غمخواري حضرت زبيرسبا خليفه
روزی حضرت عمر فاروقسگروهی از اصحاب را جمع نموده و به آنها فرمود: ای برادرانم، من قبل از اینکه عهده دار اموال مسلمین گردم شغلم بازرگانی بود و میتوانستم به راحتی از عهده مشکلات مالی خانه برآیم، اما امروز با سپرده شدن مسئولیت خلافت و مشغولیتهای آن, دیگر فرصت کافی برای حل مشکلات مالی خانه را ندارم لذا از شما خواهانم که حقوقی را به قدر کفاف زندگی من برایم تعیین کنید. افراد حاضر در آن جمع هر کس چیزی میگفت، ولی علی مرتضیسساکت نشسته بود. حضرت عمرسفرمود: ای علی، تو چه میگویی؟ حضرت علیسفرمود: ای عمر، تو میتوانی به قدر هزینه خانواده ات از بیت المال برداری ولی بیشتر از آن را حق نداری، و همه حرف حضرت علی را پسندیدند و پراکنده شدند. حضرت عمرسبنا به مشوره حضرت علیسو مصوبه شورا به اندازه احتیاج خود و خانوادهاش از بیت المال بر میداشت، تا اینکه اتفاق افتاد که آن حقوق کفاف زندگی او را نمیکرد، سختی معیشت حضرت عمرسبه گوش اصحاب رسید، لذا حضرت علی و حضرت زبیر با بعضی دیگر از یاران رسول خداجبا هم مشوره نموده و از این وضعیت اظهار نگرانی کردند, و به حضرت حفصه دختر حضرت عمر پیشنهاد کردند تا از عمرسدرخواست نماید که در صورت موافقتش حقوق بیشتری از بیت المال به او تعلق گیرد.
حضرت حفصهل درخواست آنها را به حضرت عمر رساند. حضرت عمرسفرمود: ای دخترم، مگر تو از وضعیت لباس رسول خدا به یاد نداری که چقدر در سطح پایین بود آیا از وضعیت فرش و زیراندازش اطلاع نداری؟ رسول خداجبا تمام نعمتها و رفاهیهایی که خداوند برای او مقدر و حلال کرده بود به قناعت و همین وضعیت پایین اکتفا کرد تا به رضای محبوب رسید، ابوبکر صدیقسکه بحق خلف صالح و جانشین بحق او بود، چون او (رسول خدا) زاهدانه و متواضعانه و به دور از آلایش و زیور دنیا زیست تا بالاخره به رضای محبوب رسید من که امروز عهده دار شغل و مسئولیت آنها هستم میخواهم با اختیار کردن راه و روش آنها به همان طریقه عمل نمایم تا به مقصد اصلی یعنی رضای محبوب برسم. لذا از حفصهل خواست که به همان زندگی قناعت نماید، و به بیشتر از آن چشم ندوزد، و حتی به قول بعضی از مورخین قسم یاد کرد که اگر بداند چه کسانی این مشوره را به او دادهاند او را تنبیه خواهد کرد.
به راستی: یک توجه عمیق به این قضیه انسان را در عالم دیگری فرو میبرد. آیا واقعا زندگی یک خلیفه آن هم رهبر بزرگترین حکومت دنیا باید قدری خالی از تشریفات و قید بندهای دنیا باشد که رعیتش بتواند به راحتی بر زندگی او اطلاع یافته و از کیفیت آن سر در آورد؟ آیا یک رهبر باید اینقدر به شوری و جلسه رعیتش اهمیت قائل شود که, حقوقش را ملت تعیین کند آن هم در سطح یک حقوق بگیر بسیار پایین. در حالی که بیت المال بدست اوست و هرچه بخواهد میتواند از آن بردارد و استفاده نماید. آیا حکومتی با این اوصاف و حاکمی با این خصلتها میتواند یک غاصب باشد؟ آیا اطلاق لفظ غاصب بر این طور انسانها توهین به عقل و فراست صحیح بشری نیست؟ آیا اطلاق غاصب به افرادی دارای چنین اوصاف حمیده و با عدالتی که قلب تمام آحاد جامعه بشری شیفته آنست مطابقت دارد؟ یقینا نه.