سیرت خالد بن ولید رضی الله عنه

سيرت خالد بن وليد

سيرت خالد بن وليد

مختصری از زندگی و حالات حضرت خالد بن ولیدس

نام: خالد، کنیه: ابوسفیان، لقب: سیف الله

نام پدر ونسب وی: ولید بن مغیره بن عبدالله بن عمر بن مخزوم بن تینطته بن مره. مره جد پدری رسول گرامیصهستند از این رو شجره نسب حضرت خالدسدر هفتمین جد پدری به آن حضرتصمی‌رسد.

نام ونسب مادر گرامی حضرت خالدسلبابه صغری بنت الحارث می‌باشد که ایشان خواهر حضرت ام المومنین میمونه ببودند، لذا پیامبر خداصشوهر خاله سیدنا حضرت خالدسبودند.

خاندان حضرت خالدس: شش برادر و دو خواهر داشتند. از برادران ایشان هشامسو ولیدسبه اسلام مشرف شدند. از خواهران یکی با صفوان بن امیه و دومی با حارث بن هشام ازدواج کردند.

پدر ایشان (مغیره) که یکی از اشراف قریش بودند و مردم قریش ایشان را بعنوان فیصل قبول داشتند و در پوشاندن غلاف کعبه همه ساله نوبت تعیین بود. اما ایشان در طول سال یک مرتبه به تنهائی غلاف کعبه را می‌پوشاند و سال دیگر فامیل قریش کعبه را غلاف می‌پوشانیدند.

مردم را از روشن کردن آتش برای تهیه طعام در منی نهی می‌کردند بجز آن آتشی که خود برای حجاج طعام درست می‌نمود.

ایشان در طول زندگی قبل از اسلام شراب را بر خود حرام کرده بود چونکه می‌دانست شراب عقل را می‌رباید.

این آیات در شان ولید نازل شده‌اند:

﴿ذَرۡنِي وَمَنۡ خَلَقۡتُ وَحِيدٗا ١١ وَجَعَلۡتُ لَهُۥ مَالٗا مَّمۡدُودٗا ١٢ وَبَنِينَ شُهُودٗا ١٣ وَمَهَّدتُّ لَهُۥ تَمۡهِيدٗا ١٤ ثُمَّ يَطۡمَعُ أَنۡ أَزِيدَ ١٥ كَلَّآۖ إِنَّهُۥ كَانَ لِأٓيَٰتِنَا عَنِيدٗا ١٦ سَأُرۡهِقُهُۥ صَعُودًا ١٧ إِنَّهُۥ فَكَّرَ وَقَدَّرَ ١٨ فَقُتِلَ كَيۡفَ قَدَّرَ ١٩ ثُمَّ قُتِلَ كَيۡفَ قَدَّرَ ٢٠ ثُمَّ نَظَرَ ٢١ ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ ٢٢ ثُمَّ أَدۡبَرَ وَٱسۡتَكۡبَرَ ٢٣ فَقَالَ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ يُؤۡثَرُ ٢٤ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا قَوۡلُ ٱلۡبَشَرِ ٢٥[مدثر: ۱۱-۲۵].

ترجمه: «مرا واگذار با آن کسی که او را تک و تنها (بدون دارایی و اموال و اولاد)آفریده‌ام. وثروت بسیار به او داده‌ام. و پسرانی به او داده‌ام که (همواره درپیش او آماده و در مجالس برای خدمتگذاریش)حاضرند. و وسایل زندگی را از هر نظر برای او فراهم ساخته ام. گذشته از این(بدون شکر و سپاسی که بکند) امیدوار است (بر نعمت و قدرتش) بیفزایم. هرگز (چنین نخواهد شد و بدانچه آرزو می‌کند نخواهد رسید) چرا که با آیات ما دشمن و ستیزه جو است. بزودی او را به بالا رفتن از گردنه (مشکلات و معضلات زندگی) وا می‌دارم (و به سختی‌ها و به دشواری‌های فراوان دچار می‌سازد). او(برای مبارزه با پیغمبر و قرآن) بیندیشید (و در نظر گرفت که چه بگوید و بکند)و نقشه و طرحی را (در ذهن خود) آماده ساخت. مرگ بر او باد چه نقشه‌ای که کشید و چه طرحی که ریخت. باز مرگ بر او باد چه نقشه‌ای که کشید و چه طرحی که ریخت. باز هم نگریست و دقت کرد. سپس چهره در هم کشید و شتابگرانه اخم و تخم کرد. بعد واپس رفت وگردن افروخت. آنگاه گفت: این (کتاب قرآن نام) چیزی جزء جادو ومنقول (از پیشینیان و روایت شده از دیگران) نمی‌باشد. این (چیزهایی که محمد کلام آسمانی نام می‌دهد) چیزی جز سخن انسانها نیست» [۲].

