فصل هفتم نابسامانی ایمان و اخلاق
این فصل، متن یک سخنرانی است که ماه تموز سال ۱۹۵۶ در مرکز «جمعیت نجات فلسطین» در بغداد ایراد شده است.
از چه سخن بگویم که سخن بسیار است و موضوعات فراوان، وقتی سخنی و معانی هم بیشتر باشند، انسان سر درگم میشود، اما من در بارۀ چیزی برایتان صحبت خواهم کرد که خودم به آن ایمان و اعتقاد دارم، البته اصرار ندارم که باب طبع شما باشد و شما خوشتان بیاید، اگر اندرون و ایمان خودم را راضی بکنم، برایم کافی است؛ چون در این صورت رضایت شما را هم به دست آوردهام. برای شما بحث علمی یا تاریخی نمیکنم، چون به اندازۀ کافی از این بحثها شده و به علاوه در اینجا هستند کسانی که میتوانند در این موارد برایتان صحبت بکنند.
میشنوید که مردم از معضلات و مشکلات صحبت میکنند و در واقع این عصر، عصر مشکلات و معضلات است. آنها از معضلات اقتصادی، سیاسی و مشکلات حکومتی و اجتماعی حرف میزنند و لیکن من معتقدم که یک معضل بیشتر وجود ندارد و آن معضل ایمان و اخلاق است، اگر تمام زمین را بگردید و به امتها و ملتهای آن توجه نمائید، خواهید دید که انسانیت تماماً از یک مشکل واحد مینالد و آن «نابسامانی ایمان و اخلاق» است و در واقع این بزرگترین فاجعه و رأس تمام مصائب میباشد و هر مشکلی که مردم از آن حرف میزنند و از آن مینالند همگی به این مشکل برمیگردد، آن چیزی که از میان رفت و به فقدان آن در این مصیبت جهانی گرفتار آمدیم، ایمان است و آن چیزی که به تباهی کشیده شد و در نتیجه با این همه معضلات در چارچوب افراد، جامعهها، حکومتها و اوضاع مواجه شدیم، اخلاق میباشد، انسانها همه مثل هم هستند و ما و کسانی که بر ما حکومت میکنند همگی بشر هستیم و لیکن آنچه اکنون بر جهان حاکم است، نابسامانی ایمان و اخلاق میباشد. اکثر مردم فکر میکنند راز این مشکلات در حکومتها و احزاب است و اگر وزارتی رفت و وزارتی دیگر آمد یا حزبی رفت و حزبی دیگر جایش را گرفت، مشکل حل و برطرف میشد. ولی این یک نظر نادرست عجولانه و ناشی از تنگنظری است چون مسئله، مسئلۀ احزاب یا حکومتها و یا ایجاد رفورم نیست، بلکه مسئلۀ طرز فکر و اعتقاد و قلوب و دلهاست و لذا آن تغییرات بیفایدهاند و جایگزینی یک حزب به جای حزبی دیگر یا حکومتی به جای حکومت دیگر مشکل را حل نمیکند. چون افراد همگی به خضوع در برابر ماده و خدمت نفس مشغولند و این نفسیت است که گاهی در یک فرد و گاهی در یک حزب متجلی میشود و در واقع همین نفسگرایی است که بر تمام جهان حکم میراند و هرچه فساد در جوامع انسانی دیده میشود از فساد نفوس و حاکمیت این منطق خودپرستانه و مادهگرایانه منشأ میگیرد.
ای برادران! بیماری ما همین است. بنابراین، خودتان را گول نزنید، اگر دقیقتر بنگرید و به ژرفنای حقایق فرو روید، خواهید دید که ریشۀ گرفتاریها یک چیز است و آن «عبادت نفس» میباشد. تا وقتی این نفوس که ماده را عبادت میکنند، عوض نشوند، اوضاع موجود نیز تغییر پیدا نخواهند کرد.
