صنف چهارم: از مغرورترین، صوفی مآبان هستند
چقدر غرور و فریبکاری در این گروه فراوان است!
۱- از جمله مغروران این صنف، صوفیان اهل این زماناند، مگر کسی که خدا او را حفظ کرده باشد. آنان به لباس، نطق و هیئت مخصوص فریفته شدند، تا حدی که خود را مشابه صوفیان صادق درآوردند و لباس آنان را به تن کرده و هیئت آنان را برای خود طراحی کردند والفاظ آداب و مراسم و اصطلاحات و احوال ظاهری آنان رد سماع، رقص، طهارت و نماز را برای خود برگزیدند و در جلوس بر سجاده خود را به شکل آنان ساختند؛ یعنی سرهایشان را پائین انداخته و در جیب فرو بردند و خود را به گونه متفکری ساختند، که نفسها را حساب شده میکشند و آواز از در سخن گفتن پائین میآورد و فریاد زدنش به گونه خاصی است و...
این قوم چون این روش صوفیمآبانه را آموختند، پنداشتند که این کارها باعث نجاتشان میگردد؛ لذا هرگز خود را سرزنش نکردند و با تلاش و ریاضت و مراقبت قلب و تطهیر باطن و ظاهر از گناهان آشکار و پنهان، خود را به رنج نینداختند. آری! همه این تزویرها در منازل تصوف انجام میشود.
وانگهی این صوفیمآبان بر محرمات و شبهات و اموال سلاطین یورش میبرند و سر لقمهای نان و مبلغ ناچیزی پول و یا غله با هم به رقابت میپردازند و بر سر هیچ و پوچ به هم حسد میورزند و برخی از آنان آبرو و پرده دیگری را به خاطر اغراض مادی میدرند؛ پس این گروه غرور و فریبشان ظاهر و هویدا است.
مثال آنان همانند پیرزنی است که بشنود اسامی رزمندگان و قهرمانان و جنگجویان در یونان ثبت میگردد و آن زال هم خود را به لباس و شکل آنان در میآورد و چون خبر به پادشاه میرسد که چنین قهرمانی پیدا شده، او را میبیند او پیرزنی سیه چرده و زشت است و با عتاب به او میگوید از این که شاه را به تمسخر گرفتهای شرم نمیکنی؟! او را زیر پای فیل بیندازید! و چنین میکنند و فیل هم او را پایمال میسازد و کار او به نابودی او منتهی میگردد.
۲- گروهی دیگر از صوفیمآبان، بیش از گروه قبلی در فریفتگی و غرور گرفتار آمدهاند؛ زیرا برایشان اقتدا به روش صوفیان صادق در پوشیدن جامههای ضخیم و زبر و رضایت به حداقل غذا و نکاح و مسکن، کار دشواری است و نمیتوانند خود را به شکل آنان درآورند؛ پس تصمیم گرفتند، که تظاهر به تصوف کنند و متظاهر به تصوف چارهای ندارد جز اینکه خود را به لباس صوفی واقعی درآورد؛ از این رو از پارچههای پشمی و ابریشمی صرفنظر کرده و در پی به دستآوردن پارچههای گرانبها و رنگارنگ از قبیل چادرها و حولهها و سجادهها برآمدند، که بهای آنها از قیمت پارچههای پشمی و ابریشمی هم بیشتر است. این قوم از معصیتهای ظاهری نیز اجتناب نمیکنند، چه برسد به اجتناب از معصیتهای باطنی!
هدف آنان آسودگی و عیاشی و خوردن اموال سلاطین و امثال آنان است و با این وصف، خود را نیک میپندارند! و ضرر این گروه بر مسلمانان بیش از ضرر دزدان است؛ زیرا که این قوم دلهای مردم را میربایند و با ظاهرسازی و حقهبازی مردم را فریب میدهند و دیگران نیز در این راه به آنان اقتدا میکنند و بدین سان سبب نابودی مردم میشوند و تصوف را بدنام میکنند و اگر خلق رسوائیشان را بدانند و گمان کنند که اهل تصوف چنین هستند، همه صوفیه را به طور مطلق مورد مذمت و نکوهش قرار میدهند.
۳- دیگر گروه از صوفیمآبان، مدعی علم مکاشفه و مشاهده حق و عبور از مقامات و وصل و ملازمت در عین شهود و وصول به قرب خدای تعالی را کردهاند. این بیچارگان دارای هیچ عرفانی نیستند و وصال آنان جز رسیدن به این الفاظ، چیز دیگری نیست.
