بازگشت به اسلام

فصل چهارم انقلابی در طرز فکر

فصل چهارم انقلابی در طرز فکر

این فصل، مقاله‌ای است که مؤلف برای افتتاح مجلۀ «المسلمون» صادرۀ ژنو، نوشته‌اند.

ما مسلمانان نیازمند به یک انقلاب هستیم: انقلاب در طرز فکر. قرن‌های طویلی است ما خویشتن را همچون یک مجموعۀ بشری، توزیع شده در جهان پراکنده در کشورها و با ملیت‌هایی مختلف و زبان‌هایی گوناگون و فرهنگ‌هایی محلی نگاه می‌کنیم، محاط با شرایط و جوهای خاص و امکانات محدودی که همه در دو نقطه بهم می‌رسند: اعتقاد به غرب و خضوع در برابرش، وابستگی کامل به او در معیشت و سیاست.

و مدت زمان‌درازی است که خویشتن و ارزش و موقعیت خود را در نقشۀ جهان با این نیروها و امکانات و با وسایل و مواد خام و محصولات و تولیدات کشور و تعداد نفرات و نیروی جنگیمان می‌سنجیم، از این رو می‌بینم که زور بازویمان در یک اقلیم و در یک زمان می‌چربد و در اقلیم و زمانی دیگر، ناچیز است!.

ما مدت‌هاست که به سیادت و رهبری غرب ایمان آورده‌ایم، آنگونه که گویی هیچ راه گریزی از او نداریم و ایمان آورده‌ایم به این که چنین وضعی ابداً تحول و دگرگونی نمی‌پذیرد و در واقع به نحویی همان ضرب المثل قدیمی تجدید شده بلکه عقیدۀ شایعی گشته است که می‌گفت: «اگر گفتند تاتارها شکست خورده‌اند، باور مکن» [۶۵].

دیگر اکنون به فکر ستیز با غرب و اعتراض به سیادت او و لیاقتش برای سیادت، نیستیم اگر هم یک وقتی ناشیانه! چنین فکر بکنیم، بعد از توجه به انرژی‌ها و وسایل و قدرت جنگی در کشورمان و سهمی که از اختراعات جنگی و انرژی‌های اتمی داریم، یأس و ناامیدی بر ما چیره می‌شود و بر این باور می‌آئیم که جز برای خضوع و خنوع و گذران در حاشیۀ زندگی و در سایۀ غرب و در پیوند تنگاتنگ با یکی از دو اردوگاه رقیب، آفریده نشده‌ایم.

آری، عرب‌ها و مسلمانان پاکستان، اندوزی و ترکیه اینگونه فکر می‌کنند و این اندیشۀ مردمان ژاپن، چین، هند، سیام و برمه است، و به قول مردم این همان طرز فکر سلیم و همان منطق درست و همان استنتاج علمی است که بر اساس تحقیق و ایمان به نیروی اسباب و طبیعت اشیاء شکل گرفته است!.

اما در اینجا جماعتی هستند که این طرز فکر را نمی‌پذیرند و به این منطق ایمان ندارند، بلکه با قدرت بسیار بر این طرز فکر می‌شورند و شورش آن‌ها در عمل، راه و روش بخصوصی دارد که برتری در برترین و بهترین و نیرومندترین انقلاب‌های تاریخ و نیز دگرگونی شگرف اوضاع در جهان و سعادت بشریت بعد از شقاوت دراز مدت آن و اصلاح جامعۀ بشری پس از فساد همه جانبۀ آن، به همین راه و روش برمی‌گردد، امت‌های ضعیف را جز در این راه و روش، امیدی نیست و جز در این راه و روش برای امت‌هایی که به اصول پایبندند و دعوت‌ها را در دامن خود می‌پرورانند، آینده‌ای نخواهد بود.

