نقدی بر نظریه مخالفین دین و مذهب

دوم: ناخودآگاه و دلیل روانشناسی

دوم: ناخودآگاه و دلیل روانشناسی

اکنون می‌پردازیم به دلیل روانشناسان که می‌گویند: خدا الگویی است از شخصیت انسانی و آرزوهای آن در سطح جهانی. دقیقاً نمی‌توانم درک کنم که این چگونه دلیلی است؟! و اینکه آیا اگر من نیز ادعا کنم که آرزوها و شخصیت انسانی واقعاً در سطح جهانی وجود دارد، آیا ادعای مرا منطق مخالفان رد می‌کند؟ ما می‌دانیم که جنین آدمی در دوره‌ای از زندگی خود که طول آن به ٧۲ اینچ می‌رسد الگوی کاملی از یک انسان کامل می‌گردد. چنانچه در درون اتم دوران منظمی وجود دارد که دقیقاً مانند دوران منظومۀ شمسی است. حال که این پدیده‌های بزرگ چنین الگوهایی در اجسامی چنین کوچک دارند پس چه مانع دارد که نظامی جهانی نیز الگویی کوچک بر روی زمین داشته باشد؟ فطرت آدمی در جستجوی جهانی پیشرفته و کامل است. اگر این آرزوی آدمی بازتابی باشد از نظامی که واقعاً وجود دارد. دیگر نمی‌پندارم که آن را بتوان مسخ شده انگاشت:

الف) در این نظریۀ دانشمندن شکی نیست که می‌گویند، ذهن آدمی اندیشه‌هایی را در خود جای می‌دهد و بعدها به صورتی غیر عادی آن‌ها را بروز می‌دهد. اما اگر بخواهیم با استفاده از این مقایسه به ابطال دین بپردازیم راهی بس عبث پیموده‌ایم. چرا که این مقایسه هرگز صحیح نیست و استدلالی غیر طبیعی از امری طبیعی است. مانند آن است که کسی ببیند که فردی در حال ساختن مجسمه است پس فریاد برآورد که انسان‌ها را این آفریده است. این دلیل منطقی نیست. از نقاط ضعف اندیشۀ نوین آن است که از مسایلی عادی اموری غیر طبیعی را نتیجه می‌گیرد. برای مثال اگر ببینیم مردی در خیابان راه رفته هذیان می‌‌گوید آیا می‌توان کلام انبیا را به میان کشیده بگوییم چون کلام این مرد هذیان است پس سخنان پیامبران نیز هذیان بوده است؟ هرگز، کلام پیامبران چیز دیگری است، آنان به تفسیر آفرینش و جهان پرداخته‌اند. اگر کسی چنین استدلالی کند دلیل بر ضعف فکری او است چه او تفاوت میان هذیان و سخنان پر محتوای پیامبران را درک نمی‌کند.

فرض کنیم گروهی از ساکنان سیاره‌های دیگر به زمین بیایند اما نتوانند سخن گویند و درصدد برآیند تا راز سخن گفتن انسان‌های روی زمین را دریابند. در راه طوفانی شود و دو شاخه از درختی بهم خورند و صدایی دهند و این کار چند بار تکرار شود تا طوفان فرونشیند. آنگاه سرپرست گروه فریاد برآورد که راز سخن گفتن را دریافتم. انسان‌های دو فکر فوقانی و تحتانی هستند که چون بهم کشیده شوند صدا می‌دهند. این صحیح است که از اصطکاک دو چیز صدا ایجاد می‌شود اما این بر کلام انسانی صادق نیست. بهمین صورت نمی‌توان تفسیر رازهای نبوت را با هذیان و سخنان نابجا مقایسه نمود.

ب) این نیز بسیار نادرست است که بگوییم دین برخاسته از ناخودآگاه انسان است. چرا که ناخودآگاه خود هیچ است و پیش از تولد انسان وجود ندارد. بلکه با کسب آگاهی و شعور به تدریج ایجاد می‌شود و در واقع انباری است از دیده‌ها و شنیده‌های انسان که گذشته و به فراموشی سپرده شده‌اند حتی اگر یکبار نیز اتفاق افتاده باشند. این محال است که انسان چیزی را در انبار اندیشه‌های خویش حفظ کند که هرگز به آن برنخورده است. اما دین همواره از اموری سخن گفته است که ذهن هیچ انسانی خطور نکرده است. با توجه به اینکه ناخودآگاه ذخیره‌گاه اندیشه‌ها است آیا پیامبران چگونه چیزهایی را می‌گویند که هرگز اتفاق نیافتاده و به ذهن هیچ کس خطور نکرده است؟

مذاهبی که پیامبران آورده‌اند بطور مستقیم یا غیرمستقیم در ارتباط با تمامی علوم معاصر مانند، طبیعت، نجوم، زیست‌شناسی، روانشناسی، علوم طبیعی، تاریخ تمدن، سیاست و دانش اجتماعی و دیگر علوم می‌گردد. تمامی این علوم که در ارتباط مستقیم با آگاهی هستند دارای خطاها و لغزش‌هایی می‌باشند. اما سخنان پیامبران از تمامی عیوب مبرا بوده است هر چند با تمامی این علوم در ارتباط می‌باشند. قرن‌ها از پس قرن‌ها می‌گذرد و هرگاه گروهی از دانشمندان نظریات گروه دیگر را رد می‌کنند اما سخنان پیامبران همچنان پس از گذشت قرن‌های بسیار استوار و پا برجا مانده‌اند و هیچکس نتوانسته‌ آن‌ها را رد کند.