پژوهشی در نهج البلاغه

عصمت امامان از دیدگاه شیعه، بدین قرار است:

عصمت امامان از دیدگاه شیعه، بدین قرار است:

علامه مجلسی، یکی از بزرگ‌ترین استادان شیعه و پدید‌آورنده‌ی بحار الانوار می‌گوید: «بدان که امامیه، بر عصمت ائمه-علیهم‌السلام- از تمام گناهان اعم از کوچک و بزرگ، اجماع کرده‌اند؛ از این‌رو از امامان هیچ گناهی نه عمداً و نه از روی فراموشی و نیز نه به‌خاطر اشتباه در تأویل، صورت نمی‌گیرد.» [۴۶]مقایسه‌ی درستی این پندار با دعای علی مرتضی را به شما وا می‌گذاریم.

۵- در نهج‌البلاغه آمده است که علی مرتضیس فرمود: (أوصيكم بتقوى الله الذي ألبسكم الرياش و أسبغ عليكم المعاش؛ فلو أن أحدا يجد إلى البقاء سُلًّمَا أو لدفع الموت سبيلاً لكان ذلك سليمان بن داود) [۴٧]یعنی: «ای بندگان خدا! شما را به پرهیزکاری از خدا سفارش می‌کنم که جامه‌های گران‌بها بر شما پوشانید و اسباب زندگانی شما را فراهم نمود. اگر کسی بود که بتواند راهی برای زندگانی جاودانه و همیشگی یا رهایی از مرگ، بیابد، قطعاً آن شخص، سلیمان بن داوود بود.»

این گفتار علیس با آنچه کلینی در اصول کافی، باب کرده، در تعارض قرار دارد؛ کلینی، در اصول کافی بابی با این عنوان گشوده است: [أن الأئمة (ع) يعلمون متى يموتون و أنهم لا يموتون إلا باختيار منهم)یعنی: «ائمه از زمان وفات‌شان، خبر دارند و آنان، جز با اختیار خود نمی‌میرند.» آیا این پندار، با آنچه علی مرتضیس فرمود، در تعارض قرار ندارد که: «اگر کسی بود که بتواند راهی برای زندگانی جاودانه و همیشگی یا رهایی از مرگ، بیابد، قطعاً آن شخص، سلیمان بن داوود بود.»؟!

۶- در نهج‌البلاغه آمده است که علی مرتضی درباره‌ی رسول‌خدا ج چنین فرمود: (أرسله على حين فترة من الرسل فقفى به الرسل وختم به الوحي) [۴۸] یعنی: «خداوند، پیامبر را پس از دورانی که دیگر پیامبران نبودند، فرستاد… پس ایشان را پس از سایر پیامبران فرستاد و وحی را با فرستادن رسول‌خدا، ختم فرمود.» این گفتار علی مرتضی س را با آنچه در اصول کافی آمده، مقایسه کنید: (إن الحسن العباس المعروفي كتب إلى الرضا(ع): جعلت فداك أخبرني ما الفرق بين الرسول و النبي و الإمام؟ قال فكتب أو قال: [الفرق بين الرسول و النبي و ا لإمام: أن الرسول الذي ينزل عليه جبرائيل فيراه و يسمع كلامه و ينزل عليه الوحى و ربما رأى في منامه نحو رؤيا ابراهيم(ع) و النبي ربما سمع الكلام و ربما رأى الشخص و لم يسمع و الإمام هو الذي يسمع الكلام و لا يرى الشخص]) [۴٩]یعنی: «شخصی به نام حسن عباس، نامه‌ای به امام رضا نوشت که: فدایت شوم؛ چه تفاوتی میان رسول، نبی و امام است؟ امام رضا / در پاسخ چنین نوشت یا چنین فرمود که: (تفاوت میان رسول، نبی و امام، از این قرار است: رسول، کسی است که جبرئیل، بر او نازل می‌شود و او نیز جبرئیل را می‌بیند، سخنش را می‌شنود و بر او وحی می‌شود و گاهی در خوابش، همانند خواب ابراهیم ÷ را می‌بیند. نبی، گاهی سخن وحی را می‌شنود و گاهی شخص (وحی‌کننده) را می‌بیند و سخنی نمی‌شنود. امام، کسی است که سخن (وحی) را می‌شنود و کسی را نمی‌بیند.)»

در بحارالانوار نیز نوزده روایت آمده که خداوند متعال، با علیس سخن گفته و جبرئیل نیز بر علی مرتضیس، چیزهایی دیکته کرده است. [۵۰]

برخی از روایات شیعی، گونه‌های مختلف وحی بر امامان را بیان نموده است؛ از آن جمله گفتاری است منسوب به امام جعفر صادق/ که: (إن منا لمن ينكت في أذنه و إن منا لمن يؤتى في منامه و إن منا لمن يسمع صوت السلسلة تقع على الطشت (كذا) و إن منا لمن يأتيه صورة أعظم من جبرائيل وميكائيل) [۵۱]یعنی: «برخی از ما امامان چنانند که در گوش‌شان چیزی (به عنوان وحی) گفته می‌شود؛ به برخی نیز در خواب چیزی به عنوان وحی داده می‌شود؛ بعضی هم صدایی چون صدای زنجیر می‌شنوند که در تَشت می‌افتد و برای وحی بر عده‌ای از ما، شکلی بزرگ‌تر از جبرئیل و میکائیل، دیده می‌شود.»

بسیاری از روایات مذکور، جایگاه امامان را فراتر از انبیا و پیامبران قرار داده‌اند؛ به‌گونه‌ای که امامان، در هیچ حالتی نیازمند این نیستند که وحی بر آنان، نازل شود؛ بلکه هر زمان که خودشان تصمیم بگیرند، بر آنان وحی می‌شود. در اصول کافی، این موضوع، باب شده است که: (باب أن الأئمة عليهم السلام إذا شاؤوا أن يعلموا علموا) [۵۲]یعنی: «در بیان اینکه ائمه –- هر آن زمان که بخواهند، چیزی بدانند، از آن باخبر می‌شوند.» از این‌رو گویا نزول وحی بر ائمه، بنا بر خواست الهی نیست؛ بلکه به اراده و خواست امام بستگی دارد. بر خلاف پیامبران که نزول وحی بر آنان، به دست و ارداه‌ی خودشان نبود. افزون بر این، امامان، از دیدگاه شیعیان، توان رفتن به عرش را در هر شب جمعه دارا هستند؛ طوری که آن‌جا می‌روند و هر آنچه از علوم و اسرار الهی را که بخواهند، فرا می‌گیرند. به روایتی که در این زمینه به ابوعبداللهس نسبت داده شده، توجه نمایید: (إذا كان ليلة الجمعة وافى رسول الله صلى الله عليه وآله العرش و وافى الأئمة عليهم السلام معه و وافينا معهم؛ فلا ترد أرواحنا إلى أبداننا إلا بعلم مستفاد و لولا ذلك لأنفدنا) [۵۳]یعنی: ابوعبدالله فرموده است: «هرگاه شب جمعه می‌شود، رسول‌خدا-ص به عرش می‌روند و ائمه-- نیز با او می‌روند و ما هم آنان را همراهی می‌کنیم؛ ارواح ما به بدن‌هایمان وارد نمی‌شوند جز با علوم کسب‌شده و اگر چنین نبود، نیست می‌شدیم.»

کلینی در اصول کافی، چندین باب گشوده است؛ از جمله: (أن الأئمة عليهم السلام ولاة أمر الله وخزنة علمه) [۵۴]یعنی: «امامان، والیان امور الهی و خزانه‌داران دانش اویند.» در این باب، شش روایت آمده است.. (أن الأئمة ورثوا علم النبي و جميع الأنبياء والأوصياء الذين من قبلهم) [۵۵]یعنی: «امامان، وارثان علوم پیامبر خاتم و تمام انبیا و نیز اوصیا و برگزیدگان امت‌های گذشته هستند.» در این باب هفت روایت، آمده است.. (أن الأئمة يعلمون جميع العلوم التى خرجت إلى الملائكة والأنبياء والرسل عليهم السلام) [۵۶]یعنی: «امامان، تمام علومی را که از فرشتگان، انبیا و فرستادگان الهی، بیرون شده، می‌دانند.» در این باب، چهار روایت آمده است.

