پس هدف دوم
شیعه کردن سنیهای ایران بود که دقیقاً بدست خود شاه اسماعیل صفوی آغاز شد و اکنون ادامه دارد، هر چند که در فاصله زمام داری صفویها و آخوندها این مسئله بطور رسمی خریداری نداشت و چون جناب عالی هم کار نا مبارک صفوی را توجیه کردهاید فعلاً نمیخواهم در آن مورد بحث کنم دقیقاً میخواهم طرح آخوندها را خدمت شما توضیح دهم.
رژیم آخوندی بخصوص جفایی که با اهل سنت قطع نظر از قوم و منطقه کرده چیزی است که همگان با چشم سر میبینند و حتی افرادی هم که مثل شما بسیار مشغولند و وقت بررسی اوضاع را ندارند اگر در ضمن کار فقط گوششان باز باشد و در آن پنبه نتپانده باشند بازهم میشنوند که در دنیا چه میگذرد، مگر آنکه (کاسهای زیر نیم کاسه باشد)
آقای احمد مفتی زاده را اگر شما از کردستان باشید باید بشناسید و حتماً میشناسید، و این را هم میدانید که بیش از جنابعالی داعی اتحاد! و دوری از تفرقه بوده و شیعه و سنی همه دوستش داشتند و شعار (تحمل مذهبی) را عملاً بکار بسته ولی الآن کجا است و چرا؟ حتماً خواهید گفت: در زندان و این چند سال است؟ حدود نه سال! چرا زندان رفته و چرا رها نمیشود؟ حتماً جواب خواهید داد، از این سوالها نکنید که سم پاشی است و تفرقه بوجود میآید! در قانون اساسی ایران چرا قید شیعه بودن برای ریئس جمهور گذاشتهشده؟ پستهای کلیدی چرا صد در صد در اختیار شیعههای دو آتشه باشد؟ سنی چرا از منطقه خودش که چه بسا یک شیعه بومی هم ندارد به مجلس نمیرسد؟ و اگر برسد اجازه حرف زدن ندارد و اگر داشته باشد حرفش به یک جو خریده نمیشود؟ دانشگاه زاهدان چرا فقط ۳ دانش جوی سنی داشته؟ و دانشکده دریا نوردی چابهار حتی یک دانشجوی چابهاری هم نداشتهباشد؟ علمای اهل سنت که عده زیادی از آنها نه کار سیاسی کردهاند و نه علاقهای به آن دارند چرا در زندانها شکنجه و اعدام و تبعید شوند؟ مساجد اهل سنت چرا خراب شوند؟ حوزههای علمیه و کنترول مساجد چرا بدست دولت باشد؟ دانشجوی سنی چرا نتواند در کنکور دانشگاه قبول شود؟ اجازه نشر حتی یک ماهنامه غیر سیاسی چرا برای سنیها داده نشود؟ کتابهای آزاد و غیر معارض با سیاست و مذهب دولت چرا توقیف شود؟ و صدها چرای دیگر؟ حتماً خواهید گفت: که چرا این سوالات را از من میکنید؟ زیرا جنابعالی دو نظریه متضاد ارائه دادهاید، یکی اینکه فرمودهاید: آب از سر چشمه گل آلود است، یعنی اختلاف شیعه و سنی نشأت گرفته از اسلام ضعیف و بیپایه و بدرد نخور است. و دوم اینکه مسئولیت آقای مدرس و شلتوت و منتظری و خامنهای را بعهده گرفتهاید و ما را به وحدت شیعه و سنی و تقریب بین المذهب دعوت میدهید! دو احتمال وجود دارد، اول اینکه جنابعالی واقعاً سرچشمه را گل آلود میدانید و از برکت سر آخوندها روشن فکر شدهاید و به خرافی بودن اسلام یقین کامل پیدا کردهاید! و بدلیل مخالفت با آخوندها و اسلام ناب آنها! مخالفت با خدا و قرآن را شروع کردهاید، امیدوارم این سوء ظن بنده کاملاً غلط و خلاف واقعیت باشد، و