دفاع از شیخین رضی الله عنهما (دفاع مقدس)

از فرمايشات حضرت رسول اكرمجدر فضائل شيخين

از فرمايشات حضرت رسول اكرمجدر فضائل شيخين

۱) در روایت صحیحین (بخاری و مسلم) از انس بن مالکس آمده که ابوبکر صدیقس فرمود: موقعیکه من وپیغمبر ج در غار بودیم، به پیغمبر ج گفتم: اگر یکی از این کافران که بیرون غار ایستاده‌اند نظری بزیر پاى خود نماید ما را خواهد دید. رسول الله ج فرمود: «ما ظَنُّك يَا أَبابَكْر بِاِثْنَين اللهِ ثَالثِهُمُا». «ای ابوبکر چه گمان دارى در خصوص دو کسیکه خدای متعال سومین آن‌هاست». یعنی من و تو در راه خدا هجرت می‌نمائیم، و خدای متعال با ماست به یاری دادن و نگهداری نمودن و مددکارى و ثابت قدم داشتن ما را، وقتی که خدا با ماست، کارى به زیان ما ساخته نیست.

۲) در صحیحین بخاری و مسلم آمده به روایت از عمرو بن العاصس که او گفت: گفتم یا رسول الله ج از میان مردم چه کسی نزد تو محبوب‌تر است؟ محبوب‌ترین شخص از میان مردم نزد تو کیست؟ فرمود: عائشه، گفتم: از مردان چه کسی نزد تو محبوب‌تر است؟ فرمود: پدر عائشه، گفتم دگرچه کسی محبوب‌تر است؟ فرمود: عمر بن الخطاب. وقتی که رسول اللهج از مردان امت اول ابوبکر صدیق را نزد خود محبوب‌ترین افراد امت می‌داند و بعد از او عمر الفاروق. رافضه در پوچ و بی‌هوده گوئی هرچه بگویند بی‌ارزش است و دشمنی آنان را با محبوب‌ترین افراد امت می‌رساند.

۳) در صحیحین بخاری و مسلم آمده است از روایت ابوهریرهس که او گفت: شنیدم از پیغمبر خدا ج که فرمود: موقعیکه چوپانی درمیان گوسفندان خود بود، گرگی آمد و گوسفند را برداشت، چوپان بدنبال او دوید، تا گوسفند خود را از گرگ نجات داد، گرگ رو به چوپان کرد و گفت: تو امروز گوسفند را از من گرفتی، اما در روزی که درندگان تو را از میان گوسفندانت بیرون می‌کنند، و ما گرگان با درندگان هستیم، آنروز چه می‌توانی کرد. و موقعیکه مردی گاو ماده خود را بجلو انداخته بود، و بار خود را بر پشت گاو نهاده بود. گاو به آن مرد گفت: من برای بار کشیدن آفریده نشده‌ام و لیکن برای شخم زدن آفریده شده‌ام، مردم گفتند: سبحان الله، آیا گاو به سخن آمده؟ پیغمبر ج فرمود: من ایمان می‌اورم به سخن گفتن گرگ و گاو و ایمان می‌آورد به آن ابوبکر و عمر، رسول الله ج به ایمان ابوبکر و عمربگواهی داد موقعیکه ایشان حاضر نبودند. روی اصل اطمینانی که به ایشان داشت، کسانیکه خاتم الانبیاء گواهی بر ایمان ایشان می‌دهد گفتار پوچ رافضه چه ارزشی می‌تواند داشته باشد، جز اینکه ثابت شود که رافضه دشمنان دوستان پیغمبر خدا ج هستند. در روایت صحیح مسلم آمده است: وقتیکه رسول الله ج از ایمان ابی‌بکر و عمر خبر داد، ایشان حاضر نبودند، اما رسول الله ج که اطلاع بر کمال ایمان ایشان داشت بآن گواهی داد.

۴) امام بخاری در کتاب«فضائل أصحاب النبي»باب مناقب عمر بن الخطابس از انسس روایت نمود که: رسول الله ج هم راه ابوبکر و عمر و عثمانش بر کوه احد بالا رفتند، کوه احد را زمین لرزه‌ای دست داد، رسول الله ج فرمود: آرام شو ‌ای کوه که پیغمبر خدا و صدیق و دو شهید بالای تو هستند، احد آرام شد. در این حدیث گواهی خاتم الانبیاء است که ابوبکر صدیق است و عمر و عثمان هر دو شهید هستند، و از معجزات حضرت رسول ج است که از شهادت عمر و عثمانبخبر داده سال‌ها قبل از شهادتشان، و این حدیث غیر از بخاری امام احمد در مسند و ترمذی در سنن و ابن حبان در صحیح خود روایت کرده‌اند.

۵) امام بخاری از عبدالله بن عمربروایت نمود که عبدالله بن عمربگفت: ما یاران پیغمبر ج برتری قرار می‌دادیم میان مردم، و بعضی از صحابه را بر بعضی دیگر ترجیح می‌دادیم در زمانیکه خود رسول درمیان ما بود، می‌گفتیم ابوبکر بهترین افراد امت است دگر عمر دگر عثمان، و در روایت طبرانی آمده که رسول الله ج باخبر می‌شد از گفته ما و آن را انکار نمی‌نمود: یعنی خود حضرت هم برتری صدیق دگر عمر فاروق ذکر عثمان ذی النورین قائل بود.

۶) ترمذی در سنن و امام احمد در مسند و حاکم در مستدرک و بیهقی در سنن از حذیفهس روایت نمودند که رسول الله ج فرمود: اقتداء نمائید بعد از من به ابی‌بکر و عمرب. یعنی بعد از من به ترتیب اول به ابوبکر دگر عمر پیشوای شما هستند و شما به ایشان اقتداء نمائید، رسول الله ج قدوه بودن و پیشوائی ابوبکر و عمر بعد از رسول الله به مردم گوشزد فرمود، و امت اسلام نیز بر این متفقند. و در این امت کسی نیست که پیشوائی آن دو قبول نداشته باشد، مگر رافضه که از قدیم دشمنی خود را با دین اسلام در دل داشته‌اند، و می‌دانسته‌اند وقتی ابوبکر و عمر از صحنه امامت این امت بیرون شوند اسلامی نمی‌ماند، زیرا قرآن کلام الله را ایشان انتشار داده‌اند، پیغمبران دروغین مثل مسیلمه کذاب را ایشان شکست داده و نابود کرده‌اند، رهبران کفر از مجوس و نصاری را ایشان در هم کوبیده‌اند، و اسلام را ایشان در سرتاسر جهان بسط داده‌اند. مجوس و رافضه هر دو گروه دشمنی‌شان با شیخین بر اثر همین است که مجوس را تار و مار کردند و اسلام را پایه‌گذاری نمودند، و برای همین بغض، حرام زاده‌ای که ابولؤلؤ نام دارد بابا شجاع الدین نامیده‌اند، برای اینکه مجوس و رافضه هر دو دینشان را دین ابولؤلؤ مجوسی می‌دانند، و کسیکه بخواهد بداند ابولؤلؤ کیست؟ بتاریخ دختران یزگرد مراجعه نماید. که از ارتباط نامشروع رستم با یکی از آنان ابولؤلؤ بوجود آمده. رافضه عزت هر گروهی خواه یهود خواه نصاری خواه مجوس می‌توانند ببینند، اما عزت اسلام که دین اهل سنت است نمی‌توانند ببینند.

٧) ترمذی در کتاب مناقب: باب مناقب ابی‌بکر و عمربو ابن ماجه در باب فضائل اصحاب رسول الله ج و امام احمد در مسند و طبرانی در معجم اوسط و هیثمی در مجمع و سیوطی در«جامع الصغير»و دیلمی در الفردوس و عجلونی در«كشف الخفاء»روایت نموده‌اند که انسس گفت: که رسول الله ج فرمود: در ستایش ابوبکر و عمر که این دو آقا و سرورند برای مردان میانه سال بهشتی از اولین و آخرین در بین بشر کسی نیست که برتر ازاین دو باشد غیر از انبیاء و مرسلین که پیغمبران از این دو برتر هستند. چه خوش گفته فردوسی در شاهنامه‌اش:

که خورشید بعد از رسولان مه نتابد بر کس ز بوبکر به

۸) ترمذی در کتاب مناقب ابی‌بکر و عمرباز ابی سعید خدری که سعد بن سنان نام دارد روایت نمود: که رسول الله ج فرمود: دو وزیر از ملائکه و دو وزیر از مردم زمین برای هر پیغمبری بوده است. دو وزیر من از ملائکه جبرئیل و میکائیل و از مردم ابوبکر و عمر هستند. این حدیث از حیث روایت ضعیف است، و اما از حیث معنی عیبی ندارد برای اینکه هر پیغمبر هم از آسمانیان مورد تأیید بوده و هم از زمینیان، و در آیه ۸٧ سوره البقره: ﴿وَءَاتَيۡنَا عِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَأَيَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِ[البقرة: ۸٧].