این رقابتی که روزنامهها از آن صحبت میکنند و گاه به جنگهایی فرساینده میانجامد، آنگونه که سالهای زیاد طول میکشد و ملتها را خرد میکند، صرفاً رقابت در اغراض نفسانی است نه در بین خیر و شر. نزاعهایی که مابین ملتهای اروپا در جریان است، معنایش آن نیست که یکی از آنها میخواهد بر جهان حاکم شود تا به این اوضاع فاسد پایان دهد و به انسانیت خدمت کند یا قوانین خدا را به اجرا درآورد و با فساد بجنگد و بین مردم مساوات برقرار کند و قسط و عدالت بپا دارد و امر به معروف و نهی از منکر نماید و اقامۀ نماز و ایتاء زکات بکند، آنطوری که خدای تعالی میفرماید:
﴿ٱلَّذِينَ إِن مَّكَّنَّٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَمَرُواْ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَنَهَوۡاْ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ﴾[الحج: ۴۱].
«کسانی که وقتی در زمین به آنها تمکین و توانایی بدهیم نماز بپا میدارند و زکات میدهند و امر به معروف و نهی از منکر مینماید».
نه برادران، این نزاعها همگی بر سر حاکمیت است، هرکدام از آنها میخواهد حاکمیت پیدا کند و به تأمین شهوات نفسانی خود بپردازد. آری، نزاع بر سر آن است که صاحب امر و نهی بشود و قدرت ارضاء شهوات داشته باشد و به مصالح درون حزبی خود خدمت نماید، برای مثال بریطانیا و همپیمانهای او با اردوگاه کمونیسم نجنگیدند که قسط و عدالت را بپا کنند، هم چنانکه نزاع اردوگاه کمونیسم هم با همپیمانان اروپایی هیچگاه به خاطر اقامۀ عدل نبوده است، چون اساساً به برپایی دین و فضیلت علاقهای ندارد بلکه مبارزه میکند تا قدرت یکهتاز جهان بشود و بر وسایل و امکانات انسانها مسلط گردد و تجارت جهانی را به انحصار خود درآورد، نزاع کمونیسم برای مصلحت بشریت نیست بلکه میجنگد تا کسانی که این ایدئولوژی را میپذیرند و در سلک آنها درمیآیند، از دسترنج امتها و ملتهای مغلوب به سعادت برسند!.
علت اصلی تمام این ستیزهجوئیها، شهوت نفسانی و عبادت نفس است، مادام که این نفسیت شریر و فاسد و متعفن عوض نشود، امیدی به اصلاح جهان و سعادت و رفاه آن نمیرود.
ای برادران! مهم یا مهمترین مسئله این است که انسان دگرگون شود، همه چیز در این دنیا خاضع در برابر انسان و انسان هم تابع نفس و ضمیر و عقیدۀ خود میباشد. بنابراین، اگر اینها سالم و صالح باشند انسان هم صالح خواهد بود و اگر انسان صالح بشود، جهان اصلاح پیدا میکند: «در بدن پاره گوشتی وجود دارد که اگر سالم باشد، تمام بدن سالم خواهد بود و اگر فاسد شود تمام بدن دچار فساد میگردد. این پاره گوشت، قلب است» [۸۲].
مردم به تبعیت از نوشتهها و گفتههای افراد ناآگاه اعتقاد دارند، صلاح جهان در این است که حکومتی بر اساسی چنین یا چنان به وجود بیاید یا فلان شخصیت قدرت را در دست بگیرد و یا فلان حزب به حاکمیت برسد، آنها نمیدانند که فساد اجتماع به خاطر فاسد بودن ضمایر و قلبهاست و تا وقتی اینها اصلاح نشوند، جهان هم اصلاح پیدا نخواهد کرد. ای برادران، این حرف یک آدم با تجربۀ آگاه است، سخن مردی است که بحمد الله تحقیقات عمیقی برایش فراهم آمده است.
