دیدگاه منصفان درباره معاویه بن ابی سفیان

بعضی از گفتارهای اهل انصاف در مورد معاويهس

بعضی از گفتارهای اهل انصاف در مورد معاويهس

از گفتارهای اهل انصاف دربارۀ معاویه بن ابی سفیان که ذکر می‌شود:

۱- وفق بن قدامه المقدسی در کتاب (لمعة الأعتقاد)می‌گوید: معاویهس. دائی مؤمنین است، و کاتب وحی خداست، و یکی از خلفای مسلمانان می‌باشد.

۲- شارح عقیده الطحاویه گفته است: اولین پادشاه مسلمانان معاویه است که بهترین پادشاهان مسلمین بوده است.

۳- امام ذهبی در کتاب (سیر أعلام النبلاء) در مورد معاویه گفته است: امیر المؤمنین و پادشاه اسلام.

۴- بیهقی از امام احمد روایت می‌کند که وی گفته است: خلفاء: ابوبکر، عمر، عثمان، علی بوده‌اند. به او گفته شد پس معاویه؟ امام گفت: در زمان علی بن ابی طالب کسی شایانتر از علی برای خلافت وجود نداشت، و خداوند معاویه را بیامرزد.

۵- ابن ابی دنیا به اسناد دادن از طریق عمر بن عبدالعزیز روایت می‌کند که عمر گفته است: رسول الله صرا، در خواب، دیدم و ابوبکر و عمر در خدمت وی نشسته بودند، بر آن‌ها سلام کردم و در آنجا نشستم، در آن هنگام متوجه شدم که علی و معاویه آورده شدند و آن‌ها را وارد خانه نمودند و دَرِ خانه بسته شد و من نگاه می‌کردم، سریع‌تر از آن وجود نداشت که علی خارج شد در حالیکه می‌گفت: به خدای کعبه قسم که قضاوت به نفع من شد، بعد از آن سریع‌تر از آن نبود که معاویه هم خارج شد در حالیکه می‌گفت: به خدای کعبه قسم که بخشیده شدم.

۶- ابن عساکر از ابو زرعۀ رازی نقل کرده است: که مردی به وی گفت: من از معاویه خوشم نمی‌آید، ابو زرعه گفت چرا؟ مرد گفت: چون با علی جنگیده است. ابو زرعه به وی گفت: افسوس بر تو، خدای معاویه مهربان است و خصم معاویه کسی است بخشنده، پس چرا تو در میان آن‌ها دخالت می‌کنی؟ رضای خدا بر آن‌ها باد.

٧- از امام احمد در مورد آنچه میان علی و معاویهبروی داده است سوال شد: در جواب، این آیه را تلاوت کرد: ﴿تِلۡكَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَلَكُم مَّا كَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٣٤[البقرة: ۱۳۴].

«آن‌ها امتى بودند که درگذشتند. اعمال آنان، مربوط به خودشان بود و اعمال شما نیز مربوط به خود شماست; و شما هیچ‏گاه مسئول اعمال آن‌ها نخواهید بود».

و همچنین بیش از چند نفر از سلف صالح چنین جوابی را داده‌اند.

۸- از ابن مبارک دربارۀ معاویه سوال شد در جواب گفت: چه بگویم در مورد کسی که پشت سر رسول الله صنماز خوانده است هنگامی‌که رسول الله صفرموده: «سمع الله لمن حمده»و معاویه در پشت سرش: «ربنا ولك الحمد»گفته است، و معلوم است کلمۀ سمع به معنی استجاب است که این فضل بزرگ برای معاویه حاصل شده است که همراه رسول الله صنماز بخواند و بگوید «ربنا ولك الحمد».

پس گفته شد ای ابن مبارک معاویه و عمر بن عبدالعزیز کدام از آن‌ها افضل است، در جواب گفت: غباری که در بینی معاویه قرار گرفته است. به هنگام همراهیش با رسول الله ص، بهتر و با فضیلت‌تر از عمر بن عبدالعزیز است.

