ديانت امانت خلفای راشدين
رسول اکرمجمیفرمایند که پادشاه عادل بر روی زمین سایه خداوندی است و به حاکم منصف, ثواب اعمال شصت عابد صدیق میرسد [۴]. در اینجا مفهوم لغوی «ظلل الله» یعنی: «سایه خدا». و این یک نوع استعاره است که به اصطلاح, همان رحمت, شفقت, امن, عافیت, رحم ورأفت بیانتهای خداوند و نشانه رحمت الهی است که اصلاح فساد به عهده چنین حکمرانهایی است و تاثیر گرفتن از اعمال و رفتار و گفتار ایشان شعاعهای منور زیادی ایجاد میکند بنابراین اعمال خیر ایشان باعث ثواب زیادی میگردد و همچنین اعمال بد ایشان باعث عذاب زیاد میگردد. لذا برای حکمرانهای خائن و ظالم وعدههای سختی آمده است. حضرت عمرسمیفرمایند: «إِنَّ العمال إلی الأمير ما ادی الأمير إلی اللهﻷ فَإِذا ارتَعَ الأميرُ ارتعوا».
«گردش امور افسرها و صاحبان منصب حکومتی به طرز عمل امیر است اگر امیر دارای صفات خوب باشد افسر هم دارای صفات خوب است و اگر امیر در خوف و هراس از خدا باشد افسران نیز چنین میشوند».
منظور این عبارت این است که افرادی که بر تخت اقتدار نشستهاند, اعم از حاکم یا هر یک از رؤسا و... اسوه رعیت هستند. لذا از اعمال و کردار این حاکمان, رعیت و زیر دستان تاثیر میپذیرد و دارای اخلاقی همانند رؤسای خود میشوند. امکان ندارد حاکمانی که مقتدر و در راس حکومتند دارای صفات حسنه باشند اما کارمندان و زیردستان آنها دارای صفات رذیله گردند بلکه بالعکس از امرای خود اثر پذیرفته و صفات حسنه در وجودشان خود به خود ریشه میزند. همچنین اگر درمِیان قوم و مملکتی خیانت و رشوهخواری و کارهای رذیله و... رایج گردد باید دریافت که حتما حاکم اعلی یا صاحب قدرت آنها از حسن نیت محروم و از کردار خوب عاری هستند. شیخ سعدی چه مناسب سرودهاند که:
به نیمه بیضه چون سلطان ستم روا دارد
زنند لشکریانش هزاران مرغ به سیخ
در این باره حضرت عمرسمیفرمایند که شهرت و شوکت هیچ کسی را تأیید نکنید بلکه باید دریافت که آیا مسئله اساسی در وجود او, یعنی دیانت و امانت وجود دارد یا خیر؟ و تا چه اندازهای ناموس و حقوق و مقام و منزلت دیگران را حفظ میکند؟ اگر چنانچه چنین اوصاف در او بود این شخص مشهور مورد احترام دیگران قرار میگیرد. حضرت سالم بن عبدالعزیزسفرمودند که حاکم همانند بازاری است که هر مالی که قدر و قیمت دارد در بازار یافت میشئذ لذا یک حاکم باید تمام صفات حسنه از قبیل امانت و دیانت و عدل و انصاف رعایت کند. پس آن صفات نیز درمیان عموم مردم عام میگردد
[۵]. خلیفه اول حضرت صدیق اکبرسآنقدر در امانتداری جانب احتیاط را رعایت میکرد که حتی حق الزحمهای را که از بیت المال برای صرف خرج و مخارج خویش میگرفتند, به دخترشان حضرت عایشهل وصیت میفرمودند که بعد از وفات من همه آنها را یک یک شمرده به بیت المال برگرداند. همچنین وصیت فرمودند که از بیت المال مسلمانان نزد من بجز دو شتر و یک کنیز چیز بیشتری نیست لذا بعد از وفات ما آنها را به حضرت عمرسبرگردانید و ببینید اگر چیزی دیگر در خانه یافت شد آن را نیز پیش حضرت عمرسبفرستید
[۶].