برای این که این منهج و توان و ارزش و نتایج درخشان آن را بفهمیم، اندکی به گذشته باز می‌گردیم و «صحف صادقه» را مرور می‌کنیم: موسی ÷در مصر در یک محیط ظلمت زده و پرخفقان به دنیا می‌آید که بنی اسرائیل را کاملاً فرا گرفته و تمام درزها و درها را به روی‌شان بسته بود، بنی اسرائیل با حال و روزی شقاوت بار و آینده‌ای تاریک و با تعداد اندک و کمبود وسایل و روحیه‌های درهم شکسته و ذلیل، دشمنی قاهر و چیره دارد و مسخرۀ عده‌ای ستمکار شده است. نه قدرتی وجود دارد که از او دفاع نماید و نه دولتی هست که از او حمایت کند، ملتی است با سرنوشتی معین و محتوم که برای شقاوت و نابودی خلق شده است.

موسی ÷متولد می‌شود و ولادت و حیات او سر تا به پایش بر خلاف فلسفۀ اسباب و منطق اشیاء است، فرعون خواست به دنیا نیاید، اما متولد شد و خواست که زنده نماند، ولی زنده ماند، او در یک صندوق چوبی دربسته بر روی آب پرتلاطم نیل به زندگی ادامه می‌دهد و در آغوش این دشمن و تحت سرپرستی این آدم‌کش بزرگ می‌شود، فرعون او را در رابطه با قتلی که مرتکب شده بود، مورد بازخواست شدید قرار می‌دهد، ولی موسی از چنگش درمی‌رود و نجات پیدا می‌کند و غمبار و غریب به سایۀ درختی پناه می‌برد و سرانجام با آن ضیافت بزرگ و ازدواج دلخواهش در بیت شعیب ÷روبرو می‌شود، وقتی به مصر برمی‌گردد با شبی تاریک و طریقی پروحشت مواجه می‌شود و نیز در این هنگام همسرش را با درد زایمان فرا می‌گیرد، او به دنبال آتشی می‌گردد که همسرش، خود را با آن گرم سازد، نوری پیدا می‌کند که بنی اسرائیل در پرتو آن به خوشبختی می‌رسند و جهان هدایت می‌یابد، او کمک و یاری برای یک زن می‌خواهد، مدد و یاری برای تمام انسانیت می‌گیرد و به پیامبری مبعوث می‌شود.

سپس بر فرعون با آن همه شکوه و شوکت و دربای [۶۶]و اعوان و انصار وارد می‌شود، در حالی که چندی پیش مرتکب قتل شده بود و هنوزهم تحت تعقیب قرار داشت و با این که در زبانش لکنت بود و جای پای محکمی نداشت، اما با برنامه و ایمانش و دلایل مسلم و روشنگری‌هایش بر فرعون و درباریانش چیره شد، فرعون به ساحران مصر متوسل می‌شود تا با هنر خود معجزۀ موسی را که به گمانش هنر و سحر بود، مغلوب سازند، و لیکن ساحران در مقابل این معجزه، سرافکنده و تسلیم می‌شوند و می‌گویند:

﴿قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٤٧ رَبِّ مُوسَىٰ وَهَٰرُونَ ٤٨[الشعراء: ۴۷-۴۸].

«به رب العالمین، خدای موسی و هارون ایمان آوردیم».

سپس او بنی اسرائیل را به خروج و حرکت در شب از دیار ظلم و ستم به سرزمین نجات و رستگاری فرمان می‌دهد، فرعون و لشکریانش هم او را دنبال می‌کنند، بامدادان در حالی که دشمن او را دنبال می‌کند، با دریا مواجه می‌شود، به دریا می‌زند و دریا شکافته می‌شود و از دو طرف بسان کوهی بزرگ بالا می‌زند و موسی و قومش از آن عبور می‌کنند، فرعون و لشکریانش هم آن‌ها را در دنبال می‌کنند، اما آن دریای خروشان آنان را به کام خود فرو می‌برد، و بدین‌سان فرعون و قوم نیرومند و ثروتمند او نابود می‌شوند و مستضعفین و بینوایان بنی اسرائیل، زمام امور را در دست می‌گیرند:

