پژوهشی در نهج البلاغه

صحابه از نگاه علی مرتضی

صحابه از نگاه علی مرتضی

علی در بسیاری از موارد، به تعریف از اصحاب پیامبر اکرم ج به‌ویژه ابوبکر، عمر و عثمان پرداخته و با آنان ابراز محبت نموده است:

۱- در نهج‌البلاغه آمده است که عمر، آن‌هنگام که آهنگ اعزام نیرو به ایران نمود، از علی‌ بن ابی‌طالبس نظرخواهی کرد؛ علیس در پاسخ عمرس فرمود: (إن هذا الأمر لم يكن نصره و لا خذلانه بكثرة ولا قلة و هو دين الله تعالى الذي أظهره و جنده الذي أعده و أمده حتى بلغ ما بلغ و طلع حيثما طلع و نحن على موعد من الله تعالى حيث قال عز اسمه ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ و تلى الآية.. و الله تعالى منجز وعده و ناصر جنده، و مكان القيم بالأمر في الإسلام مكان النظام من الخرز فإن انقطع النظام تفرق الخرز و رب متفرق لميجتمع و العرب اليوم و إن كانوا قليلاً فهم كثيرون بالإسلام عزيزون بالإجتماع، فكن قطباً و استدر الرحى بالعرب و أصلهم دونك نار الحرب؛ فإنك إن شخصت من هذه الأرض انقضت عليك من أطرافها و أقطارها حتى يكون ما تدع وراءك من العورات أهم إليك مما بين يديك. إن الأعاجم إن ينظروا إليك غداً يقولوا: هذا أصل العرب فإذا قطعتموه استرحتم فيكون ذلك أشد لكَلَبِهم عليك و طمعهم فيك. فأما ما ذكرت من مسير القوم إلى قتال المسلمين فإن الله سبحانه و تعالى هو أكره لمسيرهم منك و هو أقدر على تغيير ما يكره. و أما ما ذكرت من عددهم فإنا لم نكن نقاتل فيما مضى بالكثرة و إنما كنا نقاتل بالنصر و المعونة)یعنی: «پیروزی یا شکست اسلام، به فراوانی یا کمی مجاهدان نیست؛ اسلام، دین خدا است که آن را پیروز گردانید و نیز سپاه خدا است که آن را آماده و یاری کرد و بدین‌سان اسلام، به آن‌جا رسید که رسید و پرتو افکند، آن‌جا که طلوع نمود. ما، به این وعده‌ی الهی که خلافت و فرمانروایی زمین، از آن‌ِ مؤمنان است، باور و امید داریم؛ چراکه خدای متعال، به وعده‌اش عمل می‌کند و سپاهش را یاری می‌رساند. در اسلام، جایگاه رهبر و خلیفه، همانند رشته‌ای است که مهره‌ها را در کنار هم نظم و ترتیب می‌دهد و اگر این رشته، پاره شود، مهره‌ها نیز از هم جدا و پراکنده می‌شوند و چه بسا هرگز در کنار هم قرار نگیرند. هرچند که اینک عرب‌ها (و مجاهدان لشکر اسلام) از نظر تعداد، اندک هستند، اما (به سبب برخورداری از نعمت و قدرت ایمان و) اسلام، بسیار و فراوانند و با اتحاد و هم‌سویی، قدرتمند می‌باشند. تو (ای عمر،) همانند محور آسیاب، مجاهدان عرب را اداره و رهبری کن و بدون حضور در جنگ، آنان را در میدان نبرد به‌کار بگیر؛ چراکه اگر تو، شخصاً به جنگ ایران بروی و از مدینه بیرون شوی، مخالفان از هر سوی زمین می‌شورند و بدین‌سان سرزمین‌ها(ی خلافت اسلامی) از هر سو و کرانه‌ای سقوط می‌کند و این‌چنین پرداختن به قلمروی که پشت سر می‌نهی، از فتح سرزمین‌های پیش رویت، مهم‌تر می‌گردد. (رفتن شخص تو برای جهاد با ایرانیان، این پیامد را نیز به دنبال دارد که) عجم‌ها با دیدنت در میدان نبرد، می‌گویند: این، اصل و فرمانده‌ی عرب‌هاست، اگر کارش را بسازیم، آسوده‌خاطر می‌شویم و همین، باعث می‌شود با تهاجماتی پیاپی، (به قصد نابودی اسلام و پراکندگی مسلمانان) در کشتن تو، طمع ورزند. در این‌باره که از حرکت کفار، برای جنگ با مسلمانان گفتی، (نظرم، این است که) خدای پاک و بلندمرتبه، از این کارشان، بیش از آنچه تو، ناخشنودی، ناخشنود می‌باشد و خود آن خدای متعال، در تغییر دادن آنچه که ناخوشایند اوست، تواناتر است. آنچه از فراوانی دشمن گفتی، باید به‌خاطر بیاوری که ما، در گذشته با تکیه بر فزونی و فراوانی مجاهدان نمی‌جنگیدیم و تنها با نصرت و یاری الهی، جهاد می‌کردیم.» [۲۱]انتظار می‌رود: شما، خواننده‌ی گرامی، با دقت نظری که زیبنده‌ی هر پژوهش‌گری است، به دغدغه و نگرانی علی مرتضیس درباره‌ی خطر احتمالی شهادت عمر فاروقس و پیامدهای ناگوار آن در بروز نابسامانی در نظام اسلامی، توجه کنید.

