آیه تطهیر و ارتباط آن با عصمت ائمه

فهرست کتاب

۱- آیه تطهیر نمی‌توان به وسیله آن بر عصمت ائمه استدلال کرد

۱- آیه تطهیر نمی‌توان به وسیله آن بر عصمت ائمه استدلال کرد

برای اثبات قضایای بزرگ اعتقادی و امور اساسی و مهم دین باید دلایلی قطعی و صریح از قرآن که به طور قطع بر مفهوم مورد نظر دلالت دارند ارائه داد، مانند اینکه خداوند متعال می‌فرماید: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُۚ[البقرة: ۲۵۵].

«هیچ معبودى بحق نیست جز خداوند یگانه زنده، که قائم به ذات خویش است، و موجودات دیگر، قائم به اوهستند».

که این آیه به طور قطعی و روشن بر توحید دلالت می‌کند. یا مانند آیه: ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطۡ‍َٔهُۥ فَ‍َٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمَۢا ٢٩[الفتح: ۲٩].

«محمدصفرستاده خداست، و کسانى که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند، پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود مى‏بینى در حالى که همواره فضل خدا و رضاى او را مى‏طلبند، نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است، این توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است، همانند زراعتى که جوانه‏هاى خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پاى خود ایستاده است و بقدرى نمو و رشد کرده که زارعان را به شگفتى وامى‏دارد، این براى آن است که کافران را به خشم آورد (ولى) کسانى از آنها را که ایمان آورده و کارهاى شایسته‏ انجام داده‏اند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمى داده است».

که به طور صریح بر نبوت محمدصدلالت می‌کند. همچنین مانند آیه: ﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَٱرۡكَعُواْ مَعَ ٱلرَّٰكِعِينَ ٤٣[البقرة: ۴۳]. «و نماز را بپا دارید، و زکات را بپردازید، و همراه رکوع کنندگان رکوع کنید (و نماز را با جماعت بگزارید)».

که به طور قطع بر فرض بودن و مشروعیت نماز دلالت دارد. درست نیست این امور مهم و بنیادی به وسیلۀ دلایلی ظنی و غیر صریح اثبات گردند، و اگر چنین باشد اساس دین مورد تردید قرار می‌گیرد، چون بر پایه‌های تخمینی و ظنی استوار گردیده‌اند. و از این‌رو در قرآن به صراحت از آن نهی شده است: ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ[آل‌عمران: ٧].

«او کسى است که این کتاب (آسمانى) را بر تو نازل کرد، که قسمتى از آن، آیات «محکم‏» (صریح و روشن) است، که اساس این کتاب مى‏باشد، (و هر گونه پیچیدگى در آیات دیگر، با مراجعه به اینها، برطرف مى‏گردد). و قسمتى از آن، «متشابه‏» است (آیاتى که به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفى در آن مى‏رود، ولى با توجه به آیات محکم، تفسیر آنها آشکار مى‏گردد). اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند».

بنابراین، خداوند عزوجل برای اقامۀ دین خود آیات واضح و روشنی که هیچ التباس و احتمالی در آن نیست را شرط قرار داده است مانند آیاتی که به وسیلۀ آن بر توحید و یگانگی خداوند، نبوت و نماز استدلال نمودیم، و چنین آیات روشنی «ام‌الکتاب»، اساس و مرجع آنچه که قطعی نباشد و احتمال مفاهیم مختلفی را داشته باشد به آن برگردانده می‌شود. و هرکس بر آیات متشابه و محتمل تکیه نماید و استدلال کند، وی از جملۀ گمراهانی است که قرآن درباره آنها می‌فرماید: ﴿فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِۦۖ[آل‌عمران: ٧].

«به دنبال متشابهاتند، تا فتنه‏انگیزى کنند (و مردم را گمراه سازند)».

و همچنین خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٍۖ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّۖ وَإِنَّ ٱلظَّنَّ لَا يُغۡنِي مِنَ ٱلۡحَقِّ شَيۡ‍ٔٗا ٢٨[النجم: ۲۸].

