحه س میگوید که من از آنحضرت ج شنیدم که فرمود: «ان عمرو بن العاص من صالحي قریش»؛ همانا عمرو بن عاص از نیکان و صالحان قریش است. در دوران خلافت حضرت ابوبکر و حضرت عمر ب از فرماندهان بزرگ سپاه اسلام بود. در پیروزی مسلمانان در جنگ یرموک نقش بسزایی داشت. فاتح بخش زیادی از سرزمینهای فلسطین، شام و مصر بود. در سالهای خلافت حضرت عثمان س نیز از نزدیکان و مشاوران ایشان بود. وقتی شورشیان مدینه را عرصه تاخت و تاز خود قرار دادند و خانه خلیفه را محاصره کرده و سرانجام ایشان را به قتل رساندند، عمرو بن عاص در مدینه بود ولی وقتی دید که در مقابل شورشیان کاری از دستش برنمیآید مدینه منوره را به قصد شام ترک کرد تا بتواند با کمک حضرت معاویه علیه شورشیان و قاتلان خلیفه قیام کند.[٥٢] با توجه به ویژگیهایی که از دو حکم ذکر شد، روشن میگردد که آنچه را که مخالفان و دشمنان صحابه، به این دو بزرگوار نسبت میدهند دروغ و افترایی بیش نیست.
[٥١] أمحزون، محمد، تحقیق مواقف الصحابه فی الفتنه من روایات الامام الطبری و المحدثین، ص: ۵۱۰، دارالسلام للطباعه و النشر، اسکندریه ـ قاهره، جمهوریه مصر العربیه، الطبعه الأولی، ۱۴۲۶هـ./۲۰۰۵م.؛ الصلابی، علیمحمد، أسمی المطالب فی سیره أمیرالمؤمنین علی بن أبیطالب، ص: ۶۲۷، دار ابنکثیر، دمشق ـ بیروت، طبعه دارابنکثیر الأولی، ۱۴۲۵هـ./ ۲۰۰۴م.
[٥٢] الصلابی، علیمحمد، أسمی المطالب فی سیره أمیرالمؤمنین علی بن أبیطالب، ص: ۶۴۰ ـ ۶۳۷
متن توافقنامه حکمیت
بسم الله الرحمن الرحیم
١- این قراردادی است که علی بن ابیطالب و معاویهبن ابیسفیان و پیروان آنها منعقد نموده و در آن به حکم شرع در پرتو کتاب و سنت رضایت دادهاند.
۲- این قرارداد توسط حضرت علی به نمایندگی از مردم عراق اعم از کسانی که حاضرند و کسانی که حضور ندارند، و نیز توسط حضرت معاویه به نمایندگی از مردم شام اعم از کسانی که حاضرند یا کسانی که حضور ندارند، تصویب شده است.
۳- ما توافق نمودیم که به حکم قرآن گردن نهیم؛ آنچه را قرآن بپذیرد بپذیریم، و آنچه را مردود شمارد مردود بشماریم. همین است داوری ما و به آن راضی هستیم.
۴- حضرت علی و هوادارانش به داوری عبدالله بن قیس (ابوموسی اشعری) و حضرت معاویه و هوادارانش به داوری عمرو بن عاص رضایت دادند تا در قضیه حکمیت به نظارت و قضاوت بپردازند.
۵- البته حضرت علی و حضرت معاویه از عبدالله بن قیس و عمرو بن عاص عهد و پیمان محکمی گرفته و آنان را به عهد خدا و رسول متذکر شده و از آنها خواستهاند در این قضیه قرآن را راهنمای خود قرار دهند. اگر حل مشکل را در کتاب خداوند یافتند به آن عمل کنند، و اگر راهحل آن را در قرآن پیدا نکردند به سنت جامع رسول خدا مراجعه کنند، و بر خلاف قرآن و سنت تصمیمی نگیرند و به دنبال شبهات نگردند.