۲- در نهج‌البلاغه آمده است: عمرس، برای شرکت در جهاد با رومیان، از علیس نظر خواست و چنین پاسخ شنید: (و قد توكل الله لهذا الدين بإعزاز الحوزة و ستر العورة؛ والذي نصرهم و هم قليل لا ينتصرون و منعهم و هم قليل لا يمتنعون حي لا يموت، إنك متى تسر إلى هذا العدو بنفسك فتلقهم فتنكب، لاتكن للمسلمين كانفة دون أقصى بلادهم ليس بعدك مرجع يرجعون إليه. فابعث إليهم رجلاً مجرباً و احفز معه أهل البلاء و النصيحة، فإن أظهر الله فذاك ما تحب، وإن كانت الأخرى، كنت ردْءاً للناس و مثابة للمسلمين)

[۲۲]ترجمه: «خداوند، به پیروان دین اسلام، وعده داده که قلمرو اسلامی را نیرومند و غالب بگرداند و رخنه‌های نفوذ دشمن را پوشیده بدارد. سوگند به‌خدایی که مسلمانان را در روزگار کمی و در آن زمان که امیدی به پیروزی نداشتند، یاری نمود و سوگند به خدایی که از آنان در آن زمان که یارای دفاع از خود را نداشتند، پشتیبانی کرد و سوگند به خدای همیشه زنده و پاینده‌ای که هرگز نمی‌میرد، هرگاه خود، به جنگ دشمن بروی و شخصاً رویاروی دشمن قرار بگیری و آسیبی ببینی، مسلمانان، دیگر در هیچ جایی از قلمرو اسلامی و در دورترین نواحی آن، حامی و حمایت‌گری برای خود نمی‌یابند که پیرامونش فراهم آیند و پس از تو دیگر مرجعی نمی‌بینند که به او روی آورند. از این‌رو مردی کارآزموده، به سوی دشمنان –به عنوان فرمانده‌ی لشکر اسلام- روانه کن و مردان جنگاور و خیرخواه را با او همراه نما. در این صورت، اگر خدا، اسلام و مسلمانان را پیروزی داد که این، همان چیزی است که تو دوست داری و اگر قضیه، چیز دیگری شد [و مسلمانان، در جنگ با رومیان شکست خوردند] تو، پناه و یاور مردان و مرجع مسلمانان خواهی بود [و به کارها و امور مسلمانان سر و سامان خواهی داد.]

ای مسلمان باانصاف! بنگر و بیندیش که علی مرتضیس، چگونه عمر فاروقس را پناه و مرجع مسلمانان دانسته‌اند.. چگونه امکان دارد: علی حق‌طلب، در حق عمر سخنانی بگویند که قلباً به آن باور ندارند؟ شاید هم علی، واقعاً مصلحت‌اندیشی یا تقیه کرده است.. قضاوتش با شما.

۳- در نهج‌البلاغه یکی از نامه‌های علی مرتضی به معاویهشبدین شکل آمده است: (إنه بايعني القوم الذين بايعوا أبا بكر و عمر و عثمان على ما بايعوهم عليه؛ فلم يكن للشاهد أن يختار و لا للغائب أن يرد و إنما الشورى للمهاجرين والأنصار؛ فإن اجتمعوا على رجل و سموه إماماً كان ذلك لله رضى فإن خرج منهم خارج بطعن أو بدعة ردوه إلى ما خرج منه فإن أبى قاتلوه على اتباعه غير سبيل المؤمنين و ولاه الله ما تولى) [۲۳]ترجمه: «همانا کسانی با من بیعت کرده‌اند که با ابوبکر، عمر و عثمان بیعت نمودند و بیعتشان با من، به همان شکل و بر اساس همان پیمان می‌باشد؛ از این‌رو آنکه در بیعت حضور داشت، نمی‌بایست خلیفه‌ی دیگری برگزیند و آن‌کس که در بیعت حضور نداشت نیز نمی‌بایست از پذیرش بیعت، سر باز زند و اصلاً شورای مسلمین-در تعیین خلیفه و اداره‌ی امور- از آن مهاجران و انصار است؛ بنابراین اگر شورای مسلمانان، بر خلافت کسی گرد آمدند و او را کاردارشان خواندند، خشنودی خدا هم در آن است و چنآنچه کسی با خرده‌گیری و یا نو‌آوری و بدعت، از پیمان خلیفه درآید، مسلمانان، او را به آنچه که از آن برون رفته، باز می‌گردانند و اگر از بازگشت به پیمان، سر باز زند، با او می‌جنگند؛ چراکه او راه غیرمؤمنان را پیموده و خدا نیز او را به همان سو می‌کشاند که در پیش گرفته است.»

مواردی که از این نامه‌ی علی مرتضی، روشن می‌‌شود، عبارتست از:

• مشروعیت خلافت ابوبکر، عمر و عثمانشاز دیدگاه علیس.

• هم‌سانی در چگونگی به خلافت رسیدن علیس و کیفیت به خلافت رسیدن خلفای پیشین. از این‌رو اگر سقیفه‌ی بنی‌ساعده، به خلافت رسیدن عمرس و شورای عمرس برای تعیین خلیفه، دسیسه‌ای برای تحقق اهداف عده‌ای زورطلب، قلمداد گردد، در مورد خلافت علی مرتضیس که هم‌سان پیشینیان به خلافت رسید، چه تعبیری وجود خواهد داشت؟ اصلاً چه کسی می‌تواند این جرأت را به خود بدهد که به خلافت رسیدن حضرت علی مرتضی را تداوم توطئه‌ی سقیفه بداند؟ (نعوذ بالله)

• تنها شورای اسلامی مورد قبول از نگاه علیس در آن روزگار، شورای مهاجرین و انصار بوده است؛ بنابراین بسط این نکته، به بیان نقش و جایگاه خبرگان و سرامدان دینی در تعیین حاکم اسلامی می‌پردازد. (چنآنچه در خطبه‌ی۱۶۸ نهج‌البلاغه به شرح محمد عبده نیز به همین نکته اشاره شده است.)

• رضایت خدا، در حرف‌شنوی از خلیفه‌ی تعیین‌شده از سوی شورای مهاجرین و انصار است..

۴- در نهج‌البلاغه آمده است که علیس فرمود: (لله بلاء فـلان لقـد قـوم الأود و داوى العمد و أقام السنة و خلف البدعة و ذهب نقي الثوب قليل العيب أصاب خيرها و اتقى شرها أدى لله طاعة و اتقاه بحقه رحل و تركهم في طرق متشعبة لا يهتدي إليها الضال و لا يستيقن المهتدي)

[۲۴]ترجمه: «خدا، فلانی را در آزمایشی که کرد، جزای خیر دهد؛ او، کجی‌ها را راست کرد و علت‌ها را درمان نمود؛ سنت را بپا داشت و بدعت‌ها را پسِ پشت انداخت و با دامنی پاک و عیبی اندک رفت و در حالی درگذشت که به خوبی‌های دنیا رسید و از بدی‌های آن بدور ماند؛ وظیفه‌اش را در قبال اطاعت خدا، انجام داد و شایسته و بایسته، تقوای الهی پیشه نمود؛ خود رفت و مردم را در راه‌های پراکنده، برجا گذاشت که بدین‌سان نه گمراه، توان ره‌یابی به راه درست را داراست و نه هدایت‌یافته به درستی راهی که رفته، اطمینان دارد.»

توضیح: پدیدآورنده‌ی نهج‌البلاغه، به‌خاطر پاس‌داشت باورهای مذهبی خود، لفظ ابوبکر یا عمر را از متن خطبه‌ی علی، برداشته و به‌جای آن، کلمه‌ی فلانی را گذاشته است؛ از این‌رو شارحان نهج‌البلاغه در اینکه در اصل خطبه‌ی امام علیس، لفظ ابوبکر بوده یا عمر، اختلاف نظر پیدا کرده‌اند؛ البته بیش‌تر شارحان، وجود واژه‌ی ابوبکر را در این خطبه، ترجیح داده‌اند. البته آغاز خطبه بدین شکل نیز روایت شده که: (لله بلاد فلان)؛ ابن‌ابی‌الحدید، شارح شیعه و معتزلی نهج‌البلاغه در شرحی که بر نهج‌البلاغه[ج۱۲، ص۳] نوشته، چنین نگاشته است: «منظور از فلانی، در این خطبه، عمر بن خطاب می‌باشد؛ من، نسخه‌ی خطی نهج‌البلاغه را که به خط گردآوردنده‌ی آن یعنی رضی ابوالحسن نوشته شده بود، دیدم که ذیل کلمه‌ی فلانی، عمر نوشته بود.» ابن‌ابی‌الحدید، همچنین می‌گوید: «در این‌باره از ابوجعفر یحیی بن ابی‌زید علوی پرسیدم؛ او، نیز به من گفت: (منظور، عمر بن خطاب است.) گفتم: (آیا امکان دارد که امیرالمؤمنین این‌گونه از عمر، تعریف کنند؟) ابوجعفر گفت: (آری)» ابن‌ابی‌الحدید، در ج۲/ص۴ نیز می‌گوید: «زمانی که امیرالمؤمنین، بر این نکته باور و تأکید دارد که: عمر، (سنت را بپا داشت و بدعت‌ها را پسِ پشت انداخت و با دامنی پاک و عیبی اندک رفت و در حالی درگذشت که به خوبی‌های دنیا رسید و از بدی‌های آن بدور ماند؛ وظیفه‌اش را در قبال اطاعت خدا، انجام داد و شایسته و بایسته، تقوای الهی پیشه نمود…) گویی به نهایت توصیف و تعریف می‌پردازد.» البته برخی کوشیده‌اند تا این‌گونه تعریف و تمجید را استراتژی امامس برای جلب توجه مردم و به‌قصد ایجاد حس خوش‌بینی در آنان، نسبت به خود قلمداد کنند!! بر هیچ باانصافی، فریبندگی و دروغ‌پردازی چنین توجیهی درباره‌ی تعریف امام علی از ابوبکر یا عمر، پوشیده نمی‌ماند.. چراکه اصلاً امکان ندارد، امامی معصوم[!] برای رسیدن به پاره‌ای از مقاصد، دروغ بگوید و به ترویج و نشر باطل بپردازد.. برخی هم کوشیده‌اند تا تعارض این تعریف و تمجید را با باورها و کینه‌ورزی‌های خود به ابوبکر و عمر، طور دیگری توجیه نمایند و چنین وانمود کنند که منظور از فلانی در این خطبه، سلمان فارسیس می‌باشد.. با انصاف تمام به این توجیهات و بلکه فریب‌کاری‌ها توجه کنید و با نقد و پژوهشی عالمانه میزان درستی این ادعا را ارزیابی نمایید. یکی از بزرگ‌ترین شیوخ شیعه به نام میثم بحرانی [۲۵]در توجیه این خطبه، می‌نویسد: «این‌جا سؤالی برای شیعیان به‌وجود می‌آید که این‌گونه تعریف و تمجید‌ها درباره‌ی ابوبکر و عمر، با اجماع و عقیده‌ی ما در خطاکار بودنشان به‌خاطر غصب خلافت، در تعارض قرار دارد؛ از این‌رو یا این خطبه، اصلاً از گفته‌های امام نیست و یا اجماع ما بر کینه‌ورزی به ابوبکر و عمر، نادرست می‌باشد.» وی، تقیه‌کاری امام را توجیه این سؤال دانسته و نوشته است: «امام از آن جهت به تعریف از ابوبکر یا عمر پرداخت که مردم، خلافت ابوبکر و عمر را درست می‌پنداشتند؛ امام، این کار را کرد تا از این طریق، دل‌های مردم را به خود جلب نماید،»!! [۲۶]کاملاً واضح است که نمی‌توان با تحریف الفاظ و معانی، حقیقت را پنهان کرد. چنین تفسیرها و توجیهاتی، ره‌آوردی جز این ندارد که گویا علی، به‌ظاهر چیزهایی می‌گفته که در دل به آن باور نداشته است! (نعوذ بالله) البته تقیه، از نگاه شیعیان سلاح مصلحت‌اندیشی و بخشی از ایمان است و اصلاً –به پندار اهل‌تشیع- همین تقیه بود که باعث شد تا حق علی را بخورند و پایمال کنند و او، هیچ نگوید!!‌ به حریم خانه‌اش تجاوز کنند و او، ساکت بنشیند!! طناب بر گردنش بیندازند و آخ نگوید!!‌ زنش را بکشند و او، گذشته از آنکه به مقابله و دفاع برنخیزد، بلکه این‌چنین به تعریف و تمجید از قاتلان همسرش نیز بپردازد!! کدامین رادمرد، در برابر این‌همه زورگویی و ستم، ساکت می‌نشیند؟! قطعاً علیس از این همه نامردی بدور است؛ او، کسی بود که در دفاع از حق هیچ هراسی نداشت. یا شاید هم… (نعوذ بالله). قضاوت با شما..