می‌رساند که عیسی÷ مؤید بوده بجبرئیل÷ و وقتی که عیسی مؤید به جبرئیل باشد. مؤید بودن خاتم الانبیا به جبرئیل غرابتی ندارد، خصوصاً که در قرآن همان آیه‌ای که تأیید رسول الله ج به ابوبکر است. در آیه ۴۰ سوره التوبه: ﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدۡ نَصَرَهُ ٱللَّهُ إِذۡ أَخۡرَجَهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ إِذۡ هُمَا فِي ٱلۡغَارِ إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَيۡهِ وَأَيَّدَهُۥ بِجُنُودٖ لَّمۡ تَرَوۡهَا[التوبة: ۴۰]. اگر شما کفار قریش پیغمبر خدا را یاری ندهید، خدا او را یاری داد موقعیکه کافران پیغمبر خدا را از مکه بیرون کردند و پیغمبر و ابوبکر دو کسی بودند که در غار حرا بود هنگامیکه رسول الله ج به دوست و هم صحبت و همراهش ابوبکر صدیق می‌گفت: اندوهگین مباش که خدا با ماست خدا آرامش قلبی را بر دل ابوبکر فرود آورد و پیغمبر خود را به لشکریانی از ملائکه مؤید فرمود. آن لشکریانی که شما ایشان را ندیدید، و رسول الله و صدیق ایشان را دیدند، در این آیه مؤید بودن رسول الله ج بیاری خدا و به دوستش ابوبکر صدیق و به جنودی و لشکری از ملائکه تصریح شده است تا رافضه هرگاه این آیه را بخوانند جان را تهی کنند، و بنابراین تأئید رسول الله ج بجبرئیل و میکائیل و لشکریانی از ملائکه و به صدیق و فاروق از روز هم آشکارتر است.

٩) ابوداود و ترمذی و نسائی و ابن ماجه (اصحاب سنن اربعه) رحمهم الله از سعید بن زید که یکی از عشره مبشرهش است روایت نمودند که سعیدس گفت: از رسول الله ج شنیدم که می‌فرمود: ابوبکر و عمر در بهشتند. این حدیث غیر از اصحاب سنن امام احمد و ابو نعیم و سیوطی و عجلونی نیز روایت کرده‌اند.

در این حدیث صحیح رسول الله ج، ابوبکر و عمربرا بهشتی دانسته و کسیکه رسول الله ج برای او موقعیکه هنوز در دنیا بوده گواهی بهشتی بودنش بدهد، رفعت منزلت و مقام ا نزد خدا و پیغمبرش معلوم است.

۱۰) امام احمد و ابن ماجه و هیثمی و حسنی از ابی‌سعیدس روایت نموده‌اند که رسول الله ج فرمود: بهشتیانی که دارای درجه‌های عالی در بهشت هستند، مردمی که بپایه ایشان نمی‌رسند ایشان را می‌بینند، آنچنانکه شما ستاره درخشان را در طلوع آن می‌بینید، و ابوبکر و عمر از همان درجه داران بهشتی هستند، که در نعیم و خوشی و فضل بر آنان هم برتری دارند.

فهرست

۱۱) ترمذی روایت نموده از انس که می‌گوید: عادت رسول الله ج بود که می‌آمد نزد یارانش از مهاجرین و انصار و درمیان ایشان هیچکدام چشم بسوی پیغمبر نمی‌دوختند، مگر ابوبکر و عمر که رسول الله ج نظر بسوی ایشان می‌نمودند، یعنی منزلت ابوبکر و عمربنزد رسول الله ج بالاتر از همه اصحاب بود، همه اصحاب منزلت خود را در آن می‌دیدند که سر فرود آورند و نظر به رسول الله ج نکنند، و این امتیاز ابوبکر و عمر بود که برتر ازهمه صحابه بودند، رسول الله ج نظر بایشان می‌نمودند و بین ایشان و پیغمبر لبخند مبادله می‌شد، نظر به منزلت و درجه‌ای که خدمت رسول الله ج داشتند و همه صحابه معترف به آن بودند.

۱۲) ترمذی/روایت می‌کند که عبدالله بن عمربگفت: روزی رسول الله ج از خانه بیرون آمده درحالیکه ابوبکر در دست راست ایشان و عمر دست چپ ایشان بودند و رسول الله ج دو دستشان را در دستش بوده داخل مسجد شد و فرمود: روز قیامت اینچنین زنده می‌شویم، یعنی در روز قیامت من و ابوبکر و عمر همراهیم و دست همدیگر بدست داریم، محبت رسول الله ج به آندو از اینجا می‌توان دانست که در حال حیات رسول اللهج، ابوبکر و عمر در حضر و سفر و همیشه هم پهلوی پیغمبر و در یک اطاق مدفون شدند، تا آرامگاه ابدیشان در جوار پیغمبر ج باشد. و در روز قیامت هم رسول الله ج فرمود دست بدست هم داریم و همراه هم هستیم. آنان که دشمنان اسلام هستند می‌دانند که ابوبکر و عمر در طول حیاتشان در خدمت اسلام بودند و رسول الله ج ابوبکررا تربیتی جداگانه می‌فرمودند و او را برخلافت بعد از خود آماده می‌کرد، برای اینکه می‌دانست تنها فردی که می‌توان اهداف اسلام را به انجام برساند ابوبکر است.

ده روز قبل از وفات در خانه عائشه آرام گرفت و از دیگر امهات المومنین خواست تا موافقت نمایند در خانه عایشه از ایشان پرستاری شود تا ابوبکر بتواند آزادانه همیشه در خدمت پیغمبر باشد و رهبری بعد از ایشان را فرا گیرد، اگرمقصود حضرت رسول الله ج غیر از این بود منزل فاطمه الزهراء هم در جنب خانه عایشه بود و می‌فرمود آنجا از ایشان پرستاری شود، و لیکن قصد پیغمبر آماده کردن ابوبکر صدیق برای خلافت بود، و یک هفته قبل از وفات برای امامت نمازهای فرض ابوبکر را جانشین خود در امامت نمود و این را دوست و دشمن همه می‌دانند اما رافضه عزت اسلام را نخواسته و نمی‌خواهند، وگرنه تاریخ می‌خوانند و می‌دانند ابوبکر بود که پیغمبران دروغین را در هم کوبید، و بزرگ‌ترین قوای شرک ایران و روم را از بین برد، قرآن کلام الله را که در منزل حفصه همسر رسول الله ج بود آورد و حفاظ قرآن را جمع کرد تا یک نسخه از آن بنویسند، و از خطری که از شهادت حفاظ قرآن در میدان‌های جهاد فی سبیل الله بیمناک بودند رفع شود، و این ابوبکر بود که عزت اسلام را برقرار کرد تا نه پییغمبران دروغین و نه قوای کفر و دشمنان مخفی اسلام از منافقان و همدستانشان هیچکدام نتوانند به اسلام آسیبی برسانند، در دنیا شیخینبدر حضر و سفر همراه رسول الله ج بودند، و بعد از وفاتشان قبرشان با قبر رسول الله ج در یکجا قرار گرفت، تا کسیکه سلام به رسول الله ج فرستد به ایشان نیز سلام فرستد و در قیامت دست بدست رسول الله ج ظاهر شوند،صلوات الله وسلامه على رسول الله وعلى خليفتيه من بعده وعلى آله وأصحابه وكل من اقتدى بهم.

۱۳) ترمذی/از جابر بن عبداللهبروایت نمود که عمرس به ابی بکرس گفت: ای بهترین مردم بعد از رسول الله و ابوبکر گفت: اگر چنین گفتی من هم از رسول الله ج شنیدم که می‌فرمود: خورشید بر مردی که بهتر از عمرس باشد نتابد. این حدیث حاکم نیز مستدرک روایت نموده و گفته حدیث صحیح است و سیوطی در«جامع الصغير»نیز نرا روایت نموده، اما بسیاری از علمای حدیث این حدیث را صحیح ندانسته‌اند. چنانکه معلوم است اهل حدیث هر حدیثی را که در آن یکنفر باشد که درباره اعتماد به روایت او گفتگو باشد آن حدیث را نمی‌پذیرند و در این حدیث دو نفرند که نزد علماء حدیث مورد اعتماد نیستند، یکی عبدالرحمن الافریقی و دیگری عبدالله بن داود، این از حیث سند و روایت، اما از حیث معنی علماء امت اجماع دارند که ابوبکر صدیق بعد از پیغمبر ج بهترین مردم می‌باشد و بعد از ابوبکر، عمرس و تفضیل خلفاء راشدین به ترتیب خلافت ایشان است. بنابراین عمربدر ایام خلافتش بهترین افراد امت بود و خورشید هم در زمان خلافتش بر بهتر از او نتابید.

۱۴) ترمذی در کتاب مناقب عمر بن الخطابس از عبدالله بن عمربروایت نمود که: رسول الله ج فرمود: «اولین کسی که در روز قیامت زمین برای او شکافته می‌شود تا از قبر بیرون آید من هستم، و بعد از من ابوبکر و بعد از ابوبکر، عمر می‌باشد».

در این حدیث نیز بیان می‌کند که پیغمبر نسبت به ابوبکر و عمر علاقه خاص داشته است.

۱۵) ترمذی در کتاب مناقب ابی‌بکر و عمرباز عبدالله بن حنطب روایت نمود و گفت: این حدیثی است مرسل یعنی نام صحابی در آن یاد نشده، و حاکم ابوعبدالله در مستدرک خود این حدیث نیز روایت کرده و گفته حدیثی است صحیح و طبرانی و جلال الدین سیوطی نیز روایت کرده‌اند که رسول الله ج ابوبکر و عمر را دید و فرمود این دو چشم و گوش من هستند. در این حدیث صحیح: رسول الله ج که سخنان او از وحی سرچشمه می‌گیرد، ابوبکر و عمر را بمنزلت دو چشم و گوش خود دانست و معلوم است که در بدن انسان شریف‌ترین اعضاء چشم و گوش انسان هستند.

