تصوف در ترازوی قرآن و سنت

کرامات اهل تصوف

کرامات اهل تصوف

شیخ شعرانی در کتاب «طبقات الکبری» بسیاری از کرامات شیوخ خود را نقل کرده، که مقداری از آن‌ها را بازگو می‌کنیم:

۱. «و كان رضی الله عنه یلبس الشاش المخطط كعمامة النصاری و كان دكانه منتنا قذرا لأن كل كلب وجده میتا أو خروفا یأبی به فیضعه داخل الدكان فكان لا یستطیع احد ان یجلس عنده ثم وقع فی مشخة حمیر»: «شیخ من رضای خدا بر او باد چیزی شبیه عمامه مسیحی‌ها بر سر داشت، مغازه‌اش بوی بسیار بدی می‌داد چون لاشۀ سگ‌ها و گوسفندهای مرده را آورده و داخل مغازه می‌گذاشت، بهمین خاطر کسی نمی‌توانست نزد او بنشیند و سپس با الاغ جفت گیری می‌کرد».

۲. «و كان رضی الله عنه أذا رأی أمرأة او أمردا راوده عن نفسه و حسّس علی مقعدته سواء كان أبن أمیر او أبن وزیر و لو كان بحضرة والدة او غیره و لایلتفت الی الناس»: «او رضای خدا بر او باد اگر زن یا نوجوان بی‌مویی را می‌دید، حتی اگر پسر امیر یا وزیر بوده و پدرش یا مردم هم حضور داشتند باز هم به کسی توجهی نداشت و لواط را انجام می‌داد».

۳. «كان رضی الله عنه إذا رأی من علی الحمارة ینزله و یقول له أمسك رأسها حتى أفعل بها، فان ابی، تسمّر فی الارض لا یستطیع ان یمشی خطوة»: «(مولا و سیدم شیخ علی وحیش) رضای خدا بر او باد، اگر کسی را بر الاغی می‌دید، فوراً او را نگه داشته و از الاغ پایین آورده و می‌گفت: الاغ را برایم نگه‌دار تا با وی جفت‌گیری کنم، اگر صاحب الاغ قبول نمی‌کرد، پاهایش خشک شده و به زمین می‌چسبید و نمی‌توانست حتی یک قدم بردارد. «شیخ شعرانی مسأله زنا و لواط شیخ خود را بعنوان کرامت مطرح کرده و صراحتاً اعلام می‌دارد که چشمان مریدان توانایی دیدن واقعیت امر را نداشته و گرنه در واقع نه تنها زنا و لواط نبوده بلکه امری است به نفع مریدان و سایر مردم».