در کتب و منابع معتبر شیعه، به این نکته تصریح شده است که: رسول‌خدا ج در طول حیات خود، علوم و اسراری به علیس آموزش داده‌اند که کسی جز او از آن، اطلاع ندارد. در این پهنه، به حدی مبالغه شده که با سنجه‌های عقلانی و نیز باورهای سنی‌ها در تعارض قرار گرفته است. در یکی از این روایت‌ها آمده است که علیس حتی پس از وفات پیامبرج نیز به فراگیری دانش آن‌حضرت از دهان ایشان پرداخته است!! چنآنچه علامه مجلسی، بابی در این باره گشوده با این عنوان: (باب ما علمه رسول الله صلى الله عليه وآله عند وفاته وبعده) [۵٧]در این باب، روایتی از علی مرتضیس آمده است که:(أوصاني النبى صلى الله عليه وآله فقال: إذا أنا مِتُّ فغسلني بست قرب من بئر غرس فإذا فرغت من غسلي فأدرجني في أكفانى، ثم ضع فاك على فمي، قال ففعلت و أنبأني بما هو كائن إلى يوم القيامة) [۵۸]یعنی: «پیامبر مرا سفارش کردند و به من گفتند: هرگاه وفات نمودم، مرا با شش مشک از آب چاه غرس، غسل بده و چون از غسل من، فارغ شدی، مرا در کفن‌هایم بپیچ و سپس دهانت را بر دهانم بگذار؛ این کار را کردم و ایشان مرا از آنچه که تا روز قیامت به وجود خواهد آمد، باخبر ساختند.» در روایت دوم همین باب آمده است که رسول‌خدا به من فرمودند: (يا علي إذا أنا مت فاغسلني و كفني ثم اقعدني و سائلني واكتب) [۵٩]یعنی: «ای علی! هرگاه وفات نمودم، مرا غسل بده، کفنم کن و سپس مرا بنشان و از من، بپرس و بنویس.»

دیگر روایاتی که در این‌ باب آمده، به همین شکل می‌باشد. حتی از این‌رو گفته‌اند: هرگاه علیس، از رخ‌دادی خبر می‌داد، می‌گفت: «این، همان چیزی است که پیامبر پس از وفاتش، به من خبر داده است.» [۶۰]

[۴۶] بحار الانوار ۲۵/ ۲۰٩. [۴٧] نهج البلاغه شرح محمد عبده، خطبه‌ی۱٧۵ [۴۸] نهج البلاغه شرح محمد عبده، خطبه‌ی۱۲٧ [۴٩] اصول کافی ج۱/ ص ۱٧۶. [۵۰] رجوع کنید به: بحار الانوار ۳٩/۱۵۱-۱۵٧. [۵۱] بحار الانوار ۲۶/۳۵۸؛ بصائر الدرجات ص۶۳. [۵۲] أصول الکافی ۱/۲۵۸. [۵۳] أصول الکافی ۱/۲۵۴ ، بحار الأنوار۲۶/۸۸ - ۸٩ ، بصالر الدرجات ص۳۶ . [۵۴] أصول الکافی ۱/۱٩۲-۱٩۳. [۵۵] مرجع سابق ۱/۲۲۳-۲۲۶. [۵۶] مرجع سابق ۲۵۵- ۲۵۶. [۵٧] بحار الانوار ۴۰/۲۱۳- ۲۱۸. [۵۸] بحار الأنوار ۲۱۳/۴۰ ، بصائر الدرجات ص۸۰. [۵٩] مرجع سابق. [۶۰] ر.ک: بحار الأنوار ۴۰/۲۱۵.