۲- حق انتقاد و فرهنگسازی نقد در جامعه
بدون تردید هیچ تفاوتی بین حق مردم در اعتراض و مخالفت موجه از مسئولان، با حقی که در نفس کشیدن دارند، نیست. یعنی همچنان که انسان در جامعه حق نفس کشیدن دارد، باید به او حق انتقاد سازنده، اعتراض و مخالفت موجه در چهارچوب قرآن و سنت و قانون اساسی داده شود، زیرا این دو حق، برای ادامهی حیات و حفظ جامعه از ظهور انحصار طلبی و آشوبهای دینی و اجتماعی، ضروری هستند. همچنان که اگر حق حیات طبیعی را از کسی سلب کنند، ادامهی زندگی برای او ممکن نخواهد بود، همین گونه اگر حق اعتراض و انتقاد را هم از کسی بگیرند، زندگی برای او معنا و مفهومی عقلانی و معنوی نخواهد داشت. خداوند در هر انسانی قویی تمییز و درک و شعوری نهاده و عقلبی به او ارزانی داشته است که بتواند به علت تفاوت صلاحیت و درک هر فرد، عقلها و قوای ادراکی نیز متفاوتاند.
اگر خداوند میخواست مردم را یک امت و دارای یک عقل و فهم میآفرید، اما آنان را برای ساختن یک زندگی باارزش آزاد گذاشته است تا خودشان راه درست را تشخیص دهند و با اتکا به قدرتِ عقل، اراده و زحمت و کوشش، راه تکامل و ترقی را بپیمانید و به اخلاق عالی، فاضل و ارزشمند و مقام واقعی انسانی دست پیدا کنند.
انسانیت واقعی و اخلاقی انسانی، در این خلاصه میشود که پیرو حق و خواهان حقیقت باشیم و کسانی که وجود و شخصیت خودشان را بیشتر از حق و حقیقت دوست میدارند و مخالفِ ابراز عقیده و رأی ملتاند و فقط خودشان را صاحب عقل و رأی میدانند و حاضر به قبول و گوشکردن به رأی و نظر مردم نیستند، این دسته از مردم، کسانیاند که اسلام به مخالفت و مبارزه با آنان برمیخیزد، افرادی با این خصوصیات مانع پیشرفت و توسعهی جامعه خواهند شد و انبیای الهی با چنین افراد خودکامه و مستبدی در طول تاریخ به مبارزه برخاستهاند و آشکارا مردم را در جبههی مخالف آنان به مبارزه دعوت کردهاند. یکی از مهمترین وظایف آنان رهبری مردم علیه جهل، ظلم و انحطاط بود، تا آگاهی یابند و به سوی روشنایی و کمال به حرکت درآیند. حتی اگر ظلم، انحطاط و جهل از سوی خود جامعه باشد، پیامبر وظیفه دارد که مردم آن جامعه را از انحطاط نجات بخشد و علیه مترفین و جاهلان، رهبری و سازماندهی کند، چنان که حضرت ابراهیم÷ نخستین بتشکن تاریخ رسالت که رهبری قوماش را به عهده گرفته بود، در فرازی میفرماید:
﴿مَا هَٰذِهِ ٱلتَّمَاثِيلُ ٱلَّتِيٓ أَنتُمۡ لَهَا عَٰكِفُونَ ٥٢﴾[الأنبیاء: ۵۲].
«این تندیسها چیست که شما برایش معتکفید».
ملت که در جاهلت مرکب غوطهور بود و از فهم و شعور عاری شده بود پاسخ داد:
﴿وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا لَهَا عَٰبِدِينَ ٥٣﴾[الأنبیاء: ۵۳].
«ما پدران خود را دیدهایم که بر اینها فرو افتاده بودند و آنها را عبادت میکردند».
حضرت ابراهیم÷ فرمود:
﴿لَقَدۡ كُنتُمۡ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُمۡ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ ٥٤﴾[الأنبیاء: ۵۴].
«شما و پدرانتان در گمراهی آشکاری هستید».
در نتیجهی این رهنمود و مبارزه با جهل، قوم، علیه ابراهیم÷ شورش میکند و ابراهیم÷ این جنگ را آشکارا اعلام میکند و میگوید: من بتهای شما را خواهم شکست. عملاً نیز این کار را انجام میدهد که منجر به انداختن او در آتش میشود، اما هیچگونه هراسی به خود راه نمیدهد و آه و فغانی به سر نمیدهد، بلکه آنان را با این سخنان عتاب آلود خطاب میکند:
﴿أُفّٖ لَّكُمۡ وَلِمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ ٦٧﴾[الأنبیاء: ۶٧].
«وای بر شما و وای بر آن معبودان باطلتان، آیا شما عقل و شعور ندارید که اینها را پرستش میکنید».