۶- حضرت عبدالله بن قیس و حضرت عمرو بن عاص از حضرت علی و حضرت معاویه تعهد گرفتند که آنچه را آنان در پرتو کتاب و سنت فیصله کنند، بپذیرند، و حق ندارند قضاوت آنان را نقض نموده و یا با آن به مخالفت برخیزند.
۷ـ آن دو - حضرت ابوموسی اشعری و حضرت عمرو بن عاص ب - در مورد جان، مال، اولاد و خانواده خود در امنیت خواهند بود. کسی به قضاوت آنها راضی شود یا ناراضی، آنها از حق تجاوز نخواهند کرد. در قضاوتی که آنها بر اساس حق در پرتو قرآن و سنت انجام میدهند، امت اسلامی باید از آن حمایت و پشتیبانی کند.
۸- اگر یکی از دو حکم و داور قبل از پایان قضاوت و داوری فوت نمودند، هواداران او انسان صالح و عادل دیگری را به جای او انتخاب نمایند، البته با همان عهد و پیمان قبلی.
۹- اگر یکی از دو امیر - حضرت علی و حضرت معاویه ب - قبل از تاریخ تعیین شده برای حل این قضیه فوت نمایند، هواداران و طرفداران او کسی را که به عدالتش رضایت دارند، به جایش انتخاب نمایند.
۱۰- همچنین دو گروه باید اسلحه را به زمین بگذارند و با هم به گفتوگو بپردازند.
۱۱- عمل بر تمام مواردی که در این قرارداد مطرح شدهاند، از تاریخ انعقاد بر هر دو امیر، هر دو حکم و هر دو گروه لازم میباشد و خداوند بر این عهد و میثاق گواه است و او به گواهی دادن کفایت میکند. اگر هر یک از طرفین در این قضیه مرتکب خلافی شود و از حد تجاوز نماید، تمام امت از عملکرد آن طرف بیزار است و پس از آن هیچ کس نسبت به آنها تعهدی نخواهد داشت.
۱۲- همه مردم در مورد جان، مال و اهل و اولادشان تا پایان مدت قرارداد از امنیت برخورداراند. همه باید اسلحه خود را به زمین بگذارند، راهها باید امن باشد، کسانی که در این قرارداد حضور ندارند، همانند کسانی که حضور دارند، متعهد و پایبند به اجرای مفاد قرارداد خواهند بود.
۱۳- هر دو حکم برای گفتوگو منطقهای را بین عراق و شام در نظر بگیرند.
۱۴- هیچ کس در این گفتوگوها حضور نیابد مگر با توافق و رضایت طرفین.
۱۵- زمان گفتوگو تا پایان ماه مبارک رمضان خواهد بود. اگر دو حکم خواستند زودتر از موعد مقرر تشکیل جلسه دهند، میتوانند، و اگر خواستند آن را به تأخیر بیندازند باز هم میتوانند.
۱۶- اگر دو حکم تا پایان مدت قرارداد در پرتو کتاب و سنت به قضاوت نپرداختند، آنگاه دو گروه دوباره به همان حالت اولیه جنگ بازخواهند گشت.
۱۷- همه مسلمانان در این زمینه با خداوند عهد و پیمان میببندند که علیه کسی که بخواهد در این زمینه عهدشکنی، ظلم و یا تخلف ورزد، متحد شوند.
این توافقنامه چهارشنبه ۱۵ صفر سال ۳۷ هجری به امضای نمایندگان مردم عراق و شام رسید. از طرف مردم عراق افراد ذیل آن را امضا کردند:
حضرت حسن و حسین دو فرزند حضرت علی، عبدالله بن عباس، عبدالله بن جعفر بن ابیطالب، اشعث بن قیس کندی، اشتر بن حارث، سعید بن قیس همدانی، حصین و طفیل دو فرزند حارث بن عبدالمطلب، ابوسعید بن ربیعه انصاری، عبدالله بن خباب بن ارت، سهل بن حنیف، ابوبشر بن عمر انصاری، عوف بن حارث بن عبدالمطلب، یزید بن عبدالله اسلمی، عقبه بن عامر جهنی، رافع بن خدیج انصاری، عمرو بن حمق خزاعی، نعمان بن عجلان انصاری، حجر بن عدی کندی، یزید بن حجیه نکری، مالک بن کعب همدانی، ربیعه بن شرحبیل، حارث بن مالک، حجر بن یزید و علبه بن حجیه.