٩- از المعافی بن عمران سوال شد کدام از معاویه و عمر بن عبدالعزیز افضل است؟ وی عصبانی می‌شـود و به سـوال کننده می‌گوید: آیا یکی از اصحاب رسـول الله صرا مثل یک تابعی می‌بینی؟، معاویه یاور، برادر زن، کاتب و معتمد رسول الله صبر وحی بوده است.

۱۰- الفضل بن زیاد گفته است: از ابوعبدالله شنیدم، هنگامیکه از وی سوال شد در مورد کسی که معاویه و عمرو بن العاص را کم می‌شمارد، آیا جایز است به وی گفته شود رافضی؟ گفت: به راستی کسی جرأت ندارد به آن‌ها حرفی بزند، مگر اینکه مشکل درونی داشته باشد، و هر کسی یکی از اصحاب رسول الله صرا کم بداند نشانۀ این است که در درونش بدی نهفته وجود دارد.

۱۱- ابن مبارک روایت می‌کند از محمد بن مسلم از ابراهیم بن میسره گفته است: من ندیده‌ام عمر بن عبدالعزیز کسی را مورد ضرب قرار دهد مگر کسی را که به معاویه ناسزا گفته باشد، که چند ضربه شلاق به وی وارد کرده است.

۱۲- ابو توبه، الربیع بن نافع الحلبی گفته است: معاویه حجاب یاران رسول الله صاست، کسی که این حجاب را بر دارد به بقیه‌ی اصحاب هم جرأت پیدا می‌کند، حرف بزند.

این نقل‌ها که ذکر شد بیشترشان در کتاب البدایه والنهایه امام ابن کثیر وارد شده‌اند در بخش موضوع زندگی نامه‌ی معاویه [۱۴].

در واقع امام بخاری در باب فضائل الصحابه در صحیح خود احادیثی را جمع کرده است، در آن مطلبی را تحت عنوان: (باب ذکر معاویهس) وارد نموده است که در آن سه حدیث را نقل کرده است اول اینکه: از ابن أبی ملیکه روایت شده است که گفته: «أوتر معاوية بعد العشاء بركعة، فأُتي ابن عباس، فقال: دعه فإنَّه قد صحب رسول الله».

معاویه بعد از نماز عشا یک رکعت نماز وتر خواند، این مسئله به ابن عباس رسید وی در جواب گفت: کاری نداشته باشید ایشان (معاویه) با پیامبر خدا صهمراهی کرده است.

دوّم از ابن أبی ملیکه روایت شده است که به ابن عباس گفته شد: «هل لك في أمير المؤمنين معاوية؟ فإنَّه ما أوتر إلاَّ بواحدة، فقال: إنه فقيه».

آیا شما از امیرالمؤمنین معاویه انتقادی ندارید که نماز وتر را بعد از عشا یک رکعت خواند؟ در جواب گفت: ایشان (معاویه) فقیه هستند.

حدیث سوم این که از معاویهسروایت شده است که گفت: «إنَّكم تصلون صلاة لقد صحبنا النبي ص ما رأيناه يصليها، ولقد نهى عنهما يعني الركعتين بعد العصر».

شما در یک وقت نماز می‌خوانید که ما با رسول الله صبوده‌ایم و ندیده‌ایم در آن وقت نمازی بخواند، بلکه در آن وقت از نماز خواندن ما را نهی کرده است و آن هم دو رکعت بعنوان نماز تطوع بعد از عصر.

حافظ ابن حجر در شرح این حدیث گفته است: امام بخاری درباره معاویه تحت عنوان: ذِکر، آورده است و نه گفته است فضیلت یا مناقب، چون معنی فضیلت برای معاویه در این باب گرفته نمی‌شود، ولى ابن عباس برای معاویه گواهی داده است که فقیه است و اینکه از یاران رسول الله صاست، و این بر فضل و بزرگی وی دلالت دارد. و ابن ابی عاصم جزوه‌ای را در مناقب معاویه تألیف نموده است و همچنین ابو عمر غلام ثعلب و ابوبکر النقاش.