﴿وَأَوۡرَثۡنَا ٱلۡقَوۡمَ ٱلَّذِينَ كَانُواْ يُسۡتَضۡعَفُونَ مَشَٰرِقَ ٱلۡأَرۡضِ وَمَغَٰرِبَهَا ٱلَّتِي بَٰرَكۡنَا فِيهَاۖ وَتَمَّتۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ ٱلۡحُسۡنَىٰ عَلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ بِمَا صَبَرُواْۖ وَدَمَّرۡنَا مَا كَانَ يَصۡنَعُ فِرۡعَوۡنُ وَقَوۡمُهُۥ وَمَا كَانُواْ يَعۡرِشُونَ ١٣٧[الأعراف: ۱۳۷].

«و مشارق و مغارب پربرکت (از لحاظ طبیعی و معنوی) زمین را به قومی که (توسط فرعونیان) تضعیف می‌شدند، ارث دادیم و ارادۀ نیکوی پروردگارت بر (غلبۀ) بنی اسرائیل (بر فرعونیان) به واسطۀ صبر و شکیبایی آن‌ها مسلم و جاری شد و مصنوعات فرعون و قوم او و آسمانخراش‌های آن‌ها را نابود کردیم».

با چه قدرتی موسی ÷بر بزرگ‌ترین قدرت عصر و مصر خود چیره شد؟ راز پیروزی بنی اسرائیل بر دشمنانش در چه بود؟ سلاحی که با آن با دشمن قاهر و خونخوار خود مواجه شدند و آن محیط پرخفقان و آشفته را به زانو درآوردند، چه بود؟

داستان موسی را مجدداً در قرآن بخوانید، می‌بینید سلاحی که موسی ÷توسط آن با فرعون و قوم او مواجه شد و بوسیلۀ آن بنی اسرائیل به پیروزی رسیدند و امامت و زعامت مصر و اطرافش را بدست آوردند، «ایمان» و «طاعت» و «دعوت به سوی خدا» بود. چنانکه این ایمان و این طاعت و این دعوت در لابلای داستان نمودار است و موسی از طریق آن بر حجت‌ها و تلاش‌های زیرکانۀ فرعون غالب می‌شود، فرعون می‌خواهد او را از موضوعی که دارد منحرف کند و درباریان را علیه او می‌شوراند، اما او بر دعوت خود استوار و پای برجا و در ایمانش راسخ و استوار است و به هیچ وجه متزلزل و متحول و دگرگون نمی‌شود:

﴿قَالَ فِرۡعَوۡنُ وَمَا رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢٣ قَالَ رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَآۖ إِن كُنتُم مُّوقِنِينَ ٢٤ قَالَ لِمَنۡ حَوۡلَهُۥٓ أَلَا تَسۡتَمِعُونَ ٢٥ قَالَ رَبُّكُمۡ وَرَبُّ ءَابَآئِكُمُ ٱلۡأَوَّلِينَ ٢٦ قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ ٱلَّذِيٓ أُرۡسِلَ إِلَيۡكُمۡ لَمَجۡنُونٞ ٢٧ قَالَ رَبُّ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَمَا بَيۡنَهُمَآۖ إِن كُنتُمۡ تَعۡقِلُونَ ٢٨[الشعراء: ۲۳-۲۸].

«فرعون گفت: رب العالمین کیست؟ (موسی) گفت: پروردگار و صاحب آسمان‌ها و زمین و هرآنچه در بین آنهاست، اگر اهل یقین باشید. (فرعون) به اطرافیانش گفت: مگر نمی‌شنوید (چه می‌گوید)؟ (موسی) گفت: پروردگار شما وپروردگار نیاکان نخستین شماست (فرعون) گفت: رسولی که به سوی شما فرستاده شده، دیوانه است (موسی) گفت: پروردگار و صاحب شرق و غرب و هرچه در بین آن‌هاست اگر اهل تعقل باشید».