او به فقها، قاریان قرآن، محدثین و اصناف علما به چشم حقارت مینگرد، حال با عوام معاملهاش چگونه خواهد بود؟ کار به جایی میرسد، که دهقان کشاورزیش را ترک میکند و بافنده، ریسندگی خود را کنار میگذارد تا چند روزی در خدمت شیخ باشد و میبیند که شیخ همان کلمات تقلبی را به کار میبرد و تکرار میکند. گویا از وحی سخن میگوید و از اسرار و رازهای جهان صحبت میکند و بدین سان همه علما و بندگان خدا را کوچک میبیند و درباره بندگان خدا میگوید: آنان مزدوران خستهاند! و درباره علما میگوید: آنان به وسیله حدیث در پردهاند و از اسرار خبر ندارند! و خود ادعا میکند که به حق رسیده است و از زمره مقربین خدا است؛ در حالیکه نزد خدا از فجار منافق به حساب میآید و نزد صاحبدلان از احمقهای نادان! این چنین شخصی هرگز به علمی دست نیافته و دارای هیچ خصلت نیکی نیست، و در دانش مقامی ندارد و قلبش را مراقبت نکرده و به جز پیروی از هوی و هوس، و تکرار یاوهگویی به کار دیگری اشتغال نیافته است و اگر به کاری مشغول میشد که نفعی به او میرساند برایش بهتر میبود.
۴- گروهی دیگر از گروه قبل فراتر رفتهاند؛ به طوریکه اعمال را خوب انجام دادهاند و در پی کسب حلال برآمدهاند و به توجهی قلب مشغول گردیدهاند و یکی از آنان را میبینی حالتی یافته که ادعای رسیدن به مقامات زهد و توکل و رضا و حب را میکند، بدون آنکه بر حقیقت این مقامات وقوف یافته و بر شروط و علامات و آفات آن آگاهی داشته باشد.
بعضی از آنان مدعی وجد و حب خدا هستند و میپندارند که واله و شیدای خدایند و چه بسا درباره خداوند به خیالات فاسد بپردازند، که بدعت در دین و یا کفر را درپی آورد و با این حال مدعی حب خدا هستند؛ البته قبل از آنکه معرفت او تعالی را حاصل کنند، و این امر هرگز متصور نخواهد شد.
وانگهی آن شخص همیشه از آنچه که خدا دوست نمیدارد، خود را جدا نمیسازد و خواهشات نفسانی خود را گاهی در مقابل اوامر خدا ایثار میکند، و از ارتکاب بعضی از امور به خاطر شرم از خلق خودداری میکند؛ ولی اگر در خلوت باشد، به خاطر شرم از خدا کار زشت را ترک نمیکند، و نمیداند که همه این امور، مناقص حب است.
بعضی از آنان به قناعت تمایل نشان میدهند و توکل میکنند و به کوهها روی میآورند و توشهای برنمیگیرند، تا بدین وسیله توکل خود را اثبات کنند و بیچارگان نمیدانند که این کار بدعتی است که از هیچکدام از صحابهش و سلف این امت نقل نشده است و این در حالی است که آنان به امر توکل عالمتر بودند، از آنچه این قوم از توکل دریافتهاند؛ توکلی که مخاطره روح و ترک توشه را به همراه دارد! بلکه صحابهش و سلف امت، در هر سفری برای خود برمیداشتند و بر خدای تعالی توکل داشتند نه بر توشه. در حالیکه این قوم چه بسا که توشه را ترک میکنند و به اسباب دیگری که مورد وثوقشان است، متوسل میگردند!
در هر مقامی از مقامات منجیه غرور و فریب و جود دارد که قومی بدان غره شدند و ما مداخل آفات در مقامات را، در (درء منجیات) از کتاب احیا یاد کردهایم.
۵- دیگر گروه در امر غذا بر خود تنگ گرفتهاند. حتی درصدد دریافت غذای حلال ناب برآمدهاند، ولی توجه به قلب و جوارح را ترک کرده و فقط به یک خصلت اهمیت دادهاند.
بعضی از آنان در غذا، لباس و کسب از حلال استفاده و در آن تعمق میکنند، ولی نمیدانند که خدا جز با کمال طاعات از بنده راضی نخواهد شد! اگر کسی بعضی از امور فرمان را اجرا کند و بعضی را به حال خود واگذارد، فریفته شده است.