اما بعضی از احادیثی که در کتاب‌هایشان ذکر نموده‌اند در مورد فضایل معاویه امام ابن الجوزی این احادیث را در کتاب خود (الموضوعات) آن‌ها را آورده است.

بعد از آن در طول کلام، از اسحاق ابن راهویه نقل شد، که گفته است: در فضایل معاویه هیچ حدیثی صحیحی وجود ندارد، این نکته باعث شده است تا امام بخاری از آوردن وصف فضیلت برای معاویه خودداری کند، آن هم به اعتماد از قول استادش، اسحاق، اما بعد از تحقیق فراوان استنباطی نموده است که رأس روافض را می‌کوبد [۱۵].

همچنین در صحیح مسلم آمده است که رسول الله به معاویه گفته است «لا أشبع الله بطنه».خدا شکمش را سیر نکند، و در سند آن نزد ابن عباس که گفته است: من به همراه بعضی از کودکان با هم بازی می‌کردیم رسول الله صآمد، من در پشت دری خود را پنهان کردمن با دستانش به پشت من کوبید و گفت: «اذهب وادع لي معاوية».برو معاویه را برایم صدا کن، می‌گوید: من رفتم پیش معاویه و برگشتم گفتم: ای رسول الله، معاویه نان می‌خورد رسول الله تکرار کرد: برو معاویه را برایم صدا کن، باز به سراغش رفتم و برگشتم و گفتم ای رسول الله معاویه دارد می‌‌خورد، فرمود: «لا أشبع الله بطنه»خدا شکمش را سیر نکند.

امام مسلم در خاتمۀ بحث بیان می‌کند: بنا به مضمون این حدیث و احادیث دیگر، احادیث وارد شده در دعا کردن رسول الله که آنچه از وی صادر می‌شود مانند ناسزا و دعا بر کسی که شایان چنین ناسزای نباشد رسول الله از خدا خواسته است که خداوند آن ناسزا و دعا را برای آن کس، به صدقات و اجر و رحمت برای آن فرد تبدیل کند [۱۶].

نمونه این حدیث در احادیث دیگر این است که رسول الله صفرمودند: «تربت يمينك، وثكلتك أمك، وعقرى حلقى، ولا كبرت سنك».

دستانت، تو خاک بروند، مادرت بداغت بنشیند، خدا تو را بکشد و خدا به تو عمر ندهد.

این حدیث را در چند مورد در صحیحش آورده است یکی از این احادیث و حدیث قبلی حدیث انس بن مالک است که گفته: در نزد ام سلیم یک دختر یتیمی بود، ام سلیم همان ام انس بن مالک است. یک روز رسول الله آن دختر را دید و فرمود شما هستی آنقدر بزرگ شده‌ای؟!! بزرگ نشوی، (به صورت دعا بر وی).

دختر با چشمان اشکبار نزد ام سلیم رفت، ام سلیم به وی گفت ای دختر این چه حالت است؟ دختر گفت: رسول الله بر من دعا کرده است که بزرگ نشوم، من می‌دانم دیگر بزرگ نمی‌شوم، یا اینکه گفت: شاخت [۱٧]بعد از آن، ام سلیم با عجله خارج شد در حالیکه چادرش کثیف شده بود تا به خدمت رسول الله رسید، رسول الله از وی پرسید ای ام سلیم چه کار داری؟ گفت ای رسول الله آیا بر یتیم من دعا کرده‌ای؟! رسول الله فرمود: بله پس چه شده؟

ام سلیم گفت: دختر گمان کرده است که تو بر ضد وی دعا کرده‌ای که بزرگ نشود و شاخش بزرگ نشود، پیامبر الله تبسم کرد و فرمود: «يا أم سليم، أما تعلمين أن شرطي على ربي أني اشترطت على ربي فقلت: إنما أنا بشر أرضى كما يرضى البشر، وأغضب كما يغضب البشر، فأيما أحد دعوت عليه من أمتي بدعوة ليس لها بأهل أن يجعلها له طهوراً وزكاة وقربة يقربه بها منه يوم القيامة».

ای ام سلیم مگر نمی‌دانی که من با خدایم شرط بسته‌ام و از او خواسته‌ام، من هم مانند هر انسانی خوشنود، و بعضی اوقات عصبانی می‌شوم مثل هر بنی‌آدمی، و شرط بسته‌ام که هر کسی را دعا کردم از امتم که شایان وی نباشد خداوند آن دعا و ناسزا را وسیلۀ تطهیر و صدقات و موجب نزدیکی با پروردگارش در قیامت، سازد.

و به دنبال این حدیث که ذکر شد امام مسلم مستقیماً این حدیث را آورده که رسول الله صدر آن به معاویه فرموده است خداوند شکمش را سیر نکند و این از کارهای خوب امام مسلم است، و نشانۀ حسن ترتیب، و هم‌چنین شناخت دقیق و حسن استنباطش می‌باشد، و امام نووی در شرح این حدیث می‌گوید: امام مسلم در این حدیث استنباط کرده است که معاویه مستحق چنین دعای نبوده است، به همین دلیل این حدیث را در این باب آورده، اما غیر امام مسلم این حدیث را در مناقب معاویه آورده‌اند [۱۸]در نتیجه نه اینکه این دعا بر ضد معاویه نبوده بلکه به نفع وی بوده است.

امام ابن کثیر در تفسیر آیه چنین گفته است: ﴿وَمَن قُتِلَ مَظۡلُومٗا فَقَدۡ جَعَلۡنَا لِوَلِيِّهِۦ سُلۡطَٰنٗا فَلَا يُسۡرِف فِّي ٱلۡقَتۡلِۖ إِنَّهُۥ كَانَ مَنصُورٗا٣٣[الإسراء: ۳۳].

«و آن کس که مظلوم کشته شده، براى ولیش سلطه (و حق قصاص) قرار دادیم; اما در قتل اسراف نکند، چرا که او مورد حمایت است!».

در این حدیث دانشمند امت اسلام: ابن عباس در کل، این مطلب را برداشت نموده است که معاویه قدرت را به دست خواهد گرفت چون ایشان ولیّ دم عثمان بود زیرا عثمان به مظلومانه به شهادت رسید، معاویه از علی می‌خواست که قاتلان عثمان را تحویل وی دهد تا آن‌ها را قصاص کند. چون معاویه اموی بود. و علی از معاویه می‌خواست که به وی فرصت دهد تا قدرت را به خوبی به دست گیرد و بعداً این کار را انجام دهد، و هم‌چنین علی از معاویه می‌خواست که منطقه شام را تسلیم وی کند و معاویه از این کار امتناع نمود تا علی قاتلان را تحویل دهد، و معاویه از بیعت دادن به علی خودداری نمود و اهل شام را از بیعت دادن به علی منع کرد، بعد از اینکه حل این مسائل به درازا کشیده شد، معاویه در منطقه‌ی شام قدرت و زمام امور را به دست گرفت چنانچه ابن عباس گفته است، و این مطلب را برداشت نموده است. و این هم از امور عجیبه است!!؟ [۱٩].

و در صحیح بخاری از انس بن مالکسآمده است که پیامبر صفرمود: «آية الإيمان حب الأنصار، وآية المنافق بغض الأنصار».

محبت انصار نشانۀ ایمان، و بغض انصار نشانۀ نفاق است. حافظ ابن حجر در کتاب فتح الباری ذکر نموده است که: این فضیلت از آن انصار است.

در این فضیلت هر کسی می‌تواند با انصار مشارکت کند بدین شرط که باید آن صفتی که برای انصار وجود داشته است که آن هم، یاری دادن به رسول الله بوده است را داشته باشد.