آیا این معارضهی حضرت ابراهیم÷ با پادشاه وقت، با سلاطین سرکش و با مردم ناآگاه و جاهل برای زندهکردن شعایر خدا و آگاهی انسانها نبود؟! مسلماً چنین بود، با این وصف، مخالفت و انتقاد، حق انسان است و باید اصل نقد و انتقاد به فرهنگ عمومی تبدیل شود و برای رسیدن به این هدف فرهنگسازی شود، باید کاری شود که همه افراد جامعه به راحتی و با شهامت تمام از مسئولان و عملکرد آنان نقد کنند و بر برنامههای آنان نظارت همگانی و ملی داشته باشند و مسئولان در چارچوب قانون اساسی به چالش بکشند و اگر انحراف و کژی در آنان پدید آمده، در برابر آنان بایستند.
حضرت نوح÷ پدر (ثانی) انسانها گروهی از قوماش را که سرکش بودند، اینگونه مورد خطاب قرار میدهد:
﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُونِ ١٠٨﴾[الشعراء: ۱۰۸].
«از خدا بترسید و از دستورهای من پیروی کنید».
اما قوم چه پاسخ میدهد؟ قوم میگوید: تو مثل ما بشر هستی و جمعی که از شما پیروی میکنند، وابسته به طبقهی پایین جامعه اند، افرادی زحمتکش، کارگر و بیچاره اند، یعنی تودهی ناآگاه مردم هستند، پس ما از شما پیروی نمیکنیم.
حضرت نوح در پاسخ میفرماید: وقتی شما ما را و تودهی مردم را ناآگاه میخوانید و به مسخره میگیرید، ما هم به شما اعتنا نمیکنیم، دیدیم که خداوند آن قوم را چگونه درهم شکست و غرق کرد و حضرت نوح÷ و پیروان راستیناش را به سلامت به ساحل رساند.
همچنین صحبت حضرت شعیب÷ با قوم خودش دال بر این است که میباید علیه ظلم، ستم و جهل قیام کرد و در فکر اصلاح جامعه و رهبران آن بود.
خداوند میفرماید:
﴿فَأَوۡفُواْ ٱلۡكَيۡلَ وَٱلۡمِيزَانَ وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡيَآءَهُمۡ﴾[الأعراف: ۸۵].
«وزن وکیل به تمام و کمال بدهید و حق مردم را ضایع نکنید و در زمین فساد رواج ندهید».
حضرت شعیب وقتی این آیات الهی را بر آنان تلاوت میکند و از آنان میخواهد که طبق موازین الهی عمل کنند و از مفاسد اقتصادی دست بکشند، قوم در پاسخ میگوید: تو را سحر کرده اند، چرا که مانند ما انسانی هستی و در دعوای رسالت و پیامبری دروغ میگویی. حضرت شعیب÷ در پاسخ میفرماید: شما هرچه میخواهید بکنید، من اطمینان دارم خداوند عزوجل جزای اعمال ننگین شما را خواهد داد. چنانکه خداوند آنان را گرفتار عذاب کرد و از بین برد. میبینیم تمام انبیای الهی که برای نجات بشر آمده بودند با مترفین و مستکبرین و با اشراف و نیروهایی که قصد استثمار ملتها را داشتند، در حال مبارزه بودند و بنا به وعدهی الهی، پیروزی از آن مستضعفان بود. لذا مقاومت و ایستادگی در برابر استبداد، حق کشی و زورگویی، از سنت پیامبران است و این مقاومت و ایستادگی در راه حق و برای گرفتن حق و جهت دهی انسان به سوی تکامل جامعه (جامعهی بیطبقه و توحیدی) لازم و واجب است. زمانی که حضرت محمدصبه پیامبری مبعوث شد، برای احقاق حق مظلومان، مبارزه عمیق و همه جانبهای را علیه مستکبران و جهانخواران آغاز کرد. مبارزهای که جوهرهی آن احقاق حق برای رسیدن انسان به سعادت و نیکبختی بود.
قرآن با زبان پیامبر اکرمصچنین میگوید:
﴿وَمَا لَكُمۡ لَا تُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱلۡمُسۡتَضۡعَفِينَ مِنَ ٱلرِّجَالِ وَٱلنِّسَآءِ وَٱلۡوِلۡدَٰنِ ٱلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا مِنۡ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡيَةِ ٱلظَّالِمِ أَهۡلُهَا وَٱجۡعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيّٗا وَٱجۡعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيرًا ٧٥﴾[النساء: ٧۵].
«(ای مسلمانان!) چرا در راه خدا و رهایی مستضعفان، از مردان و زنان و کودکانی که میگویند: پروردگارا! ما را از این شهری که ساکنانش ظالم هستند بیرون بگردان و برای ما از نزد خودت قدرت و یاوری قرار داده، نمیجنگید؟».
