پژوهشی در نهج البلاغه

خلافت و امامت در نهج‌البلاغه

خلافت و امامت در نهج‌البلاغه

سنی‌ها می‌پرسند: نص صریحی که بیان‌گر امامت حضرت علیس باشد، کجاست؟ اهل سنت می‌گویند: تمام موارد استدلالی شیعیان در این موضوع، برگرفته از برداشت و قرائت آنان از نصوص است؛ به‌هر حال اگر امامت حضرت علی س، بنا بر نص ثابت بوده، پس چرا خود ایشان، امامت را نپذیرفته است؟ همچنین آیا عدم پذیرش امامت، برای امام منصوب و معصوم، روا بوده است؛ این موضوع را به ترتیب زیر مورد کنکاش قرار می‌دهیم:

۱- ‌در نهج‌البلاغه، خطبه‌ای از حضرت علیس آمده که ایشان پس از شهادت عثمانس و پس از آنکه مردم، برای بیعت به حضورش رفتند، فرمود: (دعوني و التمسوا غيري، فإنا مستقبلون أمرا له وجوه وألوان، لا تقوم له القلوب و لا تثبت عليه العقولو إن تركتموني فأنا كأحدكم و لعلي أسمعكم و أطوعكم لمن وليتموه أمركم و أنا لكم وزيرا خير لكم مني أميرا) [۱۰]یعنی: «مرا واگذارید و در جستجوی کس دیگری برآیید؛ ما، با چنان امری روبرو شده‌ایم که فتنه‌‌گر و چندچهره است؛ امری که دل‌ها و عقل‌ها، بر آن پایدار و استوار نمی‌ماند.» تا آن‌جا که فرمود: «اگر مرا واگذارید، همانند یکی از شما خواهم بود و شاید از شما، نسبت به کسی که او را کارگزارتان می‌نمایید، مطیع‌تر و حرف‌شنوتر باشم. اگر من، وزیر و مشاورتان باشم، برای شما بهتر از این است که امیر و کاردارتان باشم.»

بنابراین جای بسی شگفت و تعجب است که حضرت علیس چگونه امامتی را که بنا بر باورداشت شیعیان، نصی الهی درباره‌ی خودش و یازده فرزند پس از او بود، نپذیرفت؟ چنآنچه کلینی، در اصول کافی آورده است: (ابوعبدالله÷گفته است: «إن الإمامة عهد من الله عز وجل معهود لرجال مسمين ليس للإمام أن يزويها عن الذي يكون بعده»یعنی: «امامت، پیمانی از سوی خدا برای مردان برگزیده‌ای‌‌ است. برای امام روا نیست که امام پس از خود را از این حق، باز بدارد.» [۱۱]اینک این پرسش مطرح می‌شود که چگونه امکان دارد، علیس به عنوان امام، بگوید: مرا رها کنید و در پی کس دیگری برآیید؟! اصلاً با نظرداشت باور شیعیان درباره‌ی عصمت علیس و محبت وافری که به ایشان دارند، آیا به خود جرأت می‌دهند که علیس را به‌خاطر عدم پذیرش خلافت و امامت، گنه‌کار بدانند؟! علیس از نگاه اهل‌سنت، از برجسته‌ترین صحابه به‌شمار می‌رود؛ او، فرمان‌بردار خدا بود و به او نوید بهشت داده شد. آنچه از فرموده‌ و روی‌کرد علی س، در این خطبه برمی‌آید، این است که ایشان، خلافت را برای کسی غیر از خود نیز روا می‌دانسته است؛ از این‌رو به این نکته تصریح کرده است که: «اگر در مقام شهروندی و در خدمت خلیفه و کاردار مسلمانان باشم، بهتر از آن‌است که امام و امیر شوم.» از این‌رو فرموده‌ی علیس در این خطبه‌ی نهج‌البلاغه با باور شیعه، در تعارض قرار می‌گیرد.

۲- در نهج‌البلاغه آمده است که حضرت علیس به طلحه و زبیرش فرمود: (والله ما كانت لي في الخلافة رغبة و لا في الولاية إربة و لكنكم دعوتموني إليها و حملتموني عليها) [۱۲]یعنی: «به‌خدا سوگند که من، هیچ رغبتی به خلافت نداشتم و هیچ‌گاه آرزومند ولایت نبودم؛ اما شما، مرا به خلافت و ولایت فرا خواندید و مرا به پذیرش آن واداشتید.»