بعد از آن می‌گوید: در صحیح مسلم از علی بن أبی طالب سوارد شده است که رسول الله به وی فرمود: «لا يحبك إلاّ مؤمن ولا يبغضك إلا منافق».

هر کسی تو را دوست داشته باشد مؤمن است، و هر کسی بغض تو را داشته باشد، منافق است، و این قاعده تمام اصحاب را در بر می‌گیرد [۲۰].

صاحب کتاب المفهم گفته است: اما جنگ‌های که در میان اصحاب روی داده است اگر سبب بغض بعضی اصحاب از بعضی دیگر شده باشد، جزء این قاعده حساب نمی‌شود [۲۱].

بلکه به خاطر امری زودگذر بوده است که در آن زمان اقتضای مخالفت را داشته است، به همین خاطر هیچکدام دیگری را به نفاق متهم نکرده‌اند بلکه وضعیت آن‌ها مثل یک مجتهد بوده است در احکام، برای کسی که هدف را اصابه کرده باشد، دو اجر، و برای کسی که خطا کرده باشد یک اجر وجود دارد والله تعالی اعلم [۲۲].

شیخ یحیی بن أبی بکر العامری الیمنی در کتاب خود: (الریاض المستطابه) در موضوع زندگی‌نامه ابوموسی اشعریسمی‌گوید: امام بزرگوار محمد بن ابراهیم بن المرتضی نقل نموده که بغض علی در اول اسلام علامت نفاق محسوب شده است چون ایمان علی (و یا شخصیت) وی بر منافقین خیلی سنگین بود، به همین خاطر برای انصار هم آمده که بغض آن‌ها نشانۀ نفاق و محبت آن‌ها و علی نشانه ایمان است، برای این مطلب [۲۳]استدلال نموده است: که خوارج بغض علی را داشتند و ایشان را تکفیر می‌کردند با توجه به این، اجماع هم در این زمینه وجود دارد که آن‌ها منافق نبوده‌اند، اگر چه گناه‌شان بسیار عظیم بود و خروجشان از اسلام، مسلّم بود، و همچنین باطینه هم حب علی را دارند با توجه به اینکه اجماع وجود دارد که آن‌ها کافر هستند، و همچنین روافض هم حب علی را دارند با توجه به اینکه فاسق و گمراهند، بر هر حال کسى بد و بیراه به صحابه و پیشینیان نمی‌گوید مگر اینکه دل او مریض، و دین او ناقص است. نسأل الله العافيه.

حافظ ذهبی در کتاب خود میزان الاعتدال گفته است: اگر بگویند: چگونه درست است شخص بدعت‌گزار را ثقه و معتبر دانست در حالی که ملاک ثقه بودن عدالت و اطمینان بودن است! کسی که بدعت‌گزار است چگونه می‌تواند عادل، و مورد اطمینان باشد؟!

جواب این است که بدعت دو نوع است:

۱- بدعت صغری مانند غلوکاری‌های شیعه، یا به صورتی دیگر مانند شیعه که غلوّ و زیاده‌روی نداشته باشد، این نوع در پیروان تابعین و تابع تابعین به وفور دیده می‌شود در حالی که متدیّن، وارع و راستگو هستند؛ در این صورت اگر گفتار این دسته را مردود بدانیم، مقداری از آثار پیامبر صاز بین می‌رود که این کاری خطرناک و نادرست است.

۲- قسمت دوم بدعت کبری است مانند «روافض» وقتی که رفض کامل می‌کند و نسبت به ابوبکر و عمرببی‌حرمتی کرده و شأن و مقام آنان را پست می‌دانند و بر آنان نفرین می‌فرستند!! سخن این نوع از بدعت‌گزاران نه معتبر و حجت است، ونه جای حرمت و کرامت هستند. در میان این نوع شخص صادق و درستکار و امین پیدا نمی‌شود بلکه دروغ شعار آنان است، و تقیه و نفاق آثارشان می‌باشد، پس چگونه روایت و نقل کسی که این صفات را دارد قابل قبول می‌باشد، نه، هرگز پذیرفته نیست.