اگر فردی وارد یک اتاق تاریک بشود و کلید برق را پیدا نکند، نمیتواند چیزی را که میخواهد بیابد، اما فرد آگاه به محض واردشدن به اتاق، محل کلید را میداند و آن را فشار میدهد و تمام اتاق را روشن میکند و چیز مورد نظرش را پیدا میکند. کار پیامبران و پیروان آنها نیز به همینگونه است و کلید برای آنها «ایمان» است، اگر این کلید به کار گرفته شود از آن پرتوهای نوری صادر میشود که تمام جهان را منور میسازند. من در کشورهای عربی و اسلامی و سایر کشورها، شخصیتهایی را میبینم که به عقل و اندیشه و تجربۀ بسیار شهرت دارند ولی در کمال تعجب میبینم که اندیشۀ آنها قاصر، نارسا و ناپخته است، آنها طوری از مشکلات حرف میزنند که گویی یک آدم سادهلوح و ناآگاه حرف میزند، آنها از مشکلات سیاسی و اجتماعی سخن میگویند و اعتقاد دارند که اگر حزب حاکم میشود، با همان مشکل بلکه خیلی بزرگتر از گذشته و حتی با مشکلات تازۀ دیگری مواجه میگردیم، بعد حزب دیگری را هم تجربه میکنیم، میبینیم که از اولی بدتر است و چه خوب گفته است شاعر [۸۳]آنجا که میگوید:
ألا إنما الأيام أبناء واحد
وهذى الليالي كلها أخوات
فلا تَطلُبَنْ من عند يوم وليلة
خلاف الذي مرت به النسوات
روزها همه پسر یک پدر و شبها همه خواهر هم هستند. بنابراین، از شب و روز چیزی بر خلاف عادت دیرینهشان انتظار نداشته باشید.
آخر تا کی باید این تجربهها روی انسان بیچاره امتحان شوند؟ تا کی باید به جستجو بپردازیم و دست خالی برگردیم؟ در حالی که پیامبران علم سرشار از یقین و علاج شافی میتوانند به ما ارزانی دارند.
آری، مسئله، مسئلۀ نفوس انسانهاست و تا وقتی از این حقیقت رویگردان باشیم، همچنان باید از مشکلات پی در پی بنالیم.
یکی از مصیبتهای این تمدن، نادیده گرفتن فرد است، علوم عمرانی به قدری در مردم تأثیر گذاشتهاند که اکنون همه بر مجموعه و مؤسسه و حکومت و هیئتهای اجتماعی تکیه میکنند و افراد را نادیده میگیرند، در حالی که فرد پایه و اساس تمام مجموعهها و حکومتها و احزاب و مؤسسات است، به آنها میگوئیم: آقایان افراد دور و بر خود را اصلاح کنید و برای این پیکرۀ اجتماعی آماده سازید، جواب میدهند: از ما و افراد کاری ساخته نیست، ما در عصری زندگی میکنیم که مدار همه چیز اجتماع است. میگوئیم: خوب، به اجتماع ایمان آوردیم اما اگر فرد نباشد، اجتماع از کجا درست میشود؟ در جواب میگویند: با اصلاح جامعه، فرد هم اصلاح میشود! درست مثل کسی که الوارهای پوسیده و کرمخوردهای را گرد آورده و میخواهد از آنها کشتیای بسازد که سرنشینهای بسیار کالاهای باارزشی حمل نماید و اگر مرد صاحب نظری به او بگوید: این الوارها برای ساختن چنین کشتیای مناسب نیست، میگوید: الوارها اهمیتی ندارند مهم خود کشتی است، کشتی که ساخته بشود الوارها موجودیت خود را از دست میدهند و لذا فاسد و پوسیده بودن آنها مهم نیست. به عبارت دیگر فاسد، فاسد است اما وقتی فاسد با فاسد گرد هم آیند، صالح میشوند!. چنانکه منطق اروپا میگوید: دزد، دزد است ولی اگر دزدها گرد هم آیند، پاسبان شهر میشوند!!. گرگ، گرگ است ولی وقتی گرگها بهم بپیوندند، چوپان میشوند! شعلۀ آتش، خانه را میسوزاند اما اگر شعلههای آتش را باهم جمع کنند، سردی و سلامت میشوند!!.
میدانید این واقعاً یک حرف مضحک و خندهدار است ولی آیا در مدرسه، حکومت و دادگاهها بر این اساس عمل نمیشود؟ حکومت قضات و نظامیها از کجا آمدهاند؟ آیا اکثر آنها از همین افراد فاسد و ناصالح نیستند؟ پس چگونه این افراد مجرم میتوانند به مجموعهای صالح و با شخصیت و با اخلاق تبدیل شوند؟ اما مع الاسف تمام جهان این منطق را حتی در سطوح علمی پذیرفتهاند.
اگر این کارگردانان شکم گندۀ شهرها و دانشگاهها و مؤسسات علمی و این حکام، در دوران اولیه اسلام بودند، دست کم طرد میشدند و یا روانۀ زندانشان میکردند و حتی استحقاق پیدا کردن شغل کوچکی را در جامعه نداشتند، ولی اکنون این منطق چنان افکار را مورد هجوم قرار داده است که اگر کسی بخواهد از مسئلۀ فردیت دفاع کند، به مرتجع بودن محکوم میشود.