۵- همچنین این‌همه ستم در حق علیس و خانواده‌اش صورت می‌گیرد و باز او، دخترش ام‌کلثوم را در ازدواج عمرس در می‌آورد؟! (رجوع کنید به: فروع کافی- کتاب طلاق، باب المتوفی عنها زوجها- ج۶، ص۱۱۵-۱۱۶)

امام علی، همچنین فرزندانی داشته که آنان را ابوبکر، عمر و عثمان نامیده است؛ رجوع کنید به: ( كشف الغمة از اربلی و نیز الإرشاد از شیخ مفید)

۶- در نهج‌البلاغه از زبان علیس، درباره‌ی عثمانس این‌چنین آمده است: (والله ما أدري ما أقول لك؟ ما أعرف شيئا تجهله و لا أدلك على أمر لا تعرفه، إنك لتعلم ما نعلم ما سبقناك إلى شيء فنخبرك عنه و لا خلونا بشيء فنبلغكه، و قد رأيت كما رأينا و سمعت كما سمعنا وصحبت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم كما صحبنا و ما ابنقحافة و لا ابنالخطاب بأولى لعمل الحق منك و أنت أقرب إلى رسولالله صلى الله عليه وسلم وشيجة رحم منهما وقد نلت من صهره مالم ينالا) [۲٧]یعنی: «به‌خدا سوگند که نمی‌دانم با تو چه بگویم؟ چیزی نمی‌دانم که تو، ندانی و تو را به کاری راه‌نمایی نمی‌کنم که تو، آن را نشناسی؛ به تحقیق که تو، می‌دانی آنچه را که ما می‌دانیم؛ ما، از تو به چیزی پیشی نگرفته‌ایم که اینک تو را از آن باخبر سازیم و چیزی را در نبود تو، نیافته‌ایم که اکنون، آن را به تو ابلاغ نماییم؛ تو، نیز همانند ما [سنت و رهنمود پیامبر را] دیدی و شنیدی و همچون‌ ما، با رسول‌خدا مصاحبت کردی. ابوبکر و عمر در پهنه‌ی عمل به حق، نسبت به تو در اولویت قرار نداشتند؛ چراکه تو، نسبت به آن‌ها به رسول‌خدا نزدیک‌تر بودی و خویشاوندی بیش‌تری با پیامبر داشتی؛ تو، از آن جهت که داماد پیامبر شدی، نزدیکی بیش‌تری به پیامبر یافتی که آنان، نیافتند.».. در ادامه‌ی همین خطبه آمده است: «من، تو را سوگند می‌دهم که امام کشته‌ی این امت نباشی؛ چراکه پیش از این گفته می‌شد: (درمیان این امت، امامی به قتل خواهد رسید که درِ کشتار تا روز قیامت گشوده خواهد شد و کارهای امت اسلامی، با آن مشتبه و نابسامان خواهد گردید؛ فتنه و فساد، تا آن‌جا در میانشان گسترش خواهد یافت که حق و باطل را نخواهند شناخت و در فتنه‌ها غوطه‌ور خواهند گشت.)»

در این تعریف و تمجید عثمان ذی‌النورینس از سوی علی مرتضیس بیندیشید و بنگرید که علیس، می‌گوید: «ابوبکر و عمر در پهنه‌ی عمل به حق، نسبت به تو در اولویت قرار نداشتند.» گویا علیس، به‌وضوح نشان می‌دهد که ابوبکر و عمر، برحق بودند و به عثمان، این را می‌گوید که: با توجه به ویژگی‌هایی که تو داری، بیش از ابوبکر و عمر، باید عمل‌کردی راست و درست داشته باشی. اینک از دل‌دادگان علیس باید پرسید: آیا ناسزاگویی به خلفا، پیروی راستین علی مرتضی است و آیا درست است که حب علیس را به بغض سایر خلفا معنا کرد و محبت به علیس را در دشنام‌گویی به بزرگان صحابه، نشان داد؟

