تحقیقی پیرامون حدیث قرطاس

آیا حضرت عمر به حجیت حدیث معتقد بودند یا خیر؟!

آیا حضرت عمر به حجیت حدیث معتقد بودند یا خیر؟!

ششمین اعتراضی که بر حضرت عمرسشده است اینست که ایشان در مقابل دستور و سنت پیامبر «حسبنا کتاب الله» گفتند و تنها به کتاب الله اکتفا کردند و سنت را حجت قرار ندادند، در حالیکه اطاعت و پیروی از پیامبرصاطاعت از خداونداست و همانگونه که پیروی از کتاب الله فرض و ضروری است پیروی از سنت نیز ضروری است و این قولشان مخالف آیه: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡ[النساء: ۵۹]. «اطاعت خدا و رسول و فرمانداران رابکنید». و مخالف حدیث «مَنْ أَطَاعَنِي فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ عَصَانِي فَقَدْ عَصَى اللَّهَ» [۱۷]. می‌باشد لذا حضرت عمرسالعیاذ بالله عاصی و نافرمان‌اند.

در پاسخ این اعتراض باید گفت: اولاً حضرت عمر کلام حسبنا کتاب الله را بنا بر ذکاوت و درایتی که داشتند مطابق با آزمایش و امتحان آنحضرت صبیان دشته‌اند، زیرا که آن حضرت چند روز قبل، اکمال دین را بیان داشته بودند و آیه: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا[المائدة: ۳]. را بر یارانش قرائت کرده بود و هم اکنون می‌خواستند از آنها امتحان بعمل بیاورند که آیا اصحاب و یاران آنحضرت مفهوم اکمال دین را فهمیده‌اند و یا اینکه در انتظاراند تا برای آنها و برای تکمیل دین چیزی دیگر بیان شود لذا در این جلسه از آنها امتحان گرفتند و حضرت عمر با قول «حسبنا کتاب الله» اشاره کردند که دین تکمیل شده است اذا چیزی از ضروریات و واجبات دین باقی نمانده است. و همان اکمال دین ما را کفایت می‌کند و این عین رضایت پیامبرصاست. ثانیاً: حضرت عمر فرمود: «حسبنا کتاب الله» یعنی آنچه در کتاب الله بیان شده ما را کفایت می‌کند، مگر غیر از اینست که در کتاب الله اهمیت قرآن و سنت هر دو بیان شده‌اند گویا با این قول اشاره دارند که قرآن رهنمای کامل و مکملی است همه جهات را بیان می‌دارد و سنت شرح و تفصیل آنست و در قرآن از ضروریات و لوازم دین چیزی باقی نمانده است.

ثالثاً: حضرت عمرسبعد از وفات پیامبر صو در دوران خلافت راشده، سنت را مستدل و مورد اعتماد خود قرار داده است لذا نمی‌توانیم بگوییم که با قول «حسبنا کتاب الله» با سنت مخالفت ورزیده است.

[۱۷] [صحیح بخاری: ص ۷۷، صحیح مسلم: ص ۳۲، سنن نسائی: ۳/۱۵۴، فتح الباری: ۱۳/۱۱، مستدرک حاکم: ۳/۱۲۱].