یا اینکه این جمله (آب از سر چشمه گل آلود است) را همینطوری فرمودهاید هدف فقط سر گرمی بوده و معنای اصلی آن مورد نظر جنابعالی نبوده و با کمال صداقت در خدمت جمهوری غیر اسلامی ایفای وظیفه میکنند و کاری را که آنها نمیتوانند انجام دهند شما بنام یک کرد و مخالف رژیم براحتی انجام میدهید، و مقالهتان را هم در کیهان لندن ارگان اپوزیسیون ایرانی چاپ میکنید، البته خدا نکرده این لازم نیست که فرد حتما یا باید از اسلام خارج باشد یا اگر داخل بود جاسوس بالفعل رژیم آخوندها باشد خوب بنده از مقاله شما همین دو جمله را توانستم منعکس کننده عقیده شما تشخیص دهم، و گرنه احتمالات زیاد است و ممکن است شما تا کنون اصلاً در این باره فکر هم نکرده باشید این منم که سوء ظن میکنم! و اصلاً بمن چه! (نتیجهگیری و قضاوت را برای آخر بحث بگذارید اجازه بدهید کمی جلوتر بریم) الآن خدمت شما عرض میکنم که این همه چراها، چرا بوجود آمده؟ و چرا آقای سنگر کرد و عبدالقادر بلوچ مجبور شدند شما را دردسر بدهند؟ حتماً اگر تا اینجا با ما همراه بوده باشید تا حدودی متوجه شدهاید که جریان از چه قرار است، مسئله تنها اختلاف نظر در وقایع تاریخی نیست و خیانتاشرف و محمود افغان یا خیانت مرحوم قاضی محمد و صدر قاضی مطرح نیست، اینها در سر نوشت کنونی ما نمیتواند تأثیر ارثی داشته باشد، یا وجود صدام حسین و ظلم او بر کردها کسی را وادار به غرامت نمیکند و کسی ملامت و شرمنده نیست که چرا صدام حسین سنی به برادران کرد سنی ما ظلم میکند؟ زیرا همچنان که به فرموده شما هر کردی کردو نیست هر سنیزاده و مسلمانزاده هم مسلمان نیست، از نظر ما هیچ فرقی میان صدام حسین و خمینی وجود ندارد جز اینکه منابع سیاسی گاهی از آن صلاح الدین ایوبیساخته و از این امام امت. وإلا اسلام از رنگ هر دویشان بیزار است، پس اصل مسئله این است که رژیم کنونی یک رژیم صد در صد آخوندی با لباس اسلام و حجاب تقیه است که در عین اینکه از هرکس بدش میآید و به خون همگان تشنه است لبخند زهر آگینش با نقاب تقیه میکوشد همه را بزور از خود راضی کند مثل همان دزدی که لباس یار را از تنش در آورده و پوشیده بود و میگفت: بگو مبارک باشد! اینها هم کارهای خودشان را به میل خودشان میکنند و بعد هم از من و شما تبرکاً دعوت میکنند که درهای کشور بروی شما باز است تشریف بیاورید و به جمهوری! اسلامی!! ــ خدمت کنید. همان سیزده سال پیش که رژیم روی کار آمد از مسئله سنیها غافل نماند، از یک طرف پاپ اخمو شعار داد که: هرکس بر ضد شیعه سخن بگوید قبل از آنکه دشمن شیعه باشد دشمن سنی است و هرکس.....) و (نه شیعه نه سنی جمهوری اسلامی) و (هرکس پشت سر سنی نماز بخواند گویا پشت سر پیغمبر نماز خوانده است) و از طرف دیگر بلافاصله در قانونی اساسی تصریح کردند که رئیس جمهور باید شیعه اثنا عشری باشد، و طرحی ریختند که طی مدت ۵۰ سال باید ریشه تسنن از ایران برکنده شود یا همه شیعه شوند یا کشته، خلاصه ایران از وجود