ای صاحبدلان خداجو، شما همان جماعتی هستید که در سیما و رخسارتان و در اندیشه و ضمایرتان، آیندۀ روشنی را که آرزو میکنیم، میدرخشد، پس خودتان را از نظر روحی و اخلاقی و علمی و ایمانی آماده سازید. آنچه از شما در این زمان خواسته میشود و وظیفۀ شما در این ساعت و جهاد امروز شما، همین است.
من در هر کشوری که رفتهام و هر مجلسی که حضور پیدا کردهام، سخن از «جهان اسلام» در میان بوده است. جهان اسلام واقعیتی است که دیگر رشد یافته و پا گرفته است و هیچ آدم عاقلی نمیتواند این را انکار نماید، این چیزی است که من به آن ایمان دارم و در هند، پاکستان، ترکیه، سوریه و مصر متوجه آن شدهام. برادران! شما جزئی از جهان اسلام هستید، اگر فکر میکنید جهان اسلام را دیگران زنده نگه میدارند و شما در قبال آن مسئولیت ندارید، سخت در اشتباه هستید، بدبختانه چیزی که حالا دیده میشود این است که بیشتر مردم به همه چیز اهتمام و توجه دارند به غیر از خودشان، من برای این جهان چارهجویی میکنم ولی خودم نیز جزئی از آن هستم و باید اصلاح بشوم، در حالی که متأسفانه بسیاری از برادران به خودشان فکر نمیکنند و معتقدند که جهان اسلام را فقط دیگران تشکیل میدهند. ما باید خودمان را اصلاح کنیم و همه معتقد باشیم که مسئول هستیم، اگر تک تک ما اصلاح بشویم، جهان اسلام اصلاح خواهد شد. برادران! وضع ما شبیه به آن جریانی است که پادشاهی اعلام کرد میخواهد حوضی را از شیر پر بکند و به هر کسی که در آن شیر بریزد، پولش را میدهد. یکی از شیرفروشها با خود گفت: اگر یک سطل آب در آن بریزم در آن همه شیر مشخص نمیشود و آنگاه یک سطل آب را در عوض شیر در حوض ریخت، شخص دیگری هم مثل او همین کار را تکرار کرد و بالاخره این فکر در میان همۀ آنها شیوع یافت، صبح که پادشاه آمد به جای شیر، حوضی از آب را دید، داستان ما نیز همین است. هریک از ما میگوید: اگر من فاسد بشوم به جهان اسلام چه ضرری میرسد؟ و اینگونه بود که تمام جهان اسلام را فساد فرا گرفت. اگر خوب فکر کنید، میبینید همهاش در مورد دیگران حرف میزنید، پرداختن به دیگران آسان و پرداختن به نفس خود مشکل است و از آنجا که انسان موجودی راحتطلب است، در جهان اسلام همه به دیگران تکیه و توجه میکنند، این طرز فکری است که نیاز به معالجه دارد.
شما نمایندۀ عراق هستید و لذا جزئی هستید از جهان اسلام و به همین ترتیب همۀ ما وظیفه داریم خویشتن را آماده سازیم تا خشتی صالح و مناسب برای این ساختمان باشیم، باید رادمردانی مجاهد، باایمان، صادق، پاکدل، روشنفکر، با نفوذ و دارای عاطفهای نیرومند و قلبی رؤف بشویم، اگر چنین شدیم باور کنید خواهیم توانست این جو فاسد را دگرگون سازیم.
مشکل و معضل دیگر ما نداشتن شخصیتهاست، بسیاری از مردم به حکومت حرص میورزند و بر این عقیدهاند که کلید مشکلات حکومت است، در حالی که حکومت را شخصیتها راهبری میکنند، مهم آن است که این شخصیتها چه کسانی هستند و چه خصوصیاتی دارند؟ این درد جهان اسلام است. بنابراین، خودتان را برای نبرد آینده یعنی نبرد اخلاق و اخلاص و فداکاری، آماده کنید. هرگاه شخصیتی پیدا بشود که بتواند خویشتن و مصلحت خانواده و دوستان و حزبش را فراموش کند و تنها مصلحت مملکت و ملتش را در نظر بگیرد، او میتواند انقلابی تمام عیار را به وجود بیاورد.