حضرت صدیق اکبرسنیز به حضرت عایشهل به صراحت توصیه فرمودند که ما از بیت المال غله کوچک و بزرگ و همچنین لباس کوچک و بزرگ برداشتهایم و الآن پیش من از بیت المال چیز دیگری باقی نمانده است به جز این شتر و غلام. پس آنها را به بیت المال بفرستید و این را نیز که من از آن استفاده میکنم, به بیت المال بر گردانید [۷].
حضرت صدیق اکبرسقبل از وفات به دخترش حضرت عایشه صدیقهل فرمودند که زمین مرا برداشت نموده بیست وسق بدست آورید (وسق، وزن پیمانهای است) نزدیک به وفات خویش به حضرت عایشهل فرمودند که ای عایشهل هدیهای که من به شما دادهام اگر شما از آن زمین برداشت را قطع نمودهاید و تحویل گرفتهاید در مالکیت شماست اگر تاکنون غله را حاصل نکردهاید، از اکنون به بعد از آن وارثان است [۸].
از این واقعه مشخص میشود که این بزرگواران در اینگونه معاملات چقدر تقوی و دیانت را رعایت میفرمودند و بسیار امانتدار بودند. در هنگام فتوحات عراق، چادر گران قیمتی به دست مسلمانان افتاد. حضرت خالدسبعد از مشورت با لشکر اسلام آن را به عنوان تحفه خدمت حضرت صدیق اکبرسفرستادند و در نامه نوشت: من این چادر را برای شما میفرستم. حضرت صدیق اکبرسآن را برای نفس خود نپسندید. از این رو چادر را نه خودشان استفاده کرد و نه به کسی از اهل و عیال و فامیلشان دادند، بلکه پس از مشورت با خانواده آن را به حضرت حسینسعطا نمودند [۹]بعد از فتح قادسیه و مدائن و ممالک فارس وقتیکه به خدمت حضرت عمرسشمشیر و کمربند و زبرجد و سنگهای قیمتی آوردند، حضرت عمرساز امانتداری لشکر مسرور شده فرمودند افرادی که این امانتها را سالم تحویل دادهاند مسلماً امانتداران خوبی هستند بدنبال این گفته حضرت علیسفرمودند: «إنكَ عفَّفتَ فَعَفَّتِ الرَّعِيَهُ». «دامن شما پاک و صاف است لذا عمال ورعایای شما نیز پاکدامن هستند». باری حضرت عمرسبه یکی از تحویل گیرندگان اموال صدقات از غله بیت المال مقداری خرما دادند ایشان بعد ازشروع به خوردن گفتند: امیر المؤمنین! شما نیز بخورید. خلیفه مسلمین خودداری فرمودند. ایشان گفتند ما که شیر جانوران بیت المال مینوشیم و آنها را مرکب و سواری خویش قرار میدهیم و از گوشت آنها نیز استفاده میکنیم. حضرت عمر فاروقسفرمودند من همانند شما نیستم شما برای تحویل گرفتن صدقات زحمت میکشید و همیشه کنار حیوانات هستید لذا استفاده کردن شما از شیر و گوشت و سواری گرفتن از آنها هیچ اشکالی ندارد لیکن من چه حقی دارم در حالی که در خانه نشستهام. سبحان الله, واقعاً خلفای راشدین امانتدار و از صفات حسنه و برگزیده برخوردار بودند. از این واقعه نیز به به امانت و دیانت حضرت فاروق اعظمسپی میبریم. ایشان در اندیشه فرو رفت که وقتی دو لباس معمولی مانند مسلمانان دیگر از بیت المال میگرفتند هر وقت از جایی پاره میشدند به آنها وصله میدوختند تا آنجا که در موقع خطبه نماز جمعه یا در سفر فتح شام تا پیوند بر لباسهای مبارک مشهود بود. حضرت انسسو حضرت ابو عثمان هندی و... روایت میکنند که در هنگام خلافت در روز جمعه گاهی تا پیوند بر روی لباسهایشان مشاهده کردیم. این واقعیتها نشانگر مقام بلند و ارجمند, امانتداری و دیانت حضرت عمر است. چرا که ایشان حقوقی به اندازه حقوق فرد متوسطی دریافت میکرد تا زندگی آسودهای داشته باشد لیکن این هستی عظیم برای آیندگان اسوهای بزرگ بود.