اینک این پرسش، به‌وجود می‌آید که آیا درست است: کسی، علیس را بنا بر نص الهی-به گمان خود- در حالی امام بداند که خود علی، هیچ رغبتی به خلافت و امامت نداشته است؟! آیا غیر از این است که اگر علیس، بنا بر نص الهی امام بود، دیگر برایش روا نبود که از پذیرش امامت و خلافت، سر باز زند؟ این، در حالی است که برخی از شیعیان، انکار امامت علی را کفر می‌دانند..! چنآنچه ابن‌بابویه‌ی قمی معروف به شیخ صدوق [۱۳]گفته است: «کسی که امامت امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب و یا امامت امامان پس از او را انکار نماید، همانند کسی است که تمام انبیا را انکار نموده است؛ همچنین ما، بر این باوریم که هر کس، امامت امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب را بپذیرد و در عین حال یکی از امامان پس از او را انکار نماید، هم‌سان کسی است که تمام پیامبران را پذیرفته و نبوت محمدصرا انکار کرده است.» [۱۴]طوسی نیز به این نکته تصریح کرده و گفته است: «عدم پذیرش امامت، کفر است؛ همان‌گونه که عدم پذیرش نبوت، کفر است؛ زیرا هر دوی این موارد، در یک تراز قرار دارند.» [۱۵]

۳- در نهج‌البلاغه از زبان حضرت علی آمده است: (و بسطتم يدي فكففتها و مددتموها فقبضتها ثم تداككتم علي تداكُ الهيم على حياضها يوم وردها) [۱۶]یعنی: «دستم را برای بیعت، باز می‌کردید و من، دستم را می‌بستم؛ شما، دستم را به سوی خود می‌کشیدید و من، آن را می‌گرفتم و سپس همانند شتران تشنه که به سوی آبشخور، هجوم می‌برند، به سوی من شتافتید.» این، دلیلی است بر اینکه علیس از پذیرش امامت و عهده‌داری امور مسلمانان، گریزان بوده است.

۴- در نهج‌البلاغه، گفتاری از حضرت علیس آمده است که به بیان مسأله‌ی خلافت و امامت، می‌پردازد: (رضينا عن الله قضائه، و سلمنا لله أمره ... فنظرت في أمري فإذا طاعتي سبقت بيعتي إذ الميثاق في عنقي لغيري) [۱٧]یعنی: «به خواسته‌های الهی، خرسند هستیم و امر الهی را به خدا می‌سپاریم…. من، در کار خودم نگریستم و (پس از اندیشه به این نتیجه رسیدم که) باید بر اساس پیشینه‌ی اطاعت و حرف‌شنوی خود نسبت به بیعت، عمل بکنم که بستن میثاق با خلیفه‌ای غیر از من، بر گردن من است.»

کاملاً روشن است که علی به تقدیر الهی درباره‌ی به خلافت رسیدن ابوبکرس خرسند بوده است؛ از این‌رو چه جایی برای چانه‌زنی درباره‌ی امامت و خلافت نَصبی حضرت علی وجود دارد؟ البته برخی از شارحان نهج‌البلاغه کوشیده‌اند تا سکوت علیس را چنین توجیه نمایند که این روی‌کرد علیس، ناشی از سفارش پیامبر ج بوده که به او دستور داده‌اند: اگر تعیین امیر به جدال و خون‌ریزی انجامید، سکوت کن..! اولاً باید سند و دلیلی برای اثبات درستی این گفتار آورد که آیا واقعاً گفته‌ی پیامبر ج است یا سخنی خودساخته در توجیه بیعت علی با ابوبکر؟ افزون بر این چه توجیهی می‌توان درباره‌ی تناقض این روایت با گفته‌ی ابوعبدالله [معصوم!] داشت که پیش‌تر بیان شد؟

بازنگاهی در تاریخ، حقیقت بیعت علی مرتضیس با ابوبکر صدیقس را نمایان می‌کند. علی بحرانی در (منار الهدی) می‌گوید: مهاجران و انصار، با ابوبکر بیعت کردند و علی-÷- نیز با دیدن این صحنه، پیش رفت و با ابوبکر بیعت کرد؛ شاید کسی، این را از روی تقیه بداند؛ اما این گفتار، از زبان علی و در زمانی ایراد شد که او، امیر مؤمنان و خلیفه‌ی مسلمانان بود و دیگر دلیلی نداشت که از روی تقیه به یادآوری رخ‌دادهای گذشته بپردازد و یا به‌ظاهر سخنی بگوید که بر خلاف نهانش باشد. خود علیس در این‌باره فرموده است:(فمشيت عند ذلك إلى أبى بكر فبايعته و نهضت في تلك الأحداثفتولى أبوبكر تلك الأمور فسدد و يسر و قارب و اقتصد فصحبته مناصحا و أطعته فيما أطاع الله جاهدا)یعنی: «در آن هنگام به‌سوی ابوبکر رفتم؛ با او بیعت کردم و در آن کارها، دست‌ به‌کار شدم… ابوبکر عهده‌دار امور شد و به‌راستی و با توان کامل از عهده‌ی امور برآمد و در اداره‌ی امور، میانه‌روی و اعتدال نمود؛ از این‌رو من نیز با خلوص و خیرخواهی، همراهش شدم و تمام تلاش خود را در فرمان‌برداری از او در آنچه که در پهنه‌ی اطاعت از خدا کرد، به‌کار بستم.» [۱۸]