از طرف مردم شام افراد ذیل امضا کردند:
حبیب بن مسلمه فهری، ابوالأعور سلمی، بسر بن أرطات قرشی، معاویه بن خدیج کندی، مخارق بن حارث زبیدی، مسلم بن عمرو سکسکی، عبدالله بن خالد بن ولید، حمزه بن مالک، سبیع بن یزید بن ابجر عبسی، مسروق بن جبله عکی، بسر بن یزید حمیری، عبدالله بن عامر قرشی، عتبه بن ابیسفیان، محمد بن ابیسفیان، محمد بن عمرو بن عاص، عمار بن احوص کلبی، مسعده بن عمرو عتبی، صباح بن جلهمه حمیری، عبدالرحمن بن ذیالکلاع، تمامه بن حوشب و علقمه بن حکم.[٥٣]
ابوموسی اشعری و عمرو بن عاص در مورد محل برگزاری اولین نشست حکمیت در ماه رمضان در أذرُح، محلی بین عراق و شام در نزدیکی منطقه دومة الجندل، به توافق رسیدند. پس از دست یافتن به توافقنامه حکمیت، هر دو سپاه از صفین عقبنشینی نموده و به مواضع قبلی خود بازگشتند.
[٥٣] الوثائق السیاسیه، ص: ۵۳۸ ـ ۵۳۷؛ الأخبار الطوال للدینوری، ص: ۱۹۹ ـ ۱۹۶؛ أنساب الأشراف: ۱/ ۳۸۲؛ تاریخ الطبری: ۵/ ۶۶۶ ـ ۶۶۵؛ البدایه و النهایه: ۷/ ۲۷۷ـ ۲۷۶
جلسه حکمیت[٥٤]
در ماه رمضان سال سیوهفت هجری، بنابر توافق قبلی، زمان ملاقات حضرت ابوموسی اشعری و حضرت عمرو بن عاص فرا رسید و آنان در محل مقرر حضور یافتند. حضرت علی چهارصد نفر را به ریاست حضرت عبدالله بن عباس برای حضور در این نشست اعزام کرد. حضرت معاویه نیز چهارصد نفر را به محل نشست فرستاد که عبدالله بن عمر در میان آنان بود.
بعضی از مسلمانان خواهان شرکت دادن سعد بن ابیوقاص س در این گفتوگوها بودند و بعضی نیز از او میخواستند که برای ایجاد وحدت در میان مسلمانان و پایان نزاع مقام خلافت را بپذیرد. اما او خود را از این حوادث کنار کشیده بود و از هیچ یک از طرفین جانبداری نمیکرد.
اولین نشست حکمیت برگزار شد و دو طرف راجع به راهکارهای مختلف برای حل و فصل نزاع پیش آمده به بحث و بررسی پرداختند.
نباید فراموش کرد که در آن شرایط که جلسه حکمیت در أذرح در حال برگزاری بود، خلیفه مسلمین تنها امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب س بود، و حضرت معاویه نه مدعی احراز مقام خلافت بود، نه خود را در مقام امیرالمؤمنین نهاده بود و نه اتباع و هوادارانش با او به عنوان امیرالمؤمنین بیعت کرده بودند.
منظور این است که دو طرف نزاع و اختلاف هردو خلیفه و امیرالمؤمنین نبودند، بلکه یک طرف نزاع حضرت علی خلیفه و امیرالمؤمنین بود که اکثریت مسلمانان با او بیعت نموده و عدهای هم مانند مردم شام به رهبری حضرت معاویه بیعت با او را مشروط به مجازات شورشیان گردانیده بودند.
