یقین مردان حق

صحنه‌ای دیگر

صحنه‌ای دیگر

حال صحنه‌ای دیگر از قدرت ایمان و یقین را مشاهده کنید: بر اثر فشارهای سخت قریش، رسول اکرم ج به اتفاق ابوبکر صدیقس از مکه خارج شده‌اند و راه مدینه را در پیش گرفته‌اند، راه ناامن و پر از خطر است، مردان مسلح قریش در تعقیب آن‌ها هستند، در این میان «سراقه بن جعشم» که مسلح است با اسب چابکش به آنان نزدیک می‌شود، ابوبکر صدیقس سراسیمه می‌شود و عرض می‌کند: یا رسول الله، دشمن رسید، رسول اکرم ج می‌فرماید: نترس که خدا با ماست و سپس دست به دعا برمی‌دارد، اسب تا زانو در زمین فرو می‌رود، «سراقه» فریاد برمی‌آورد: «ای محمد دعا کن که از این مهلکه رهایی یابم، من مسئول برگرداندن تعقیب کنندگان هستم»، رسول اکرم ج دعا می‌فرمایند و اسب بیرون می‌آید، سراقه دوباره راه خود را ادامه می‌دهد و به تعقیب آنان می‌پردازد، باز همان ماجرا پیش می‌آید و اسب مجدداً تا زانو در زمین فرو می‌رود، سراقه از رسول اکرم ج تقاضای دعا می‌نماید و چون نجات می‌یابد، پیشنهاد می‌کند که شتران خود را تقدیم آن‌حضرت کند، ولی رسول اکرم ج می‌فرمایند: ما نیازی به شترهای شما نداریم.

«سراقه» وقتی می‌خواهد برگردد، پیامبر ج می‌فرمایند: «سراقه، آن چه روزی باشد که النگوهای کسری در دست شما خواهد بود»، سراقه که این خیال به ذهنش هم خطور نکرده است با کمال تعجب می‌پرسد: «کسری بن هرمز» پادشاه ایران؟ آن‌حضرت می‌فرمایند: «بلی».

بلی دوستان، آنچه نگاهی است که در آن حالت سخت و پر از خطر النگوهای کسری پادشاه ایران، ابر قدرت آن دوران را در دست یک عرب صحرانشین مشاهده می‌کند و چنین پیشگویی می‌نماید؟ آیا از نظر ظاهری امکان چنین چیزی وجود دارد؟

آری، این نگاه نبوت است که در افق مستقبل، از دور به تماشای ستارگان نشسته است و بر خلاف اوضاع و شرایط حاکم بر آن دوران، با کمال یقین و اطمینان پیشگویی می‌کند و از چیزی هم نمی‌هراسد.