اعتماد به حدیث آحاد در عقيده و احكام

دلیل چهارم:

دلیل چهارم:

این سخن را نه تنها اصحاب نگفته‌اند بلکه مخالف آن چیزی است که آن‌ها شبر آن بوده‌اند ما بصورت قطعی می‌دانیم که آن‌ها به هر حدیثی که توسط فردی از آن‌ها از رسول الله جروایت می‌شد اعتماد و یقیین داشتند و هیچکدام از آن‌ها به دیگری که حدیث را از رسول خدا جروایت می‌کرد نمی‌گفت خبر تو خبر واحد است و تا به مرحله تواتر نرسد فایده علمی ندارد بلکه این فلسفه بافی که بعد از آن‌ها به تعدادی از مسلمانان سرایت نموده را اصلاً نمی‌دانستند که در بین عقاید و احکام هنگام استناد به احادیث آحاد فرق گذاشت. برعکس هرگاه یکی از آن‌ها برای دیگری حدیثی را مثلاً در صفات روایت می‌کرد آن را قبول می‌نمود و بصورت قطع و یقیین به آن اعتقاد پیدا می‌کرد همانگونه که دیدن پروردگار و سخن گفتن و فریادش را در روز قیامت با صدایی که دور نیز چون نزدیک آن را می‌شنود باور کردند، به فرود آمدنش در هر شب به آسمان دنیا معتقد شدند. کسی که این احادیث را از فردی که آن را از رسول روایت نموده بود یا از صحابی به صرف اینکه آن را از کسی که عادل و صادق است شنیده بود به ثابت شدن این صفات برای پروردگار معتقد شد و هیچگونه شکی از آن به دل راه نداد چنانکه بسیار روی داده در مورد بعضی احادیث احکام تحقیق کرده‌اند تا اینکه به وسیله یک حدیث دیگری آن را یاری می‌نمودند همانگونه که عمر ساز روایت ابوسعید خدری برای خبر ابوموسی یاری خواست ولی هرگز آن‌ها در روایات احادیث صفات از چیزی دیگر یاری نخواستند بلکه بسیار سریع در قبول و تصدیق و یقین به مقتضای آن تعجیل می‌نمودند و صفاتی را که خبر دهنده از رسول الله جروایت می‌نمود اثبات می‌نمودند. و کسی که کم‌ترین اطلاعی از سنت داشته و به آن ملتفت باشد آن را می‌داند.