کشف انگیزه های غرور و فریب در انسان

صنف اول: از فریب خوردگان، علما [۱]هستند و آنان چند فرقه‌اند:

صنف اول: از فریب خوردگان، علما [۱]هستند و آنان چند فرقه‌اند:

۱- فرقه‌ای از آنان چون بر علوم شرعی و عقلی دست یافتند، در آن تعمق کردند و بدان مشغول شدند و از توجه به وظایف جوارح و حفظ آن از معاصی اهمال ورزیدند و خود را ملزم به طاعات نکردند بلکه به دانش خود مغرور گشتند و پنداشتند که در پیشگاه خدا مکانت و مقامی دارند، و در دانش به مقامی رسیده‌‌اند که خداوند امثال آنان را عذاب نمی‌کند و بلکه شفاعت‌شان را درباره مردم می‌پذیرد، و از گناهان‌شان در می‌گذرد؛ این فرقه مغرورند و در واقع فریب خورده‌اند؛ زیرا اگر با چشم بصیرت می‌نگریستند. حتماً می‌دانستند که علم برای شناخت حلال و حرام و شناخت اخلاق نکوهیده و پسندیده در نفس است.

داستان این فرقه از علما مثل داستان شخصی است که تقوا ندارد و مردم را به تقوا نیز فرا می‌خواند و یا طبیبی که مردم را مداوا می‌کند، ولی خود مریض است! بدیهی است این طبیب قادر است خود را مداوا کند، ولی نمی‌کند؛ پس آیا با دارو و دارو گفتن و یا با بیان وصف دارو، بیماری معالجه می‌شود؟! هیهات که چنین باشد! آری! دارو ثمربخش نیست، مگر پس از آن‌که شخص مریض پرهیز کند!

این گروه از فرموده خداوند متعال غافل مانده‌اند که می‌فرماید:

﴿قَدۡ أَفۡلَحَ مَن زَكَّىٰهَا ٩ وَقَدۡ خَابَ مَن دَسَّىٰهَا ١٠[الشمس: ٩ - ۱۰].

«همانا رستگار گردید کسی که نفس را پاک ساخت، و همانا زیان دید آن که نفس را آلوده ساخت».

خداوند نفرموده است: رستگار گردید آن که تزکیه را دانست و علم آن را به نگارش درآورد و آن را به مردم آموخت!

و این گروه از فرموده رسول خدا ج، نیز غافل مانده‌اند:

«کسی که علمش افزون گردد، و هدایتش افزون نگردد، در پیشگاه خدا جز افزایش فاصله و دوری چیز دیگری نصیبش نمی‌گردد.»

«همانا سخت‌ترین عذاب در میان مردم در روز قیامت و یا: به عالمی می‌رسد، که عملش در پیشگاه خدا به او نفعی نرسانیده است.» و احادیث در این‌باره بسیار است.

این جماعت مغرورند و به خدا پناه می‌جوئیم از احوال آنان!

جز این نیست که بر این گروه حب دنیا و حب نفس و طلب آسایش زودگذر غلبه کرده و گمان کرده‌اند که در آخرت بدون عمل، علم‌شان آنان را نجات می‌دهد.

۲- فرقه‌ای دیگر از علما بر علم و عمل ظاهری دست یافتند و معاصی ظاهری را ترک کردند، ولی از دل‌های خود غافل ماندند، و صفات نکوهیده را -که در پیشگاه خدا زشت و نادرست است- از دل‌ها محو نکردند؛ مثل ریا، حسد، طلب ریاست و برتری‌جوئی و اراده بد نسبت به هم‌گنان و شرکا و طلب شهرت در بلاد و در بین بندگان خدا. و این نیز فریب و غرور است و سبب آن غفلت از فرمایشات رسول خدا ج، می‌باشد:

«حسد خوبی‌ها را می‌خورد، چنانکه آتش هیزم را می‌خورد.»

«حب مال و شرف، نفاق را در دل می‌رویاند، چنانکه آب سبزه را می‌رویاند.»

و دیگر احادیثی که در این باب وارد شده است ...

و هم این گروه از فرموده خداوند متعال غافل ماندند:

﴿إِلَّا مَنۡ أَتَى ٱللَّهَ بِقَلۡبٖ سَلِيمٖ ٨٩[الشعراء: ۸٩].

«مگر آن‌که در پیشگاه خدا بیاید با قلبی سلیم».

بنابراین این قوم از دل‌های خود غافل شدند و به ظواهر خود پرداختند، و بدیهی است کسی که قلبش آیینه صاف نباشدف عباداتش صحیح نمی‌شود؛ او همانند بیماری است که به خارش پوست مبتلا شده و دکتر، مالش بدن و مصرف دارو را تجویز کرده ولی مریض به مالش بدن اکتفا و مصرف دارو را ترک می‌کند در ظاهر، بیماری را پوشانیده، ولی در باطن هنوز بیمار است و در واقع آنچه ظاهر او را بدین‌سان ساخته، ریشه در باطن او دارد. و همواره بیماری‌اش فزونی می‌یابد؛ زیرا که اساس آن در باطن او جای دارد. و به راستی اگر بیماری از باطن او ریشه‌کن می‌گردید، ظاهرش از آثار آن راحت می‌شد. و چنین است پلیدی‌ها که چون در نهان خانه دل وجود داشته باشد، اثر آن بر جوارح و اعضا پدیدار می‌گردد!

۳- گروهی دیگر از علما بر خصوصیات نفس دست یافتند و دانستند که از جهت شرعی مذموم است، ولی به سبب خودپسندی گمان بردند که آنان از اخلاق نادرست فاصله دارند و پنداشتند مقامی برتر از آن در پیشگاه خدا دارند که ایشان را بدین‌گونه اخلاق پست مبتلا گرداند و فقط عوام بدین‌گونه بیماری‌ها مبتلا می‌شوند و این پستی، شامل کسانی که به این درجه از علم رسیده‌اند، نخواهد شد! زیرا که این جماعت در پیشگاه خدا به مقامی نایل شده‌اند که سزاوار نیست بدین‌گونه اخلاق پست، مبتلا گرداند و فقط عوام بدین‌گونه بیماری‌ها مبتلا می‌شوند و این پستی، شامل کسانی که به این درجه از علم رسیده‌اند، نخواهد شد! زیرا که این جماعت در پیشگاه خدا به مقامی نایل شده‌اند. که سزاوار نیست بدین‌گونه اخلاق زشت، مبتلا گردند و بدین‌سان تصورات نادرست بر آنان غلبه کرده و کبر، ریاست‌طلبی و برتری‌جوئی و طلب شرف و عزت بر آنان چیره گشته است ...

عامل فریب و غرور این قوم این است که گمان دارند این کبر نیست و بلکه این عزت دین است و اظهار شرف علم و نصرت دین خدا است.

اینان از خوشحالی ابلیس در این ‌باره غافل ماندند و فراموش کردند که رسول خدا ج، را به عنوان اسوه خویش قرار دهند و بررسی کنند که چگونه پیامبر خدا ج - به کوری چشم کافرین- متواضعانه و ساده زندگی می‌کرده‌اند.

هم‌چنین این گروه از تواضع صحابهشو فروتنی و فقر و ساده‌ زیستن غفلت ورزیده‌اند؛ به طوری‌که با یاد داریم چون حضرت عمرس، به سبب ژنده‌پوشی در موقع تشریف فرمایی به شام مورد سرزنش بعضی از مردم قرار گرفت، در پاسخ فرمودند: «ما قومی هستیم که خداوند با اسلام ما را عزیز فرموده است، و عزت را در غیر اسلام جست‌ و جو نمی‌کنیم»! ولی این جماعت، عزت دین را در جامه‌های گران‌بها می‌جویند، و هر کدام از آنان گمان می‌کند که در پی عزت و شرف علم و دین است. اگر چه در این راستا زبانش بی‌پروا بر ضد هم‌کیشانش به کار می‌رود. یا اگر کسی گفته‌اش را رد کند، خود را آزاد می‌بیند که هر چه بر زبانش بیاید بگوید، و در عین حال به خاطرش خطور نمی‌کند که این خود حسد است که نسبت به هم‌‌کیشانش خود و دیگران که برخلاف نظریه او سخن گفته‌اند، روا داشته است و می‌گوید: این خشم برای حق است و این دشمنی برای رد باطل است! این چنین شخصی از فریب‌خوردگان است، زیرا اگر در حضور او شخصی به یکی دیگر از علما و هم‌ردیفان او طعنه وارد کند نه تنها خشمگین نمی‌شود، چه بسا که خوشحال نیز می‌شود؛ اگرچه به ظاهر ممکن است خود را در نظر مردم خشمگین نشان دهد، ولی قلبش با آن شخص توهین‌کننده هم‌نوا است.

بعضی اوقات درصدد نشر و گسترش علم بر می‌آید و می‌گوید: «درصددم که مردم را از دانش بهره‌مند سازم» در حالی که در این گفتارش ریاکار است؛ زیرا که اگر درصدد اصلاح خلق می‌بود، می‌باید اصلاح مردم را توسط دیگران نیز دوست می‌داشت ـ با دست کسانی که مثل او، بالاتر از او و یا پائین‌تر از او هستند.

چه بسا که بر سلاطین وارد می‌شود و با آنان طرح دوستی بریزد و زبان‌ به مدح‌شان بگشاید و چون از او بپرسند که علت این مراوده با سلطان چیست گوید: جز این نیست که غرض من نفع مسلمانان و دفع ضرر از آنان است! این چنین مرد مغرور و فریب‌خورده است، چرا که در مدعایش صادق بود، اگر شخص دیگری غیر از او نیز چنین می‌کرد می‌باید خوشحال و مسرور می‌گشت و این در حالی است که اگر شخصی هم‌چون خود را در نزد سلطان ببیند، که درباره کسی به شفاعت برخاسته خشمگین می‌گردد.

چه بسا که این شخص اموال مردم به دستش برسد و چون به فکرش خطور کند که این مال حرام است، شیطان به او می‌گوید: «این مال بدون مالک است و برای مصالح مسلمین در نظر گرفته شده و تو امام و عالم مسلمانان هستی و قوام دین با تو است.»! این سه تلبیس است که بر او رخ می‌نمایاند: اول: این مال مالکی ندارد؛ دوم: این مال برای مصالح مسلمین است و سوم: او امام مسلمانان است. و آیا کسی می‌تواند امام باشد، مگر آن‌که همانند انبیا و صحابهشو علما فاضل این امت، از دنیا روی برتابد؟! مثال این شخص چنان است که عیسی÷فرمومده است: «عالم بدکردار، همانند صخره‌ای است که در دهانۀ گذرگاه آب قرار گیرد، این صخره نه خود از آب استفاده می‌کند و نه می‌گذارد که آب به محصول برسد.» اصناف فریب اهل علم فراوان است و عوامل فساد این گروه به مراتب بیش از عوامل اصلاح آنان می‌باشد.

۴- فرقه‌ای دیگر، علمائی هستند که بر علوم دست یافتند و اعضا و جوارح را پاک ساختند و با طاعات آن را زینت بخشیدند و از معاصی ظاهری دوری گزیدند و به اخلاق خود توجه کردند و به صفای قلب و پاکی آن از حسد و کبر و کینه و برتری‌جوئی، همت گماشتند و برای رهائی از این عوامل فساد تلاش کردند و بنیان آن را از قلوب برکندند و از فسادهای ظاهری خود را آزاد ساختند، ولی در زوایای قلوب‌شان کیدهای شیطانی مخفی مانده و با آن فریفته شدند، به طوری‌که در نهان‌خانه جان‌هایشان، برخی از نیرنگ‌های شیطانی باقی‌مانده که از آن‌ها غافل مانده و به آن نپرداختند.

مثال آنان مانند زراعتی است که دهقان می‌خواهد آن را از علف‌های هرز پاک گرداند، لذا به بررسی آن می‌پردازد و علف‌های هرز را نابود می‌کند ولی به بذرهای علف‌های هرز که در زمین پنهان است وقعی نمی‌نهد و گمان می‌کند که تمام مزرعه از لوث علف‌های هرز پاک شده است و چون از مزرعه غافل می‌شود، بذر علف‌های هرز دوباره جوانه می‌زند و از زمین سر بر ‌می‌آورد و زراعت را به فساد و تباهی می‌کشاند!

این گروه اگر وادار شوند، تغییر می‌کنند و چه بسا که از روی خودپسندی و کبر از جوشش و معاشرت با خلق خودداری می‌کند و ممکن است که به خلق به دیده تحقیر هم بنگرند و چه بسا که در آراسته کردن ظاهر خود می‌کوشند، تا در نظر مردم بی‌اعتبار نباشند.

۵- دسته دیگر علمائی‌اند که علوم مهم را به کنار گذاشته‌اند و به علم فتاوای در حکومات و خصومات اکتفا کرده‌اند و تمام کوشش خود را در آگاهی از تفاصیل معاملات مادی روزمره در بین خلق و مصالح معاش مبذول داشته‌اند و به اسم فقیه، خود را از دیگران متمایز ساخته و علم خود را «علم فقه» و «علم مذهب» نام نهاده‌اند و چه بسا که با این حال علم به اعمال ظاهری و باطنی را ضایع سازند و به کردار اعضا و جوارح توجه نکنند و زبان را از غیبت و شکم را از خوردن حرام، باز ندارند و از رفتن به خدمت پادشاهان برحذر نباشند و به علاوه به سایر جوارح اهمیت نداده و دل‌های خود را از کبر و ریا و حسد و سایر مهلکات حراست نکنند.

این فرقه از دو جهت فریب خورده‌اند: یکی از حیث عمل، که راه علاج آن را در کتاب احیاء علوم‌الدین [۲]بیان کردیم و مثالشان همچون بیماری است که از پزشکان خواص دارو را تعلیم بگیرد ولی آن را درک نکند و از عمل بدان طفره رود؛ پس این گروه مشرف بر هلاکت هستند؛ از این جهت که تزکیه خود را فرو گذاشته‌اند، و به کتاب حیض، دیات، لعان، ظهار و ... مشغول گشته و عمر خود را در این راه تلف ساخته‌اند.

عامل فریب این قوم، تعظیم خلق و اکرام‌شان نسبت به آنان می‌باشد، که هر کدام از آنان با عنوان قاضی و مفتی، در عرصه اجتماع عرض اندام می‌کند و هر کدام نسبت به آن رفیق دیگرش طعن وارد می‌سازد و چون با هم جمع گردند، زمینه طعن از میان می‌رود.

جنبه دوم فریب این فرقه از حیث علم است؛ بدین‌سان که این گروه می‌پندارند که دانشی جز دانش آنان وجود ندارد و تنها علمی که انسان را به سعادت و نجات می‌رساند همین علم آنان است. در حالی که عامل نجات انسان، شناخت خدا و پیروی از احکام او و فرستاده او ج می‌باشد.

[۱] منظور مولف در اینجا علمای سوء هستند. [۲] در مورد کتاب مولف «احیاء علوم الدین» علمای کرام آراء و نظریات مختلفی دارند, اما گفتار منصفانه آنست که در این کتاب با وجود داشتن مباحث مفید و سودمند مطالب نادرست و احادیث ضعیف و موضوع و برداشت‌های غلط بنا بر قصه‌های صوفیان و نظریات فلسفی وجود دارد, لذا خواننده باید با هوشیاری کامل این گونه مطالب را در نظر داشته باشد و هر گفتاری را بدون تحقیق و صحت آن تایید ننماید. (مُصحح)