علی، همواره در کنار ابوبکر بود. تاریخ، گواه این است که گروهی از مرتدان و سران قبایل مرتد، برای مذاکره به مدینه رفتند تا بلکه خلیفه را در مورد نگرفتن زکات، قانع کنند. نمایندگان قبایل، مسلمانان را در مدینه اندک و کم‌تعداد دیدند و به همین خاطر گمان کردند که بهترین فرصت است تا با حمله‌ای همه‌جانبه به مدینه، کار اسلام و احکامش را یک‌سره کنند و به گمان خود از بار قوانین اسلامی خلاص شوند. ابوبکر صدیقس با واقع‌نگری و بی‌آن‌که بر وضع بحرانی آن موقع سرپوشی نهد، به یارانش چنین فرمود: «اینک کفر، همه جا را فراگرفته و نمایندگان قبایل نیز، شما را کم و اندک دیدند؛ اکنون نمی‌دانید که‌ آنان، روز به شما حمله می‌کنند یا شبانگاه بر شما شبیخون می‌زنند؟! قاصدانشان، به نزد ما آمدند و فکر می‌کردند که ما خواسته‌شان را می‌پذیریم و با آن‌ها صلح و سازش می‌کنیم. اما خواسته‌شان را نپذیرفتیم و پیمانی نبستیم. پس کاملاً آماده باشید (که هر آن، امکان دارد بر ما شبیخون بزنند.)» [۱٩]ابوبکر صدیقس برای رویارویی با حملات احتمالی مرتدان، عده‌ای را به گشت‌زنی و پاس‌بانی در راه‌های ورودی مدینه گماشت تا با هر حمله‌ی احتمالی مقابله کنند. وی، برای این منظور امیرانی بر گاردهای حفاظتی و دسته‌های گشت‌زنی گماشت که عبارتند از: علی بن ابی‌طالب، زبیر بن عوام، طلحه بن عبیدالله، سعد بن ابی‌وقاص، عبدالرحمن بن عوف و عبدالله بن مسعودش. [۲۰]

[۱۰] نهج البلاغة، خطبه‌ی ٩۲، ص۱٧۸،۱٧٩ شرح محمد عبده، انتشارات دار الأندلس. [۱۱] اصول کافی، از محمد بن یعقوب کلینی، ج۱، ص ۲٧۸ . [۱۲] نهج البلاغه، ص ۳٩٧، شرح محمد عبده. [۱۳] محمد بن علی قمی، از علمای به‌نام شیعه که در قم زاده شد و در ری درگذشت؛ کتاب‌های زیادی دارد؛ از جمله: کتاب (من لایحضره الفقیه) که یکی از بزرگ‌ترین کتاب‌های شیعیان در موضوع علم حدیث است. [۱۴. ]الاعتقادات از قمی، ص۱۱۱. [۱۵. ]تلخیص الشافی، ۴/۱۳۱؛ بحار الانوار ۸/۳۶۸. [۱۶. ]نهج البلاغة شرح محمد عبده ص ۴۳۰. [۱٧. ]نهج البلاغة، ص۸۱، خطبه‌ی ۳٧/ چاپ بیروت به‌تحقیق: صبحی الصالح؛ نهج البلاغة، شرح محمد عبده، ص ٩۵-٩۶. [۱۸. ]منار الهدى، نوشته‌ی علی بحرانی، ص۳٧۳؛ هم‌چنین نگا: ناسخ التواریخ، ج۳، ص۵۳۲. [۱٩] تاریخ طبری (۴/۶۴) [۲۰] این موضوع را بنگرید در: شرح نهج‌البلاغه، ج ۴ ص ۲۲۸/چاپ تبریز؛ هم‌چنین در کتاب: الشیعة وآل البیت/احسان الهی ظهیر/ص٧۱.