حضرت معاویه در مورد اهلیت و شایستگی حضرت علی برای مقام خلافت اعتراضی نداشت، و به خود به عنوان جایگزینی برای حضرت علی نگاه نمیکرد، بلکه انتقادش در مورد پارهای از تصمیمگیریهای حضرت علی بود، از جمله شتاب در عزل و نصبها و عدم مجازات مجرمان شورشی، آن هم در شرایطی که هنوز بسیاری از مردم با او بیعت نکرده بودند. حال با ملاحظه آنچه گفته شد، به جریان اولین نشست حکمین نگاه میکنیم تا به حقیقت موضوع بیشتر پی ببریم.
واقعیت موجود فراروی حضرت ابوموسی اشعری و حضرت عمرو بن عاص این بود که گروه زیادی از مردم با حضرت علی س بیعت نموده و خود را ملزم به اطاعت از او میدانستند، و از طرف دیگر عده زیادی از مسلمانان شام و در رأس آنها حضرت معاویه - نه بر پایه عدم شایستگی حضرت علی و نزاع با او بر سر خلافت - هنوز با ایشان بیعت نکرده بودند، و بر این باور بودند که انتخاب ایشان از طریق اصول صحیح اسلامی ـ مورد نظر آنان ـ صورت نگرفته و تعدادی از اصحاب هنوز با ایشان بیعت نکردهاند. از طرف دیگر احکام الهی را در مورد شورشیان فتنهگر و مجرم به اجرا نگذاشته و در عین حال بسیاری از آن جنایتکاران خود را در میان سپاهیان ایشان جای داده و در کنار ایشان شمشیر میزدند.
از نظر آنان انتخاب حضرت علی س عملاً به ایجاد تفرقه انجامیده بود و زمینه را برای جنگهای داخلی از جمله جنگ جمل که در آن چندین هزار نفر کشته و زخمی شدند و همچنین جنگ صفین که در آن بنابر یک روایت هفتاد هزار نفر کشته و تعداد بسیار زیادی زخمی شدند، فراهم کرد.
از نظر مخالفان حضرت علی س این سؤال مطرح بود که با توجه به این همه حوادث و جنگهای خونینی که پس از انتخاب ایشان به عنوان امیرالمؤمنین در میان مسلمانان روی داده است، و از طرفی بسیاری از مسلمانان هنوز با ایشان بیعت نکردهاند، اگر ایشان همچنان خلیفه باشد و اوضاع نیز همچنان نابسامان و جنگ و نزاع میان مسلمین ادامه داشته باشد، آیا بهتر نیست که ایشان از مسئولیت خلافت صرفنظر نمایند و تصمیمگیری در این مورد را به اهل حل و عقد متشکل از اصحاب رسولخدا ج بسپارند تا شخص مناسبی که همه مسلمانان در مورد وی اتفاقنظر داشته باشند به عنوان امیرالمؤمنین انتخاب گردد.
این موضوع توسط حضرت عمروبن عاص و حضرت ابوموسی اشعری، در اجتماع «أذرح» مورد بحث و بررسی قرار گرفت. پس از گفتوگوهای بسیار، حضرت ابوموسی اشعری و حضرت عمرو بن عاص در این مورد به توافق رسیدند که تصمیمگیری در مورد خلافت را به اهل حل و عقد و اصحابی که هنوز در قید حیات هستند و رسول خدا ج تا هنگام فوت خود از آنان راضی بود، بسپارند؛ شورایی متشکل از خود حضرت علی، سعد بن ابیوقاص، سعید بن زید و عبدالله بن عمر ب که در شورایی که حضرت عثمان را به خلافت انتخاب کرده بودند، مشارکت داشتند.
آنان توافق کردند که اصحاب مذکور برای تصمیمگیری در مورد خلافت در «أذرح» تشکیل جلسه دهند و از میان خود یکی را به عنوان امیرالمؤمنین انتخاب و با او بیعت نمایند تا پس از آنان همه مسلمانان در سرتاسر سرزمینهای اسلامی با ایشان بیعت کنند.