در زمان سلف، شیعۀ غلوکننده به کسانی گفته می‌شد که دربارۀ عثمان، الزبیر، طلحه، معاویه و کسانی که با علی می‌جنگیدند و وی را سب و دشنام می‌دادند؛ ولی شیعه غلوکننده در دوران ما، کسی است که این بزرگواران را تکفیر می‌کنند و نسبت به شیخین، ابوبکر و عمر تبرّی جسته و اظهار بیزاری می‌کنند، که این، هم گمراهی است و هم افتراء و دروغ!! [۲۴].

از جمله محدثینی که گفته می‌شود که شیعه مذهب هستند یکی الفضل بن دکین ابونعیم، شیخ بخاری می‌باشد.

حافظ ابن حجر در کتاب الفتح، الفضل بن دکین را در حفظ و ثبات ستوده و می‌گوید او را در این صفات زیاد ستایش می‌کنند، منتهی برخی از مردم او را بخاطر شیعه بودنش جرح کرده‌اند. با وجود این او بطور روشن و صریح گفته است: ‌فرشتگان کاتب اعمال تا به حال بر علیه من چیزی را ثبت نکرده‌اند که حاوی سب و دشنام من به معاویه باشد [۲۵].

و از جمله محدثین شیعه؛ محمد بن فضیل بن غزوان کوفی می‌باشد که حافظ ابن حجر در مقدمه درباره او می‌گوید: کسانی که درباره محمد بن فضیل توقف نموده و چیزی نگفته‌اند بخاطر شیعه بودنش می‌باشد؛ احمد بن علی الأبار گفته است: ابوهاشم برای ما گفت که از محمد بن فضیل شنیدم که می‌گفت: خدا رحمت کند عثمان را، و خدا از کسانی که به عثمان رحمت نمی‌فرستند، نگذرد!!

حافظ می‌گوید: آثاری از اهل سنت و جماعت را بر علیه محمد بن فضیل دیده‌ام [۲۶].

شیخ الاسلام ابن تیمیه گفته است برای هیچ کس جایز نیست که یکی از اصحاب را مورد لعن و شتم قرار دهد. پس اگر کسی یکی از آن‌ها را مثل معاویه بن ابی سفیان و عمرو بن العاص و افرادی دیگر که در رتبه آن‌ها قرار دارند، و یا اینکه از آن‌ها با فضیلت‌ترند مثل ابو موسی الأشعری و ابوهریره و غیر آن‌ها، یا افضل‌تر از آن‌ها مثل طلحه بن عبیدالله و الزبیر بن العوام و عثمان و علی و ابوبکر صدیق و عمر بن خطاب و عائشه ام المؤمنینبو غیر آن‌ها از یاران رسول الله صرا مورد لعن قرار دهد، آن فرد به اتفاق پیشوایان دین مستحق مجازات فراوان می‌باشد.

امّا علما در این حکم اختلاف نظر دارند که آیا مجازاتش کشتن و یا کمتر از آن است.

و همچنین می‌گوید: مهاجرین، اصحاب از اول الی آخر کسی وجود نداشته که یکی از آن‌ها را به نفاق متهم کند، بلکه همۀ آن‌ها دارای ایمان بوده‌اند و بر ایمان آن‌ها گواهی داده شده است.

و باز هم می‌گوید: اما معاویه بن أبی سفیان و امثال وی از آن‌هائیکه در فتح مکه از طرف رسول الله صمورد عفو قرار گرفتند و یا بعد از فتح مکه مسلمان شده‌اند مثل، عکرمه بن أبی جهل و الحارث بن هشام و سهیل بن عمرو و صفوان بن أمیه و أبوسفیان بن الحارث بن عبدالمطلب و غیر آن‌ها که اسلام آن‌ها قابل تحسین بود، به اتفاق مسلمین بعد از ایمان آوردن، هیچکدام از آن‌ها به نفاق متهم نشده‌اند. و معاویه بعد از اینکه مسلمان شد رسول الله صوی را برای کتابت وحی به کار گرفت.