سنیها باید پاک شود اینکه چرا؟! معلوم است و ماهنامه جهادسا زندگی سال ۶۲ طی گزارشی از فعالیتهایش در ایرانشهر نوشت: هفت نفرسنی را مسلمان کرده ایم! و هزاران دلیل دیگر که ذکرش در اینجا ممکن نیست. و دیدیم که رسانههای گروهی رژیم چه تبلیغاتی بر علیه اهل سنت براهانداختند و چه نیرنگهایی برایی تضعیف اهل سنت چه از نظر سیاسی و اجتماعی، چه اقتصادی و فرهنگی و چه ملی و مذهبیبکار بردند و آنقدر کوبیدند که اکنون حتی روحانی سنی قادر نیست بدون اجازه آنها نماز بخواند طی ۵/۱ سال گذشته چهار روحانی مبارز را اعدام کردند و یکی را با غدر و خیانت شهید کردند و دهها عالم دیگر اکنون در زندانها و تبعید بسرمی برند (و متاسفانه رسانههای اپوزیسیون در خارج هیچ واکنشی به اینگونه جنایتها نشان ندادند درحالی که دستگیری یکی از امضاء کنندگان نامه ٩۰ نفری چه غوغایی بپا کرد) حالا من از آقای کردستانی میپرسم که: اگر آقای سنگر یا عبدالقادر جسارت کردند و گفتند: (التفاتی به سنیها نشده و نمیشود)اشتباه گفتند؟ و قابل تنبیه آنچنانی هستند؟ و باید این همه خشم جنابعالی بر انگیخته شود؟ آیا بهتر نبود اطلاعات تاریخی تان را جای دیگری املاء میکردید و با عث رنجش بازماندگان شهدای بهار آزادی و اسلام بیشائبه (منهای ظلم و استبداد و دروغ و نیرنگ) نمیشدید؟ مگر نه این است کهاندیشه وایده هرکسی برای خودش محترم است، سیاسی باشد یا مذهبی؟ مگر نه این است که شما فرمودید: در ایران همیشه تحمل مذهبیبوده و هست، یعنی چه؟ یعنی اینکه هرکسی در هراندیشهای که دارد آزاد است هیچکس به دیگری کاری نداشته باشد، ولی آیا این اصل را میپذیرید که انسان کهن دیروز و انسان پیشرفته امروز در طول تاریخ همواره از اندیشهاش دفاع کرده و میکند؟ نمیدانم جنابعالی تابع چهاندیشهای هستید؟ هرچه که باشد حتماً از همان طرز فکر کسانی را میشناسید که قبل از شما زندگی کردهاند، آیا همچنان نشستهاند که دیگران به معتقداتشان توهین کنند و آنها تماشاچی باشند؟ اصلاً چرا دور میرویم خود جنابعالی اطلاعات تاریخی را که در اختیار آقای عبدالقادر و سنگر قرار دادهاید و ما را هم مستفید فرمودهاید، به این دلیل که گویا سخن آن دو برادر به آن چه شما معتقد بودید بر خورده و تنها خلاف معتقدات شما یا اطلاعات جنابعالی اظهار نظر کردهاند، شما فوراً قلم برداشتید و از معتقدات خود دفاع کردید و هرکس دیگر و هراندیشه دیگر و هر مکتب دیگری را میتوانید مثال بیاورید این در فطرت انسان است که همیشه گمان میکند نظر خودش ولو اینکه باطل باشد از نظر دیگران بیشتر ارزش دارد، و به همین دلیل اختلافات سلیقهای و فکری و مکتبیبوجود میآید، و انسان تابع فلاناندیشه با جنابعالی به این دلیل مخالف است که نظریات او را رد میکنید، یا حد اقل قبول ندارید. زمانی توازن بوجود میآید که اصلاً اظهار نظر وجود نداشته باشد و هرکس این را به خود بقبولاند که بطور کلی اظهار نظر نکند، یا اگر کسی دیگر اظهار نظر کرد همچنان