قبر، عذاب و خوشی آن

فهرست کتاب

۴- نماز پيامبراندر قبرهايشان

۴- نماز پيامبراندر قبرهايشان

رسول اللهصمی‌فرماید: «الأنبياء أحياء في قبورهم يصلون»[صحیح الجامع ۲۷۸۷].

«پیامبران در قبرهایشان زنده هستند و نماز می‌خوانند».

و فرمودند: «مررتُ ليلة أُسري بي على موسى قائماً يصلي في قبره»[مسلم وغیره].

شب إسراء از کنار موسى÷گذشتم او در قبرش ایستاده بود و نماز می‌خواند.

ملاقات رسول اللهصبا آدم و یحیى و عیسى و یوسف و إدریس و هارون و موسى و إبراهیم.

گریه‌کردن موسى÷در برزخ بخاطر اینکه محمدصاز او بهتر است و بر او برترى دارد.

نصیحت موسى÷به رسول اللهصتا اینکه از خداوند در نمازهایى که بر بندگان خود فرض کرده است تخفیف بطلبد.

[زیرا نمازهاى پنجگانه، پنجاه رکعت بود که خداوند متعال با درخواست رسول اللهصآن را به هیفده رکعت در هر شبانه روز تخفیف داد، ولى ثواب آن همان پنجاه رکعت می‌باشد].

عن مالك بن صعصعةسعن رسول اللهصأنَّه قال: «بينما أنا في الحطيم مضطجعاً، إذ أتاني آتٍ فقدَّ ما بين هذه إلى هذه فاستخرج قلبي، ثم أُتيت بطستٍ من ذهب مملوءة إيماناً، فغسل قلبي بماء زمزم، ثم حشى، ثم أعيد، ثم أُتيت بدابة دون البغل وفوق الحمار أبيض، يقال له البراق، يضع خطوة عند أقصى طرفه، فحُملتُ عليه، فانطلق بي جبريل حتى أتى السماء الدنيا، فاستفتح، قيل: من هذا؟ قال: جبريل، قيل: ومن معك؟ قال: محمد، قيل: وقد أرسل إليه؟ قال: نعم، قيل: مرحباً به، فنعم المجيء جاء، ففتح، فلمّا خلصتُ فإذا فيها آدم، فقال: هذا أبوك آدم، فسلّم عليه، فسلمّتُ عليه، فردّ السلام، ثم قال: مرحباً بالنبي الصالح، والابن الصالح.

ثم صَعِدَ بي حتى أتى السماء الثانية، فاستفتح، فقيل: من هذا؟ قال: جبريل، قيل: ومن معك؟ قال: محمد، قيل: وقد أرسل إليه؟ قال: نعم، قيل: مرحباً به، فنعم المجيء جاء ففتح، فلمّا خلصتُ إذا يحيى وعيسى، وهما أبناء الخالة، قال: هذا يحيى وعيسى، فسلّم عليهما، فسلمتُ، فردّا، ثم قالا: مرحباً بالأخ الصالح، والنبي الصالح.

ثم صَعِدَ بي إلى السماء الثالثة، فاستفتح، قيل: من هذا؟ قال: جبريل، قيل: ومن معك؟ قال: محمد، قيل: وقد أُرسل إليه؟ قال: نعم، قيل: مرحباً به، فنعم المجيء جاء، ففتح، فلمّا خلصتُ إذا بيوسف، قال: هذا يوسف، فسلّم عليه، فسلمتُ عليه، فردّ، ثم قال: مرحباً بالأخ الصالح، والنبي الصالح.

ثم صعد بي حتى أتى السماء الرابعة، فاستفتح، قيل: من هذا؟ قال: جبريل، قيل: ومن معك، قال: محمد، قيل: وقد أرسل إليه؟ قال: نعم، قيل: مرحباً به، فنعم المجيء جاء، ففتح، فلمّا خلصتُ إذا إدريس، قال: هذا إدريس، فسلّم عليه، فسلمتُ، فردّ، ثم قال: مرحباً بالأخ الصالح، والنبي الصالح.

ثم صعد بي السماء الخامسة، فاستفتح، قيل: من هذا؟ قال: جبريل، قيل: ومن معك؟ قال: محمد، قيل: وقد أرسل إليه؟ قال: نعم، قيل: مرحباً به، فنعم المجيء جاء، فلمّا خلصتُ إلى هارون، قال: هذا هارون، فسلّم عليه، فسلمت، عليه، فردّ، ثم قال: مرحباً بالأخ الصالح، والنبي الصالح.