زمانی جو موجود کاملاً تیره و تار بود و جهان اسلام از مشکل بزرگی رنج میبرد، فرمانروایان وقت ظالم و ستمکار، دستگاهها فاسد و در همه جا ظلم حاکم بود و حقوق مردم پایمال میشد، خود مردم هم بیایمان بودند و جهان اسلام از شرق به غرب و از شمال به جنوبش از بیماری سختی عذاب میبرد. در این وضعیت، تنها شخصیتی به نام «عمر بن عبدالعزیز» [۸۴]پیدا شد که خدایش را شناخت و خودش را فراموش کرد و به یاد قیامت افتاد و اینگونه توانست آن جو را دگرگون سازد و جهان اسلام را به سوی اصلاح سوق بدهد، افراد کجایند؟ و کیست کسی که آنها را بار بیاورد؟ آیا دانشگاهها و باشگاهها میتوانند آنها را بار بیاورند؟ خیر، بلکه این کار فقط از عهدۀ ایمان و اخلاق برمیآید.
صحبت من برای شما این است که دل و درون خود را آماده کنید و ایمان و عقیده را در آن پرورش دهید و به خدا و روز قیامت و مصلحت اسلام، ایمان داشته باشید، راد مردانی باشید که اگر کشور به دستتان افتاد و کارهای مهم و مشکل را به دست گرفتید، وضع فاسد به هیچ وجه نتواند شما را عوض کند، صحابه پیامبرجاین چنین بودند، گرچه از نظر مالی آنقدر ضعیف بودند که نمیتوانستند لباس تهیه کنند و شکمشان را سیر نمایند، اما دنیا در برابر آنها سر فرود آورد و در تمام خزائن و گنجینهها به رویشان باز شد ولی آنها عوض نشدند. «ابوعبیده» و «سعد» بتا آخر همانطور که بودند، باقی ماندند. «سلمان س» [۸۵]به عراق آمد و والی آنجا شد، مردم به استقبالش رفتند، آنها دیدند که او محولهای را در مقابل مزد برای مردی روی سرش گذاشته و حمل میکند.
جهان اسلام را وقتی فساد فرا گرفت که این افراد و این سلوک و رویۀ برخاسته از مدرسۀ محمد جاز بین رفت، ما اکنون به شدت به چنین سلوک و رویهای نیازمندیم، این هم تنها از شما امید میرود، شما جوانان با ایمان و صادقی که خویشتن را به سختی و زندگی ساده عادت میدهید، یکی از امراض امت عرب همین خوشگذرانی و تبذیر و عادتهای نارواست، به طوری که هیچ کدام نمیتوانند بدون ماشین و خانۀ بزرگ و حقوق کلان زندگی کنند، این امراض امت ما را به خاک سیاه نشانده است، این درد بیدرمان روم و ایران قدیم بود، آنها رفاه و خوشگذرانی را از حد به در برده بودند، به طوری که وقتی مسلمانان به «مدائن» هجوم بردند و آن را فتح کردند «یزدگرد» از آنجا گریخت در حالی که هزار آشپز و هزار نفر مربی بازو صقر [۸۶]به همراه داشت، با این حال میگوید: وضعیت من قابل ترحم است، چون فقط اینها را توانستهام با خود بیاورم! رفاهطلبی آنها به این حد رسیده بود و بدین جهت تمدنشان آنچنان فظیع از هم پاشیده شد، اگر کسی کلاهی را که قیمتش حدود ۵۰ هزار (درهم) بود، بر سر مینهاد، مسخره میشد، و کمربندهایی به کمر میبستند که قیمت آنها ۳۰ تا ۵۰ هزار درهم و مرصع به جواهر و یاقوت بودند. آری، همین خوشگذرانی و رفاهطلبی بود که آنها را در میان گرفت و باعث شد دولت و شرف و مجد و زندگی خود را از دست بدهند.
خودتان را برای جهاد و دعوت آماده سازید و هرگاه امانتی را متقبل شدید آن را خوب نگاه دارید، این وصیت من به شماست، شاید ارزشی برای این حرف من قائل نباشید ولی این را در آینده درخواهید یافت و به یاد این سخن من خواهید افتاد، ﴿وَأُفَوِّضُ أَمۡرِيٓ إِلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ﴾[غافر: ۴۴]. «و من، کارم را به الله واگذار میکنم».
