۱- حاکمیت خدا از طریق حاکمیت مردم بر مردم
ملتی که خواهان آزادی و سیادت باشد و نخواهد زیر بار زور و ظلم برود، صدای دموکراسی را سر میدهد. دموکراسی به معنای پربا داشتن حکومت خدا از طریق حکومت مردم بر مردم است، به تعبیری دموکراسی به معنای مشروعیت حکومت و ادارهی کشور از جانب خدا و مقبولیت آن از طریق حق انتخاب آزادانه و خردورزانهی آحاد مردم است. طبیعی است که این حکومت به خواست تودهی مردم در چارچوب دستورهای خدا برپا میشود و نتیجهی مستقیم رأی آزاد و عادلانهی مردم است.
روش این حکومت میباید طوری باشد که منافع آن به مردم باز گردد، یعنی سود و زیانش برای مردم باشد، پس دولتی که دارای این مختصات و امتیازات باشد، پشتوانهی بقا و رمز پیروزیاش در ذات آن نهفته است، زیرا که انسانها به کسی ارث نمیرسند و سرنوشتشان داراییای نیست که نصیب کسی شود. چرا که انسانها کالا و یا رمهی گوسفند نیستند تا خرید و فروش بشوند، بلکه آنها آزاد آفریده شده اند، پس وقتی که مطالبات جمعی جامعهی امروزی، دولتی است که آنان را رهبری و از مرزهایشان پاسدار کند، باید در تشکیل آن کوشید. اما این دولت باید جام جهان نمای خواستها و انتظارات واقعی مردم باشد تا به آن اعتماد و اطمینان کامل داشته باشند که نظامهای فودالیسم، سرمایهداری و پادشاهی مطلق، مخالف آناند که ملت از آزادی برخوردار باشد و ملت خود او بر خویش حکومت کند. دین نیز این نوع حکومت را رد میکند و علیه آن به مبارزه برمیخیزد. بارها گفته شده است که دین مخالف نظام پادشاهی، فئودالیسم و کاپیتالیسم است. همچنین اسلام نمیخواهد که بر ملت حاکم و پادشاهی مسلط شود تا هرگونه که دلش بخواهد رفتار کند، بلکه میخواهد مردم به اختیار و خواست خویش، با طیب خاطر و میل و رغبت باطنی خود، کسی را به عنوان رئیس دولت برگزینند.
هنگامی که یکی از فراعنهی مصر باستان به حدود انسانی تجاوز میکند و سر به طغیان و سرکشی برمیآورد، تا جایی که نوبت به قتل و تجاوز به ناموس مردم فرا میرسد و با کمال وقاحت و خودخواهی میگوید که: آیا پادشاهی مصر برای من نیست و این نهرها به فرمان و به خاطر من جاری نیست؟! خداوند عزوجل در برابر این پادشاه خودکامه و دیکتاتورِ فاشیست، حضرت موسی÷را روانه میسازد و به او چنین فرمان میدهد:
﴿ٱذۡهَبۡ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ إِنَّهُۥ طَغَىٰ ٢٤﴾[طه: ۲۴].
«برو به سوی فرعون. همانا او دچار گمراهی شده و طغیان و سرکشی روا میدارد».
طغیان فرعون سبب شد که پیامبری برای از بینبردن فساد و مبارزه با این طاغی، متکبر و سرکش فرستاده شود تا مردم بتوانند سرنوشت خود را به دست خویش تعیین کنند. میبینیم که موسی÷میآید و میان موسی و فرعونیان جنگی طولانی درمیگیرد؛ جنگی بین مظلومان و مستکبران، جنگی بین نبوت که هدفش سعادت انسان است و پادشاهی که هدفش به بردگیکشیدن و به خاک مذلت نشاندن انسانها بود، سرانجام این درگیری به دریای اردن کشیده شد و به فرمان خدا فرعون و فرعونیان در دریا غرق شدند. و موسی÷ با ملت خود، وارث زمین باقی ماند. پس بلکه فرمان مشارکت دسته جمعی مردم در امور را میدهد:
﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِۖ﴾[آل عمران: ۱۵٩].
«با آنان در بارهی کارها به شورا و مشورت بپرداز».
در جایی دیگر میفرماید:
﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ﴾[الشوری: ۳۸].
«کارهایشان با مشورت با همدیگر انجام میپذیرد».
پیامبر اکرمصبه دو تن از یارانش، حضرت ابوبکر و حضرت عمربمیفرماید:
«لَوِ اجْتَمَعْتُمَا فِى مَشُورَةٍ مَا خَالَفْتُكُمَا».
«اگر شما راجع به امری رأی بدهید، من با شما مخالفت نمیکنم، حتماً رأی، رأی شماست».