ثم صعد بي إلى السماء السادسة، فاستفتح، قيل: من هذا؟ قال: جبريل، قيل: ومن معك؟ قال: محمد، قيل: وقد أرسل إليه؟ قال: نعم، قيل: مرحباً به، فنعم المجيء جاء، فلمّا خلصتُ فإذا موسى، قال: هذا موسى، فسلّم عليه، فسلمت عليه، فردّ، ثم قال: مرحباً بالأخ الصالح، والنبي الصالح، فلمّا تجاوزت بكى، قيل له: ما يبكيك؟ قال: أبكي لأنَّ غلاماً بُعِثَ بعدي يدخل الجنة من أمته أكثر ممن يدخل من أمتي.

ثم صعد بي إلى السماء السابعة، فاستفتح، قيل: من هذا؟ قال: جبريل، قيل: ومن معك؟ قال: محمد، قيل: وقد بُعِثَ إليه؟ قال: نعم، قيل: مرحباً به، فنعم المجيء جاء، فلّما خلصت إذا إبراهيم، قال: هذا أبوك إبراهيم، فسلّم عليه، فسلمتُ عليه، فردّ السلام، فقال: مرحباً بالابن الصالح، والنبي الصالح.

ثم رُفِعتْ لي سدرة المنتهى، فإذا نبقها مثل قلال هجر، وإذا ورقها مثل آذان الفيلة، قال: هذه سدرة المنتهى، وإذا أربعة أنهار، نهران باطنان، ونهران ظاهران، قلتُ: ما هذان يا جبريل؟ قال: أما الباطنان فنهران في الجنة، وأما الظاهران فالنيل والفرات.

ثم رُفِعَ لي البيت المعمور، فقلتُ: يا جبريل: ما هذا؟ قال: هذا البيت المعمور، يدخله كل يوم سبعون ألف ملك، إذا خرجوا منه لم يعودوا إليه آخر ما عليهم، ثم أُتيتُ بإناء من خمر، وإناء من لبن، وإناء من عسل، فأخذتُ اللبن، فقال: هي الفطرة التي أنت عليها وأمتك.

ثم فُرِضَ عليّ خمسون صلاة كل يوم، فرجعتُ فمررتُ على موسى، فقال: بِمَ أُمرِتَ؟ قلت: أُمِرتُ بخمسين صلاة كل يوم، قال: إنَّ أمتك لا تستطيع خمسين صلاة كل يوم، وإنّي والله قد جرّبت الناس قبلك، وعالجتُ بني إسرائيل أشد المعالجة، فارجع إلى ربك فسله التخفيف لأمتك، فرجعتُ، فوضع عنّي عشراً، فرجعتُ إلى موسى، فقال مثله، فوضع عنّي عشراً، فرجعتُ إلى موسى، فقال مثله، فرجعتُ فوضع عنّي عشراً، فرجعتُ إلى موسى، فقال مثله، فرجعتُ فوضع عنّي عشراً، فرجعتُ إلى موسى، فقال مثله، فرجعتُ فأُمرت بخمس صلوات كل يوم، فرجعتُ إلى موسى، فقال: بِمَ أُمرتَ؟ قلتُ: بخمس صلوات كل يوم، قال: إنَّ أمتك لا تستطيع خمس صلوات كل يوم، وإنّي قد جربتُ الناس قبلك، وعالجت بني إسرائيل أشدّ المعالجة، فارجع إلى ربك فسله التخفيف لأمتك، قلتُ: سألتُ ربي حتى استحييتُ منه، ولكن أرضى وأُسلّم، فلمّا جاوزتُ ناداني منادٍ أمضيتُ فريضتي وخففتُ عن عبادي» [متفق علیه، وأحمد والنسائی].