۶- گروهی دیگر ادعای حسن خلق و تواضع و فروتنی و گذشت دارند. آنان به قصد خدمتگزاری صوفیان قومی را گرد آورده و خود را مکلف به خدمتشان ساختند، و آن را شبکهای برای به دست آوردن زمام دنیا قرار دادند و در آن به مالاندوزی و بهرهگیری و تکثیر ثروت پرداختند و هدف واقعیشان همین بود و بس! آنان در عین تظاهر به خدمت و تواضع و ادعای مهربانی و خدمتگزاری و پیروی، به گردآوری مال حرام و شبهات میپردازند، تا آن را به سر رفقای خود انفاق کنند و پیروان خط و گروه خود را افزایش دهند و با این خدمت، اسمشان اینجا و آنجا سر زبانها بیفتد!!
بعضی از آنان از سلاطین و ستمگران پول میگیرند، تا در سفر حج برای صوفیان به مصرف برسانند، و شخص میپندارد، که قصد او نیکی و انفاق است و او عامل خیر است؛ در حالیکه انگیزه همه اینها همان ریا و خودنمائی است؛ زیراکه این قوم همه اوامر خدا را ترک کرده و راضی شدهاند که حرام را دریافت کنند، و از آن نفقه بدهند.
مثال کسی که مال حرام را در راه حج مصرف میکند مانند کسی است که مسجدی احداث میکند و مصالح آن را از نجاست و پلیدیها قرار میدهد و گمان میکند، که قصد عمارت را دارد.
٧- گروهی دیگر خود را به مجاهده، تهذیب اخلاق و تطهیر نفس از عیوب آن مشغول کردند در آن به ژرفبینی پرداختند و تحقیق در عیوب نفس و شناخت نیرنگهای آن را به صورت علم و حرفه درآوردند و در تمام مسایل روانی اطلاعات و فهم کسب کردند و عیوب نفس را با استنباط دقیق کلام در آفات آن حفظ کردند و گویند این در نفس عیب است و غفلت از بودن عیب، خود عیب است و در این راستا کلماتی مسلسلوار به کار گرفتند و اوقات خود در این راه است و در این راه تلف کردند؛ زیراکه آنان با نفسها خود درگیرند و با خالق خود پیوندی ندارند و مثالشان مانند کسی است که به اوقات حج و مسایل آن مشغول گردد، ولی به سفر حج نرود! و مشغول شدن به اوقات و مسایل حج او را بینیاز از حج نمیگرداند؛ پس اینچنین شخصی مغرور فریبخورده است.
۸- گروهی دیگر از این حدود گذشتند و وارد سلوک در طریق شدند و ابواب معرفت بر آنان گشوده شد. چون نسیم معرفت را استشمام کردند، مسرور گشته و آن را عجیب یافتند، و مسایل شگفتانگیزش آنان را به حیر واداشت؛ پس دلهایشان به التفات بدان سو و تفکر در آن متوجه گشت و کیفیت گشایش دریچه معرفت بر آنان و بسته بودن آن بر دیگران، آنان را به اندیشه واداشت و این غرور و فریب است؛ زیرا شگفتیهای طریق خدا را نهایتی نیست و لذا هر کس بر امری شگفتانگیز توقف کند و خود را بدان مقید سازد، گامهایش به سوی جلو کوتاه میگردد و از وصول به مقصد، محروم میماند.
مثال آن مانند کسی است که بر پادشاهی وارد شود و بر درب بارگاه با باغی مواجه شود که در آن گلها و چراغهائی است که قبلاً مثل آنرا ندیده است، پس توقف میکند، و به نظاره زیبائیها میپردازد، تا که زمان ملاقات با پادشاه از او فوت می شود و بدون نتیجه باز میگردد.
انواع فریبخوردگی و غرور در طریق سلوک به سوی خدای تعالی، غیرقابل حساب است و به نهایت نمیرسد، مگر پس از شرح تمام علوم پنهانی! و این از آن چیزهایی است که در ذکر آن رخصت نیست و گاهی اظهار آن جواز دارد باشد که کسی بدان فریفته نشود!
و توفیق با خدا است و او مرا کافی است و بهترین وکیل است؛
ولا حول ولا قوة إلا بالله العلي العظیم
وصلی الله علی سیدنا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین