سیرت عثمان ذی النورین

بیعت الرضوان

بیعت الرضوان

همة اصحاب همراه پیامبر احرام می‌بندند و چون کبوتران سپید، همنوا و لبیک‌گویان رهسپار کوی دوست می‌شوند. پیامبر اندکی درنگ می‌کند و با بینش درونی، نور بصیرت و بینایی والای نبوی، کاروان را نگه می‌دارد و با اصحاب مشورت می‌کند. زیرا اگر قریش این همه انسان را ببیند، دچار وحشت و اضطراب می‌شود، آیا بهتر نیست که سفیری بفرستیم و آنها را در جریان این امر قرار دهیم. همه این نظر را پذیرفتند. حضرت رسول اکرمجعثمانسرا به عنوان نمایندة خویش انتخاب می‌فرماید. حضرت عثمان به راه افتاد در بین راه با «ابان بن سعید» پسرعمویش برخورد کرد، ماجرا و مأموریت خویش را بیان می‌کند، «ابان» او را در حمایت خویش گرفت و حضرت عثمانسبا پیام آن حضرتجرهسپار مکه شد. پیشنهاد آن حضرتجرا به مشرکین ابلاغ کرد، مشرکین برای مدتی از بازگشتن عثمانسممانعت کردند، این تأخیر باعث شایعة به قتل رسیدن عثمانسشد، و در بین لشکر اسلام این خبر کذب زبان به زبان گشت تا اینکه این خبر به گوش آن حضرتجرسید، پیامبرجاصحاب را طلبید و از همة آنها پیمان گرفت تا اینکه قصاص خون عثمان را بگیرند.

این بیعت و پیمان زیر درختی انجام گرفت و اصحاب یکی بعد دیگری دست به دست مبارک آن حضرتجمی‌گذاشتند و قسم یاد می‌کردند تا آخرین لحظات زندگی، آن حضرتجرا در تصمیمی که گرفته است کمک و یاری کنند و انتقام خون عثمانسرا از مشرکین بگیرند و چون گذشته همراه پیامبرجثابت‌قدم باشند.

بعد از اینکه همه یکصدا این عهده را تصدیق کردند هر یکی بعد دیگری، آن حضرت جدستش را به دست دیگر می‌گذارد و می‌فرماید: این دست عثمان است، و این دست محمد رسول‌الله جاست. گویا می‌خواهد عثمان نیز از این فضیلت محروم نماند. این بیعت بعدها «بیعت الرضوان» نام گرفت. بیعتی که عثمان جزیی از اعضاء آن حضرتجمی‌شود، آری بیعت، یا بهتر بگویم فضیلت و رضایتی که خداوند به ذریعه عثمان بر مؤمنین نازل فرمود:

﴿لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ[الفتح: ۱۸].