حکم پیامبر جدربارهی عَزْل
بخاری و مسلم از ابوسعید نقل کردهاند که: در جنگی تعدادی کنیز بدست آوردیم هنگام همبستر شدن با آنها عَزْل میکردیم از پیامبر جدر این مورد سؤال کردیم. فرمود: «وَإنّکُم لَتَفْعَلونَ»؟ یعنی آیا شما این کار را میکنید؟ و این سؤال را سه بار تکرار نمود. و آنگاه فرمود: «مَا مِنْ نسمة کائنة إلی یومِ القیامة إلّا وَهِیَ کائِنَهٌ»«هر موجودی (انسانی) که تا روز قیامت باید بوجود بیاید حتماً وجود خواهد یافت».
در کتابهای سُنَن هم از ابوسعید نقل شده که مردی به پیامبر جگفت: ای پیامبر خدا، من کنیزی دارم هنگام همبستری با او عَزْل میکنم چون نمیخواهم باردار شود و از طرفی هم نیاز مردانه دارم. شنیدهام که یهود میگویند عزل همان زنده بهگور کردن فرزند در حدّی پایینتر است. پیامبر جفرمود: «کَذِبَتْ یهودُ لوْ أرادَ اللَّـهُ أنْ یَخْلُقَهُ مَااستطعْتَ أنْ تَصرفَهُ»: «یهودیان دروغ میگویند، اگر خداوند بخواهد (نوزادی) آفریده شود تو نمیتوانی مانع ارادهی او شوی».
در کتابهای صحیح بخاری و مسلم از جابر نقل شده که ما، در عصر پیامبر جعزل میکردیم و پیامبر جهم مطّلع بود ولی ما را از آن منع نکرد. و همچنین در صحیح مسلم از او نقل شده که مردی از پیامبر جپرسید: من کنیزی دارم و هنگام همبستری با او عزل میکنم. پیامبر جفرمود: «اِنَّ ذَلِکَ لایَمْنَعُ شَیْئاً أرادَهُ اللهُ»، «اگر خداوند ارادهی چیزی را داشته باشد چنین کاری از آن جلوگیری نمیکند».
چند روز بعد همان مرد آمد و گفت: ای پیامبر، آن کنیزی که دربارهاش با شما سخن گفتم باردار شده است. پیامبر جفرمود: من بنده و پیغمبر خدا هستم.
در کتاب صحیح مسلم از اُسامه بن زید روایت شده که مردی نزد پیامبر جآمد و گفت: من هنگام همبستری با همسرم عزل میکنم. پیامبر جپرسید: چرا این کار را میکنی؟ مرد جواب داد: دلم به حال کودکش (شیرخواره) میسوزد. پیامبر جفرمود: اگر زیانی در پی داشت ایرانیان و رومیان به آن دچار میشدند.
در مُسند احمد بن حنبل و سُنَن ابن ماجه از عمر بن الخطَّابسروایت شده: «پیامبر جاز عَزْل زن آزاده بدون اجازهی او نهی فرمود».
ابوداود میگوید: شنیدم ابوعبدالله حدیث ابن لهیعه از جعفر بن ربیعه از زهری از محرّر بن ابی هریره از ابوهریرهسرا ذکر میکرد که گفت: «پیامبر جفرمود: عزل از زن آزاده باید با اجازهی او باشد». ولی آن را ردّ نکرد. این احادیث در مورد جواز عزل صریح هستند و ده نفر از اصحاب هم عَزْل را جایز دانستهاند: (علی بن ابی طالب، سعد بن ابیوقّاص، ابوایّوب، زید بن ثابت، جابر بن عبدالله، ابن عبّاس، حسن بن علی، خُباب بن الأرت، ابوسعید الخدری و ابن مسعودش).
ابن حزم میگوید: رأی صحیح اینست که عزل مباح میباشد و این حکم فتوای جابر، ابن عبّاس، سعد بن ابی وقّاص، زید بن ثابت و ابن مسعودشاست.
عدّهای از جمله ابومحمد بن حزم و ... آن را حرام میدانند و گروهی هم نظرشان اینست که اگر زنِ آزاد رضایت بدهد مباح بوده و در صورت منع او حرام است و کنیز هم در صورتیکه مالکش اجازه دهد مباح و گرنه جایز نیست. و این رأی قاطع امام احمد است امّا فقهای مذهب حنبلی در این مورد چند دسته شدهاند: جماعتی کلّاً حرام و جماعتی به کلّ مباح میدانند و عدّهای هم آن را منوط به اجازهی همسر کردهاند چه کنیز و یا آزاد و در صورت مخالفت وی جایز نمیدانند. آن دسته از فقهاء که حکم مباح بودنش را دادهاند احادیث مذکور را دلیل آوردهاند و استدلال میکنند که حقّ زن کامیابی جنسی است نه إنزال [۵]و در مقابل طرفداران تحریم هم دربارهی حدیث روایت شده از حضرت عایشه ل از جدامه بنت وهب خواهر عکّاشه که نزد پیامبر جرفتم و او میان چند نفر نشسته بود، از ایشان دربارهی عزل سؤال شد فرمود: «ذلِك الوَأدُ الخَفِیُّ»و هی قوله تعالی ﴿وَإِذَا ٱلۡمَوۡءُۥدَةُ سُئِلَتۡ ٨﴾[التکویر: ۸]. یعنی: «عزل همان زنده بگور کردن در سطحی پنهانتر است». چنان که خداوند میفرماید: «و هنگامی که از دختر زنده بگور پرسیده میشود». میگویند: این حدیث، اَخبار حاکی از مباح بودن عزل را نسخ میکند چون بیانگر حکم اصلی میباشد امّا حدیثهایی که بر مباح بودن عزل دلالت دارند در اصل براساس قاعدهی إباحهی هر چیز قبل از نزول حکم شرعی میباشند چنان که در پاسخ به روایت جابر هم که گفته: در هنگامی که نزول قرآن ادامه داشت ما عزل میکردیم و هیچ حکمی دربارهی تحریم آن نازل نشد. میگویند: کسی که قرآن بر او نازل میشد از آن نهی کرده است. و فرمود ج: «إنَّه المَوءُودَة الصُّغْرَی»یعنی: عزل، زنده بگور کردن کوچکتر است. و هر شکلی از زنده بگور کردن هم حرام است.
همچنین بیان میدارند که برداشت شیخ حسن بصری از حدیث ابوسعید خدری نَهی از عزل میباشد، چنان که پیامبر جفرمود:
«لاعَلَیکُمْ ألَّا تَفْعَلُوا. ذاکم: إنّما هُوَ الْقَدَرُ».
تولد کودک از اختیارات شما نیست بلکه از تقدیرات خداوند است.
ابن عون میگوید: این حدیث را برای حسن بصری خواندم او گفت: سوگند به خدا که نوعی إنزجار در آن به چشم میخورد. و طرفداران تحریم میگویند: عزل سبب قطع نسل است و همچنین سبب کم مهری و ناکامی از لذتهای طبیعی میشود حال آنکه انگیزهی اصلی ازدواج آوردن فرزند و دوام نسل میباشد. و به فعلِ عبدالله بن عمر استناد میکنند که عزل را روا نمیدانست و میگفت: اگر مطلع شوم یکی از پسرانم عزل میکند او را تنبیه خواهم کرد.
امام علیسهم عزل را مکروه میدانسته چنان که شعبه از عاصم و او هم از زرّ بن حبیش این روایت را ذکر کرده است. از عبدالله بن مسعودسهم به روایت صحیح نقل شده که عزل را زنده بگور کردن پنهان میدانسته است. از ابوامامه هم به نقل صحیح روایت شده که از ایشان در این باره سؤال شد پاسخ داد: من هیچ مسلمانی را سراغ ندارم که این کار را کرده باشد.
نافع از عبدالله بن عمربروایت میکند که عمرسیکی از پسرانش را به دلیل عزل تنبیه کرد. یحیی بن سعید انصاری از سعید بن مسیّب روایت کرده: «عمر و عثمان از عزل نهی میکردند».
امّا این روایات با آن همه صراحت و صحّت سند در آن حدّ نیستند که با احادیث مباح بودن عزل مقابله و معارضه نمایند.
در مورد حدیث جدامه بنت وهب باید گفت هر چند امام مسلم آن را روایت کرده امّا احادیث زیادی برخلاف آن وجود دارند.