این آیه که گویا مارش نظامی است، هنوزهم توجه مسلمانان را به سوی خود جلب میکند، باید به درستی دقت کرد که مبارزه برای احیای حق، تخریب نیست، بلکه عملی است برای اصلاح جامعه، برای پیروزی و موفقیت در زندگی.
پیامبر مکرم اسلامصمیفرماید:
«أُنْصُرْ أَخَاكَ ظَالِمًا أَوْ مَظْلُوماً».
«برادرت را چه در حال ظلم و چه در حال مظلومیت، یاری ده»
این چنین به مقاومت و ایستادگی در برابر طغیان دستور میدهد، یعنی نگذاریم ظالم، ظلم کند که در غیر این صورت پیش خدا بازخواست خواهیم شد. همچنین آوردن مظلوم در ردیف ظالم نشاندهندهی آن است که تحمل ظلم هم ظلم محسوب میشود و باید مظلوم را کمک کرد، چرا که او هم روز قیامت مثل ظالم مسئول است و در روز قیامت، خدا از او خواهد پرسید: چرا بر ظلم صبر کردی، چنانکه قرآن محاکمهی ظالم و مظلومی را که در دادگاه عدل الهی حاضر میشوند، چنین بیان میکند:
﴿رَبَّنَآ إِنَّآ أَطَعۡنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَآءَنَا فَأَضَلُّونَا ٱلسَّبِيلَا۠ ٦٧ رَبَّنَآ ءَاتِهِمۡ ضِعۡفَيۡنِ مِنَ ٱلۡعَذَابِ وَٱلۡعَنۡهُمۡ لَعۡنٗا كَبِيرٗا ٦٨﴾[الأحزاب: ۶٧ - ۶۸].
«[مظلومان میگویند:] که خدایا، ما پیرو سرداران و بزرگان خود بودیم، اینها ما را گمراه کردند [و ما را وادار به انحراف کردند، اینها ما را مجبور میکردند که سرمان را پایین بگیریم]. خدایا! اینها را دوبرابر ما عذاب بده آنان را سخت نفرین کن».
خداوند عزوجل میفرماید:
﴿لِكُلّٖ ضِعۡفٞ وَلَٰكِن لَّا تَعۡلَمُونَ ٣٨﴾[الأعراف: ۳۸].
«برای همهی تان [عذابی] دوچندان هست، [هم برای آنانی که ظالم بودند و ظلم کردند و هم برای مظولمانی که ظلم را پذیرفتند و تحمل کردند و در برابر آن نایستادند] ولى نمىدانید».
با این تفصیل، انسان نه باید ظلم را بپذیرد و نه در برابر آن سکوت کند، روش و سلوک پیامبر خدا عزوجل در قبول ایراد و انتقاد شگفت و آموزنده بود و برای پیروانش باید درسآموز باشد. پیامبر اکرمصروزی مال خدای عزوجل را تقسیم میکرد، اعرابیای سهم خودش را میگیرد و با این خیال که سهمیهاش کم است، مجدداً دست را دراز میکند و با پرخاش و عصبانیت میگوید که: حقم را بده، این مال نه مال توست و نه مال پدرت. حضرت عمرسکه شاهد ماجرا بود، از این جسارت ناراحت میشود و دست به شمشیر میبرد و میگوید که: ای رسول خدا، اجازه بفرمایید گردن این منافق را بزنم. پیامبر اکرمصلبخندی میزند و میفرماید: نه ای عمر، برای صاحب حق، همیشه اعتراض و انتقاد محفوظ است.
در کشوری که ما زندگی میکنیم، خواهان حقوق خویش هستیم و میباید در برابر ناملایمات و نارساییهای احتمالی با انتقاد و اعتراض، به اصلاح نابسامانیها و در نتیجه خدمت به اسلام و مردم و میهن خود بپردازیم و در صورتی که انتقاد و طرح صادقانهی گرفتاریها را مثمر ثمر و کارگر نیافتیم، باید قیام و مقاومت کنیم، تا آن که حق را به صاحبش بازگردانیم و نظام عدل و قسط را در جامعه اجراء کنیم.
پیامبر مکرم اسلام میفرماید:
«وقتی امت من از این که ظالم را ظالم بخواند عاجز باشد، پس منتظر از دسترفتن ایمان خویش باشد».
برادران مسلمان، با توکل بر خدا علیه ظلم و ستم و استبداد و استثمار بپا خیزید و با طاغوت و طاغوتیان، از هر طبقه و گروهی که باشند مبارزه کنید و ریشهی ظالمان و ستمگران و مفسدان (انحصار طلبان) را از بیخ و بن برکنید، زیرا خدا یار و یاور مستضعفان است.