با ذکر این وقایع و مانند اینها روشن میشود که دموکراسی واقعی همان نظام اسلامی است. اسلام همیشه خواهان آن است که مردم خودشان حاکم خویش را تعیین کنند، میبینیم که قرآن پادشاهان و سلاطین مستبدی را که به زور بر مردم مسلط شده بودند، به بدی یاد میکند و گاه آنان را از زبان حضرت خضر÷ متهم به دزدی و غارتگری میکند:
﴿وَكَانَ وَرَآءَهُم مَّلِكٞ يَأۡخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصۡبٗا ٧٩﴾[الکهف: ٧٩].
«و آن سوی دریا پادشاهی بود که هر کشتی سالمی را که مردم داشتند، به زور میگرفت».
گاهی میبینیم که قرآن میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلۡمُلُوكَ إِذَا دَخَلُواْ قَرۡيَةً أَفۡسَدُوهَا وَجَعَلُوٓاْ أَعِزَّةَ أَهۡلِهَآ أَذِلَّةٗۚ وَكَذَٰلِكَ يَفۡعَلُونَ ٣٤﴾[النمل: ۳۴].
«وقتی پادشاهان داخل قریه و شهری شوند، در آنجا به فساد میکشند و مردمان گردانمایهی آن را فرومایه گردانند».
بنابراین، پادشاهی یعنی ظلم، یعنی سلطهطلبی. این تعبیر قرآنی که ﴿إِذَا دَخَلُواْ قَرۡيَةً أَفۡسَدُوهَا﴾اشاره است به این که پادشاهی مطلق، باعث بدبختی، طغیان و سرکشی است. گاه میشنویم که پیامبر، پادشاهان را متهم به رفاهطلبی میکند، میبینیم که خلیفهی دوم، حضرت فاروقس، به خانهی پیامبر اکرمصمیرود و میبیند رهبری با آن همه بزرگی، عظمت و ابهت روی حصیری استراحت میکند، به طوری که آثار حصیر بر تنش نقش بسته است. حضرت عمرسبا مشاهدهی این وضع میگوید:
«ألم نتخذ لك فرشاً ليناً يا رسول الله؟»
«آیا اجازه نمیفرمایید که برای شما فرش و بالش و تشک نرمی درست کنیم».
پیامبر اکرمص در پاسخ میفرماید:
«چه میگویی ای عمر؟ آیا رسالت را پادشاهی، قیصری و کسرایی میپنداری؟ هرگز رسالت و رهبری در آسودگی و راحتطلبی نیست. این پیامبری است نه پادشاهی، من پیامبر هستم. من رهبر مسلمانان هستم، همینطور که میبینی باید باشم نه در ناز و نعمت».
پس دین جلوی رفاهطلبی و تمکنی را که از حد تجاوز کند و باعث دوری از خداوند و فاصلهگرفتن از هدف واقعی باشد، میگیرد. زیرا این رفاهطلبی باعث عقبماندگی انسان از کاروان سعادت و ترقی میشود و موجب میگردد که انسان اغلب در تنپروری و عشرتطلبی بماند و به پیشرفت واقعی نایل نشود. گاه رفاهطلبی از نشانههای جاهلی به شمار میرود که انسان را در خدمت باطل و شیطان میگمارد [۲]. بنابراین، دین با فطرت انسان همگان و همنواست. چیزی را که پیامبر خداصچهارده قرن واندی پیش توصیهی اکید کرده، امروزه ملتهای پیشرفته جهان تأیید میکنند.
میگویند که: حاکم و رهبر میباید کسی باشد که مردم صادقانه به آن رأی مثبت بدهند. اما اگر مردم به کسی رأی ندادند و به نحوی از انحاء شخصی در مقام و مسند رهبری جلوس کرد، رهبر واقعی مردم مظلوم نیست، این مطالبی است که اسلام قرنها پیش آن از تجویز کرده است و عمل خود پیامبر اکرمصبرای ما مثالی زنده است. زیرا حق انتخاب رهبر بعد از خود را به مسلمانان واگذار کرد تا سنتی برای آیندگان وضع کرده باشد و مردم با انتخاب و رضایت خود بر سرنوشتشان حاکم شوند، نه این که کسی را به زور بر مردم مسلط کنند و یا حکومت موروثی باشد. همینطور حضرت عمر فاروقسشخص به خصوصی را به سمت خلافت تعیین نکرد و روش و منش انتصاب را در پیش نگرفت، بلکه با تکشیل شورایی مرکب از شش تن، روش دیگری از نحوهی انتخاب را تجویز کرد و در پاسخ اصحاب پیامبرصکه از او انتظار تعیین رهبری بعد از خود داشتند گفت:
«مالي ولأوزاركم أحملها حياً وميتاً»
«حاضر نیستم که مسؤولیت شما را بعد از مرگ هم به عهده بگیرم».
