یقین مردان حق

یقین و عزم آهنین حضرت ابوبکر صدیقس

یقین و عزم آهنین حضرت ابوبکر صدیقس

بعد از پیامبر الهی، الحق که می‌توان ابوبکر صدیقس را سمبل یقین استوار و عزم آهنین دانست.

بزرگترین دلیل بر صدیق بودن وی ایمان راسخ و استقامت بی‌نظیر اوست، به راستی که او از هر نظر شایسته‌ی داشتن لقب «صدیق اکبر» بود.

اهل بصیرت، حق گفته‌اند که: «ابوبکرس» گرچه پیامبر نبود اما کار پیامبران را انجام داد.

هنگامی که رسول گرامی ج جهان را بدرود گفت، عده‌ی ‌زیادی از عرب‌ها در شعله‌های سوزان ارتداد سقوط نمودند. آنان چون ریزش برگ درختان پاییزی، روی از آغوش اسلام بر می‌تافتند، هر روز خبر ارتداد ده‌ها قبیله به گوش می‌رسید، در «یمن»، «حضرموت»، «بحرین» و «نجد» همگی مرتد شدند و کار بدانجا کشید که فقط دو قبیله‌ی «قریش» و «ثقیف» بر دین اسلام باقی ماندند. یهودیت و مسیحیت که از شبه جزیره‌ی عربستان رخت بربسته بودند، دوباره قد علم نمودند، نفاق که خطرناک‌ترین مرض اجتماعی بود سر از نقاب بدر آورد، مردم آشکارا سخنان توأم با شک و نفاق بر زبان می‌راندند، خوفی از مسلمانان در دل قبایل عرب باقی نمانده بود و دشمنان اسلام توانایی و جرأت خود را باز یافتند.

مورخان عرب اوضاع بحرانی آن روز را چنین توصیف کرده‌اند: «مسلمانان چنان سراسیمه و حیرت‌زده شده بودند که گویی گوسفندانی هستند که در یک شب سرد و بارانی در آغل دور هم جمع شدند و از سرما به شدت می‌لرزند».

در بحبوحه‌ی چنین لحظات حساسی، ناگهان یقین، اطاعت، اخلاص و جانفشانی، چنان ورق را برمی‌گرداند که جهانیان از توجیه آن عاجزند، لشکر «اسامهس که رسول اکرم ج در دوران حیات خود برای جهاد تدارک دیده بود، ولی به دلیل رحلت آن‌حضرت ج اعزام آن به تعویق افتاده بود، به فرمان ابوبکر صدیقس آماده حرکت می‌شود، در این لشکر سرداران بزرگ و جنگجویان با تجربه‌ی مهاجر و انصار حضور دارند، حضرت «عمر» نیز به عنوان یکی از زیر دستان «اسامه» در میان لشکریان است، بزرگترین نیروهای مسلمان در این لشکر گرد آمده‌اند، حال عقل و منطق در این مورد چه حکم می‌کند؟ مصلحت سیاسی چه چیزی را ایجاب می‌کند؟

مسلماً اگر در این مورد از سیاستمداران سؤال شود، جواب خواهند داد که لشکر «اسامه» باید در مدینه بماند و از جان و مال مسلمانان محافظت کند تا دشمنان نتوانند با تهاجم‌شان بر مدینه به مسلمانان آسیبی رسانند و موجودیت اسلام را در معرض خطر قرار دهند. مردم به حضور حضرت ابوبکرس می‌رسند و عرض می‌کنند که بنظر ما اصلاً مناسب نیست که این لشکر از مدینه خارج شود، زیرا دشمنان اسلام به مدینه چشم طمع دوخته‌اند و منتظرند که بعد از حرکت لشکر بر مدینه بتازند و این رأی تمامی صاحب نظران مدینه است، اما ابوبکر صدیقس این عاشق بارگاه نبوت معتقد است که بهترین و مناسب‌ترین راه، اعزام لشکر «اسامه» و عمل به خواسته‌ی نبی اکرم می‌باشد.

اینجاست که وی صریحاً اعلام می‌دارد: «قسم به ذاتی که جان ابوبکر در دست اوست، اگر مطمئن باشم که حیوانات جنگل مرا پاره خواهند کرد، بازهم خواسته‌ی رسول اکرم را عملی خواهم نمود، من در هر حال لشکر «اسامه» را اعزام می‌دارم».

حضرت ابوبکرس به این منظور خطابه‌ای ایراد فرمود و در ضمن آن مردم را به جهاد در راه خدا تشویق کرد و دستور داد که تمام کسانی که جزو لشکر اسامه بوده‌اند، در اقامتگاه اسامه در نقطه «جرف» گرد آیند، همگی طبق دستور آن‌حضرت در آنجا جمع شدند، حضرت ابوبکرس به چند نفر مهاجر مأموریت داد که سرپرستی قبایل‌شان را بعهده بگیرند، وقتی افراد لشکر جمع شدند حضرت اسامهس که امیر لشکر بود حضرت عمرس را نزد حضرت ابوبکرس فرستاد تا به وی پیشنهاد کند که از اعزام لشکر خودداری فرماید، زیرا خودش معتقد بود چون کلیه‌ی سرداران قبایل و بزرگان صحابه در آن حضور دارند، بیم آن می‌رود که بعد از حرکت لشکر، دشمن به مدینه حمله کند و به خلیفه‌ی مسلمانان و ازواج مطهرات توهین روا دارد.