اتفاقنظر آنان در این مورد به معنای آن بود که حضرت علی تا تشکیل جلسه شورای حل و عقد، مدعی مقام خلافت و فرمانروایی بر تمام سرزمینهای اسلامی نباشد، اما در صورتی که بار دیگر از طرف شورای حل و عقد به عنوان خلیفه برگزیده شد همه با او بیعت خواهند کرد و در غیر این صورت هر کسی که به عنوان امیرالمؤمنین انتخاب گردد حضرت علی نیز با وی بیعت کند.
حکمین همچنین توافق کردند که تا موعد اجتماع و نشست اهل حل و عقد برای انتخاب خلیفه، حضرت علی س به اداره امور ممالکی مانند عراق و حجاز و یمن بپردازد، و حضرت معاویه نیز امور مربوط به شام و مصر و شمال آفریقا را سروسامان دهد و جنگ را پایان یافته تلقی کنند.
حضرت عمرو بن عاص بخشی از گفتوگوهایی را که میان او و ابوموسی اشعری در نشست تحکیم روی داده بود، در پاسخ به پرسش حضین بن منذر توضیح داده است. حضین بن منذر از حضرت عمرو بن عاص پرسید: در اجتماع حکمیتی که به تو و حضرت ابوموسی اشعری سپرده شده بود، میان شما چه گفتوگوهایی انجام گرفت؟
حضرت عمرو بن عاص گفت: بسیاری در مورد گفتوگوهای ما سخنهای گزافی گفتهاند، اما سوگند به خداوند، بسیاری از آنچه را آنان گفتهاند، درست نبوده است. من به حضرت ابوموسی گفتم: نظر تو در مورد خلافت چیست؟ ایشان گفت: من بر این باورم که آن عده از اصحابی که رسول خدا با خشنودی از آنان از دنیا رفت، از میان خود یکی را به عنوان امیرالمؤمنین انتخاب کنند.
به او گفتم: نقش من و معاویه در ارتباط با آن چیست؟ حضرت ابوموسی گفت: کسی که به عنوان امیرالمؤمنین انتخاب گردید برای سروسامان دادن امور از شما هم یاری بخواهد، اگر هم نیازی به شما نداشت، مسئولیت از دوش شما ساقط میشود.
حضرت ابوموسی نیز در مورد حضرت عمرو بن عاص میگوید: او خود را مورد ملامت قرار میداد و سرزنش میکرد و راجع به سیرت درخشان خلافت ابوبکر صدیق و عمر فاروق ب سخن میگفت.[٥٥]
متأسفانه برای اجرای موارد مورد اتفاق حکمین گامهای عملی برداشته نشد و حاصل گفتوگوها و حکمیت آنان موجب رضایت طرفین قرار نگرفت و بزرگان اصحاب برای انتخاب خلیفه نتوانستند گرد هم بیایند و اوضاع میان حضرت علی و حضرت معاویه همچنان به صورت قبلی باقی ماند. حضرت علی س در ممالک زیر سلطه خلافت خویش دخل و تصرف مینمود، و حضرت معاویه نیز در مناطق و ممالکی که زیر فرمانروایی وی قرار داشت دخل و تصرف میکرد، و دخل و تصرف او در مقام استانداری بود نه به عنوان مدعی خلافت. اما متارکه جنگ میان آنان همچنان پابرجا بود. بدین ترتیب جریان حکمیت بدون آنکه مشکل موجود را حل و فصل کند، پایان یافت.
پس از پایان نشست حکمیت، سرزمین شام زیر حاکمیت حضرت معاویه در آرامش قرار داشت و همه از او اطاعت میکردند. اما حضرت علی س با مشکل رو به افزایش خوارج روبرو گردید و در پی آن جنگ نهروان رخ داد. سرانجام حضرت علی س در پی توطئه تروریستی خوارج، با شمشیر زهرآلود فردی شقی و نگونبخت به نام عبدالرحمن بن ملجم خارجی در بامداد روز جمعه هفدهم رمضان سال چهل هجری بر دروازه مسجد کوفه زخمی گردید و شب ۱۹ رمضان دعوت حق را لبیک گفت و به شهادت رسید.