٧- در یکی از شروح نهج‌البلاغه آمده است: «زمانی که عثمان در خانه‌‌ی خودش، به محاصره درآمد، علی با دست و زبانش به دفاع از عثمان پرداخت.» [۲۸]

۸- در نهج‌البلاغه در تعریف از اصحاب و یاران رسول‌خدا ج چنین آمده است: (لقد رأيت أصحاب محمد صلى الله عليه و آله و سلم فما أرى أحدا يشبههم منكم لقد كانوا يصبحون شعثاً غبراً و قد باتوا سجداً و قياماً يراوحون بين جباههم و خدودهم يقفون على مثل الجمر من ذكر معادهم كأن بين أعينهم ركب المعزى من طول سجودهم، إذا ذكر الله همرت أعينهم حتى ابتلت جيوبهم و مادوا كما يميد الشجر يوم الريح العاصف خوفا من العقاب ورجاءا للثواب) [۲٩]ترجمه: «من، اصحاب محمد ج را دیدم؛ اما هیچ یک از شما را ندیدم که همانندی و شباهتی به آنان داشته باشد؛ آن‌ها، شب‌ها را در حالی به صبح می‌رساندند که [از عبادت شب] موهایی ژولیده و چهره‌هایی غبارآلود داشتند و شب را تا به صبح در سجده و قیام می‌گذراندند؛ میان پیشانی و گونه‌های خود را در پیش‌گاه خدا، بر خاک می‌ساییدند و از یادآوری بازگشتشان به‌سوی خدا، طوری دگرگون می‌شدند که گویا بر روی آتش ایستاده‌اند و میان چشمان‌شان (پیشانی‌شان) از کثرت و طول سجده، همانند زانوی بز، پینه بسته بود؛ هرگاه نام و یاد خدا به میان می‌آمد، چنان اشک می‌ریختند که گریبان‌هایشان، تر می‌شد و از بیم گرفت الهی و از امید به پاداش پروردگار، به‌سان درخت به هنگام وزش باد تند، می‌لرزیدند.»

٩- یاران رسول‌خدا ج از زبان علیس، این‌چنین تعریف شده‌اند: (أين القوم الذين دعوا إلى الإسلام فقبلوه وقرؤوا القرآن فأحكموه و هيجوا إلى القتال فَوَلِهُوا وَلَهَ اللقاح إلى أولادها، و سلبوا السيوف أغمادها و أخذوا بأطراف الأرض زحفاً زحفاً و صفاً صفاً، بعض هلك و بعض نجا، لا يبشرون بالأحياء و لا يعزون بالموتى، مر العيون من البكاء خمص البطون من الصيام، ذبل الشفاه من الدعاء، صفر الألوان من السهر، على وجوههم غبرة الخاشعين، أولئك أخواني الذاهبون، فحق لـنا أن نظمأ إليهم ونعض الأيدي على فراقهم) [۳۰]یعنی: «کجایند کسانی که به اسلام فرا خوانده شدند و پذیرفتند؛ قرآن خواندند و آن را اجرا کردند و هنگامی که به جهاد، فرا خوانده شدند، همانند شتری که به سوی بچه‌هایش می‌شتابد، با عشق تمام شمشیرها از نیام کشیدند و گرداگرد زمین را گروه‌گروه و دسته‌دسته، فتح کردند؛ برخی شهید شدند و بعضی هم نجات یافتند؛ آنان، هرگز از زندگان (و زنده ماندن در میدان جهاد) شادمان نمی‌گشتند و در مرگ شهدا، تعزیت نمی‌گفتند؛ چشم‌هایشان، با گریه‌های طولانی از ترس خدا، فروهشته و ناراحت شده و شکم‌هایشان، از روزه‌داری لاغر گشته بود؛ لب‌هایشان، از فراوانی دعا، خشکیده و چهره‌هایشان از شب‌زنده‌داری، زرد گشته و بر آن، غبار و نمای خاشعان، نشسته بود. آن‌ها، برادران من بودند که رفتند؛ زیبنده است که ما، تشنه‌ی اعمال و محبت آنان، باشیم و از اندوه فراقشان، دست حسرت بگزیم.»