انصار معتقد بودند که فرمانده سپاه خیلی کم سن و سال است و تجربه‌ی چندانی ندارد و باید به جای او فرد مسن و با تجربه‌ای انتخاب شود، حضرت عمرس پیشنهاد حضرت اسامهس را به حضرت ابوبکر صدیقس ابلاغ نمود ولی او قاطعانه جواب داد که هرچه می‌خواهد بشود، حتی اگر سگ‌ها و گرگ‌ها بر من حمله کنند، من این لشکر را خواهم فرستاد، من چگونه می‌توانم دستوری را که پیامبر اکرم ج صادر فرموده است زیر پا نهم؟ حتی اگر امروز تنها بمانم دستور پیامبر مبنی بر اعزام لشکر را به مرحله اجرا در می‌آورم.

آنگاه حضرت عمرس پیشنهاد انصار مبنی بر تعویض فرمانده را مطرح کرد، اینجا بود که حضرت ابوبکرس خشمگین شد و از سر جایش برخاست، موی محاسن حضرت عمر را گرفت و فرمود: بنده‌ی خدا چه می‌گویی؟ پیامبرج اسامه را تعیین فرموده‌اند و آنوقت شما به من می‌گویی که کسی دیگر را بجای او بگمارم؟

بعد از این گفتگو حضرت ابوبکرس به سراغ لشکر رفت و آنان را بدرقه کرد در حالی که پیاده بود، اسامه عرض کرد که ای خلیفه‌ی رسول خدا! اگر شما سوار نشوید من پیاده می‌شوم، اما ایشان فرمودند خیر، نه من سوار می‌شوم و نه شما پیاده شوید، چه اشکالی دارد که چند قدمی در راه خدا بردارم و خود را غبارآلود کنم؟ مگر نه این است که در ازای هرقدمی که مجاهد برمی‌دارد، هفتصد نیکی به حساب او می‌نویسند و مرتبه‌ی او هفتصد درجه بلند می‌شود و هفتصد گناه او مورد آمرزش و مغفرت قرار می‌گیرد؟

هنگامی که حضرت ابوبکر می‌خواستند برگردند به حضرت اسامهس پیشنهاد کرد که اگر موافق باشد به حضرت عمرس اجازه بدهد که آنجا بماند و او را در اداره‌ی امور یاری دهد و حضرت اسامهس هم با کمال رضایت اجازه داد و آنگاه حضرت ابوبکر صدیق به حضرت اسامه توصیه فرمود: که خوب مواظب باشید که خیانت نکنید، عهد و پیمان را نشکنید، از سرقت غنایم جداً خودداری کنید، هیچ زن، بچه و یا فرد مسنی را نکشید، نخل‌ها را نسوزانید و از ریشه‌ی قطع نکنید، درختان میوه‌دار را قطع نکنید، گاو و گوسفند و شتر کسی را نکشید، توجه کنید، که شما افرادی را می‌بینید که در کنج معابد به عبادت مشغولند، پس آن‌ها را بحال خود واگذارید و کسانی را که وسط سرشان را تراشیدند و دور آن را مثل گیسو گذاشته‌اند کمی با شمشیر تنبیه کنید، به نام خدا حرکت کنید و دستورات پیامبر ج را اجرا کنید. در اینجا اگر قلم اجازه می‌داشت که قبل از وقوع حادثه‌ای به کمک عقل و قیاس یا موارد مشابه آن حادثه را در تاریخ بنگارد مسلماً در این مورد چنین می‌نوشت: «این اقدام حضرت ابوبکرس یک اشتباه بزرگ سیاسی است، زیرا موجب می‌شود تا مدینه مورد حمله واقع شود و مرکز اسلام بدست دشمنان بیفتد». ولی قدرت خدا را ببیند که ابوبکر صدیقس چون با کمال عشق و ایمان و اطاعت مطلق به این کار دست زده بود، یقین داشت که چون وی خواسته‌ی پیامبر را اجرا کرده است، پس خطری متوجه مسلمانان نمی‌شود، چرا که هر خطری به هنگام وقوع آن اطاعت از اوامر رسول خدا در آن مورد است و به همین خاطر قدرت خداوند نیز او را مورد تائید قرار داد.

مورخین می‌نویسند که با اعزام این لشکر، وحشت تمامی سپاهیان اعراب را فراگرفت و با خود گفتند که اگر مسلمانان دارای نیرو و قدرت نمی‌بودند، چگونه این لشکر را اعزام می‌نمودند؟

اینجا بود که کلیه‌ی کسانی که قصد حمله به مدینه و غارت اموال مسلمین را در سر می‌پرواندند از تصمیم خود منصرف گشتند. مورخ بزرگ ابن اثیر، می‌نویسد: «وکان إنفاذ جیش أسامة أعظم الأمور نفعاً للمسلمین». [۲]

[۲] بهترین و مفیدترین اقدام برای مسلمانان، حرکت‌دادن لشکر اسامه بود.