پس از شهادت حضرت علی س مردم عراق با حضرت حسن س بیعت کردند. اوضاع چنان پیش میرفت که نزدیک بود رویارویی دیگری میان سپاه عراق و شام رخ دهد. دو طرف تحرکاتی را نیز آغاز کردند، اما در میان سپاه عراق هرج و مرج پیش آمد و آنان از دستورات حضرت حسن س سرپیچی کردند و همین امر باعث شد تا ایشان به فکر مصالحه با حضرت معاویه بیفتد و به همین منظور نامهای برای وی فرستاد. سرانجام پس از مذاکراتی، در ماه ربیعالاول سال چهلویک هجری بین حضرت حسن و حضرت معاویه قرارداد صلح امضا شد و حضرت حسن به نفع حضرت معاویه از مقام خلافت کنار رفت، و این سال، «سال همبستگی» میان تمام مسلمانان نام گرفت.
[٥٤] الخالدی، صلاح عبدالفتاح، خلفای راشدین از خلافت تا شهادت (الخلفاء الراشدون بین الاستخلاف و الاستشهاد)، ترجمه عبدالعزیز سلیمی، ص: ۳۳۹ـ۳۳۲، نشر احسان، چاپ اول، ۱۳۸۲، تهران.
[٥٥] العواصم من القواصم، ابنالعربی، ص: ۱۷۸ـ ۱۸۰
درسی از توافقنامه حکمیت
از توافقنامه حکمیت به عنوان یک سند سیاسی و دیپلماتیک مهم در تاریخ صدر اسلام، میتوان در حل منازعات میان کشورهای اسلامی بخوبی بهره برد. به این صورت که رهبران کشورهای اسلامی در قبال پیش آمدن چنین منازعاتی احساس مسئولیت کنند؛ ملتهای مسلمان نیز طرفهای درگیر را برای توقف جنگ و نزاع وادار نمایند و آنان را به پذیرش داوری شریعت اسلام ملزم سازند.
استفاده از شیوه حکمیت برای حل منازعات کشورهای اسلامی راه دخالت نیروهای خارجی را در سرزمینهای اسلامی مسدود میسازد و آنان بهانهای نخواهند داشت که یکی از طرفین درگیر از آنان کمک خواسته است. زیرا در صورت فراهم شدن زمینه برای دخالت قدرتهای خارجی، آنها از این فرصت استفاده کرده و به توطئه علیه مسلمانان میپردازند و بر دامنه درگیریها میافزایند و برای حل منازعه راهحلهایی ارائه میکنند که فقط منافع و مصالح آنها را تأمین میکند و مسلمانان فقط با آثار زیانبار راهحلهای پیشنهادی آنان مواجه میشوند. و به فرض رسیدن به صلحی با کمک قدرتهای خارجی، آن صلح بیش از نزاع و فتنهای که درگیر آن بودند، برایشان مضر ثابت خواهد شد؛ چنانکه امروزه در عراق و افغانستان شاهد هستیم.
برای نگارش این مقاله از سه کتاب گرانقدر ۱- أسمی المطالب فی سیره أمیرالمؤمنین علی بن أبیطالب تألیف دکتر علیمحمد الصلابی، ۲- تحقیق مواقف الصحابه فی الفتنه من روایات الامام الطبری و المحدثین تألیف محمد أمحزون، و ۳- از ترجمه فارسی کتاب الخلفاء الراشدون بین الاستخلاف و الاستشهاد (خلفای راشدین از خلافت تا شهادت) تألیف دکتر صلاح عبدالفتاح الخالدی، ترجمه عبدالعزیز سلیمی، به صورت ترجمه و اقتباس با اندکی تصرف استفاده شده است و ارجاعات ذکر شده در پینوشت به نقل از این کتابها آمده است.