دلیل اول:
این سخن یک کلام بدعی و جدید است و در شریعت اسلام هیچ اصل و مبنایی ندارد، در پرتو هدایت قرآن و توجیهات سنت اثری از آن وجود ندارد و سلف صالح -خداوند از آنها راضی باشد- آن را ندانسته و نشناختهاند و از هیچ فردی از آنها این سخن نقل نشده است بلکه حتی به ذهن آنها نز خطور نکرده است، و از جمله مسائل معلوم و ثابت شده در این صنف این است که: هر بدعتی در دین باطل و مردود است و نباید آن را پذیرفت چنانچه رسول الله جمیفرماید: «منْ أَحْدَثَ فِي أَمْرِنَا هَذَا مَا لَيْسَ مِنْهُ فَهُوَ رَدٌّ» [۲]. «هرکس در دین ما چیزی را که از آن نیست ایجاد نماید آن مردود است». و میفرماید: «وَإِيَّاكُمْ وَمُحْدَثَاتِ الْأُمُورِ فَإِنَّ كُلَّ مُحْدَثَةٍ بِدْعَةٌ وَكُلَّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ وكل ضلالة في النار» [۳]. «زنهار خود را از امورات تازه ایجاد شده در دین بپرهیزید چون هر امر تازه ایجاد شده در دین بدعت و هر بدعتی گمراهی و هرگمراهی در آتش است».
این سخن را تنها جماعتی از علمای کلام و بعضی از علمای متأخرین در علم اصول که از آنها تأثیر پذیرفتند ابراز نمودند و تعدادی از نویسندگان معاصر نیز با حالت تسلیم آن را بدون هیچ مناقشه و دلیل و سندی از آنها دریافت نمودند! که از جمله آن این بود که شرط اثبات عقیده این است که در ثبوت و دلالت کردنش قطعی باشد.
[۲] متفق عليه. [۳] رواه احمد و اصحاب السنن و بيهقی که جمله آخری را نسائی و بيهقی با اسناد صحيح روايت کردهاند.