آری، مشکل ما نداشتن شخصیتها و ایمان و اخلاق است، من از این طرز فکر نارسا و نادرست که میگوید: با تغییر حکومتها و احزاب، اوضاع هم دگرگون میشود، خویشتن را برحذر میدارم، چون خدای تعالی میفرماید:
﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَٰتَلُونَ بِأَنَّهُمۡ ظُلِمُواْۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ نَصۡرِهِمۡ لَقَدِيرٌ ٣٩ ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِم بِغَيۡرِ حَقٍّ إِلَّآ أَن يَقُولُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ﴾[الحج: ۳۹-۴۰].
«به کسانی که مورد ستم قرار گرفتهاند، اجازۀ نبرد داده میشود و خداوند هم به مساعدت و یاری آنها تواناست، همان کسانی که از دیار خود به ناحق و تنها به این جرم که میگفتند: پروردگار ما الله است، بیرون رانده شدند».
تا آنجا که میفرماید:
﴿ٱلَّذِينَ إِن مَّكَّنَّٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَمَرُواْ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَنَهَوۡاْ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۗ وَلِلَّهِ عَٰقِبَةُ ٱلۡأُمُورِ ٤١﴾[الحج: ۴۱].
«کسانی که اگر آنان را در زمین به قدرت رسانیم، نماز را برپا میدارند و زکات میدهند و امر به معروف و نهی از منکر مینمایند».
توجه کنید این آیات چگونه به بیان رنج و محنتی که صحابه از میان آن همانند زرناب از میان آتش بیرون آمدند و از دیار خود به ناحق رانده شدند، پرداخته است و سرانجام همان رادمردانی شدند که وقتی خداوند در زمین توانایی و تمکین به آنها میدهد، نماز به پا میدارند و زکات میدهند و امر به معروف و نهی از منکر میکنند. ما هم تا این مرحله را طی نکنیم، نخواهیم توانست به آن درجه و مقام که خداوند در این آیات توصیف میکند، برسیم:
﴿ٱلَّذِينَ إِن مَّكَّنَّٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾ «کسانی که اگر آنان را در زمین به قدرت رسانیم». و ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ قِيلَ لَهُمۡ كُفُّوٓاْ أَيۡدِيَكُمۡ وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ﴾[النساء: ۷۷]. «آیا ندیدی کسانی را که به آنها گفته شد (از جنگ) دست بکشید و نماز بپا دارید و زکات بدهید؟».
خداوند در این آیات از حکومت و پیامدهای آن برایشان حرف نزده است، بلکه با تربیتی اسلام و ژرف و در برگیرندۀ اخلاق و اندیشه به تربیت آنها میپردازد تا این که به صورت موجی به حرکت درآیند.
از روی اخلاص شما را نصیحت میکنم که به اندرون خود اهتمام دینی، اخلاقی و تربیتی و فکری بدهید و ایمان بیاورید به این که شما جهان اسلام هستید، و به قول شاعر:
«وفيك انطوى عالـم الأكبر».
جهان بزرگتر در درون تو نهفته است.
اگر ما اصلاح بشویم، جهان اسلام اصلاح خواهد شد، چون اگر اجزاء اصلاح شوند، مجموعه هم اصلاح میگردد.
أقول قولي هذا وأستغفر الله لي ولكم.
پایان
[۸۲] یک حدیث صحیح از پیامبر ج. (مؤلف) [۸۳] شاعر، ابوعَلاء مَعَرّی (۹۷۳ - ۱۰۵۷) است، (مترجم) [۸۴] عمر بن عبدالعزیز بن مروان (۶۱ – ۱۰۱ هجری). هشتمین خلیفۀ اموی (در سال ۹۹ هجری) که به تقوی و تمسک به حدیث مشهور بوده است، او اوضاع نابسامان داخلی و مالی را اصلاح کرد و با علویها و مسیحیها و موالی خوشرفتاری مینمود. (مترجم) [۸۵] مقصود سلمان فارسی است. (مترجم) [۸۶] صقر: به پرندهای شکاری میگویند که در فارسی «چرغ» نامیده میشود. (مترجم)