امام ابوداود نقل میکند: موسی بن اسماعیل و اَبّان و یحیی روایت کردهاند که محمد بن عبدالرحمن بن ثوبان از رفاعه و او از ابوسعید خدریسروایت کرده: مردی گفت: ای پیامبر، من کنیزی دارم و هنگام همبستر شدن با او عزل میکنم چون نمیخواهم باردار شود و علاقهی مردانه هم دارم و یهودیان میگویند عزل همان زنده به گور کردن کوچکتر است. پیامبر جفرمود: «کَذِبَتْ یهودُ، لوْ ارادَ اللَّـهُ أنْ یَخْلُقَهُ مَااستطعْتَ أنْ تَصرفَهُ»: «یهودیان دروغ میگویند، اگر خداوند بخواهد او (نوزاد) خلق شود تو نمیتوانی از آن ممانعت نمایی». کسانی که این روایت را نقل کردهاند همه ثقه و حافظ میباشند ولی بعضی حدیث را مضطرب دانسته و در ثقه بودن یحیی بن أبی کثیر اختلاف کردهاند.
روایت مذکور به چند طریق نقل شده که در اسامی راویان آن اختلاف وجود دارد از جمله روایت یحیی بن ابی کثیر از محمّد بن عبدالرحمن بن ثوبان از جابر بن عبدالله که در کتابهای حدیث ترمذی و نَسائی چنین است درجایی از ابومطیع بن رفاعه و در روایتی دیگر از ابو رفاعه و همچنین از ابوسلمه از ابوهریره. و این موارد اِشکالی در متن حدیث بوجود نمیآورند چون شاید نزد یحیی روایت از محمد بن عبدالرحمن از جابر و نزد دیگری از ابن ثوبان از ابوسلمه از ابوهریره و نزد شخصی دیگر از ابن ثوبان از رفاعه از ابوسعید نقل شده باشد.
اختلاف بر سر اسم ابورفاعه میباشد که آیا او نامش ابورافع یا ابن رفاعه یا ابومطیع است؟ این اختلاف اسامی هم نمیتواند تأثیری در شناخت رفاعه و احوال او داشته باشد آنچه برای ما اهمیت دارد اینست که احادیث جابر بن عبداللهبهمه بهطور صریح و دقیق بر جواز عزل دلالت دارند.
امام شافعی/میفرماید: ما از اصحاب پیامبر جروایات زیادی دربارهی جواز عزل داریم و آنان مشکلی در آن ندیدهاند. بیهقی میگوید: سعد بن ابی وقّاص، ابو ایوّب انصاری، زید بن ثابت، ابن عبّاس و ... قائل به جواز عزل بودهاند.
مذاهب مالکی، شافعی، اهل کوفه (رأی) و جمهور علماء بر مباح بودن عزل تأکید دارند.
در جواب حدیث جدامه هم گفته شده که حکم آن کراهت تنزیهی میباشد. بعضی هم حدیث را ضعیف شمرده و گفتهاند چطور قابل تصوّر است که پیامبر جنظر یهود را تکذیب نماید امّا خودش بعداً همان نظر را تأیید نماید و چنین کاری از ایشان محال است.
گروهی هم بر این باورند که حدیث تکذیب یهود توسط پیامبر جمضطرب است و حدیث جدامه صحیح میباشد. عدّهای هم درصدد جمع دو حدیث بوده و گفتهاند: یهودیان میگفتند که عزل بهطور کلّی مانع بارداریست و تکذیب پیامبر جشامل این قسمت گفتهی آنان است. و استدلالشان هم اینست که پیامبر جفرمود: «اگر خداوند بخواهد (نوزادی بیافریند تو نمیتوانی مانع آن شوی» و عبارت «عزل همان زنده به گور کردن پنهان است» دالّ بر این معناست که هر چند عزل مثل ترکِ همبستری، مانع کلّی بارداری نیست ولی در کم کردن احتمال آن تأثیر دارد.
گروهی هم هر دو حدیث را صحیح دانسته امّا حدیث تحریم را ناسخِ حدیث إباحه میدانند (ابومحمد بن حزم) و گفتهاند حدیث تحریم تعیین کنندهی حکم اصلی بعد از اطلاق إباحه میباشد. ولی ادّعای نسخ که اینان بیان میدارند لازمهاش شناخت تاریخ ورود هر دو نصّ است و آیا چنین دانشی در دست میباشد؟
حضرت عمر و حضرت علیباتفاق نظر دارند که تا وقتی که جنین مراحل هفتگانهی خلقت را طی نکرده نمیتوان حکم به زنده به گور کردن آن داد. قاضی ابویعلی و دیگران با سند معتبر از عبید بن رفاعه و او از پدرش روایت میکند: «علی و زبیر و سعد و عدّهای دیگر از اصحاب پیامبر جنزد عمر نشسته بودند که بحث عزل به میان آمد. گفته شد که هیچ منعی ندارد. مردی گفت: یهود گمان میکنند که زنده بگور کردن کوچکتر است. علی فرمود: چون مراحل هفتگانه را طی نکرده نمیتواند چنین باشد و سپس مراحل را بیان کرد: تخم نشأت گرفته از گِل، مَنی، خون لخته، نرم گوشتی (شبیه آدامس)، تشکیل استخوان، رویش گوشتی و جنین کامل.