«آنها هرگز به این سخن (که ملائکه دختراند) دانشى ندارند، تنها از گمان بى‏پایه پیروى مى‏کنند با اینکه «گمان‏» هرگز انسان را از حق بى‏نیاز نمى‏کند!».

از این‌رو استناد به دلیل ظنی درست نیست، زیرا چنین دلیلی دانش و آگاهی به انسان نمی‌بخشد. پس دلیل باید به طور قطعی و روشن بر مطلب مورد نظر دلالت نماید از این‌رو استدلال نمودن به دلایل ظنی و محتمل هیچ اعتباری ندارد. بدین خاطر علمای اصول گفته‌اند: «الدليل إذا تطرق إليه الإحتمال بطل به الاستدلال»«هر گاه دلیل محتمل و ظنی باشد، استدلال بدان درست نیست».

عصمت ائمه از دیدگاه شیعۀ امامیه یکی از ضروریات دینی و جزو مسایل عقیدتی است، چون اصل عقیدۀ امامت بر پایه عصمت استوار است. و هرگاه پایه که عصمت است فرو ریزد امامت که بر آن مبتنی است نیز فرو خواهد ریخت. به خاطر این شیعیان در مورد آن بسیار سخت گرفته‌اند و منکران امامت را به شدت مورد اعتراض قرار داده تا جایی که منکر امامت را کافر و از دایرۀ دین اسلام خارج ساخته‌اند!!.

کلینی روایت می‌کند که ابوعبدالله÷گفت: هر آنچه علی آورده من به آن تمسک می‌جویم، و هر آنچه او از آن نهی کرد، من از آن باز می‌آیم. کسی که بر علی اعتراض کند گویا بر خدا و پیامبرش اعتراض کرده، و نپذیرفتن فرمان و سخن کوچک یا بزرگی از علی در حد و اندازۀ شرک ورزیدن به خداست. [أصول الکافی: ۱/۱٩۶].

و ابن بابویه قمی می‌گوید: «هر کس بگوید که ائمه در بعضی حالاتشان معصوم نیستند او آنها را نشناخته و هرکس آنان را نشناخته باشد کافر است». [اعتقادات الصدوق: ص ۱۰۸].

این روایت مستلزم این است که بیش از یک میلیارد مسلمان که بدان معتقد نیستند کافر قلمداد شوند و حکام و فرمانروایانشان تکفیر شوند و خلفای راشدین بدون استثناء کافر قرار داده شوند علاوه بر نسل‌های مسلمانی که پس از آنان پی در پی آمده‌اند. چنین اعتقادی مفاسد بی‌شماری را در پی دارد که کمترین آن حرام بودن ازدواج با آنهایی که معتقد به عصمت ائمه نیستند و حرام بودن ذبیحه‌شان، و فتواهایی که خون و اموال مسلمین را مباح می‌دانند و جایز دانستن جنگیدن با مسلمانان و شورش علیه آنها می‌باشد. چنین عقیدۀ خطرناکی باید دلایل صریح و قاطعی داشته باشد که هیچ گونه شک و احتمالی به هیچ‌وجه بدان راه نیابد وگرنه دین بازیچۀ هر کسی قرار خواهد گرفت و پایه‌های آن در معرض دستخوش بازیگران قرار می‌گیرند. آیۀ تطهیر به صراحت بر معصوم بودن هیچکس دلالت نمی‌کند چه برسد به اینکه بر عصمت افراد معینی دلالت نماید. و این ادعا که بر عصمت دلالت می‌کند، گمان و اشتباهی بیش نیست پس استدلال بدان درست نیست، چون هر گاه احتمال به دلیل راه یابد، استدلال به آن دلیل درست نیست وباطل است.

در رد این دلایل و بی‌اساس بودن عقیدۀ مذکور همین اندازه کافی است، چون خود دلیل این صلاحیت را ندارد که به وسیله آن برای اثبات مقصود استدلال شود. اما به خاطر آنکه هیچ شک و تردیدی در وجود کسی که واقعاً به دنبال حق است باقی نماند بررسی چگونگی دلالت آیۀ مذکور بر عصمت ائمه اشکالی ندارد.