واقعه دیگر اینکه تعدادی از شترهای صدقه از جلوی آنحضرت میگذشتند. رسول اکرمجفرمودند مال کمی که کنار این شتراست من در مقابل هیچ مسلمانی از این بیشتر حقدار نیستم. همچنین حضرت عمرسسه مرتبه قسم یاد کردند که هیچ کس نسبت به دیگری در این اموال حقدار نیست و به خدا قسم من نیز از هیچ کس دیگر حقدارتر نیست و به خدا قسم من نیز از هیچ کسی نسبت به دیگری در این اموال حقدارتر نیست و به خدا قسم من نیز از هیچ کسی دیگر حقدارتر نیستم بلکه همه مسلمین در این اموال شریکند [۱۰]. علامه عبدالبر مینویسد: «وأَنزَلَ نَفسَهُ مِن مَالِ الله بِمَنزِلَة رجُلٍ من النَّاس». حضرت عمرسنیز همانند افراد دیگر ار بیت المال استفاده میکردند [۱۱].
همچنین یک بار به حضور حضرت عمرساز بحرین عنبر خوشبویی آوردند. حضرت عمرسفرمودند اگر زنی باشد که بتواند به نحو احسن اینها را وزن کند من آنها را بطور مساوی در بین مسلمین تقسیم میکنم. همسر ایشان عاتکهسفرمودند من بخوبی وزنشان میکنم. فرمودند که شما اجازه ندارید. ایشان پرسیدند چرا؟ حضرت عمرسدر جواب فرمودند: وقتی شما وزن کنید ماده خوشبو به انگشتانتان میچسبد بعد شما عضو از بدن را که دست بزنید در مقابل دیگر مسلمانان بیشتر خوشبویی میرسد و من این را برای خود و خانوادهام نمیپسندم [۱۲]. یک بار خدمت حضرت عمرسماده خوشبوی عود آوردند که بنابر فتوحات مختلف از خراج گرفته شده بود و آنقدر کم بود که تقسیم نمودن آن دشوار بود و حضرت عمر نه خودشان برداشتند و نه به نزدیکان خوشان دادند بلکه بجای تقسیم نمودن آن, آن را به کعبه مطهر فرستادند که عودها را در آنجا بگذارند تا اینکه همه از بویش به طور یکسان بهرهمند شوند [۱۳].
یک مرتبه حضرت عمرسماده خوشبویی از بیت المال برای خانوادهاش فرستاده و فرمود که نعیمه عطاره را بیاورند تا آن را وزن کند و سپس بفروشد. در هنگام وزن نمودن به انگشتان همسر حضرت مقداری از خوشبویی مالیده شد و ایشان آن را به سرو صورت خود مالید. حضرت عمرسوارد خانه شد پرسیدند این بوی خوش از کجاست؟ همسرش جریان را گفت که به انگشتان من مقداری از آن ماده خوشبو مالیده شد من هم آنها را به بدنم مالیدم حضرت فرمودند خوشبویی که متعلق به مسالمین است شما تنها استعمال میکنید همسرشان بعد از فرمایشهای حضرت سر تا پا به خودشان گل مالیدند و بعد شستند به این صورت اثر خوشبویی از بین رفت [۱۴].