بعد گفت که: فرزندم عبدالله در امر خلافت هیچ نقشی ندارد، برای خاندان عمر کافی است که یک شخص از آنان در قیامت مورد بازخواست قرار گیرد که آیا ظلم کرده یا عدالت؟ همچنین گفتهی این رهبر بزرگ و فرزانه در گوشهای ما طنین انداز است که به یکی از فرماندهان بزرگ کشورش گفت:
«متى أستعبدتم الناس وقد ولدتهم أمهاتهم أُحراراً».
«از کی مردم را برده پنداشته اید، در حالی که از مادرانشان آزاد به دنیا آمدهاند؟»
باید این نکته را در نظر داشت که دین و مذهب هرنوع تبلیغات انتخاباتی را که بر مردم اثر بد بگذارد و آنان را دچار وسوسه و لغزش و یا در تعیین رهبر اغفال کند، ممنوع قرار دده و اموری از قبیل رشوهدادن، دروغپردازی و خرید آرای مردم را که به مردم ضرر میرساند، جزء گناهان کبیره و از محرمات شمرده است و به مردم آزادی داده تا با شناخت کافی نسبت به کاندیداها و نامزدان رهبری و با درنظرگرفتن صلاحیت هرکدام در به عهدهگرفتن این مسئولیت، آزادانه رأی دهند و یک تن را به رهبری برگزینند. چرا که انتخاب رهبر امر مهمی در زندگی آزاد انسان تلقی میشود، اگر در نتیجهی آرای مردم، فرد غیر متعهد و متخصصی که از عوام فریبی و پشت هم اندازی استفاده کرده، روی کار بیاید هردو پیش خدا مسؤول هستند. مردم به علت عدم تحقیق و رهبر به علت خیانتی که به مردم روا داشته است.
اسلام مقام رهبری و ریاست را از هرنوع تظاهر و بزرگنمایی دور نگه میدارد و به حاکم و رهبر اجازه نمیدهد که با آراستهشدن به لباس خاصی و یا تغییر مکان به محلی خاص از مردم جدا شود تا جامعه، جامعهای طبقاتی نشود، بلکه میباید همرنگ مردم باشد و زندگی ساده و به دور از هر نوع تجملات مادی نداشته باشد، هیچگاه مظلومی را از خود نراند و هیچ هدیهای را به هیچ عنوان از کسی در مقام ریاست نپذیرد.
پیامبر اکرمصبا صراحت تمام میفرماید: «إنها أمانة»مقام ریاست جمهوری، وکالت، عضویت مجلس، استانداری، فرمانداری و یا هر مقام دیگری، مسئولیت و امانت بزرگی است که به افراد واگذار شده و اگر انسان از عهدهی آن برنیاید، او را به سوی بدبختی و بیچارگی میکشاند و فرمود: روز قیامت افرادی را میبینید که دوست دارند بین زمین و آسمان با موهایشان آویزان شوند، اما از قبول پست و مسؤولیت در دنیا خودداری میکنند.
این آرزو و خواست آنان بدین علت است که در آنجا برای ایشان جایگاه مسؤولیت خطیر ریاست و پست آشکار میشود، بلکه افزون بر این، پیامبر اکرمصکسانی را که برای احراز پست و مقام حریص هستند، از سپردن مسئولیت منع میکند، شخصی خدمت پیامبر اکرمصآمد و گفت: یا رسول الله، به من فلان کار و فلان مسؤولیت را تفویض کن. حضرت فرمود: ما در این کار و مقام کسانی را که خودشان خواهان آن باشند، نخواهیم گماشت. پس اسلام هیچگاه اجازه نمیدهد که مقام و پست وسیلهای برای استثمار و استعمار مردم باشد، بلکه هدف باید خدمتگزاری باشد و اگر مسئول امری با صداقت به خدمت نپردازد، صلاحیت باقیماندن در آن پست را ندارد، خداوند از شما آحاد امت اسلام میخواهد که زندگی ساده و بیآلایش داشته باشید و در سایهی دولتهایی قرار گیرید که تابع شما و مورد تأیید شما باشند، نه این که با زور بر شما حکومت کنند. بنابراین، کسی که حرمت خدا و رسول خدا و احترام شما را نگه نمیدارد، شما هم نباید حرمت او را نگه دارید و ندای حقطلبی خود را بلند کنید.
﴿۞لَّا يُحِبُّ ٱللَّهُ ٱلۡجَهۡرَ بِٱلسُّوٓءِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ إِلَّا مَن ظُلِمَۚ﴾[النساء: ۱۴۸].
«خداوند سخن بدی را که بلند گفته شود دوست نمیدارد، مگر این که سخن مظلومی باشد».
[۲] به گفتهی مولوی:
زانکه هستی سخت مستی آورد
هوش را از سر حیاء از دل برد