۱۶) بزار در مسند خود و طبرانی در«الـمعجم الأوسط والـمعجم الكبير»و ابو عبدالله حاکم در مستدرک از بی‌اروی الدوسیس به اسنادی صحیح روایت کرده‌اند که گفت: من نزد رسول الله ج بودن که ابوبکر و عمر آمدند، رسول الله ج فرمود «اَلْحَمْدُ للهِ الَّذِي أَيَّدَنِي بِكُّمَا». «همه ستایش‌ها برای خدائیست که مرا تأیید فرمود بشما (ابوبکر و عمر)».

رسول الله ج ابوبکر و عمربرا مؤید خود می‌داند و خدا را از این نعمت سپاس می‌گوید که او رابه شیخین مؤید فرمود. این حدیث قول بعضی از مفسرین که در تفسیر آیه: ﴿وَوَجَدَكَ عَآئِلٗا فَأَغۡنَىٰ ٨[الضحی: ۸]. می‌گویند تو را از بی‌کسی به همراهی و همدوستی ابوبکر بی‌نیاز ساخت تأیید می‌کند. با اینحال کسانی هستند که می‌گویند مسلمانند و نه چشم دارند و نه گوش تا ستایش رسول الله ج از ابی بکر و عمر را ببینند و بشنوند.

۱٧) ابویعلی در مسند کبیر خود از عمار بن یاسربروایت نمود که عمار گفت که رسول الله ج فرمود: قریباً جبریل نزد من آمد، بجبریل گفتم بمن خبر ده از فضائل عمر بن الخطاب، جبریل گفت: ای محمد اگر از فضائل عمر بن الخطاب مدت بودن نوح در قوم خودش که نهصد و پنجاه سال است صحبت نمایم تمام نمی‌شود. این حدیث بسبب اینکه از روایت کنندگان آن ولید بن الفضل عنزی است بیکباره ضعیف دانسته‌اند، بنابراین ضعف حدیث ازحیث روایت کنندگان این است، اما از حیث معنی در زبان عربی مبالغه وجود دارد. اگر از حیث روایت در طرِحدیث تقویتی برای آن باشد، معنی آن از لحاظ مبالغه نظائر بسیار دارد. یکی از اسرار لغت عرب همین مبالغه است. و مبالغه در کلام الله قرآن نیز آمده. در آیه ۱۴۳ سوره الصافات: ﴿فَلَوۡلَآ أَنَّهُۥ كَانَ مِنَ ٱلۡمُسَبِّحِينَ ١٤٣ لَلَبِثَ فِي بَطۡنِهِۦٓ إِلَىٰ يَوۡمِ يُبۡعَثُونَ ١٤٤[الصافات: ۱۴۳۱۴۴]. اگر یونس÷ از تسبیح گویان ذات پاک پروردگار نمی‌بود در شکم ماهی تا روز قیامت می‌ماند. و معلوم است که ماهی هم مدت عمر معین ندارد و وقتی آن مدت بآخر رسید میمیرد و معنی چنین می‌شود که اگر یونس÷ از تسبیح گویان ذات پاک پروردگار نبود، در شکم ماهی می‌ماند تا خودش و ماهی بمیرند. و در حدیث صحیح آمده است که فاطمه بنت قیسلبخدمت رسول الله ج آمد و گفت: یا رسول الله سه شخص به خواستگاری من آمده‌اند: معاویه بن ابوسفیان و ابوجهم و اسامه بن زیدش. با کدام یک از آن سه ازدواج نمایم؟رسول الله ج فرمود:«أما معاوية فصلعوك لا مال له واما ابوجهم فإنه لا يضع العصا عن عاتقه انكحي اسامه». فرمود: «معاویه فقیریست که هیچ ندارد، و ابوجهم عصا از دوش خود پائین نمی‌آورد، با اسامه ازدواج کن».

آیا معاویه جامه‌ای به تن نداشت؟ کفشی به پا نداشت؟ پس هیچ ندارد مبالغه می‌باشد و اما ابوجهم عصا از دوش خود پائین نمی‌آورد، یعنی همیشه و همه‌گاه در سفر است. آیا وقت نماز عصا از دوشش پائین نمی‌آورد؟ یا وقت خوراک و خواب عصای خود را به زمین نمی‌گذاشت؟ معلوم است که همه این‌ها «مبالغه» است. و معنی متن این حدیث چنین است که فضائل عمر بسیار است و پایان ندارد. والله اعلم.

۱۸) در صحیحین بخاری و مسلم رحمهما الله تعالی به روایت از ابی سعید خدریس آمده است که: رسول الله ج خطبه خواند و در خطبه خود فرمود: خدا اختیار داد به بنده‌ای از بندگانش که یا دنیا را برگزیند یا آنچه نزد خدا است از ثواب و خوشی ابدی. (خدای متعال بنده را میان برگزیدن آخرت اختیار داد، تا هر کدام را بخواهد برای خود برگزیند) او آخرت را برگزید. و راضی شد جهان فانی را ترک کند، و به قرب و نزدیکی خدای متعال برسد. وقتی که رسول الله ج این را فرمود ابوبکر صدیقس گریه کرد و گفت: ما جان پدران و مادران خود را فدای تو می‌نمائیم ابوسعید گفت ما از گریه ابوبکر تعجب کردیم که مخیر کردن بنده میان دنیا و آخرت گریه نمی‌خواهد، اما بعد دانستیم که بنده‌ای که این اختیار به او داده شده است، خود رسول الله ج است که آخرت را برگزیده است و می‌خواهد جهان فانی را وداع بگوید. و بر ما معلوم شد که ابوبکر از همه ما داناتر است به آنچه رسول الله ج می‌فرماید. وقتی که خداوند متعال شخصی را مورد عنایت پیغمبرش قرار می‌دهد او را در فهم بالاتر از همه می‌سازد و همچنین در شجاعت و تدبیر و زهد و اخلاص و غیره.

چنانکه بعد از رسول الله ج بر همه معلوم شد که هیچکس دیگری به پای ابوبکر صدیق نمی‌رسد، رسول الله ج او را برای جانشینی خود معین فرمود و همه آنچه لازم خلیفه پیغمبر است به وی آموخت.

اینست که کارهای ابوبکر همه بصورت معجزه است، در ظرف دو سال و شش ماه همه پیغمبران دروغین را نابود کرد، برای حفظ قرآن بجمع حافظان قرآن و تدوین آن پرداخت تا مادامیکه دنیا وجود دارد کسی نتواند نقطه‌ای یا شکلی از قرآن را تغییر دهد و خدای متعال در فرموده‌اش در آیه ٩ سوره الحجر: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩[الحجر: ٩]. «ما قرآن را بر دل محمد فرود آوردیم و ما قرآن را حافظ و نگهبانیم».بر دست ابوبکر این نگهبانی را محقق فرمود. و تا روز قیامت هرکس قرآن بخواند فضل ابوبکر بر اوست، در همین دو سال و نیم آنچنان پایه اسلام را استوار کرد، و مسلمانان را به فهم صحیح اسلام وادار کرد که بزرگ‌ترین قدرت کفر در ایران و روم را بزانو در آورد و اسلام در سراسر جهان بسط داد، و بطوری در زهد و اخلاص و توحید و عبادت قدم برداشت، که در همه این صفات پسندیده بعد از رسول الله ج مقتدای خاص و عام گردید.رضي الله تعالى ورسوله الـمسلمون عن أبي‌بكر وعمر فجزاهما الله عنهم خير الجزاء.

و معلوم است که حضرت رسول ج این خطبه را در روزهای اواخر زندگی خود فرمود و این حدیث و دو حدیث آینده از جمله احادیثی است که نمایش‌گر خلافت صدیق است.

۱٩) امام بخاری/از عبدالله بن عباسبروایت نمود که عبدالله بن عباس گفت رسول الله ج فرمود: «إِنَّ أَمَنَّ النَّاسِ عَلَىَّ فِى صُحْبَتِهِ وَمَالِهِ أَبُو بَكْرٍ وَلَوْ كُنْتُ مُتَّخِذاً مِنَ النَّاسِ خَلِيلاً غَيْرَ رَبِّى لاَتَّخَذْتُ أَبَا بَكْرٍ وَلَكِنْ أُخُوَّةُ الإِسْلاَمِ أَوْ مَوَدَّتُهُ لاَ يَبْقَى بَابٌ فِى الْمَسْجِدِ إِلاَّ سُدَّ إِلاَّ بَابَ أَبِى بَكْرٍ». این حدیث ترمذی و امام احمد نیز روایت کرده‌اند.

