تحقیقی پیرامون حدیث قرطاس

آیا نسبت هذیان به پیامبر از طرف حضرت عمرسصحیح است؟!

آیا نسبت هذیان به پیامبر از طرف حضرت عمرسصحیح است؟!

اولین استنباطی که از این حدیث شده است اینست که: حضرت عمرسبا کمال جرأت و گستاخی به پیامبرصنسبت هذیان دادند و گفتند: «اهجر رسول الله».باید دانست که این اعتراض سطحی و بی پایه‌ای می‌باشد که از این حدیث استنباط نموده‌اند. زیرا که معنی و مفهوم حدیث آنگونه که آنرا بیان می‌کنند نیست بلکه معانی مختلفی دارد که علما آنرا اینگونه مطرح نموده‌اند:

۱- مصدر هجر بر دو وزن فُعل و فَعل (هُجر و هَجر) می‌آید که هجر به معنی ترک کردن و هجرت نمودن می‌آید و در اینجا مراد از اَهَجَرَ همان معنای دوم (ترک کردن) منظور بوده، چنانچه در تاج العروس این معنی آمده است لذا معنی جمله بدینگونه می‌باشد: «استفهموا رسول الله هل یفارقنا؟ حیث یأمرنا بکتابة وصیة». از آنحضرت بپرسید آیا ما را ترک می‌نماید که به نوشتن وصیت دستور می‌فرماید.

این یک نوع استفهامی است که حضرت عمرساز دیگران پرسید که از آنحضرتصبپرسید آیا دنیا را وداع می‌گوید و به دار باقی می‌پیوندد؟

۲- جمله اهجر رسول الله استفهام انکاری است و به معنای لم یهجر رسول الله (یعنی پیامبرصهذیان نمی‌گوید) می‌آید.

۳- قول اهجر رسول الله توسط حضرت عمر گفته نشده بلکه این جمله از جانب ابن عباسسنقل شده است.

۴- در بسیاری از روایت‌های حدیث قرطاس، لفظ «قال بعضهم اهجر رسول الله» [۲]. آمده است.

و از لفظ بعضهم چنین بر می‌آید که تنها حضرت عمرساین حرف را نگفته‌اند، بلکه عده‌ای این حرف را بیان داشته‌اند. همچنین در حدیث، لفظ قالوا اهجر رسول الله آمده است و آنچه معلوم است، اینست که قالوا صیغه جمع مذکر است لذا قائلین قول اهجر رسول الله جمعی بوده‌اند نه حضرت عمرس. لذا اگر مراد از اهجر هذیان باشد دیگران نیز با حضرت عمر شریک می‌شوند. در آنصورت اعتراض تنها به حضرت عمرسبر نمی‌گردد بلکه جمع کثیری از اهل بیت حاضر در مجلس در این اعتراض داخل هستند. در این صورت حضرت علیساز دو حالت خالی نیستند یا انکه جزو موافقین کتابت بوده‌اند یا جزء مخالفین (عدم کتابت).

در صورت اول که موافق باشند عیناً همان اعتراضی که به حضرت عمرسمی‌شود به حضرت علیسنیز بر می‌گردد و همان جوابی که برای حضرت علیسذکر شود همان جواب در حق حضرت عمر نیز پذیرفته می‌شود.

در صورت ثانی که حضرت علیسمخالف باشد باز هم از دو حالت خالی نیست یا اینکه مخالفت را ظاهر کرده‌اند و دیگران را از این قول منع کرده‌اند و یا اینکه در اینجا سکوت کرده‌اند.

در صورت اول که ایشان مخالف و مانع باشد این خود مایه رنجش پیامبرصو سبب حبط اعمال می‌گردد، زیرا این تنازع و رفع صوت عند النبیصاست و مخالف آیه: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَرۡفَعُوٓاْ أَصۡوَٰتَكُمۡ فَوۡقَ صَوۡتِ ٱلنَّبِيِّ وَلَا تَجۡهَرُواْ لَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ كَجَهۡرِ بَعۡضِكُمۡ لِبَعۡضٍ أَن تَحۡبَطَ أَعۡمَٰلُكُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تَشۡعُرُونَ ٢[الحجرات: ۲]. می‌باشد.

در این صورت همان اعتراضی که در حق حضرت عمرسشده، عیناً همان اعتراض در حق حضرت علیسنیز صادق می‌آید لذا هر جوابی که در حق علیسپذیرفته شود همان جواب در حق حضرت عمرسپذیرفته می‌شود.

و اگر بگوییم که حضرت علیسدر این مکانی که بر پیامبر توهین شده، سکوت اختیار کرده است و از او دفاع ننموده و حق را با سکوت خود پایمال کرده است، بر مقام شامخ حضرت علیساعتراض می‌شود که: آیا این عمل او بر بی‌وفایی حضرت علیسنسبت به پیامبر حمل نمی‌شود و چگونه او به خود می‌قبولاند که نزداو که به شیر خدا ملقب است، بر پیامبر توهین شود و از ذوالفقارش کار نگیرد و در صورت توهین باز هم ایشان سکوت کنند. سکوت دیگر چرا؟ آیا از مخالفین می‌ترسیدند؟ آیا طرفداران حق و حقیقت در این مجلس نبودند که با حضرت علیسیکصدا شوند و علیه باطل شورش کنند؟ اگر بودند چرا جلوی این همه فساد و توهین را نگرفتند؟ آیا مقام و جرأت حضرت علیسبه جرأت آن صحابی که در مقابل کفار می‌گوید: من راضی نیستم که در پای حضرت محمدصخاری بخلد و به او توهین شود، نمی‌رسد و آیا....؟

[۲] صحیح مسلم: ۲/۴۲، صحیح بخاری: ۲/۶۳۸.