یقین مردان حق

اقدام متهورانه‌ی وحشیس

اقدام متهورانه‌ی وحشیس

حضرت وحشیس از زمانی که حضرت حمزهس را شهید کرده بود، متظر فرصتی بود که تا کفاره‌ی گناهانش را بپردازد، وی در کمین مسیلمه نشست و چون فرصت یافت او را نشانه گرفت و تیری به سویش پرتاب کرد، تیر به وی اصابت نمود، مسیلمه در خون غلتید، یکی از انصار جلو رفت و سرش را از تن جدا نمود.

با قتل مسیلمه قدم‌های بنو حنیفه متزلزل گردید و اغلب آن‌ها با شمشیرهای مسلمانان به هلاکت رسیدند. در میان سپاه اسلام حدود ۳۰۰۰ نفر از مجاهدین به شهادت رسیدند که در بین این افراد صدها نفر حافظ قرآن وجود داشت، اینان با شهادت خویش، دین خویش را ادا نمودند.

یکی از سرداران بنی حنیفه که «مجاعه» نام داشت با فریب و نیرنگ توانست که با حضرت خالدس صلح کند و قبیله‌اش را از هلاکت نجات دهد، اما بعداً از مرکز خلافت دستور رسید که نباید هیچ یک از مردان بنی حنیفه زنده نگه داشته شود، ولی حضرت خالدس قرار داد صلح را ابقاء کرد و پیغام فرستاد که چون قبلاً صلح منعقد شده است نقض آن صحیح نمی‌باشد.

حضرت عمر به فرزندش عبدالله گفت: «تو قربان عمویت زید نشدی، برادرم زید شهید شد و تو زنده ماندی من نمی‌خواهم چهره‌ات را ببینم». عبدالله گفت: «گناه من چیست؟ من و او هردو آرزوی شهادت داشتیم، او به آرزوی خود رسید و من زنده ماندم».

با قتل «مسیلمه کذاب»، اسود عنسی و طلیحه (مدعیان دروغین نبوت) و همچنین سرکوبی تمامی قبایل مرتد عرب، سرزمین اسلامی از لوث مرتدین پاک گردید.

بعد از آن حضرت ابوبکر و بزرگان سپاه اسلامش تمامی قبایل عرب را پاک‌سازی نمودند و از زبان یکایک مرتدان اعتراف گرفتند که ما بر کفر بوده‌ایم کشتگان مادر جهنم هستند و کشتگان شما شهیدند و پذیرفتند که هرچه از اموال‌شان بدست مسلمانان افتاده است، غنیمت محسوب می‌شود و هر مسلمانی که بدست آن‌ها شهید شده است، باید خونبهای او را بپردازند و هرچه به دست آن‌ها افتاده است به مسلمانان باز پس گردانند و هر فردی که می‌خواهد بر ارتدادش بماند باید جزیره العرب را ترک کند و به هرجای دیگری که دلش می‌خواد کوچ کند.