بخش اول: نظریات مخالفین دین و مذهب
«پیشرفتهای علمی قرن گذشته «انفجاری علمی» در برابر افسانههای گذشته راجع به خدایان و مذهب به شمار میآید. چنانچه با انفجار اتم تمامی اندیشههای کهن راجع به ماده محو و نابود گشتند». این است اصل علم نوین که پروفسور «جولیان هکسلی» در برابر مذهب و دین آن را بیان میدارد. و ما در صفحات آینده بر آن میشویم تا به این رویارویی پاسخ گوییم و ثابت کنیم که دانش نوین نه تنها با پیشرفت روزافزون خود نتوانسته کوچکترین ایرادی بر دین وارد سازد بلکه بیش از پیش حقایق دین را آشکار ساخته است. تمامی آنچه که دانش نوین بدان رسیده و خواهد رسید در حقیقت همان چیزی است که اسلام در چهارده قرن پیش آن را «واقعیت نهایی» نامید.
﴿سَنُرِيهِمۡ ءَايَٰتِنَا فِي ٱلۡأٓفَاقِ وَفِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ﴾[فصلت: ۵۳].
«و ما نشانههای خویش را در کرانها و در درون خود انسانها نشان خواهیم داد تا حقیقت را دریابند».
دین، آنگونه که دانشمندان ملحد گویند، وجود واقعی ندارد بلکه برخاسته از غرایز انسانهایی است که درصدند تا بگونهای واقعیتهای جهان را تفسیر کنند. این غریزه در حد خود امری مطلوب است اما امکانات محدود نیاکان ما، آنها را بر آن داشت که در برابر واقعیتهای طبیعت پاسخهایی نادرست دهند که امروزه در دین و خدا تجلی یافته است، اما اکنون که دستگاههای علمی پیچیده ایجاد شده و دانستنیهای نوین بسیاری از اندیشههای ناصحیح و عقاید فرهنگی و اجتماعی ما را تصحیح نموده است بر ما است که بر تمامی آنچه اجداد و نیاکان ما بدان رسیدهاند تجدید نظر نماییم.
اگوست کنت، فیلسوف قرن نوزدهم فرانسه بر این عقیده است که تاریخ تکامل اندیشۀ انسانی به سه دوران تقسیم میگردد.
نخست: دوران لاهوتی که در آن همه چیز بر اساس «خدا» تفسیر میشد.
دوم: دوران متافیزیک که در آن انسان امور طبیعت را به عوامل خارجی مربوط دانست که آنها را نمیداند بدون آنکه نامی از خدا برد.
سوم: دوران منطقگرایی است که طی آن انسان دریافت که تمامی رخدادهای طبیعت بر اساس قوانین کلی ویژهای صورت میگیرد که با مطالعه و یا مشاهدۀ علمی میتوان بدانها دست یافت. در این مرحله نامی از ارواح، خدایان و نیروهای فوق بشری در میان نیست.
بر این اساس ما اکنون در دوران سوم که در فلسفۀ نوین به آن «پوزیتیویسم منطقی» گویند بسر میبریم.
پوزیتیویسم منطقی یا دوران تجربۀ علمی تنها پس از دهۀ چهارم از قرن کنونی بعنوان یک حرکت علمی پذیرفته شد اما اندیشۀ آن بسیار پیش از آن نشأت گرفت. در کنار این قضیه به نام فیلسوفهای بزرگی مانند هیوم، میل و برتراندراسل برمیخوریم. امروزه این اندیشه، با اتکا به سازمانهای علمی بسیاری که در حال ترویج و تبلیغ آن هستند یکی از مهمترین نهضتهای علمی نوین به شمار میآید.
یکی از اندیشمندان میگوید:
«هر اندیشۀ درست در ارتباط با تجربه است بگونهای که باید بتوان آن را به طور مستقیم یا غیر مستقیم با تجربه و آزمایش اثبات نمود».
بر این اساس مخالفان با دین، ادعا میکنند تکاملی که امروزه انسان به آن رسیده است و برترین سطح انسانیت به شمار میآید خود بخود دین را نفی میکند. چرا که اندیشههای نوین تأکید میکنند که «حقیقت» تنها از راه تجربۀ علمی به اثبات میرسد، و دین حقیقتی را بیان میکند که هیچگونه راه عملی برای اثبات آن وجود ندارد پس باطل و خلاف واقعیت است. سپس با اتکا به این گفتار حکم میکنند که «دین تفسیری است دروغین بر واقعیتهای جهان»، چون دانش محدود انسانهای گذشته به آنها امکان آگاهی راستین حقایق را نمیداد اما امروزه تکنولوژی پیشرفته و وسایل مدرن به ما اجازه میدهند تا از طریق تجربۀ علمی به واقعیت امور پی بریم.
به عبارتی دیگر میتوان گفت که: دانشمندان مذهبی گذشته مانند انسانهایی هستند که «چک بانکی میکشند اما در بانک موجودی ندارند» یعنی آنها سخنانی را بسیار زیبا بدنبال هم میآورند اما در پس این سخنها واقعیت علمی وجود ندارد. برای مثال این عبارت که (واقعیت برتر تغییر ناپذیر است) از لحاظ انشایی صحیح است اما پایۀ علمی ندارد.
«نیوتن اثبات نمود که خدایی وجود ندارد که بتواند ستارگان را کنترل کند، (لاپلاس) با نظریۀ مشهور خود ثابت کرد که ستارگان به هیچ نیروی فوقبشری برای حفاظت از آنها نیاز ندارند «داروین و پاستور» نیز این عقاید را در نظام زیست بشری پیاده نمودند و با روانپزشکی نوین و اصول پزشکی ثابت کردند که زیست بشر بر اساس قوانین تجربی ویژه است و این خدا نیست که اجراکنندۀ قوانین زندگی انسانها است».