در تمام عالم دنیا هیچ چشمی همانند عمرِ امینسرا نخواهد دید. درباره امانت و دیانت و حقشناسی حضرت عمرستمام صحابه کرام رضوان الله علیهم گواهی میدهند: «انَّكَ تعدلُ في الرعية وتقسِمُ بينَهُم بالسوية وتشفق عليهم شفقةَ الرَّجُلِ علیأهلهِ». «بدون شک همانا تو ای عمرسدر معاملات با رعیت عدل و انصاف را رعایت میکنی و تمام چیزها را بین ایشان برابر تقسیم میکنی و شفقت داری بر ایشان همانند شفقت و مهربانی شخصی بر خانوادهاش» [۱۵]. حضرت عثمانسمیفرمایند: «ولا استَحِلُّ أموال الـمسلمين لنفسي ولا لأحدٍ من النَّاس ولقد کنت أُعطی العطيه الکبرة من صُلب مالي». «من هیچ مالی از بیت المال مسلمانان را برای خودم و برای فامیل خودم حلال نمیدانم اگر بخواهم به کسی هدیهای بدهم از اموال شخصی خودم میدهم». هنگامی که حضرت علیس عهدار مسؤلیت بیت المال بودند در جلسه عمومی فرمودند:
«مَن يَشتری منِّی سيفی هذا فلو کان عندی ثمن إِزارٍ ما بعتُهُ». «من هیچ مالی از بیت المال مسلمانان را برای خودم و برای فامیل خودم حلال نمیدانم اگر بخواهم به کسی هدیهای بدهم از اموال شخصی خودم میدهم». هنگامی که حضرت علیس عهدار مسؤلیت بیت المال بودند در جلسه عمومی فرمودند:
«مَن يَشتري منِّی سيفی هذا فلو کان عندي ثمن إِزارٍ ما بعتُهُ». «چه کسی این شمشیر را از من میخرد اگر من به اندازه قیمت یک شلوار پول میداشتم من شمشیرم را نمیفروختم». شخصی به ایشان گفت که شمشیر را نفروشد ما به شما قرض میدهیم تا شما با آن مقدار پول شلواری را بخرید.
امام عبدالرزاقسمیفرمایند: «کانت بيدهِ الدُّنيا إلا ما کان من الشّام». این زمانی بود که تمام حکومت دنیای اسلام تحت سلطه حضرت علیسبود به استثای سرزمین شام که در کنترل حضرت معاویه بود. باوجود این همه حکومت باز هم حضرت علیساحتیاجات خودشان را از بیت المال برطرف نمیکردند [۱۶].
یک بار حضرت عمرسبه مقام روحاء سفر نمودند. هنگام رسیدن به کنار کوهی صدای چوپانی را شنیدند از راه برگشتند و نزد چوپان رفتند و فرمودند از آنجایی که من برگشتم علوفه بیشتر است بعد فرمودند: «کُلُّ راعٍ مسؤلٌ عن رَعيَّتِه». «از هر راعی درباره رعیتش حساب میگیرند». از این واقعه شفقت بینهایت حضرت فاروقسبر رعیت هویدا است. امانتداری که حضرت علیسدر زمان خلافتشان برای محاسبه بیت المال داشتند. از این گفت اُم کلثوم معلوم میشود که ایشان میفرماید روزی برای بیت المال نارگیلهایی آوردند حضرت حسنسو حسینسنیز در آنجا حضور داشتند. یکی از نارگیلها را برداشتند همین که حضرت علیسدیدند از دست آنها پس گرفتند و درمیان مسلمانان تقسیمشان کردند [۱۷]. به دار الخلافه شرفیاب شدند دیدند که حضرت علیسدر خانه کوچکی نشسته و خودشان را در چادر کهنه قدیمی پیچاندهاند درحالیکه هوا هم سرد بود. راوی میفرماید: «وهو يرعَدُ فيها». که ایشان از شدت سردی میلرزند.
