استقامت و حقگویی حضرت سعید/
خداوند حضرت سعید/را بهرهمند از علم و دانش نموده بودند، و چنان قوت، عزم و ارادهای قوی به وی داده بودند که در دنیا از هیچ فردی ترس و واهمهای نداشتند، به طوری که نور:
﴿إِنَّمَا يَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْۗ﴾[فاطر: ۲۸].
در چهرهاش نمایان بود، و از طرفی دیگر آکنده از این نیرو بودند:
﴿وَلَمۡ يَخۡشَ إِلَّا ٱللَّهَۖ﴾[التوبة: ۱۸].
باری استاندار مدینه (هشامبن اسماعیل) نامهای به خلیفه وقت عبدالملک بن مروان نوشتند که تمام مردم و اهالی مدینه بر خلافت ولید و سلیمان بیعت کردهاند جز سعید بن مسیب/که ایشان حاضر نیستند به هیچوجه خلافت آن دو را قبول و بر خلافت آنها بیعت کنند، خلیفه در جواب نوشتند که با ارعاب و ترس از ایشان بیعت بگیرند و اگر نپذیرفت شمشیر را بر گردن او قرار بدهید اما او را نکشید باز هم اگر بیعت نکرد او را در بازار مدینه در ملاءعام پنجاه ضربه شلاق بزنید و خوار و ذلیلش بکنید. زمانی که نامه خلیفه به استاندار مدینه رسید، مردم از آن مطلع شده و بسیار نگران شدند و نمیخواستند که چنین وضعی برای حضرت سعید/پیش بیاید، اما از آنجایی که در مدینه بودند همچون سلیمانبن یسار، عروهبن الزبیر، سالمبن عبدالله به خدمت حضرت سعید/، رسیدند، و عرض کردند که ما برای مسئله بسیار مهمی خدمت شما رسیدهایم، و پیشنهادی برای شما داریم که حتماً آن را بپذیری و رد نکنی، عرض ما این است که نامه خلیفه به استاندار مدینه رسیده است تا ایشان از شما بیعت بگیرند و در صورت بیعت نکردن شما را به قتل برسانند، از این ۳ پیشنهاد حتماً یکی را بپذیر: ۱) هر گاه استاندار جهت بیعت گرفتن نزد شما آمد در برابر آن سکوت کنید و چیزی نگویید در این صورت با شما کاری نخواهند داشت و ما او را برای این کار قانع کردهایم، حضرت سعید فرمودند: که این کار از دست ما برنمیآید و هرگز سکوت نخواهم کرد، زیرا مردم باور خواهند کرد من برای خلافت سلیمان و ولید راضی و با آنها بیعت کردهام، ۲) شما چند روزی در خانه بمانید از آنجا حتی برای اداء نماز خارج نشوید در این صورت نماینده خلیفه راضی و قانع خواهد بود، زیرا ایشان در مسجد و کلاس درس در جستجوی شما هستند، و در صورت عدم شما به خلیفه خواهند گفت که سعید فرار کرده و در جایی متواری شده است حضرت سعید/فرمودند: چگونه امکان دارد که من با گوشهایم صدای «حي علی الصلاة، حي علی الفلاح»را بشنوم و در مسجد حاضر نشوم، بنابراین این کار از من برنمیآید و حاضر به پذیرش چنین پیشنهادی نیستم. ۳) شما فقط به مدت ۳ روز در محل تدریس خصوصی خود حاضر نشوید، چون نماینده خلیفه فقط در همین محل به دنبال شما میگردد، و ما استاندار را برای این کار راضی و قانع کردهایم، حضرت سعید/در جواب فرمودند: که این کار را هم نخواهم کرد چون من از هیچ مخلوقی نمیترسم و در محل درس و مسجد حاضر خواهم شد، چنانچه مردم از ایشان مأیوس شدند، و برای نماز ظهر به مسجد رفتند حضرت سعید/نیز به مسجد جهت ادای نماز تشریف بردند و در آنجا نماینده و قاصد خلیفه ایشان را نزد استاندار برد و حکم و دستور خلیفه را به وی اعلان داشتند، و تأکید کردند که در صورت بیعت نکردن سر شما را از تن جدا خواهند کرد، حضرت سعید/با تمام تهدیدات آنها فرمودند: که پیامبر ما، محمد مصطفی ج ما را از بیعت کردن با دو نفر در یک زمان منع کردهاند، بنابراین من این کار را نخواهم کرد، «زیرا بیعت با دو نفر در یک زمان درست نیست». زمانی که استاندار از بیعت کردن او مأیوس شد و تهدیدات وی مشکلی را حل نکرد، دستور داد تا سعید را به «سدّه» [۱۳]ببرند. آنها سعید/را به سدّه برده و او را بر زمین خواباندند و شمشیر را بر گردن وی نهادند و گفتند: که بر جان خود رحم کن و با سلیمان و ولید بیعت کن، اما این پیکر صبر و استقامت به جای پذیرفتن حکم و دستور آنها از خود استقامت نشان دادند، و با زبان حال چنین زمزمه میکرد:
برنه خیزم ز سری کوی تا جان دارم
در رسد کار بجان از سر جان برخیزم
زمانی که سعید در این حالت هم حاضر به بیعت کردن نبودند، لباسهای او را از تن درآورده، و پنجاه ضربه شلاق به و زدند و در کوچه و خیابانهای شهر مدینه او را به گمان خود ذلیل و خوار نمودند، اما زبان حضرت سعید در بیزبانی و نهایت مظلومیت اینگونه زمزمه میکرد:
بجرمعشقتوام میکشند و غوغاییست
تونیزبرسربام آ چه خوش تماشاییست
نشودنصیبدشمنکهشودهلاکتیغت
سردوستانسلامتکهتو خنجر آزمایی
پس از آن حضرت سعید را در منزل بازداشت و تحت نظر قرار دادند، و مردم را از ملاقات با او منع کردند و اگر چنانچه کسی با ایشان ملاقات میکرد، تحت پیگرد قانون قرار میگرفت و با وی برخورد شدید میکردند. حضرت سعید در این اوضاع مردم را توصیه میکردند از ملاقات کردن با او خودداری نمایند، و اینگونه زمزمه میکردند:
ای همنفسان آتشم، از من بگریزید
آنککهشودهمرهمن دشمن خویش است
بالاخره این عالم والامقام و مجاهد فی سبیلالله در سال ٩۱ هجری دیده از دنیا فروبستند [۱۴]، این بود نمونه و گوشهای از زندگی دو تن از برجستگان عرصه علم و عمل که با زندگی عملی خود نمونهای زنده از حقانیت اسلام بودند، خداوند به همه مسلمانان توفیق بدهد تا زندگی آنها را سرلوحه و الگویی برای خویش قرار بدهند، و از خدمت به اسلام و مسلمین همانند آن بزرگواران از خود صبر و استقامت نشان بدهند.
مفتی محمد شفیع، ۲۰ رجب ۱۳۴۵ هجری مطابق با ۲٧ ژانویه ۱٩۲٧ میلادی. ترجمه ۲۱ رجب ۱۴۲۰ ه. ق.
پایان
[۱۳] سده اسم جایی است در مدینه منوره. [۱۴] ابن خلکان، ۲٩۳، ج ۱.