ساکت باشد و فوراً از خود واکنش نشان ندهد، و در جامعه هیچکسی قصد تبلیغ و تلقین نظریهای را نداشته باشد که اصلاً این ممکن نیست! به این دلیل که انسان همواره طبع اجتماعی دارد، اجتماع هم از کشش افراد بوجود میآید، افراد چگونه به یک دیگر نزدیک میشوند و اجتماعی را تشکیل میدهند، بوسیله تبلیغات، هر صاحباندیشهای بنفع خودش تبلیغ میکند، شما دو تا بچه کوچک را اگر بحال خودشان رها کنید و از دور تماشا بفرمائید، مشاهده خواهید کرد که حتماً یکی از آنها دیگری را به کار و بازیای که میکند دعوت میدهد و چه بسا بزور دستش را میکشد که گویا به او میفهماند، کار من خوب است تو هم مثل من باش، اگر من این طرف میروم تو هم به دنبالم بیا اگر تنها رفتی من ناراحت میشوم، این جنبه فیزیکی و فطری مسئله است، و این گونه اسلوب آزادی در عرضاندیشهها مذموم نیست، مشکل وقتی پیدا میشود که شخصی یا صاحباندیشهای بخاطر تحمیل نظریهاش همواره دیگران را مورد سرزنش قرار میدهد و رژیمی برای تداوم بخشیدن به کرسی اقتدارش مخالفانش را به بدترین وضعی شکنجه میکند، و به همین دلیل مشاهده میکنید که در قرن کنونی به دلیل حس انتقام جویی سیاسی که انسانهای تشنه اقتدار به عنوان حقی برای خود شون قائل هستند در اکثر کشورهای جهان سوم بخصوص ایران تعداد زندانیان سیاسی از زندانیان جنایی به مراتب بیشتر است، و برخورد مقامات دولتی با اپوزیسیون حتی راست گرا بسیار به حد وحشتناکی میرسد و بدترین انواع شکنجه را بروی آنان آزمایش میکنند و حتی از ریختن خون آنها ابایی ندارند، و همواره از آنها میخواهند که آدم بشو! مگر من حیوانم؟ تا زمانی که دست از این خرافات بر نداری از حیوان هم بدتری...! حالا باید جناب عالی فتوا صادر کنید که در چنین شرایطی آیا دفاع کردن جایز است، واجب است یا اینکه حرام؟ که شما از آن به سم پاشی و تفرقه پراکنی تعبیر کردهایده؟ و بنظر شما حالا آقای سنگر و عبدالقادر باید چه کار کنند؟ محاکمه شوند؟ یا تنبیه ادبی؟!
اگر عدهای آمدند خدمت شما شکایت کردند که آقا وضع ما خیلی خراب است ببنید چه جور زخم خورده ایم و فلجیم، دیگرانی هم بسیارند که به همین وضع فلاکت بار بسر میبرند، ما که کرایه داشتیم فرار کردیم آمدیم خارج، بقیه کرایه آمدن ندارند به فرض اگر بیایند هم پناهندگی نمیرسد، یکی دو نفر هم نیستند یک ملت در بست، و اصلاً کشور را برای کی خالی کنند؟ واکنش جنابعالی باید همین باشد که چند تشر و سیلی دیکتاتور مآبانه هم به آنها بزنید و ردشان کنید که، پدر سوختهها سم پاشی و تفرقهاندازی میکنید؟
واقعاً جای تأسف است که جنابعالی از یک طرف خود را کرد معرفی میکنید و گذشته از آن در ردیف صاحب نظران و مبارزان سیاسی برای ایران جا میزنید که گویا پنجاه سال هم سابقه مبارزه دارید و با شیوههای تفرقهاندازی نیروی چپاشنایی کامل دارید! و ازطرف دیگر مشکل یک سوم ملت را نادیده میگیرید و پامال میکنید و بعوض اینکه به آنها تسلی بدهید تنبیه میکنید!