نخست: واقعیت طبیعت
در آغاز دلیل زیستشناسان را به تحلیل میگذاریم. گفتیم که آنها بر این عقیدهاند که همه حوادث در جهان بر اساس (قانون طبیعت) انجام میپذیرد پس دیگر نیازی به نیروی مجهولی بنام خدا نداریم که منشأ بروز این حوادث باشد. بهترین پاسخ در این باره گفته دانشمند مسیحی است که میگوید: «طبیعت واقعیتی از وقایع (جهان) است نه تفسیر آن». آنچه را شما از جهان میبینید علل ایجاد دین نیستند بلکه دین میگوید که ماورای این اشیا چیست؟ آنچه شما کشف نمودهاید نمای ظاهری جهان است. علم میتواند بگوید که چه چیزی اتفاق میافتد اما نمیتواند بگوید چگونه و چرا اینطور است؟ به عبارت دیگر علم میتواند پاسخ دهد که : «این چیست» اما نمیتواند پاسخ دهد که «چرا چنین است؟» و این دقیقاً همان چیزی است که ما درصدد تفسیر آن هستیم.
***
مثالی ساده میآوریم. جوجه روزهای نخستین خود را در تخم گذرانده و پس از مدتی از تخم بیرون میآید. پیشینیان عقیده داشتند که خدا او را بیرون میآورد اما امروزه علم ثابت نموده که پس از آنکه جوجه ۲۱ روز در تخم ماند شاخ بُرندۀ کوچکی بر منقارش ظاهر میگردد و او با آن جدار تخم را شکسته از آن خارج میگردد. پس از چند روزی آن شاخک ناپدید میگردد. آری، علم اینها را کشف نموده است اما نمیتواند تفسیر کند که این چه نیرویی است که میداند جوجه برای بیرون آمدن از تخم نیاز به آن شاخک دارد؟ و چرا جوجه ۲۱ روز در تخم میماند؟ و آیا چگونه این نظام ایجاد گشته که جوجه تا زمانی که به مقداری از پایداری برسد در محفظۀ سختی بنام تخم بماند؟ آنگاه که بخواهیم به این سوالها پاسخ گوییم درمییابیم که ماجرا بسیار پیچیدهتر و فراتر از مشاهدۀ علمی است. پروفسور (سیسیل بایس هامان) استاد زیستشناسی دانشگاه آمریکا میگوید: «در آغاز مسئلۀ تبدیل غذا به جزیی از پیکر آدمی بسیار دهشتناک بوده و از کارهای خدا محسوب میشد اما امروزه معلوم گشته که این تبدیل ناشی از واکنشهای شیمیایی است. اما آیا این وجود خدا را نفی میکند؟ آری، این تبدیل ناشی از واکنشهای شیمیایی است اما آیا چگونه این واکنشهای شیمیایی با این دقت انجام میپذیرد؟ چرا بعضی عناصر با یکدیگر ترکیب شده و برخی نمیشوند؟ غذا پس از آنکه وارد بدن شد مراحل بسیاری را طبق نظامی خاص طی میکند و ممکن نیست که همۀ اینها بر حسب اتفاق انجام پذیرند. ما هر چه که به کیفیت وقوع حوادث آگاه میشویم بیش از پیش بر وجود خداوند اطمینان مییابیم».
گذشتگان میپنداشتند که باران آبی است که خدا از آسمان میفرستد اما امروزه میدانیم که باران بخار آب برخاسته از دریاها و رودخانهها در نتیجۀ تابش اشعۀ خورشید است. اینها همه را علم با گسترش مشاهدات خود پی برده است اما نتوانسته تفسیری برای آن بیابد. علم نتوانسته بفهمد که این امور چگونه قانون شدند؟ چگونه این رابطۀ پر فایده میان زمین و آسمان برقرار شده؟ آیا چرا گرما را بخار میکند؟ خود ماهیت گرما چیست؟ در واقع ادعای انسان مبنی بر دستیابی بر تفسیر جهان پس از کشف نظام طبیعت نیرنگی بیش نیست. آری، علم توانسته با گسترش مشاهدات خود به بسیاری از اسرار دست یابد. اما هرگز نتوانسته آنها را تفسیر کند که آن اسرار خود چگونه ایجاد شدهاند.
سیسیل اضافه مینماید که:
«طبیعت چیزی ار (جهان) را تفسیر نمیکند بلکه خود نیاز به تفسیر دارد».
اگر از یک پزشک بپرسیم: چرا خون قرمز است؟ خواهد گفت: زیرا درون آن گلبولهایی به قطر اینچ وجود دارند که رنگِ آنها قرمز است.
- خوب، اما آیا چرا این گلبولها قرمزند؟
- درون این گلبولها مادهای بنام هموگلوبین وجود دارد که در اثر ترکیب با اکسیژن رنگ قرمز بخود میگیرد.
- اما آیا این گلبولها که هموگلوبین را حمل میکنند از کجا آمدهاند؟
- اینها را مغز استخوان میسازد.
- عجبا، آیا چگونه این رابطۀ نزدیک میان تمامی این بافتها وجود دارد تا کاری را در نهایت دقت انجام دهند؟
- این قانون طبیعت است.
- منظور شما از قانون طبیعت چیست؟
- مقصود حرکت ناآگاهانه درونی نیروهای طبیعی و شیمیایی است.
- اما این حرکت ناآگاهانه چگونه میتواند منجر به ایجاد نظامی چنین دقیق و پیچیده گردد که مثلاً پرندگان در هوا پرواز کنند و ماهی در آب باشد، انسانی به دنیا آید با این همه از امکانات و تواناییهای شگفتانگیز.
- این را دیگر از من مپرس زیرا علم من میتواند بگوید یک چیز چگونه اتفاق میافتد. اما چرا چنین است؟ نمیدانم.
با این مثال ساده بر صلاحیت علم در پاسخ به علل و اسباب حوادثی در ماورای جهان پی میبریم. بیشک بسیاری از مسایل امروزه آشکار گشتهاند که در گذشته اطلاعی بر آنها نداشتیم، اما دین پاسخ به پرسشهایی دیگر است که ارتباطی با این آگاهیها نداریم. اگر میلیونها برابر آنچه که دانستهایم بیشتر بدانیم باز به دین نیاز داریم. چرا که دین تفسیری کامل بر تمامی وجود و جهان است. این مانند آن است که ما موتوری را در حال گردش ببینیم و ندانیم که چرا میچرخد. اما پس از چندی بخود جرأت داده موتور را باز کنیم و کاملاً بفهمیم که چگونه میچرخد. آیا این دلیل میشود که چون دانستیم موتور چگونه میچرخد بگوییم که نیاز به سازنده ندارد و این همه آهنآلات و پیچ و مهره خود بخود گرد آمده و میچرخند. اگر این ادعا صحیح نیست پس چگونه میتوان گفت که با دانستن جزیی از علل بروز حوادث در جهان میتوان ادعا کرد که جهان آفریننده ندارد و خود بخود در حرکت است.
پروفسور هاریس این روش استدلال را در نقد افکار داروین بکار گرفته میگوید: «استدلال قانون انتخاب طبیعت تفسیر پدیدۀ (بقای موجود برتر) است اما نمیتواند خود موجود برتر را تفسیر کند».