فرعون از او در مورد نسل‌های گذشته سؤال می‌کند، چون این یک موضوع شک بردار و سؤالی پیچیده و مشکل است، لیکن موسی ÷با ایمان راسخ خود و حکمت پیامبرانه‌اش مقصود او را درمی‌یابد و می‌گوید:

﴿قَالَ عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَٰبٖۖ لَّا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنسَى ٥٢[طه: ۵۲].

«علم به آن در کتابی در نزد پروردگارم موجود است (و هرگز) پروردگارم دچار سرگردانی و فراموشی نمی‌شود».

و باز به صحبت در بارۀ آن خداوند یکتا که فرعون از او می‌گریزد، ادامه می‌دهد:

﴿ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلۡأَرۡضَ مَهۡدٗا وَسَلَكَ لَكُمۡ فِيهَا سُبُلٗا وَأَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجۡنَا بِهِۦٓ أَزۡوَٰجٗا مِّن نَّبَاتٖ شَتَّىٰ ٥٣[طه: ۵۳].

«آن کسی که زمین را برایتان گهواره (محل رشد و آسایش) قرار داد و در آن برایتان راه‌هایی ایجاد کرد و از آسمان آبی نازل کرد و ما توسط آن زوج‌هایی از گیاهان مختلف رویانیدیم».

این ایمان در بارزترین مظاهر خود متجلی می‌شود، آنجا که موسی در پیش رویش دریای پرتلاطم و در پشت سرش دشمن خشم‌آگین را می‌بیند و نه راه پیشروی دارد و نه راه بازگشت، و او و قومش در این میان گرفتار آمده‌اند و بنی اسرائیل هراسناک و با بی‌تابی ندا درمی‌دهند:

﴿قَالَ أَصۡحَٰبُ مُوسَىٰٓ إِنَّا لَمُدۡرَكُونَ[الشعراء: ۶۱].

«اصحاب موسی گفتند: اینک به دست فرعونیان گرفتار می‌شویم».

لیکن موسی ÷همچنان مقاوم و پای برجاست و برخوردار از ایمانی قوی و نیرومند می‌باشد و یقین دارد که خداوند بندۀ خود را یاری می‌دهد و به قرار و وعدۀ خود وفا می‌کند، لذا با صراحت و اعتماد تمام پاسخ می‌دهد:

﴿قَالَ كَلَّآۖ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهۡدِينِ ٦٢[الشعراء: ۶۲].

«خیر، پروردگارم مرا همراهی می‌کند و راه (نجات) را نشانم می‌دهد».

زندگی بنی اسرائیل در مصر سراسر ذلت و بدبختی و فقر و تنگدستی است و بر آن‌ها فظیع‌ترین و رسواترین انواع ظلم و ستم اعمال می‌شود، و بدترین اسلوب‌ها دیکتاتوری و استبداد را بر آن‌ها روا می‌دارند، در این شرایط به انابت و بازگشت به سوی خدا و تقویت ایمان و بازسازی پیوندشان با خدا مأمور می‌شوند تا استحقاق نصرت خداوندی را پیدا کنند و در وجود آن‌ها صلاحیت وارث شدن و خلافت در زمین پدیدار شود:

﴿وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰ وَأَخِيهِ أَن تَبَوَّءَا لِقَوۡمِكُمَا بِمِصۡرَ بُيُوتٗا وَٱجۡعَلُواْ بُيُوتَكُمۡ قِبۡلَةٗ وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٨٧[يونس: ۸۷].

«و به موسی و برادرش (هارون) وحی کردیم که برای قوم خود در مصر خانه‌هایی بسازید و این خانه‌ها را مصلی بکنید و در آن‌ها نماز بپا دارید و (تو ای موسی)! مؤمنان را (به نصرت در دنیا و فوز آخرت) بشارت بده».

طاعتی بزرگتر از طاعت موسی ÷و انقیاد و تسلیم او در برابر فرمان الهی وجود ندارد، او مأمور می‌شود تا به سراغ بزرگترین پادشاه عصر خود برود، آن هم کسی که در پی انتقام از او است و در اوج شوکت و قدرت می‌باشد، دستور می‌گیرد:

﴿ٱذۡهَبۡ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ إِنَّهُۥ طَغَىٰ ١٧[النازعات: ۱۷].

«به سوی فرعون برو، چرا که طغیان کرده است».

و موسی بی‌درنگ رهسپار کاخ جبار و ستمگری می‌شود که ادعای ربوبیت می‌کند و او را به سوی خدای و احد قهار فرا می‌خواند، او آنقدر به دعوت و جهاد و وعظ و ارشاد خود ادامه می‌دهد تا این که حقانیت او را برای قومش برملا می‌سازد.

ایمان و طاعت و دعوت الی الله، همان قدرتی بود که موسی ÷توسط آن با مشکلات عصر خود مواجه شد و بوسیلۀ آن بر بزرگترین، پیشرفته‌ترین، وسیع‌ترین و مقتدرترین امپراطوری روی زمین چیره گردید.

اگر موسی هم به عنوان زعیم و زمامدار بنی اسرائیل، مثل رهبران امروز فکر می‌کرد و امکانات و وسائل قومش را در نظر می‌گرفت و هرچیز را در ترازوی روز می‌سنجید و اگر او که در کاخ پادشاهی بزرگ شده بود، به نفرات و تجهیزات و عزت و اقتدار و سپاهیان و ثروت و ذخایری که فرعون داشت، توجه می‌کرد و در این موارد با قوم خود مقایسه می‌نمود، عقل جایز نمی‌دانست که با فرعون درگیر شود و می‌بایست به امکانات خود و قومش قانع و به وضع موجود راضی می‌بود، و آن وقت دیگر نه ایمانی در کار بود نه صلاحی، نه عدلی، نه اخلاقی، نه تقوایی و نه انسانیتی. اما او پیامبری است که با وحی ارشاد می‌شود و به قدرت خداوند و نصرت او کاملاً ایمان دارد و همانند یک داعی فکر می‌کند، در واقع هم اینگونه فکرکردن و عمل‌کردن بود که توانست مسیر تاریخ را عوض کند، معجزه‌ها بیافریند و عقل‌ها را مدهوش و مغزها را حیران و سرگشته نماید.

اگر رسول اعظم محمد بن عبدالله جهم مثل زمامداران فکر می‌کرد و امکانات و وسائل قریش را در نظر می‌گرفت و اگر به دو امپراطوری بزرگ ایران و روم که جهان متمدن و آباد را در بین خود تقسیم کرده بودند با آن همه اقتدار و شکوه و قلمرو مملکت آن‌ها توجه می‌کرد، از دیدگاه عقل نمی‌بایست دعوت خود را متوجه تمام بشریت نماید و به دو جهان سالار آن روز، رؤسای دو امپراطوری شرق و غرب نامه بنویسد و آن‌ها را به اسلام دعوت کند و قاعدتاً باید وضعی که قرن‌ها حاکم بود، همچنان باقی می‌ماند، آن وقت این مشت افرادی که به او ایمان آورده بودند، چگونه چنان قدرتی را پیدا می‌کردند که با قدرت هردو امپراطوری برابری کند و حتی بر آن‌ها تفوق یابد و آنان را شکست داده و عزل نماید؟ یا تا کی می‌بایست دست روی دست می‌گذاشت و منتظر می‌بود؟ و اگر اینگونه جهت‌گیری می‌کرد و به این شیوه می‌اندیشد، سرنوشت جهان و سرنوشت انسانیت چه می‌شد؟ در آن صورت بشریت دچار شقاوت و بدبختی دامنه‌داری می‌شد و طلوع صبح صادق به تأخیر می‌افتاد یا متوقف می‌گردید و انسانیت تاریخی جز این تاریخ می‌داشت.

اما او جپیامبری است که دستور می‌گیرد و عمل می‌کند، از آسمان راهنمایی و ارشاد به او می‌رسد و اجرا می‌کند، او مؤمنی است که کاملاً به قدرت خدا و نصرت او ایمان دارد و سخت معتقد است که ضعیف به مدد او قوی است و قوی چون در برابر قدرت الهی ضعیف است، با شکست مواجه می‌شود و ایمان راسخ دارد، به فرمودۀ خدای تعالی که:

﴿إِن يَنصُرۡكُمُ ٱللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمۡۖ وَإِن يَخۡذُلۡكُمۡ فَمَن ذَا ٱلَّذِي يَنصُرُكُم مِّنۢ بَعۡدِهِۦۗ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ١٦٠[آل عمران: ۱۶۰].

«اگر خداوند شما را نصرت دهد هیچکس نمی‌تواند بر شما غالب شود و اگر شما را دچار خذلان نماید، چه کسی جز خودش می‌تواند شما را یاری دهد، پس مؤمنین باید بر خدا توکل نمایند».

و ایمان دارد به این فرمودۀ او:

﴿كَم مِّن فِئَةٖ قَلِيلَةٍ غَلَبَتۡ فِئَةٗ كَثِيرَةَۢ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ مَعَ ٱلصَّٰبِرِينَ[البقرة: ۲۴۹].

«چه بسیار گروه‌های اندکی که به اذن خدا بر گروه‌های زیاد غلبه یافتند و خداوند جانب صابرین را می‌گیرد».

و ایمان دارد به این که خداوند پشتیبانی یاری دهندگان دینش را و کسانی که برای اعلاء کلمۀ او بپا می‌خیزند، بر عهده گرفته است:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن تَنصُرُواْ ٱللَّهَ يَنصُرۡكُمۡ وَيُثَبِّتۡ أَقۡدَامَكُمۡ٧[محمد: ۷].

«ای اهل ایمان! اگر خدا را یاری دهید خداوند نیز شما را یاری می‌دهد و گام‌هایتان را استوار می‌سازد».

و نیز می‌فرماید:

﴿وَلَقَدۡ سَبَقَتۡ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا ٱلۡمُرۡسَلِينَ ١٧١ إِنَّهُمۡ لَهُمُ ٱلۡمَنصُورُونَ ١٧٢ وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ ١٧٣[الصافات: ۱۷۱-۱۷۳].

«اردۀ ازلی ما بر این بود که پیامبرانمان تحقیقاً نصرت داده می‌شوند و سپاه ما تحقیقاً (بر دشمنان) غلبه پیدا خواهند کرد».

و ایمان دارد به این که خداوند پیروزی و غلبه و برتری و سیادت را به آن دسته از بندگانش که صفت ایمان در آن‌ها تحقق یافته و حقیقت آن در وجودشان تجلی پیدا کرده، وعده داده است، چنانکه می‌فرماید:

﴿وَلَا تَهِنُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَنتُمُ ٱلۡأَعۡلَوۡنَ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ ١٣٩[آل‌عمران: ۱۳۹].

«سست و اندوهگین نشوید که اگر ایمان داشته باشید، غالب و پیروز خواهید بود».

ملاحظه می‌فرمائید که قرآن فتح و پیروزی و علو و سیادت را هیچ کدام بر اساس هوی و هوس و امیال و بزرگ‌منشی و برتری جویی فردی و قومی یا برتری خون و نسب و میهن و یا سایر موارد ناسیونالیستی نمی‌گذارد، پیامبر جهم هیچ کدام از این چیزها مد نظرش نبود و از آن‌ها هم برای پیروزی خود استفاده نکرد، در حالی که ایشان برخاسته از اشرف امت‌ها، گرامی‌ترین خاندان‌ها و مقدس‌ترین بلاد بودند، او با دعوت دینی خود برنامه و منهج خاصی برای زندگی آورد که هیچیک از امت‌ها و طوایف بشری علیرغم اختلاف در وطن، رنگ و زبان بی‌نیاز از آن نبودند، لذا تمام این امت‌ها و طوایف بشری آن را پذیرفتند و عصبیت و قومیت مانع پذیرش آن‌ها نگردید، چون این دین خواهان عصبیت و جاهلیت نبود بلکه دینی برای تمامی بشریت و در پی استقرار عقیده و مبدأ و منهج و راه و روش شرافتمندانه‌ای برای زندگی بود، بدین جهت خداوند هم علیرغم پیروان کم و ضعف و فقری که داشت، نصرتش داد و اصولاً هرکسی را که با این دعوت دینی و با این برنامۀ ویژۀ زندگی قیام کند، نصرت می‌دهد و به درازای روزگار پیروزی آن‌ها را تضمین می‌کند، چنانکه فرموده است:

﴿أُوْلَٰٓئِكَ حِزۡبُ ٱللَّهِۚ أَلَآ إِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ[المجادلة: ۲۲].

«آنان حزب خدا هستند و بدانید که حزب خدا رستگار هستند».

البته من نمی‌خواهم تأثیر عوامل و اسباب را انکار نمایم و دعوت به توکل سلبی (توکل بر خدا و سلب مسئولیت از خود) بکنم و اصولاً من از کسانی که در عالم خواب و خیال به سر می‌برند و نیاز به داشتن آمادگی و استعداد را انکار می‌کنند، نیستم بلکه این فرمایش خدای تعالی را خوانده‌ام که:

﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ[الأنفال: ۶۰].

«هرچه در توان دارید برای (مقابله با) آن‌ها آماده کنید».

من جهان اسلام و ملت‌ها و دولت‌هایش را در کتاب «ماذا خسر العالـم بانحطاط الـمسلمين» [۶۷]به خاطر کوتاهی در آمادگی و کسب مهارت‌های جنگی و صنعتی و عقب افتادن از اروپا در این موارد، شدیداً سرزنش کرده‌ام و این کوتاهی را یکی از اسباب شقاوت بشریت و انحراف جهان از راه خدا به گمراهی و از مسیر سازندگی و شکوفایی به ویرانی و نابودی قلمداد کرده‌ام. چیزی که من با آن مخالف هستم طرز فکری است که در این اواخر بر اندیشۀ جهان اسلام حاکم شده است و آن این که به ملل مسلمان در گوشه و کنار دنیا، همانند توده‌ای از توده‌های دیگر بشر نگاه می‌کنند که هیچ رسالتی در جهان و هیچ برنامه‌ای برای امت‌ها ندارند و آن‌ها را براساس امکانات و توانائی‌های مادی می‌سنجند و موجودیت آن‌ها را با ثروت و ذخایری که دارند، توجیه می‌کنند و دیگر قدرت بزرگ آن‌ها یعنی «ایمان، طاعت و دعوت الی الله» را به فراموشی می‌سپارند یا از آن اعراض می‌ورزند. بدون شک ما فقیر و ضعیف هستیم و در علم، صنعت، اقتصاد و سیاست عقب افتاده‌ایم.

بنابراین، باید زمامداران و رهبران ممالک اسلامی به این موضوع توجه داشته باشند و در رفع و جبران آن اهتمام کامل مبذول دارند، ولی باز با اینحال ما بزرگترین قدرت در جهان هستیم: دینی داریم که مورد نیاز تمام بشریت است، دعوتی داریم که می‌تواند جهان را از فرجام دردناکی که در انتظار اوست و به او نزدیک می‌شود، نجات بدهد. ایمانی داریم که امانت و احساس مسئولیت را در نفوس می‌سازد و گرایش‌های نیرومندی برای انجام عمل خیر و خدمت به انسانیت به وجود می‌آورد. آنگونه که ملت‌های پیشرو جهان با در دست داشتن کلیۀ اسباب و وسایل عمل خیر و خدمت به انسانیت، چون از چنین گرایش‌های نفسانی بی‌بهره بودند، همۀ این وسایل ضایع و بلکه در جهت نابودی تمدن و انسانیت قرار گرفت، لذا نیاز اروپا در اقتباس این ایمان از ما شدیدتر و بزرگتر از نیاز ما به اقتباس از صنایع و علوم آن‌ها است، زیرا ایمان پایه و اساس و جهت‌دهنده و کنترل‌کننده است. ما شریعتی داریم که تمام مشکلات و نابسامانی‌هایی را که جامعۀ بشری در قرن بیستم با آن‌ها روبرو است، حل می‌کند. پیامبری داریم که رحمۀ للعالمین مبعوث شده است:

﴿يَهۡدِي بِهِ ٱللَّهُ مَنِ ٱتَّبَعَ رِضۡوَٰنَهُۥ سُبُلَ ٱلسَّلَٰمِ وَيُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ بِإِذۡنِهِۦ وَيَهۡدِيهِمۡ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ١٦[المائدة: ۱۶].