در این حدیث از جمله احادیثی است که بر علاقه رسول الله ج با ابوبکر دلالت دارد، و خلافت صدیق را بیان می‌کندو همچنین سپاس رسول الله ج از خدمات ابوبکر در بر دارد، علائم هر کدام را بیان داشته و راوی این حدیث هم ابن عباسبپسر عموی پیغمبر و از آل بیت رسول الله ج است. شرح حدیث چنین است:

پر منت‌ترین مردم بر من در دوستی و همراهیش با من و در انفاق مالش در راه من ابوبکر است (قبل و بعد از بعثت رسول الله ج موقعیکه مردم حتی اقارب رسول الله ج ایشان را تکذیب می‌نمودند، ابوبکر در تصدیق پیغمبر لحظه‌ای درنگ نکرد و انفاِ مال خود نیز در راه پیغمبر خدا که همیشه بآن عادت داشت خیلی واضح و روشن است، برده‌هائی که مسلمان می‌شدند و مورد تعذیب کافران قرار می‌گرفتند، اموال ابوبکر بود که آنان را می‌خرید و ازاد می‌کرد وآنان را از تعذیب مالکانشان نجات می‌داد، و بارها موقعیکه رسول الله ج دستور انفاِ فی سبیل الله می‌دادند ابوبکر همه مال خود را نثار می‌کرد و موقع پرسیدن رسول الله ج از او که برای خودت چه باقی گذاشته‌ای؟ جواب ابوبکر این بود که: خدا و پیغمبرش یعنی رضای خدا و خشنودی پیغمبرش برای خود باقی گذاشتم.

رسول الله که در برابر هر خوبی تشکر می‌نمود، خوبی‌های ابوبکر را بیان داشت و سپاس پیغمبر ج از او این بود که ابوبکر را پر منت‌ترین افراد مردم بر خود دانست، که همیشه ابوبکر با مالش آماده نثار شدن بود. و فرمود اگر کسی غیر از خدای یکتا را خلیل خود می‌ساختم، ابوبکر را خلیل خود می‌ساختم، خلیل بمعنی دوست که محبتش در خلال دل باشد، رسول الله ج خلیل خود را خدا دانست که محبتش خلال دل او بود و غیر از خدا هیچکس دیگری خلیل خود ندانست، و برای ابوبکر برادری اسلام و دوستی در راه اسلام قرار داد، افراد بسیاری دری از خانه‌شان در مسجد پیغمبر باز می‌شد، رسول الله ج فرمود: هیچ دری نباید در مسجد پیغمبر باز باشد مگر در خانه ابوبکر، برای اینکه او جانشین پیغمبر خواهد شد و باید در خانه او در مسجد پیغمبر باشد تا در هر وقت برای امامت نمازهای فرض و خطبه جمعه و خطابه‌های مورد لزوم، او بتواند از خانه بمسجد بیاید و امامت خود را به انجام برساند، بیشتر این احادیث در روزهای آخر زندگی رسول الله ج است که می‌رساند رسول الله ج برای خلافت ابوبکر صدیق این دستورها را صادر می‌فرمود.

۲۰) در صحیحین بخاری و مسلم رحمهما الله تعالی از جبیر بن مطعمس روایت نمودند که جبیر گفت: «زنی بخدمت پیغمبر ج آمد، رسول الله ج به آن زن فرمود: برو و وقتی دیگر بیا! آن زن گفت: اگر آمدم و شما را نیافتم؟ قصد آن زن این بود که اگر وقتی برگشتم شما رحلت فرموده بودید چکار کنم، رسول الله ج فرمود: اگر آمدی و مرا نیافتی برو نزد ابوبکر که او حاجت تو را روا می‌دارد».

از این حدیث هم دانسته می‌شود که اشاره پیغمبر بخلافت ابوبکر صدیق است.

دلیلی از این روشن‌تر کجا که رسول الله ج بفرماید بعد از من برای برآوردن حاجت خود نزد ابوبکر رجوع کنید. جان مطلب اینجا است که همه این مطالب از جا گرفتن رسول الله ج در منزل عائشهلو به آزادی رفت و آمد نمودن ابوبکر صدیقس و دستور امامت صدیق بجای رسول الله ج در فرائض و دستور بستن همه درهائی که به مسجد رسول الله ج باز می‌شود غیر از در خانه ابوبکر و مراجعه بعد از وفات رسول الله ج به ابوبکر صدیقس همه در اواخر زندگی رسول الله ج انجام گرفته که مجالی برای شک و تردید باقی نمی‌گذارد.

فهرست

۲۱) امام بخاری/در «الجامع الصحيح» خود که نزد مسلمانان معتبرترین کتاب بعد از قرآن است از ابی الدرداء که نام او عویمر بن مالک استس روایت نمود که گفت: خدمت پیغمبر خدا ج نشسته بودم که ابوبکرس آمد و سلام کرد و گفت میان من و عمر بن الخطاب سخنی رفته بود و بشتابزدگی سخنی به او گفتم و بعد پشیمان شدم، نزد او رفتم تا مرا بیامرزد و از سخنی که به او گفته‌ام بگذرد، او قبول نکرد و آمدم بخدمتت. رسول الله ج فرمود: «يغفر الله لك يا أبابكر» «خدا تو را بیامرزد ای ابوبکر». و این را سه مرتبه تکرار فرمود، کمی بعد از آن عمرس که او نیز از سخنی که بین او و ابوبکرس پیش آمده بود پشیمان شده به خانه ابوبکر رفته او را نیافته بود، عمر نیز به خدمت رسول الله ج آمد. روی رسول اللهج از دیدن عمر که با ابوبکر پرخاش نموده از خشم متغیر شد، بجائیکه ابوبکر ترسید و جلو رسول الله ج زانو زد و گفت: یا رسول الله ج من به او بیشتر ستم کرده‌ام، دوبار این عبارت را تکرار کرد (تا خشم رسول الله ج فرو نشیند) رسول الله ج فرمود: خدا مرا به پیغمبری بسوی شما فرستاد گفتید دروغ می‌گوئی و ابوبکر گفت رسول الله ج راست گفت و به من ایمان آورد و بجان و مال خود مرا یاری کرد، آیا می‌توانید بخاطر من این دوست من را نیازارید؟ از آن به بعد هیچکس صدیق را نیازرد. همه اصحاب از محبت و عنایت رسول الله ج نسبت به ابوبکر صدیقس آگاه بودند، رسول الله ج با اینگونه کلمات و واداشتن همه به احترام ابوبکر صدیقس ابوبکر را برای خلافت و جانشینی خود آماده می‌فرمود برای اینکه می‌دانستند «فَهَلْ أَنْتُمْ تَارِكُونَ لِى صَاحِبِى». «آیا می‌توانید این یک دوستم را بخاطر من نیازارید؟ چه معنایی دارد».

۲۲) امام بخاری و مسلم در کتاب«اللباس والزينة»و امام احمد در مسند از عبدالله بن عمربروایت کرده‌اند، که رسول الله ج فرمود: کسیکه جامه خود را بر زمین بکشاند بقصد تکبّر، خدای متعال روز قیامت نظر رحمت بسوی او نمی‌فرماید، ابوبکر گفت: یکی از دو طرف جامه‌ام پائین می‌آید، مگر اینکه آن را در نظر بگیرم و نگذارم پائین بیاید. رسول الله ج فرمود: تو کسی نیستی که جامه را بقصد تکبر و فخر فروشی پائین آوری (بلند کنی).

این خود یک گواهی از رسول الله ج است که ابوبکر صدیق اهل تکبر و فخر فروشی نیست، او تربیت یافته رسول الله ج است. هر خصلتی که رسول الله ج آنرا نمی‌پسندد او هم نمی‌پسندد. رسول اللهج صدیق را آماده خلافت نموده و او را خصلت‌های پسندیده آموخته تا بتواند جانشین رسول الله ج باشد، هر کسیکه بتاریخ و سیرت رسول الله ج مراجعت نماید می‌داند که رسول الله ج چهار تن را با عنایتی خاص پرورده است، و همیشه ایشان رادر اجتماع به همین عنوان معرفی نموده است. و همیشه آنان را در حضر و سفر مورد عنایاتی خاص قرار می‌داده و همه اصحاب این را می‌دانستند.

جای بسی تعجب است که آنهائیکه با اسلام دشمنی دارند، اینقدر هم بررسی نمی‌کنند که یکی از مسائل فوق العاده شایان اهمیت مسأله نکاح است و هیچگاه معقول و منطقی نیست که رسول الله ج دختر کسی بنکاح آورد و یا دختر خود را بنکاح دیگری بدهد بدون اینکه تمام بررسی‌های لازم را بنماید، کدام عاقل است که موقع دادن دختر خودبنکاح دیگر در اطراف آن تحقیق و بررسی لازم بعمل نیاورد، حضرت خاتم الانبیاءصلوات الله وسلامه عليه أجمعينگذشته از بررسی‌ها، مؤید به وحی است و بنابراین محال است که ایشان دختر کسی را بنکاح آورده باشند و موافقت پروردگار خود در آن بدست نیاورده باشند، و محال است دختر خود را به کسی داده باشند که موافقت پروردگار بر آن نبوده باشد، و بنابراین هم در نکاح رسول اللهج با دختر صدیق و فاروق مبنی بر وحی الهی بوده است و هم دردادن دختر به عثمان و علی مبنی بر وحی الهی بوده است، در حقیقت چه بیچاره و فاقد ایمانند مردمی که اینقدر هم نمی‌دانند و کسی که از جهل و تعصّب به این روز افتاده که بر عمل پیغمبر اعتماد ندارد باید به روز سیاه خود بنگرد.

۲۳) دو امام بخاری و مسلم در صحیحین خود روایت نموده‌اند از ابوهریرهس که گفت: شنیدم از پیغمبر خدا ج که میفرمود: کسیکه جفت از چیزی از چیزها اتفاق نماید در راه خدای تعالی (در تفسیر زوجین در لفظ حدیث: «مَنْ أَنْفَقَ زَوْجَيْنِ مِنْ شَىْءٍ مِنَ الأَشْيَاءِ فِى سَبِيلِ اللَّهِ» علماء. گفته‌اند: مثل دو اسب یا دو شتر یا دو برده از هر چیزی در جهاد فی سبیل الله به کار می‌رود، از بهشت او را دعوت می‌کنند که ای بنده خدا، این کاری که تو کردی کار خیر است و باعث بر اینست که هر عبادتی را که برای خدا انجام دادی، از دروازه همان عبادت تو را دعوت می‌کنند، کسیکه اهل نما زاست از باب الصلاة و کسیکه اهل جهاد است از باب الجهاد تا آخر.... ابوبکر گفت: کسیکه از همه آن درها دعوت شود ناچار کی را نبیند گفت: یا رسول الله آیا کسی است که از همه آن درها دعوت شود؟ رسول الله ج فرمود: هستند کسانی که از همه آن درها دعوت می‌شوند و امیدوارم ای ابابکر تو از ایشان باشی که از همه درهای بهشت دعوت شوی.

۲۴) امام بخاری/در صحیح بخاری از عروه بن زبیر روایت کرده که او گفت از عبدالله بن عمرالعاصبپرسیدم درباره سخت‌ترین اذیتی که از مشرکان به رسول الله رسید، عبدالله بن عمر گفت: موقعیکه رسول الله ج در مسجد الحرام مکه مشغول نماز بود عقبه بن ابی معیط آمد و لنگ خود را به گردن رسول الله ج انداخت نزدیک بود رسول الله ج را خفه کند، در همین اثناء ابوبکر صدیق آمد و لنگ را ازدست عقبه بیرون کشید و او را هل داد و او را له کشید و از رسول الله ج دور کرد و گفت: ﴿أَتَقۡتُلُونَ رَجُلًا أَن يَقُولَ رَبِّيَ ٱللَّهُ وَقَدۡ جَآءَكُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ مِن رَّبِّكُمۡ[غافر: ۲۸].

«آیا می‌کشید مردی را بخاطر اینکه می‌گوید پروردگار من خدای یکتاست؟ در حالیکه بسوی شما مبعوث شده و با خودآورده معجزات آشکار».

این می‌رساند که ابوبکر برای نجات رسول الله ج از هیچکدام سران مشرکین نمی‌ترسیده است و چه بسا موقع دفاع از رسول الله پیش آمده که دشمنان، رسول الله ج را ترک کرده و به مشت و لگد و غیره ابوبکر را می‌کوبیده‌اند تا وقتیکه از هوش می‌رفته است، و با اینحال، زمانی که به هوش می‌آمده اولین سؤالش این بوده که رسول الله ج کجاست؟ و حال او چگونه است؟ او در این فکر نبوده به خودش چه رسیده است او جان و مال خود را فدای رسول الله ج می‌دانسته است. می‌خواسته که به رسول الله ج هیچ آسیبی نرسد، اگرچه خود در این راه فدا شود.

و اما عقبه بن ابی معیط(لعنه الله)، از روزی که رسول الله ج مردم را بسوی توحید دعوت فرمود دشمن سرسخت و درجه اول اسلام شد، و چه محنت‌هائی که مسلمانان از دست او نکشیدند؟ عاقبت کار او در روز بدر اسیر شد، مسلمانان او را کشتند و صلاّبه زدند و این اولین کسی است که در تاریخ پر عظمت اسلام صلابه زده شده است.

۲۵) بزار و ابونعیم و امام رازی روایت نموده‌اند از سیدنا علیس که فرمود: ای مردم خبر دهید مرا از دلاورترین مردم. حاضران گفتند دلاورترین مردم تو هستی، علی فرمود: این حقیقتی است که هر کسیکه من با او مبارزه نمودم حق خود را از او گرفتم (یعنی هر که در پیکار با من مقابله کرد سرش را از تنش جدا ساختم) و لیکن مرا خبر دهید از دلاورترین مردم. حاضران گفتند نمی‌دانیم بفرمائید چه کسی است؟ فرمود: دلاورترین مردم ابوبکر است. برای اینکه روز بدر برای رسول الله ج عریش ساختیم (عریش: شباهت اتاقی است که از چوب نخل در آن منزل بگیرند) تا درآن بنشیند و مجاهدین را رهبری فرماید، (چنانکه امروزه مرکز قیاده و رهبری قرار می‌دهند) بعد از اینکه عریش برای نشستن رسول الله ج قرار بدهیم تا از مشرکان کسی نتواند بسوی رسول الله ج در آن ساختیم گفتیم چه کسی را نزد رسول الله ج قرار بدهیم تا از مشرکان کسی نتواند بسوی رسول اللهج آید. ابوبکر گفت: من برای حراست می‌مانم. قسم بخدا کسی نمی‌توانست به رسول اللهج نزدیک شود، مگر ابوبکر که با شمشیر آویخته جلو عریش رسول الله ج ایستاده بود.

اگر کسی می‌خواست به رسول الله ج نزدیک شود، ابوبکر با شمشیر برهنه بسوی او حمله‌ور می‌شد (با اینکه همه دشمنی‌ها با خود رسول بود) و رسول الله ج از نزدیک وضع جنگ را زیر نظر داشت، این ابوبکر دلاورترین مردم است (و همچنین قبل از هجرت بمدینه در مکه) دیدم رسول الله ج را در حالیکه کفار قریش او را گرفته بودند یکی از آنان رسول الله ج را به این سو می‌کشید و یکی او را می‌تکاند، هر کدام به صورتی رسول الله ج را آزار می‌دادندو می‌گفتند تو هستی که خدایان را به یک خدا کردی، بخدا سوگند که از حاضرین کسی به رسول الله ج نزدیک نشدکه او را از چنگال آن کافران برهاند، مگر ابوبکر که به میان دوید و این یکی را زد و آن دیگری را دور کرد، درحالیکه می‌گفت هلاکت و نابودی باد بشما، آیا می‌خواهید مردی را بکشید که می‌گوید پروردگارم خدای یکتا است؟ این اقدام ابوبکر در دفاع از رسول الله ج برایش ارزان تمام نمی‌شد. چه بسا که آن‌ها رسول الله ج را رها کرده بجان خود ابوبکر می‌افتادند و بطوری دسته جمعی او را می‌زداند که بیهوش می‌افتاد و باز هم دلخوش بودکه نمی‌گذاشت آسیبی به رسول الله ج برسد.

آنگاه سیدنا علیس برده‌ای که بر او بود برداشت و گریست تا اینکه از گریه ریش مبارک ایشان‌تر شد. سپس فرمود بخاطر خدا از شما می‌پرسم: آیا مؤمن آل فرعون بهتر بود یا ابوبکر؟ کمی خاموش شد آنگاه فرمود: چرا پاسخ نمی‌دهید؟ قسم بخدا یک ساعت از زندگی ابوبکر بهتر است از مثل مؤمن آل فرعون، برای اینکه مؤمن آل فرعون ایمان خود را پنهان می‌داشت درحالیکه ابوبکر ایمان خود را آشکار ساخته بود.

ملاحظه (مؤمن آل فرعون نامش حزقیل بوده است)

اینست گواهی علی ابن ابی‌طالبس برای کسی که رافضه او را غاصب خلافت علی می‌دانند. علی از ایشان بیزاراست. موقف علی با ابی‌بکر و عمر و عثمانش و عن اصحابه اجمعین از موقف برادران پدر ومادری بهتر و والاتر است. رافضه از علی بن ابی‌طالب صورتی ساخته‌اند که کاری به علی بن ابی‌طالب که ابن عم رسول الله ج و شوهر فاطمه الزهراءلاست ندارند. و بقول شکیب ارسلان اینان کاری به علی و یا حسینبندارند اینان مقصودشان شهربانوی ایران است که زن سیدنا حسینس است و در دوستی حسین دوستی او را می‌خواهند از خاندان شاهان ساسانی مجوسی است و مجوسیت را در این لباس تازه می‌کنند. مجوس تا امروز سیدنا عمرس را دشمن بزرگ خود می‌خوانند و معتقدند کسی نتوانست مجوسی را در هم بکوبد، مگر عمر که این کار را انجام داده و بجای دین مجوسیت، اسلام قرار داده. می‌گویند ما ۵۰۰ سال با رومیان جنگیدیم گاه آنان بر ما پیروز می‌شدند و گاه ما پیروز می‌شدیم اما از روزی که عمر به ایران لشکر کشید قوای ما را طوری در هم کوبید که بعد از آن نتوانستیم کمر را راست کنیم. بغض رافضه برای شیخین همانند بغض مجوس برای شیخین می‌باشد. همه رافضه در اصل برای مجوسیت از دست رفته نوحه‌خوانی می‌کنند، وگرنه سیدنا علی و ائمه و پیشوایان بعد از او از سران و بزرگواران اهل سنت هستند و در حقیقت آن‌ها از رافضه بیزارند. (همانطور که درنهج البلاغةآمده است).

۲۶) امام مسلم در صحیح خود و امام احمد در مسند خود و غیرهما رحمهم الله تعالی همه از عایشه صدیقهلروایت نمودند که رسول الله ج در بیماری خود به عایشه فرمود: پدرت ابوبکر و برادرت عبدالرحمن را بگو به اینجا بیایند که می‌خواهم نوشته‌ای بنویسم (که دلالت بر خلافت ابوبکر بدهد) برای اینکه می‌ترسم کسی آرزوی خلافت داشته باشد و بگوید من شایسته‌تر هستم بخلافت، و خدا قبول نمی‌فرماید و مؤمنان نمی‌پذیرند (برای خلافت) مگر ابابکر را.

این حدیث صحیح نیز می‌رساند که رسول الله ج در نظر داشته‌اند که دستور دهند خلافت باسم ابی‌بکر صدیقس بنویسند. اما چون دانسته‌اند که اراده خدا و تصمیم مؤمنان بر خلافت ابی‌بکر صدیق است آن را ننوشته‌اند.

۲٧) امامان بخاری و مسلم و ترمذی و سیوطی همه از ابوموسی اشعریس روایت نموده‌اند که وی گفت: رسول الله ج بیماریش شدت گرفت (به گونه‌ای که نتوانست برای نماز جماعت به مسجد برود) دستور داد که به ابوبکر بگویند جای پیغمبر ج برای امامت در نماز بایستد و به مردم نماز بخواند. عایشه گفت: یا رسول الله ج ابوبکر مردی دل نازک است، و وقتی به نماز بجای تو بایستد برای امامت نماز به گریه می‌افتد و نمی‌تواند نماز به مردم بخواند رسول الله ج (سخن او را نادیده گرفت) فرمود: بگو به ابوبکر تا نماز بخواند به مردم، برای اینکه شما مانند زنانی هستید کمه با یوسف بودند، در اظهار خلاف باطن، یعنی عایشه قصدش این بود که پدرش جای پیغمبر ج نه ایستد تا مردم آن را بفال بد نگیرند مثلیکه زلیخا دعوت زنانی نمود بعنوان مهمانی و بزرگداشت آنان در ظاهر، اما در باطن قصدش این بود که جمال یوسف را ببینند و او را از شیفتگی جمال یوسف معذور دارند. فرستاده پیغمبر ج نزد ابوبکر آمد و دستور پیغمبر را به ابوبکر ابلاغ نمود و ابوبکر در تمام مدتی که رسول الله ج بیمار بود بجای رسول الله ج امامت نمود تا اینکه رسول الله ج «همه ما و پدران و مادرانمان فدای او شویم» رحلت فرمودند. و این خود دلیل روشنی بر تعیین ابوبکر به خلافت و جانشینی رسول الله ج می‌باشد.

۲۸) ابی‌بکر در کتاب«السنة»و ابو عبدالله حاکم در«الـمستدرك»از ابی‌هریرهس روایت نمودند: که رسول الله ج به ابوبکرس گفت: یقیناً تو اولین فرد از امت من هستی که وارد بهشت می‌شوی.

۲٩) ترمذی و حاکم و ابن حیان رحمهم الله تعالی از عمر بن الخطابس روایت کرده‌اند که او گفت: ابوبکر آقای ما و بهترین و محبوب‌ترین ما نزد رسول الله ج می‌باشد.

فهرست

۳۰) ترمذی در کتاب مناقب و ابن حجر درفتح الباريو متقی هندی دركنز العمالاز ابی‌هریرهس روایت نموده‌اند.

که او گفت: رسول الله ج فرمود هر کسیکه نزد ما دست احسانی داشته است، احسان او را جبران نموده‌ایم بغیر از ابوبکر که دست احسانی که او نزد ما دارد خدا جبران احسان او را بفرماید. مال هیچ کس مانند مال ابوبکر برای ما نبود، نفعی که اموال ابوبکر برای ما داشته اموال هیچکس آن منفعت را برای ما نداشته است. این خود گواهی رسول الله ج است بر منافع اموال ابوبکر برای اسلام و پیغمبر اسلام ج.

۳۱) بزار و ترمذی از عبدالله بن عمربروایت نموده‌اند که رسول الله ج به ابوبکر فرمود: توهمراه منی بر حوض کوثر و همراه من بودی در غار.

۳۲) ترمذی و ابوداود و دارمی و حاکم رحمهم الله تعالی روایت نموده‌اند از عمر بن الخطاب که او گفت: رسول الله ج بما دستور داد که صدقه بدهیم. این دستور موقعی بود که مالی داشتم، گفتم امروز در صدقه دادن بر ابوبکر سبقت می‌گیرم، اگر ممکن می‌شد که روزی بر او سبقت بگیرم امروز است که مال دارم، و نیمی از مال خود را خدمت رسول الله ج آوردم بعنوان صدقه، رسول الله ج فرمود برای اهل و بستگانت چه باقی گذاشته‌ای. گفتم بقدر همین که آورده‌ام. ابوبکر نیز هرچه داشته بود آورد. رسول الله ج فرمود ای ابوبکر برای اهل و بستگانت چه باقی گذاشته‌ای؟ ابوبکر گفت: خدا و پیغمبرش. عمر گفت: در دلم گفتم بخدا قسم که هیچ‌گاه نمی‌توانم بر ابوبکر سبقت بگیرم. توکل و اعتمادی که ابوبکر داشت باعث بود که آنچه دارد در راه انجام دستور پیغمبر خدا بکار ببرد و چیزی باقی نگذارد، او می‌خواست رضای خدا و رسول خدا بدست آورد، در این راه از فداء کردن جان شیرین خود باک نداشت چه رسد به انفاق مال.

۳۳) ترمذی و بزار و طبرانی و ابن حیان رحمهم الله تعالی روایت کرده‌اند که ابوبکر بر رسول الله ج داخل شد. رسول الله ج فرمود: تو ای ابوبکر آزاد شده خدا از آتش دوزخ هستی. (عتیق لقب ابی‌بکر صدیق است) لقبی است که رسول الله ج او را بآن مشرف ساخت. کسیکه رسول الله ج او را عتیق یعنی آزاد شده از آتش لقب داد، و او را صدیق نامید، و بشارت داخل شدن به بهشت داد، و او را اولین فرد این امت از داخل شدگان به بهشت دانست، و او را جانشین خود در امامت نماز قرار داد، و او را آماده جانشینی بعد از خود نمود، و او را یار و همنشین خود در غار حراء و بر حوض کوثر قرار داد. و تصمیم نوشتن خلافت او را داشت و اعتماد بر امت که او را جانشین می‌کنند باعث شد که آن وصیت را ننویسد، و رفاقت و همراهی رسول الله ج در حضر و سفر که وجبی از پیغمبر ج دور نشد. تمام این‌ها برای کسیکه ذره‌ای ایمان داشته باشد کافیست که او را به تعظیم یاد کند. و کسیکه برای انتقاد از ابوبکر اندکی زبان درازی کند نباید او را مسلمان دانست.

۳۴) ترمذی از عایشهلروایت نمود که رسول الله ج فرمود: شایسته نیست برای مردمیکه ابوبکر میان آن‌ها است، آنکه دیگری امام آن‌ها شود. این حدیث اگرچه از حیث روایت ضعیف دانسته‌اند، اما از لحاظ معنی صحیح است، برای اینکه خود رسول الله ج در روزهای بیماریش دستور فرمود که ابوبکر امام همه باشد.

۳۵) بزار و ابویعلی و طبرانی از عبدالله بن عمربروایت نموده‌اند که او گفت: رسول الله ج فرمود: موقعیکه خدای متعال معراج مرا به آسمان‌ها فراهم فرمود به هر آسمانی که می‌گذشتم می‌یافتم که در آن نام من نوشته شده محمد رسول الله ابوبکر الصدیق این حدیث را ضعیف دانسته‌اند اما معنی آن که عنایت رسول الله ج با ابوبکر صدیق است صحیح می‌باشد، کسیکه رسول الله ج در سفر و حضر با ایشان همراه باشد و در قبر نیزجنب او باشد و در آخرت هم با ایشان باشد. اگر نام او بعد از نام رسول الله ج باشد جای تعجبی نیست.

۳۶) بزار/از اسید بن صفوان روایت نموده که او می‌گفت: موقعیکه ابوبکر درگذشت جسم او به پارچه‌ای لباس پوشیده شد و شهر مدینه از گریه مردم به لرزه درآمد، و مردم را دهشت دست داد، چنانکه در روز رحلت رسول الله ج دهشت و ناراحتی دست داده بود. در این موقع علی بن ابی‌طالبس بشتاب خود را رسانید وإنا لله و إنا إليه راجعونگویان می‌گفت: امروز خلافت نبوت منقطع شد، و آمد به خانه‌ای که ابوبکر در آن بود و گفت: خدایت رحمت نماید ای ابابکر:

۱- نخستین کسی بودی که اسلام آوردی.

۲- و مخلص‌ترین شخصی بودی در راه ایمان.

۳- و محکم‌ترین امت بودی در یقین.

۴- و بالاترین مقام بودی در تقوی.

۵- و بیشترین فایده‌ای بودی به اسلام (نفع تو به اسلام از همه بیشتر بود).

۶- و نگهبان‌ترین مردم بودی بر رسول الله.

٧- و قوی‌ترین مردم بودی در اسلام.

۸- و امین‌ترین فرد بودی در صحبت و همراهی رسول الله ج .

٩- و نیکوترین اصحاب بودی در صحبت و همراهی رسول الله ج .

۱۰- و برترینشان در مناقب و صفات پسندیده.

۱۱- و از همه‌شان با سابقه‌تر.

۱۲- و بالاترین‌شان در درجه و منزلت.

۱۳- و نزدیک‌ترینشان به رسول الله ج .

۱۴- و در شباهت و همانندی با رسول الله ج از همه اصحاب بیشتر بر راه پیغمبر بودی در هدی و راست روی و خلق و خوی مهربانی و سمت و هیئت و وقار.

۱۵- و مورد اعتمادترین یاران نزد رسول الله ج خدا تو را ای ابابکر جزای خیر دهد و از خدمتی که به رسول الله ج و مسلمین کردی.

این حدیث گرچه از حیث روایت بسبب بعضی از روایت کنندگان آن را ضعیف دانسته‌اند و گفته‌اند: اسید بن صفوان بیشتر روایت او از علی بن ابی‌طالب است و از صحابه نیست. اما ابن ماجه/و بعضی دیگر او را از یاران پیغمبر دانسته‌اند. و همین کافی است زیرا این حدیث در ترغیب و ترهیب است و از فضائل بشمار می‌آید، و جمهور علما امت معتقدند که گرفتن از حدیث ضعیف در فضائل هیچ اشکالی ندارد.

اما در متن حدیث: همین ستایش و تمجید علی بن ابی‌طالبس از صدیقس کافی است و از دلائل محبت علی بن ابی‌طالب نسبت به صدیق اینست که نام یکی از فرزندانش را ابوبکر نهاد و او از جمله شهیدان کربلا است. همانگونه که دو پسر دیگرش عمر و عثمان نیز از شهداء کربلا هستند و تاریخ نیز گواه است که در طول مدت خلافت ابوبکر وعمر و عثمانش، علی ابن ابی‌طالبس پشت سرشان نماز می‌خواند و در شوری و مشورت‌های خدمت به دین مبین اسلام با ایشان همعقیده و همگام بوده است.

۳٧) طبرانی در«معجم الأوسط»-ورجاله ثقات- روایت نمود از معاذ بن جبلس: رسول الله ج فرمود خدای متعال دوست نمی‌دارد که ابوبکر خطا و اشتباه کند. یعنی خدا ابوبکر را از خطا نگه می‌د ارد.

حدیث صحیح است و معنی آن کاملاً روشن است. برای اینکه در طول مدّت خلافتش کاری که بتوان گفت خطا بوده انجام نداد و از نظر اهل سنت این امر یقین است برای اینکه کسیکه رسول الله ج آن همه نسبت به او عنایت داشته و از او راضی بوده است، خدای متعال نیز او را مورد عنایت قرار داده و از او راضی است و کسیکه مورد عنایت خدا و پیغمبرش باشد خدا او را از خطا و اشتباه بزرگ نگه می‌دارد.

۳۸) مُسدَّد در مسند خود از سیدنا عمرس روایت نمود که عمر گفت: دوست می‌دارم که موئی در سینه ابوبکر باشم این گفته سیدنا عمر از جهتی تواضع او، و قدرشناسی و اعتراف به فضل ابوبکر است. جلال الدین سیوطی/قبل از آوردن احادیث در فضائل سیدنا عمرس این گفته سیدنا عمر را آورد تا دانسته شود که عمرس هر قدر فضائل و برتری داشته باشد به پایه صدیق اکبرس نمی‌رسد.

۳٩) امامین بخاری و مسلم در صحیحین روایت نموده‌اند که ابوهریرهس گفت: رسول الله ج فرمود: وقتی بخواب دیدم در بهشت هستم، و ناگهان دیدم زنی در جانب قصری در بهشت وضوء می‌گیرد، گفتم این قصر کیست؟ گفتند این قصر عمر است. بیادم آمد غیرتت و از آنجا برگشتم. عمرس گریست و گفت: آیا بر تو غیرت بگیرم یارسول الله ج؟

رسول الله ج از غیرت عمر آگاه بود، که دوست ندارد که همسر و یا بستگان زن او را کسی دیگر ببیند. اما عمر هیچگاه از اینکه رسول الله ج یکی از بستگان زن او را ببیند غیرت نمی‌آورد، برای عصمت پیغمبر و دیگر اینکه ایشان پدر همه امت هستند. در این حدیث گواهی رسول الله ج بر بهشتی بودن عمر و بودن قصر آراسته برای عمر در بهشت و بر غیرت عمرس می‌باشد.

فهرست

۴۰) امامان بخاری و مسلم روایت نموده‌اند که عبدالله بن عمربگفت: رسول الله ج گفت: موقعیکه بخواب بودم دیدم که اینقدر شیر را آشا می‌دم که اثر سیری شیر میان ناخن‌هایم روان است، آنگاه شیر را به عمر بن الخطاب دادم. گفتند یا رسول الله ج تأویل شیری که به عمر سپردی تا بیاشامد چه فرمودید؟ رسول الله ج فرمود: تأویل آن به علم نمودم. یعنی علم خودم را به عمر دادم تا دانا گردد. این گواهی رسول الله ج است که از علم خود به عمر رسانید تا عمر از دانایان در دین اسلام باشد. و بعدها معلوم شد که او از چه علم‌هائی بهره‌مند است و از فتاوی و تصرفات او نمایان گردید و علماء تصنیفاتی از کتاب‌های بزرگ در فتوی و احکام صادره از قضاوت عمرس برشته تحریر درآوردند.

۴۱) بخاری و مسلم در صحیحین خود روایت نمودند که ابوسعید خدریس گفت: از رسول الله ج شنیدم که می‌فرمود: در خواب دیدم که مردم بر من عرضه می‌شوند و از جلو نظرم می‌گذرند، در حالیکه جامه‌هائی به تن دارند، جامه بعضی تا پستان او بود جامه بعضی دیگر از پستان او هم کم‌تر بود، عمر وقتی از جلویم گذشت دیدم جامه او از بلندی بر زمین می‌کشاند، گفتند یا رسول الله ج جامه عمر را چه تأویل نمودی؟ فرمود:«اَلدّين»یعنی بلندی جامه عمر نشانه دین او است که همه بدنش را پوشانیده است، این گواهی رسول الله ج برای عمرس که دین او کامل است و هیچ نقصی ندارد. (آنانکه جامه‌شان کوتاه بود نشانه ضعیف بودن دین و ایمانشان است و مناسبت ایمان ولباس، اینکه لباس انسان را از سرد و گرم نگه می‌دارد و ایمان انسان را از عذاب و آتش اخروی می‌رهاند).

(ابو سعید خدری نام او سعد بن سِنَان بود)

۴۲) دو امام بخاری و مسلم و غیرهما روایت نمودند که سعد بن ابی وقاصس گفت: رسول الله ج فرمود: ای پسر خطاب یعنی عمر قسم به آن خدائی که جان من در دست او است که ممکن نیست که شیطان براهی برود که تو بآن راه می‌روی، هرگاه شیطان تو را براهی ببیند او راهی غیر از راه تو می‌گیرد، این گواهی رسول الله ج است که هر کسیکه غیر راه عمر بگیرد راه شیطان گرفته است، رسول الله ج آنچه می‌فرماید همه حق است، ایشان گواهی می‌دهند و قسم یاد می‌فرمایند که شیطان نمی‌تواند راه عمرس را بگیرد که راه رسول الله ج است، این را کسانی بدانند که عمر بدشمنی گرفته‌اند تا بدانند چه راهی گرفته‌اند.

۴۳) امام بخاری در صحیح و حاکم و ابن حبان در مستدرک و صحیح خودشان روایت نموده‌اند که عبدالله بن مسعودس گفت: ما بعزّت رسیدیم از روزی که عمرس مسلمان شد، در حالیکه پیش از اسلام عمر، آن عزّت را نداشتیم. و باز روایتی دیگر از عبدالله بن مسعود آمده که گفت: روزی که عمر مسلمان شد، اسلام بصورت مرد با اقبال بود که هر روز بر عزّت آن افزوده می‌شد و روزی که عمرس وفات کرد، اسلام بصورت مرد در حال ادبار بود، که هرروز دچار محنتی می‌شد. اینهم گواهی یکی از بزرگان یاران پیغمبر ج است که از ابتدای دعوت مسلمان شد و تمام مدت حیات رسول الله ج و شیخین وجود داشته و بعد از ایشان نیز زنده بوده و تمام سختی‌ها و فتنه‌هائی که بعد از عمر بسر مسلمانان آمده است دیده.

۴۴) ترمذی و ابن حبان و امام احمد از عبدالله بن عمر روایت کرده‌اند که: رسول الله ج فرمود: خدا حق را بر دل و زبان عمر نهاد. عبدالله بن عمر گفت: هیچگاه پیشامدی برای مردم رخ نداد که مردم درباره آن بگویند و عمر درباره آن چیزی بگویند، مگر اینکه قرآن به موافقت با عمر نازل می‌شد، در پیشامدها قرآن به موافقت با عمر نزول میافت. و این قول معنی همان قول رسول الله ج است که فرمود: خدا حق را بر زبان عمر نهاد، که آنچه عمر بگوید حق باشد و آنچه در دل او خطور نماید هم حق باشد. این گواهی بزرگ از زبانخاتم الأنبياء صلوات الله عليه وعليهم أجمعينمی‌باشد. که راه عمر راه حق است و شیطان از آن می‌گریزد. زبان عمر گویای حق است که همه حق می‌گوید تا آنانکه با عمر دشمنی دارند بدانند که دشمنیشان با عمر نشانه دشمنیشان با حق است.