این آیات حکایت حال ولید بن مغیره مخزومی را بیان می‌کند. ولید در مکه از مقامی برخوردار بود که بسیاری از مردم آنجا می‌گفتند اگر قرار بود پیامبری مبعوث شود باید او مبعوث می‌شد. او درمیان قوم خود و در مکه یگانهء زمان خود بود و او را وحید حجاز می‌گفتند چون از هر جهت کم نظیر یا بی نظیر بود درباره ثروت او نوشته‌اند هزارها هزار دینار نقدینه داشت، و باغی در طائف داشت که حلول سال میوه‌اش قطع نمی‌شد. آیه کریمه: ﴿وَجَعَلۡتُ لَهُۥ مَالٗا مَّمۡدُودٗا ١٢ اشاره به آن باغ است. او شش پسر رشید و دو دختر داشت که همواره در کنار او بودند و کمتر کسی در حجاز از این نعمت برخوردار بود.

روزی سوره حم تنزیل بر پیامبرصنازل شد و آن حضرتصآن سوره را با صدای بلند تلاوت فرمودند پس از آنکه پیامبرصآن سوره را تا به آخر خواندند متوجه شدند که ولید کنار درِ مسجدالحرام بوده است سوره مذکور را باز از سر خواندند. ولید تمام آیات را شنید و با آن سوره ولید چنان تحت تاثیر قرار گرفت که گفت: «و الله لقد سمعت من محمد آنفاً كلاماً ما هو من كلام الإنس ولا من كلام الجن والله إن له لحلاوة...».

«بخدا قسم من هم اکنون از محمدصکلامی را شنیدم که نه کلام انس است و نه کلام جن، کلامش شیرین و دلربا همانند شاخه‌های تازه و پر طراوت است، و کلام محمدصکلامی است فوق همه کلام‌ها و هیچ سخنی را یارای برابری با آن نیست».

چون قضاوت ولید درباره سخن پیامبر (قرآن) به گوش کفار رسید آنان را به وحشت انداخت، چون از تاثیر گفتار ستایش گونه او مردم آگاه بودند. ابوجهل آنان را از نگرانی بیرون آورد و گفت: من نظر ولید را تغییر خواهم داد.

ابوجهل که برادرزاده ولید بود و نقطه ضعف‌های او را خوب می‌شناخت با دروغ و حیله‌ای مناسب به خانه او رفت به هنگام ورود حالت دلتنگی و افسردگی را به خود گرفت ودر کنار او نشست تا احساس ولید را برانگیزد، ولید از علت افسردگی او جویا شد، و ابوجهل ازفرصت استفاده کرده گفت: چگونه دلتنگ نباشم که مردم درباره تو سخنانی می‌گویند که من طاقت شنیدن آن را ندارم. مردم می‌گویند: (ما در صدد برآمده ایم تا مالی گرد آوریم وآن را به ولید که پیر گشته ودرآمدش نقصان پذیرفته تقدیم کنیم تا از عزم خود که می‌خواهد دین پدران خویش را رها کند و به آئین محمد بگراید منصرف شود). ولید با شنیدن این سخنان او سخت خشمگین شد و ضمن تحقیر پیامبر واصحاب، لحن خود را تغییر داد و آن احساس را که از علو سخن قرآن در دل داشت کتمان کرد وگفت: سخنان سحر آمیز وساخته‌ء دست بشر است، وبدون اسلام از دنیا رفت.

پدر حضرت خالد یکی از بزرگان در قریش بشمارمی آمد و باغ‌های بین مکه مکرمه و طائف در مالکیت او بودند.

ایشان متعلق به قبیله مخزوم بودند که بعد از قبیله بنو‌هاشم از نظر رتبه مقام دوم را داشت. درباره ثروت پدر ایشان می‌نویسند که در هر سال یکبار اقوام بنو‌هاشم با یکدیگر غلاف کعبه را می‌پوشاندند و ولید به تنهایی یکسال غلاف کعبه را می‌پوشاند.

[۲] ترجمه از تفسیر نور.