«خداوند به واسطۀ او هرکس را که خواهان رضایت الهی باشد به راه‌های آرامش و امنیت هدایت می‌کند و با اذن خود از تاریکی‌ها به‌سوی نور و روشنایی خارج می‌سازد و به راه راست هدایت‌شان می‌کند».

بنابرین، ما باید با اخلاص و یکرنگی و با احساس همدردی و دلسوزی و با قدرت و پشت گرمی و ایمان، به دعوت اروپای سرگشته و سرگردان به سوی اسلام بپردازیم و خودمان را دعوتگر و ناجی و بشیر و نذیر بدانیم، و این نیرو و انرژی بزرگ را در تغییر دادن سرنوشت خود و جهان بکار بگیریم تا به مدد آن بعد از مدت‌ها که بازماندۀ کاروان و شاگرد دیگران بوده‌ایم، خود مقام زعامت و رهبری را تصاحب کنیم. باید با این دعوت مقدس و سرافراز که خداوند نصرت آن و نصرت رجال آن را تضمین کرده است، دست بکار بشویم. خواه آن را بپذیرند و ایمان بیاورند و خواه آن را رد کنند و به هلاکت و شکست دچار شوند.

باید با این دعوت رو به سوی جولانگاه‌هایی مهجور و گنج‌هایی نهفته در آسیا و آفریقا بیاوریم: ملت‌هایی که وسایل، علم، صنعت، کشور پهناور و عقل‌های بهره‌ور و بازوهای نیرومند دارند، ولی از دین و اهداف عالی و اصول و مبادی والا بی‌بهره‌اند، آن‌ها استعداد و آمادگی پذیرش این دعوت را دارند و اگر این دعوت را بپذیرند و آن را بفهمند و خالصانه زیر بار آن بروند، مسیر تاریخ دگرگون خواهد شد، چنانکه در عهد اول (تاریخ اسلام) با اسلام آوردن فارس و ترک و دیلم و در عهد اوسط با اسلام آوردن تاتار و مغول دگرگون شد.

آری، ما به انقلاب و ایجاد دگرگونی نیاز داریم، انقلاب و ایجاد دگرگونی در طرز اندیشیدن و راهی که در پیش گرفته‌ایم.

[۶۵] چنین جملاتی در قرن هفتم به هنگام حملۀ تاتارها به جهان اسلام و به تصرف درآوردن نقطه به نقطۀ آن، رایج بوده است. (مؤلف) [۶۶] کلمۀ «درباری» را در ترجمۀ «ملأ» نوشته‌ام، بد نیست بدانید ملأ در قرآن معنی دقیقتر و وسیعتری دارد که حسین بن محمد معروف به راغب اصفهانی (متوفای ۵۰۲ هجری) در المفردات فی غریب القرآن با استناد به آیات بسیار آن را چنین بیان کرده اند: «ملأ: جماعتی که بر یک نظر اجتماع می‌کنند و چشم‌ها را با ظاهر و دل‌ها را با شکوه و ابهت خود پر می‌کنند، مثلاً می‌گویند: فلانی «مل العیون» است، یعنی هرکس او را ببیند در نظرش بزرگ می‌آید و گویی از رؤیت او چشمش پر شده است!». [۶۷] این کتاب نفیس تحت عنوان «حدود خسارت جهان و انحطاط مسلمین» توسط آقای مصطفی زمانی به فارسی ترجمه شده است. (مترجم)