۴۵) ترمذی و امام احمد و حاکم در حدیث صحیح الاسناد از عقبه بن عامرس روایت کرده‌اند که او گفت: رسول الله ج فرمود: اگر بعد از من پیغمبری می‌آمد آن پیغمبر، عمر بن الخطاب بود. این گواهی دیگر از رسول الله ج می‌رساند که اینقدر خصال خیر و فضائل در عمر بن الخطابس جمع شده است که اگر امکان داشت که بعد از خاتم الانبیاءج پیغمبر دیگری نخواهد آمد. مناقبی که درباره خلفاء راشدینش از زبان رسول الله ج وارد شده است همه برای معرفی ایشان به اصحاب پیغمبر و آل اطهار و جهانیان است، که این چهار تن همه آمادگی جانشینی رسول الله ج را دارند، رسول الله ج به تعلیم و تهذیب این چهار تن سعی بلیغ داشت، بیچاره مردمی که اینقدر دلشان کور باشد که سفارش‌های رسول الله ج و ستایش‌های ایشان را از این چهار خلیفه بر حق نادیده بگیرند، چه مقامی از این بالاتر که اگر کسی به تعریف خاتم الانبیاء شایستگی مقام نبوت را داشته باشد، اگر امکان نبوت بعد ازخاتم الأنبياء عليه الصلوة والسلامبود.

۴۶) ترمذی و متقی هندی از عایشه ام المؤمنینلوعن أبویها روایت نموده‌اند که او گفت: رسول الله ج فرمود: من بچشم خود می‌بینم که دیوهای جن و انس از عمر می‌گریزند. به این گواهی رسول الله ج دانسته می‌شود که شیطان‌های جن و انس از هیبت عمر به خود می‌لرزیده‌اند و توانائی دیدن او را نداشته‌اند این را بشنوند کسانیکه دلشان از بغض سیدنا عمر می‌ترکد.

۴٧) ابن ماجه و حاکم و سیوطی و ابن سعد در حدیث صحیح از عبدالله بن عباسبروایت کرده‌اند که او گفت: موقعیکه عمر مسلمان شد جبرئیل÷ فرود آمد و گفت: ای محمد ملائکه آسمان از مسلمان شدن عمر شادمان شده‌اند. اینهم گواهی جبرئیل÷ امین وحی است که ملائکه آسمان از مسلمانی عمر خوشوقت شده‌اند زیرا آن‌ها دانستند مسلمانی عمر باعث عزت اسلام و مسلمین می‌شود. اما شیاطین جن و انس و دیوهای مجوس ازمسلمانی عمر و عزت اسلام بیکباره اندوهگین شده‌اند. و دشمنی خود را با عمر آشکار کرده و می‌کنند. چنانکه این خصلت در شیعیان می‌بینیم و می‌شنویم.

۴۸) ابن ماجه از ابی کعب روایت نمود که او گفت: رسول الله ج فرمود: اولین کسیکه حق به او دست می‌دهد و اولین کسیکه حق بر او سلام می‌کند عمر است. حاکم در مستدرک خود این حدیث را روایت کرده و بنا به گفته امام ذهبی این حدیث موضوع است برای اینکه در رجال اسناد آن یکنفر دروغگو است. ابن الجوزی هم آن را بیکباره ضعیف دانسته است. اما از حیث معنی اشکالی در آن نیست، برای اینکه وقتی خدا حق را بر دل و زبان عمر نهاده است. مصافحه و سلام حق بر او تعجبی ندارد، کسیکه همیشه مؤید حق است حق نیز همیشه مؤیدّ او است و مقصوداز دست دادن حق و سلام حق بر عمر معنای آن است که تأیید عمر باشد. و کلمه اول به معنی اضافی یعنی اولین کسیکه بعد از انبیاء و رسل و بعد از صدیق اکبر حق مؤید او است عمر می‌باشد.

مثل ابتداء حقیقی دربسم الله الرحمن الرحيمو ابتداء اضافی درالحمدلله رب العالـمين.

۴٩) ابن ماجه و ابوداود و ترمذی و امام احمد رحمهم الله همه از ابوذر غفاریس روایت نموده‌اند که او گفت: شنیدم از پیغمبر خدا که می‌فرمود: حقیقت اینست که خدا حق را بر زبان عمر نهاد تا حق را بگوید این هم فضل عظیمی است که خدای متعال به او ارزانی داشته است.

فهرست

۵۰) طبرانی و مسدّد و ابن مَنیع از یاران علی ابن ابی‌طالبس روایت کرده‌اند که فرمود: ما یاران محمد ج هیچ شکی نداشتیم که فرشته‌ای که آرامش به قلب مؤمن می‌بخشد بزبان عمر سخن می‌گوید. پس وای بحال کسیکه در فرمایشات و افعال و کردارهای عمرس شک و یا انکار نماید.

۵۱) بزار/روایت نموده که عبدالله بن عباس گفت: موقعیکه عمر مسمان شد مشرکان گفتند: مسلمانان حقشان از ما گرفتند، و خدای متعال این آیه را نازل فرمود: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ حَسۡبُكَ ٱللَّهُ وَمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٦٤[الأنفال: ۶۴]. آیه ۶۴ سوره انفال.

«ای پیغمبر کفایت است تو را خدای یکتا در یاری دادن، تو را پیروز گردانیدت و کفایت است تو را مؤمنانی که از توپیروی کردند».که اسلام عمر برای رسول الله ج کفایت بود تا از مشرکان نهراسد و به یاری خدا و یاران صدق خود از عمر و امثال او بسنده کند.

۵۲) بزار/دوباره از عبدالله بن عمر و ابن عساکر از صعب بن جثّامه و ابونعیم از ابوهریرهش روایت نموده‌اند که رسول الله ج فرمود: عمر چراغ بهشتیان است. برای مؤمنان بهشتی عمر چراغی است که در روشنایی و راه راست او گام بردارند. سیرت عمرس در زهد و تقوی و صلاح و اخلاص قدوه‌ای است که مؤمنان در پیروی از آن بهشتیانی‌اند وارفته به نور و روشنایی.

اینهم گواهی رسول الله ج بر بهشتی بودن عمر و در پیشوایی بهشتیان چراغ روشنایی بخش ایشان.

۵۳) بزار از قدامه بن مظعون از عمویش عثمان بن مظعون که برادر رضاعی رسول الله است روایت می‌کند که اوگفت: رسول الله ج در حالیکه اشاره به عمر می‌نمود: این عمر مانع وقوع فتنه میان شماست، و میان شما و فتنه دروازه‌ای محکم بسته تا مادامیکه این (عمر) میان شماست. (عجیب است که سیوطی/این حدیث را در این مطلب آورده است در پحالیکه گمان می‌کنم در صحیح مسلم است که سیدنا عمرس از حذیفه بن الیمانبدر خصوص فتنه پرسید. حذیفه گفت: که از رسول الله ج شنیدم که فرمود میان شما و فتنه دری است محکم و بسته و نزدیک است که آن در شکسته شود. عمر به حذیفه گفت آیا شکسته می‌شود بییدر شوی؟ حذیفه گفت: آری شکسته می‌شود. عمر گفت اگر شکسته شد دوباره بسته نمی‌شود؟ از حذیفه پرسیده شد که آیا عمر می‌دانست که او دری است بسته شده در برابر فتنه؟ حذیفه گفت: آنچنان که می‌دانیم امروز بیش از فردا است عمر آن را می‌دانست. و با شهادت عمرس بود که در بسته شکسته شد. و فتنه بطرف این امت سرازیر شد. یهود و مجوس و نصاری دست بدست هم دادند تا حرام زاده‌ای که کنیه‌اش ابولؤلؤ و نامش فیروز و از ارتباط نامشروع رستم با فرّخزاد دختر یزگرد بوجود آمده بود، باعث شهادت نمونه عدالت در جهان عمر الفاروق شود و بپاس خدمتی که بدشمنان اسلام کرده است بابا شجاع الدین موسوم گردد، اگر چه ابولؤلؤ سیدنا عمر را در حال امامت نماز صبح شهید کرد، به مشت و لگد مؤمنان طوری سقط و نقش زمین شد که دانسته نمی‌شد انسان است یا تکه جرمی است افتاده بر زمین و روح پلیدش در آتش دوزخ بریان شده است.

۵۴) امام اسحق بن راهویه در مسند خود از اسماء بنت عمیسلروایت نمود که مردی از مهاجرین نزد ابوبکرس آمد، در حالیکه ابوبکر بیمار بود، پرسید آیا جانشین خودت را کسی می‌نمائی که قبل از اینکه به خلافت برسد بر ما تندخو است. و وقتی به حکم و خلافت برسد بر ما تندخوتر می‌شود، چه جواب خدا می‌دهی وقتی که خدا را ملاقات کردی؟ ابوبکرس فرمود: مرا بنشانید، وقتی او را نشاندند فرمود: آیا مرا بخدا یادآوری می‌نمائید، وقتی که خدا را ملاقات کردم می‌گویم بهترین بندگانت را جانشین خود نمودم.

امام سیوطی در آخر رساله:«القام الحجر لـمن زكي ساب أبي‌بكر و عمرب»فرموده: حدیث‌هایی که درباره فضل ابوبکر و عمر است، اگر همه نوشته شود چندین مجلّد می‌شود و این رساله اندکی از آن است.