۱۰- نهج‌البلاغه، آکنده از روایاتی‌ است که از دشنام‌گویی به صحابه و نیز تکفیر و تفسیق آنان، برحذر می‌دارد؛ حتی از ناسزاگویی به کسانی که در جنگ صفین بودند نیز منع می‌کند. در نهج‌البلاغه عنوانی با این موضوع، باب شده است: (و من كلام له عليه السلام و قد سمع قوما من أصحابه يسبون أهل الشام أيام حربهم في صفين) یعنی: از سخنان امام علی÷ است که چون گروهی از یارانش را دید که در جنگ صفین، شامیان را دشنام می‌دهند، فرمود: (إني أكره لكم أن تكونوا سبابين و لكنكم لو وصفتم أعمالهم و ذكرتم حالهم، كان أصوب في القول و أبلغ في العذر و قلتم مكان سبكم إياهم: (اللهم احقن دماءنا ودماءهم وأصلح ذات بينا و بينهم و اهدهم من ضلالتهم حتى يعرف الحق من جهله و يرعوي عن الغي والعدوان من لهج به) [۳۱]ترجمه: «من، ناپسند می‌دانم که شما، دشنام‌دهنده باشید؛ اگر شما، کردارشان را توصیف می‌کردید و یا حالاتشان را بازگو می‌نمودید، در پهنه‌ی گفتار، شایسته‌تر و در عذر و بهانه، رساتر بود؛ همچنین بود اگر به جای دشنام‌گویی به ایشان، می‌گفتید: خدایا! خون ما و ایشان را محفوظ بدار و میان ما و آنان، اصلاح فرما و آنان را از کج‌روی، به راه راست هدایت نما تا بی‌خبرانِ از حق، حق را بشناسند و آنان که با حق می‌ستیزند، از سرکشی و ستیزه‌گری بازآیند.»

۱۱- در نهج‌البلاغه در باب نامه‌های امام به شهرهای دور برای بیان ماجرای جنگ صفین، چنین آمده است: (و كان بدء أمرنا أنا التقينا و القوم من أهل الشام و الظاهر أن ربنا واحد و دعوتنا في الإسلام واحدة و لا نستزيدهم في الإيمان بالله و التصديق برسوله و لا يستزيدوننا و الأمر واحد إلا ما اختلفنا فيه من دم عثمان و نحن منه براء) [۳۲]یعنی: «آغاز کار میان ما و شامیان چنین بود که ما و گروهی از ایشان، با هم روبرو شدیم؛ روشن است که پروردگار ما، یکی است؛ پیامبرمان، یکی است و ادعای ما در اسلام و مسلمانی، یکی است؛ ما، در ایمان به خدا و تصدیق پیامبرش، خود را برتر از آنان نمی‌دانیم و آنان نیز در این امر، خود را از ما برتر نمی‌دانند و اسلام و مسلمانی ما، یکی است و تنها اختلافی که با هم داشتیم، بر سر خون‌خواهی عثمان بود و ما، از ریختن خون عثمان بدور هستیم.» در ادامه‌ی این نامه، چگونگی اختلاف امام علی و معاویهش نیز شرح داده شده است. در متن نامه، تصریح می‌شود که: «ما، به آنان گفتیم: بیایید با خاموش کردن آتش جنگ و آرام کردن مردم، چاره‌سازی کنیم تا کار مسلمانان، استوار شود و بدین‌سان متحد و یک‌پارچه گردند و ما، برای اجرای عدالت (و مجازات قاتلان عثمان مظلوم) و قرار دادن حق بر جایش، نیرو یابیم. البته شامیان بر این باور بودند که: باید بی‌درنگ و بدون فاصله، چاره‌سازی کنیم و این‌چنین پیشنهاد ما را نپذیرفتند و جنگ درگرفت، ادامه یافت و آتش آن، زبانه کشید.»