عمر فرمود: «راست گفتی، خداوند طول عُمرت دهد».
و این دعای طول عُمر نشان از همرأی بودن با وی میباشد.
امّا کسانی که جواز آن را موکول به اجازهی زن آزاد میدانند معتقدند که زن هم مثل مرد حقّی بر فرزند دارد و به همین خاطر در شریعت اسلامی حقّ حِضانت به زن سزاوارترست. امّا کنیز چون حقّی در سهم همبستری با مرد ندارد پس اجازهاش لازم نیست و اگر حقّی در این رابطه داشت صاحبش به رعایت نوبتش مُکلَّف میشد. امّا در مورد همسر کنیز گفتهاند چون فرزند دچار بردگی میشود شوهر میتواند بدون اجازهی زنش عزل نماید و اجازهی مالک کنیز به این علّت شرط شده چون او هم حقّی در فرزند دارد و در اصل فرزندشان بردهی او خواهد شد. پس مثل زن آزاد، مالِک کنیز هم حقوق خاصی دارد. و چون مَهر کنیز به مالکش میرسد و مَهر زن آزاد به خود زن پس مثل زن آزاد، مالک کنیز هم باید اجازهاش لحاظ شود.
روایت ابوطالب از امام احمد در مورد همسر کنیز چنین است که: موقع ازدواج از صاحبش کسبِ اجازه شود چون معمولاً صاحبان کنیزان خواهان فرزندانشان هستند و زن هم حقّ بچهدار شدن دارد. امّا در مورد کنیز خودش نیازی به کسب اجازه نیست.
در روایات دیگر از امام به نقل از صالح و ابن منصور و حنبل و ابوالحرث و فضل بن زیاد و مروزی چنین است که: عزل از زن آزاد باید با اجازهی او باشد ولی کنیز نیازی به إذنش نیست. (کنیز خودش) در روایتی هم از ابن هانی، ذکر شده: با وجود عزل هم امکان فرزند هست چنان که شخصی گفته است: همهی فرزندان من در حالت عزل متولد شدهاند. و در روایت مَروزی آمده است که عزل از اُمّ وَلَد (کنیزی که از صاحبش فرزند دارد) به اختیار مالک است و اگر کنیز بگوید: اجازهی عزل نداری فرقی نمیکند چون دارای چنین حقّی نیست.
هرچند دربارهی حکم عزل زن آزاد و همسر کنیز اختلاف زیادی وجود دارد و در مورد کنیز هم از إباحه تا تحریم و یا جواز با إذن و منع بدون رضایت وی فتوی داده شده امّا هیچکدام ربطی به کنترل جمعیت ندارد. بلکه آنزمان انگیزههای متفاوت دیگری وجود داشته است. مثلاً ترس از برده شدن فرزند به علّت تولد از همسر کنیز یا آزاد شدن کنیز (اُمّ ولد) به سبب باردار شدن از صاحبش و از دست دادن حقّ مالکیت بر آن و هَدَر رفتن سرمایه که همهی آنها در احادیث و روایات بهطور مفصّل بیان شده است. در مورد همسر آزاد هم به دلایلی چون ترس از بچّهی شیرخواره و یا عدم توان بارداری در زن به علّت بیماری و یا ضعف که گاه موقّتی و گاهی هم همیشگی بوده و بسیاری دلایل دیگر که هیچکدام به کنترل جمعیت مربوط نمیشوند.
واقعیت اینست که سلامتی فطرت و ایمان خالص آن مردمان به خداوند و توکّل به او و علاقهی شدید به فرزند همه عواملی بودند که آنان را از انجام کارهای غیرطبیعی باز میداشت و نسبت به آینده امیدوار میکرد ترس از فقر و تنگدستی آنان را دچار گمان بد و حس بیچارگی نمیکرد و به عبارت سادهتر تمسّک به دین و ایمان به روزی رسان بودن خداوند چنان در وجودشان ریشه دوانده بود که اصلاً در فکر عزل به انگیزهی کنترل جمعیت نبودند و احادیث و روایات هم هیچ جای شکّی در این باره نگذاشتهاند.
[۵] ریختن مَنی در رَحِم.