و همچنین (ابن تیمیه) می‌گوید: وقتی که یزید بن أبی سفیان در زمان خلافت عمر بن خطاب، مُرْدْ، عمر بن خطاب برادرش معاویه را جانشین وی کرد، و عمر از لحاظ فراست و زیرکی جزء بزرگترین انسان‌ها بود و آگاه‌ترین آن‌ها بود از لحاظ افراد شناسی و از همه بیشتر ملتزم به حق بود و از همه به حقیقت آگاه‌تر بود.

(ابن تیمیه) می‌گوید: نه عمر بن خطاب و نه ابوبکر، هیچ گاه منافق و یا کسی از نزدیکان‌شان را برای ادارۀ امور مسلمین به کار نگرفته‌اند و سرزنش، سرزنش کنندگان در اطاعت از فرمان یزدان آن‌ها را باز نمی‌داشت.

و ابن تیمیه می‌گوید: برای همه مشخص است که در میان معاویه و عمرو بن العاص و غیر آن‌ها فتنه‌های روی داده است، اما به خاطر این مسئله کسی از دوستان‌شان آن‌ها را متهم نکرده است، و کسی از دشمنان‌شان آن‌ها را به دروغگوی به زبان رسول الله صمتهم نکرده است. بلکه تمام عالمان صحابه و تابعین آن‌ها و نسل‌های بعد از آن‌ها اتفاق نظر دارند که در روایت از وی تمام آن‌ها با رسول الله صصادق بوده‌اند و آن‌ها معتمد رسول الله صبوده‌اند. ولی منافق از روایت کردن جای اطمینان نیست، و به رسول الله صدروغ می‌بندد و احادیث دروغ از وی روایت می‌کند.

و سائر اهل سنت و جماعت و پیشوایان دین، اعتقاد بر معصومیت هیچ کس از اصحاب رسول الله صرا ندارند، نه نزدیکان رسول الله، و نه سابقین اولین دین اسلام، و غیر آن‌ها، بلکه ممکن است از آن‌ها گناهی سرزده باشد، و خداوند با توجه به آن، به وسیله توبه، آن‌ها را می‌بخشد، و همچنین به وسیله آن (توبه) درجات آن‌ها را مرتفع‌تر می‌گرداند، و به وسیله آن خیراتی که انجام داده‌اند آن‌ها را می‌بخشد و یا به وسیله اسباب دیگر.

و می‌گوید: این مغفرت الهی، ثابت است برای گناهی که حقیقتاً از آن‌ها سرزده باشد، اما اگر اجتهاد کرده باشند که گاهی درست گفته و عمل نموده‌اند، و گاهی در آن خطا کرده‌اند، در این صورت، اگر درست و صحیح بوده باشد، صاحب دو اجر، و اگر هم اشتباه کرده باشند صاحب یک اجر می‌شوند، و خطای آن‌ها بخشیده شده است.

و (ابن تیمیه) می‌گوید: معاویه هیچگاه ادعای خلافت را نکرده است، هنگامیکه با علی در جنگ بود، برای خلافت به وی بیعت نشده است، و با علی جنگ نکرده بر سر اینکه خودش خلیفه باشد، و ادعای این را نداشته که وی لیاقت و مستحق خلافت است، و خود و یارانش به خلافت علی اعتراف می‌کردند، و در نظر نداشتند که باید با علی آغازگر جنگ باشند. وقتی علی و یارانش بر معاویه و یارانش واجب دانستند که باید از علی اطاعت کنند و به وی بیعت دهند، به دلیل اینکه نباید همزمان برای مسلمانان دو خلیفه وجود داشته باشد. معاویه و یارانش از اطاعت علی خارج شدند، و از ادای این واجب امتناع نمودند، علی و یارانش دارای قدرت بودند، علی تشخیص داد که باید با آن‌ها بجنگد تا وظیفه‌ی خود را نسبت به خلیفه ادا کنند، پس در نتیجۀ اطاعت، یکدستگی حاصل شود. معاویه و یارانش گفتند این مسئله بر آن‌ها واجب نیست، و وقتی مورد حمله قرار گرفتند مظلوم واقع می‌شوند، و گفتند: به اتفاق نظر مسلمین عثمان مظلومانه به شهادت رسید، و قاتلانش در داخل لشکر علی هستند، و آن‌ها بر لشکر خود تسلط دارند و دارای قدرت می‌باشند.