آن شخص به ایشان گفتند که چرا شما به قدرت ضرورت از بیت المال برنمیدارید و این همه مشکلات را تحمل میکنید؟حضرت علیسفرمودند: این چادر ساده و قدیمی را از خانه برای ضرورت خویش آوردهام به همین اندازه هم نقصان بیت المال را تحمل ندارم. از این واقعه دیانت حضرت علیسو محافظت از اموال مردم نمایان است [۱۸].
حضرت علیسدر نامهای به اشعث بن قیس که مسؤل بیت المال در قسمت آذربایجان بود نوشتند که در قبال مسئولیتی که من به شما سپردهام, برای خود حقوق و مزایا حساب نکنید بلکه مسؤلیت در بیت المال سراسر امانت است و آگاه باش که حق مردم ضایع نشود و تو فقط مسؤل بیت المال هستی نه مالک آن که هرچه بخواهی در آن تصرف کنی [۱۹].
روزی در دوران خلافت حضرت علیس برای بیت المال مقداری عسل که در مشکیزهها بود آوردند. اتفاقاً در همین وقت برای حضرت امام حسنسچند نفر مهمان آمد و برای پذیرایی به جز نان چیزی دیگری نبود. امام حسنسبه غلام امیر المؤمنین که قنبر فرمود که مقداری عسل از مشک بیاورد و فردا که عسل تقسیم شد به همین مقدار از سهم من کم کنند. قنبر هیچ نوع ایرادی را تصور نکرد و مقداری از عسل را وزن نمود و تحویل دادند. بعد از آن مدتی حضرت علیسمشکیزهها را برای تقسیم عسلها خواستند دیدند که عسل یکی از مشکیزهها کم شده است! امیر المؤمنین دلیل آن را از قنبر پرسیدند. ایشان گفتند که خانه حضرت حسنسمهمان آمده بود و ایشان به حساب اینکه هنگام تقسیم به همان مقدار عسلی که برداشتهاند از سهمشان کم گردد, عسلها را بردند. حضرت امیر المؤمنین با شنیدن این حرفها ناراحت شدند و دستور دادند که هرچه سریعتر حضرت حسنسرا حاضر کنید. حضرت حسنسحضور یافتند. حضرت علیسبعد از اظهار ناراحتی فرمودند شما چطور جرأت نمودید که از اموال بیت المال برداری؟ پسرشان عرض کردند که جرأت نکردم اما به خیال اینکه من هم در این عسل سهم دارم مقداری را برداشتم و با خود گفتم وقتی سهمیه من را دادند, به مقداری که برده بودم بردارید.
امیر المؤمنین فرمودند: درست میگویید که شما هم در عسل سهمی دارید اما قبل از تقسیم نمودن شما چه حقی برای گرفتن سهمیه خود داشتید؟ هنگام این سئوال, حضرت حسنسساکت ماندند. لذا پدرشان دستور برگرداندن عسل را دادند و پسر با عجله عسل را به بیت المال برگردانیدند و خوردن عسل نصیب میهمانان نشد. از این رفتار پدر سو پسر س چنین برداشت میشود که همه افراد در حقوق مساویند. این است دیانت و امانت خلفای اسلام.
یک بار خدمت حضرت علیساز طرف اصفهان مقداری غنیمت آوردند. لذا درمیان فقراء تقسیم نمودند که در لابه لای آن نان روغنی بود آن را تکه تکه فرمودند و به صورت برابر تقسیم نمودند نه خودشان برداشتند و نه به فامیل دادند. از سهم کسی چیزی کم کردند [۲۰].