علیس، هیچ یک از کسانی را که با او جنگیدند –حتی خوارج!- را کافر ندانست؛ از آنان غنیمت نگرفت و فرزندانشان را به اسارت و غلامی در نیاورد و اصلاً درباره‌ی آن‌ها چنین حکم نکرد که آنان، مرتد و ازدین‌برگشته هستند. بلکه همواره می‌کوشید تا از طلحه و زبیرش و دیگر کسانی که نه از روی خیره‌سری، بلکه به‌خاطر اجتهاد و یا برداشت شخصی، با او درگیر شدند، خشنودی بطلبد. علی مرتضیس طلحه و زبیر و نیز معاویه و هوادارانش را مسلمان می‌دانست؛ از روایات درست، چنین برمی‌آید که جارچی ایشان، در روز جمل، بانگ بر می‌آورد که: (هر یک از نیروهای مخالف که از جنگ گریخته، تعقیب و کشته نشود؛ زخمی و مجروحی که قدرت دفاع ندارد، آسیب نبیند و به قتل نرسد؛ هیچ مالی به غنیمت گرفته نشود.) [۳۳]در نامه‌ی چهاردهم نهج‌البلاغه نیز چنین دستوری از سوی حضرت علی صادر شد. در این نامه افزون بر این آمده است که: «کاری به زنان مخالفان نداشته باشید، هرچند آبروی شما بریزند و به شما و امیرانتان ناسزا بگویند…. زیرا در روزگاری که آنان، مشرک بودند، به ما دستور داده می‌شد که دست از آنان بداریم (تا چه رسد به اکنون که آنان، مسلمان هستند.)» علی مرتضیس همچنین درباره‌ی هواداران معاویهس که در جنگ کشته شدند، فرموده است: (إنهم جميعا مسلمون ليسوا كفارا و لا منافقين) [۳۴]یعنی: «همه‌ی آن‌ها مسلمانند و کافر و منافق نیستند.» این روایت، در کتاب‌های معتبر شیعیان نیز آمده است. به روایتی در این زمینه توجه کنید: (عن جعفر عن أبيه أن عليا عليه السلام لم يكن ينسب أحدا من أهل حربه إلى الشرك و لا إلى النفاق و لكنه يقول: هم بغوا علينا) [۳۵]ترجمه: «جعفر از پدرش روایت کند که: علی-÷- به هیچ یک از کسانی که با او جنگیدند، نسبت کفر و نفاق نمی‌داد و بلکه می‌فرمود: آنان، از ما نافرمانی کردند.»

در نهج‌البلاغه ضمن وصف یاران رسول‌خدا ج، هدف مبارزه با شامیان نیز بیان می‌شود: (و لكنّا إنّما أصبحنا نقاتل إخواننا في الإسلامِ علي ما دخل فيه من الزيغِ و الإعوجاج و الشبهة و التأويل. فإذا طمعنا في خصلةٍ يلمُّ اللّه بها شعثنا و نتداني بها إلي البقية فيما بيننا رغبنا فيها و أمسكنا عما سواها) [۳۶]یعنی: «امروز با پیدایش زنگارها، کجی‌ها و تفسیرها و توجیهات دروغین در دین اسلام، به جنگ با برادران مسلمان خود کشیده شدیم؛ از این‌رو هرگاه احساس کنیم چیزی باعث می‌شود که خداوند، ما را یک‌پارچه بگرداند و نابسامانی ما را رفع نماید و با وجود آن می‌توانیم به هم نزدیک شویم و مانده‌ی پیوندمان را استوار گردانیم، به آن ویژگی، روی می‌آوریم، آن را گرفته و از جدایی و درگیری دست می‌کشیم.»

[۲۱] نهج‌البلاغه، شرح محمد عبده، خطبه‌ی۱۳٩ [۲۲] نهج‌البلاغه، شرح محمد عبده، خطبه‌ی۱۲۸ [۲۳] نهج‌البلاغه، شرح محمد عبده، نامه‌ی۶ [۲۴] نهج‌البلاغه، شرح محمد عبده، خطبه‌ی۲۲۰. [۲۵] میثم بن علی البحرانی(کمال الدین) یکی از شیوخ امامیة و از بحرین بوده است؛ وی، در سال ۶٧٩ در بحرین درگذشت. شرحی بر نهج‌البلاغه نیز دارد. نگا: (معجم المؤلفین :۱۳/۵۵). [۲۶] نهج‌البلاغه، به‌شرح میثم بحرانی، ج۴، ص٩۸ [۲٧] نهج‌البلاغه، شرح محمد عبده، خطبه‌ی۱۵۸ [۲۸. ]نهج البلاغة به‌شرح بحرانی، ج۴/ص۳۵۴. [۲٩] نهج‌البلاغه، شرح محمد عبده، خطبه‌ی٩۲ [۳۰] نهج‌البلاغه، شرح محمد عبده، خطبه‌ی۱۱۵ [۳۱] نهج‌البلاغه، شرح محمد عبده، خطبه‌ی۱٩٩ [۳۲] نهج‌البلاغه، شرح محمد عبده، نامه‌ی۵۸. [۳۳. ۳۳مذهب الشیعة، نوشته‌ی دکتر ناصر القفاری. [۳۴] منهاج السنة ۴/ ۱۸۱. [۳۵] قرب الإسناد، ص۶۲؛ وسائل الشیعة۱۱/۶۲. [۳۶] نهج‌البلاغه، شرح محمد عبده، خطبه‌ی۱۱۶