و ابن تیمیه می‌گوید: حدیثی از رسول الله صروایت شده است که فرمود: «إنَّ عماراً تقتله الفئة الباغية»عمار به دست گروه شورش‌گر به قتل می‌رسد.

این حدیث بر باغی بودن معاویه و یارانش دلالت ندارد بلکه مقصود آن مجموعه‌ای بودند که وی را به قتل رساندند، نه تمام لشکر، و آن قاتلان جمعی از نیروی معاویه بودند، نه تمام آن‌ها، پس هر کس در لشکر معاویه به قتل عمار راضی بوده باشد، باغی محسوب می‌شود.

و مشخص بود، در لشکر معاویه کسانی وجود داشتند که از کشتن عمار خشنود نبودند مثل عبدالله بن عمرو بن العاصبو غیر آن، بلکه تمام مردم مخالف قتل عمار بودند حتی معاویه و عمرو بن العاص [۲٧].

[۱۴] نگاه: کتاب البدایه والنهایه امام ابن کثیر ۸/۱۳۰ ـ ۱۳٩. [۱۵] نگاه فتح الباری ٧/۱۰۳ـ ۱۰۴. [۱۶] بدین ترتیب این حدیث دلیل بر این نمی‌شود که رسول الله با معاویه مشکل داشته است، بلکه این دعا به مثابه تنبه است برای کودکان و معنی دیگر از آن برداشته نمی‌شود. (مترجم). [۱٧] در این جا راوی شک کرده است که در روایت دختر سنی گفته یا قرنی؟ (مترجم). [۱۸] نگاه شرح نووی بر صحیح مسلم ۱۶/۱۵۶. [۱٩] تفسیر ابن کثیر ۳۰/۳۸. [۲۰] یعنی محبت آن‌ها جز ایمان و بغض آن‌ها علامت نفاق می‌باشد. (مترجم) [۲۱] یعنی از قاعدۀ قبلی: که حب علی و یا اصحاب نشانه ایمان و بعض آن‌ها نشانه نفاق می‌باشد در واقع از این قاعده مستثنی است زیرا در واقع بغض نبوده بلکه نوعی اختلاف زودگذر بوده است برای اثبات این مدعا می‌توان به نمونه‌های فراوان اشاره کرد که بزرگ‌ترین آن‌ها: اصحاب در هیچ مکان در غیاب یکدیگر، دیگری را متهم به نفاق و بعضی صفات نالایق ننموده‌اند. (مترجم). [۲۲] فتح الباری (۱/۶۳). [۲۳] که بعض علی نشانه نفاق است و محبت وی نشانۀ ایمان است مربوط به زمان اوایل اسلام بوده و نه بعد از آن. البته از دیدگاه شیخ یحیی بن ابی‌بکر. (مترجم) [۲۴] نگاه؛ المیزان (۱/۵). [۲۵] نگاه؛ مقدمه فتح الباری ص (۴۳۴). [۲۶] نگاه مقدمه فتح الباری ص (۴۴۱). [۲٧] این مطلب که ذکر شد از شیخ الاسلام ابن تیمه بود که در جواب سوالی ایراد کرد دربارۀ معاویه که از وی پرسیده شده بود. (مؤلف)