در زمان خلافت حضرت علیسگردنبندی از مروارید آوردند و ایشان آن را به بیت المال تحویل دادند. دختر حضرت علیسیک روز قبل از عید به نگهبانان بیت المال پیغام فرستادند که فردا روز عید است و همه زنها خود را با لباسهای مزین و زیر آلات آراسته میکنند ولی من هیچ نوع زیوری ندارم و گردنبندی را که در بیت المال است برایم بفرستید تا به گردنم بیاویزم و بعد از عید آن را با احتیاط کامل برمیگردانم. نگهبان گفت فقط سه روز میتوانم گردنبند را بدهم ایشان قبول کردند. نگهبان بعد از گرفتن وعده سه روزه گردنبند را برای ایشان فرستادند ایشان روز عید آن را به گردن آویختند. اتفاقاً چشه حضرت علیسبه گردنبند افتاد و فوراً آن را شناخت و پرسیدند که گردنبند را از کجا آوردهاید؟ فرزندشان عرض کردند مال بیت المال است من آن را از نگهبان بیت المال, سه روز امانت گرفتهام و حتماً برمیگردانم.
بعد از شنیدن جریان امیر المؤمنین نگهبان را حاضر کردند و مؤاخذه کردند که چرا شما در امانت مسلمانان خیانت میکنید؟ نگهبان گفت به خدا پناه میبرم این امکان ندارد که من در امانت مسلمین خیانت کنم و من هرگز چنین کاری انجام ندادهام. امیر المؤمنینسفرمودند شما چرا بدون اجازه من گردنبند را به دخترم دادی؟ او گفت چون دخترتان طلب کردند و وعده دادند که بعد از سه روز آن را برگردانند و من هم دادم و الا هرگز نمیدادم. امیر المؤمنینسفرمودند شما اشتباه کردید و بدون رضایت مسلمین این کار درست نبود هرچه سریعتر گردنبند را به بیت المال برگردانید و من از دخترم ناراحتم و اگر چنانچه وعده سه روز را نمیکرد من او را به جرم دزدی سخت تنبیه میکردم که فورا ًنگهبان گردنبند را طلب کرد دختر امیر المؤمنین فوراً حاضر شد و گفتند بگذارید یک روز کامل گردنبند با من باشد امیر المؤمنین فرمودند دخترم انصاف را مد نظر داشته باش آیا امروز تمام دختران مسلمان با زیور آلات آراسته شدهاند؟ دختر ساکت ماندند و گردنبند را به نگهبان بیت المال تحویل دادند و استفاده نمودن از گردنبند برای یک روز کامل نصیب ایشان نشد.
حضرت علیساموال بیت المال را بطور یکسان بین همه تقسیم میکردند شخصی از سهمش کمی بیشتر خواست. حضرت علیسفرمودند: «إنّما الـمالُ الله وإِنَّ إِعطَاء المَالِ فِي غَيرِ تَبذَيرٌ وإِسرَافٌ». «این مال مال خداست و کسی از سهم وی بیشتر دادن اسراف و تبذیر است که شریعت اجازه آن را نداده است» [۲۱].
همچنین درباره دیانت عمر بن عبدالعزیزسنوشتهاند. هنگامی که در شب مشغول کار حکومت بودند شمعی را که مال حکومت بود استعمال میکردنند و اگر در این وقت نیازی به نوشتن کار کار شخصی میشد شمع شمعدان خود را روشن میکرد و ایشان هیچ وقت برای کارهای شخصی خود با استفاده از چراغ بیت المال حتی یک حرف نمینوشتند [۲۲].
همچنین هنگام بررسی و بازدید خزانه شاهی وقتی درب مِشک را باز میکردند حضرت عمر بن عبد العزیزسفوراً بینی خود را میبستند شخصی پرسیدند: حضرت این چه کاری است؟ در پاسخ فرمودند من نسبت به مسلمانان دیگر حق بیشتری در بوییدن این ماده خوشبو ندارم و مردم میگفتند جناب این که تصرف نیست چون که بوی خوش خود به خود پخش میشود. میفرمودند: بدون شک این طور است اما مشک به جز بوی خوش استفادهای دیگری که ندارد [۲۳].
همه عالمیان میدانند که فوائدی که در بوی مُشک وجود دارد آن را با ارزش کرده است. خلفاء اسلام هنگامی که پی میبرند که بوییدن ماده خوشبو, نوعی تصرف در بیت المال است, به خاطر محفوظ ماندن از آن بینی مبارک را میبستند. آگاه باشید که درباره امانت و دیانت و تقوای خلفاء چه بگوییم. چرا که زبان از توصیف تقوای آنها قاصر است.
یک بار خدمت حضرت عمر بن عبدالعزیزسمقداری عنبر برای بررسی آوردند. ایشان آن را با دست را به بینی بردند بوی خوش عنبر به مشامشان رسید. فوراً آب طلبیدند و آنقدر دست مبارکشان را شستند تا که کاملاً بوی عنبر از بین رفت [۲۴].
یک بار امیر اُردن به عنوان یحفه از بهترین گلها و تازه ترین بستههای خرما برای عمر بن عبد العزیزسفرستادند ایشان پرسیدند این تحفه چگونه تا اینجا رسیده است؟ گفتند بوسیله اسبهای حکومت ایشان فرمودند که اسنهای حکومت از بیت المالند لذا گلها را در بازار بفروشید و بعد پول آنهارا به بیت المال ببرید و برای اسبها علوفه بخرید. (رفتار خوب با جانوران از درسهای رسول اکرمجبود).
امام مالکسنقل فرمودند که روزی صحابه کرامشدیدند که رسول اکرم چهره اسب خود را با چادر مبارک تمیز میکردند و فرمودند مرا مخصوصاً درباره تربیت و نگهداری اسبها راهنمایی کردهاند [۲۵].
[۴] منتخب کنز العمال, ج ۲, ص ۱۳۳. [۵] السياسة الشرعية, ص: ۱۴ و اشهر مشاهير الإسلام, ج ۱. [۶] طبقات ابن سعد, ج ۳, ص ۱۳۹. [۷] الامانة والسياسة ج ۱ ص ۱۹، سیرت عمر بن الخطاب لابن الجوزی صفحه ۴۷ و اشهر مشاهير الإسلام ج ۱ صفحه ۹۴-۱۷۳. [۸] موطا ا مام مالک مع مستوی، ج ۱، ص ۳۷۸. [۹] صدیق اکبر ص ۴۴۹ نوشته مولانا سعید احمد اکبر آباد به نقل از فتوح البدان. [۱۰] مسند احمد، ج ص۴۳. [۱۱] استیعاب ج ۲, ص ۴۱۵، احياء العلوم ج ۲, صفحه ۹۷ - إزاله الخفاء. [۱۲] منتخب کنز العمـال ج ۴, ص ۴۱۳ و سیرت عمرسص ۱۳۸. [۱۳] شفاء الغرلام بضياء البلدالحرام, ج ۲ ص ۳۶۴. [۱۴] احياء العلوم ج ۲ ص ۹۷ و سیرت عمرسص ۱۳۸. [۱۵] تاریخ طبری, ص ۱۹۵۳. [۱۶] اشهر مشاهير الاسلام ج ۱ ص ۴۳۴. [۱۷] إزاله الخفاء بحواله منصف ابن أبی الـمسلم. [۱۸] کتاب الأموال ص ۲۷۰. [۱۹] نهج البلاغة ج ۳ ص ۷. [۲۰] استیعاب ج ۲ ص ۴۶۵. [۲۱] نهج البلاغة ج ۲ ص ۱۰. [۲۲] البداية ج ۹ ص ۲۰۲ و طبقات ابن سعد ص ۲۵۹. [۲۳] البداية والنهاية ج ۹ ص ۲۰۹ طبقات ابن سعد ج ۵ ص ۲۷ و سیرت عمر ابن عبدالعزیز ص ۴۴ و تذهيب الأسماء ج ۲ ص ۲۲. [۲۴] سیرت عمر بن عبدالعزیز ص ۴۴. [۲۵] مؤطا امام مالک/ج ۲ ص ۱۵.