«از مالک بن صعصعهس روایت است که رسول اللهصفرمودند: در حالیکه زیر سایۀ دیوار کعبه بر پهلوى خود خوابیده بودم، ولى در خواب نبودم، فرشته‌ای آمد و سینه‌ام را شکافت و قلبم را بیرون آورد، و طشت طلایى که در آن پر از ایمان بود آورده شد، پس قلبم را با آب زمزم شستشو داده پر از ایمان کرد، و آن را بسینه‌ام برگرداند، سپس حیوانى سفید رنگ کوچکتر از قاطر و بزرگتر از خر (الاغ) که که آن را براق می‌نامند آورده شد، هر گامی‌ که بر می‌داشت اندازۀ آن تا چشم می‌بیند با هم فاصله داشت، بر آن سوار شدم و جبریل مرا برد تا اینکه به آسمان دنیا رسیدیم، و از دربان خواست تا در را باز کند، آنان گفتند: چه کسى هستى؟ گفت: من جبریل هستم، گفتند: چه کسى با تو است؟ گفت: محمد، گفتند: آیا مبعوث و فرستاده شده؟ گفت: بلى، گفتند: خوش آمد، بهترین کسى است که آمد، پس در را باز کردند، وقتى بالا رفتم آدم÷را دیدم، جبریل گفت: این پدر تو آدم است، به او سلام کن، به او سلام کردم، و جواب سلامم را داد، سپس گفت: اى پیامبر صالح و فرزند نیک خوش آمدى.

سپس مرا بالا برد تا اینکه به آسمان دوم رسیدیم، و از آنان خواست تا در را باز کنند، گفتند: چه کسى هستى؟ گفت: جبریل، گفتند: چه کسى با تو است؟ گفت: محمد، گفتند: آیا مبعوث شده؟ گفت: بلى، گفتند: خوش آمد، بهترین کسى است که آمد، و در را باز کردند، وقتى بالا رفتم، یحیى و عیسى دو پسر خاله را دیدم، گفت: این یحیى و عیسى هستند، بر آنها سلام کن، بر آنها سلام کردم، و جواب سلامم را دادند، سپس گفتند: برادر نیکوکار و پیامبر صالح خوش آمدى.

سپس مرا بطرف آسمان سوم بالا برد، و طلب باز کردن در شد، گفتند: چه کسى هستى؟ گفت: جبریل، گفتند: و چه کسى با تو است؟ گفت: محمد، گفتند: آیا مبعوث شده؟ گفت: بلى، گفتند: خوش آمد، بهترین کسى است که آمد، و در باز شد، وقتى بالا رفتم، یوسف را دیدم، گفت: این یوسف است، بر او سلام کن، پس بر او سلام کردم، جواب سلامم را داد، و گفت: برادر نکوکار و پیامبر صالح خوش آمدى.

سپس مرا بالا برد تا اینکه به آسمان چهارم رسیدیم، و طلب باز کردن در شد، گفتند: چه کسى هستى؟ گفت: جبریل، گفتند: و چه کسى با تو است؟ گفت: محمد، گفتند: آیا مبعوث شده؟ گفت: بلى، گفتند: خوش آمد، بهترین کسى است که آمد، و در باز شد، وقتى بالا رفتم إدریس را دیدم، گفت: این إدریس است، بر او سلام کن، بر او سلام کردم، او جواب سلامم را داد، سپس گفت: برادر نکوکار و پیامبر صالح خوش آمدى.

سپس مرا بالا برد تا اینکه به آسمان پنجم رسیدیم، و طلب باز کردن در شد، گفتند: چه کسى هستى؟ گفت: جبریل، گفتند: و چه کسى با تو است؟ گفت: محمد، گفتند: آیا مبعوث شده؟ گفت: بلى، گفتند: خوش آمد، بهترین کسى است که آمد، و وقتى بطرف هارون رفتم، گفت: این هارون است، بر او سلام کن، بر او سلام کردم، و او جواب سلامم را داد، سپس گفت: برادر نکوکار و پیامبر صالح خوش آمدى.

سپس مرا بطرف آسمان ششم بالا برد، و طلب باز کردن در شد، گفتند: چه کسى هستى؟ گفت: جبریل، گفتند: و چه کسى با تو است؟ گفت: محمد، گفتند: آیا مبعوث شده؟ گفت: بلى، گفتند: خوش آمد، بهترین کسى است که آمد، و در باز شد، وقتى بالا رفتم موسى را دیدم، گفت: این موسى است، بر او سلام کن، بر او سلام کردم، و او جواب سلامم را داد، سپس گفت: برادر نکوکار و پیامبر صالح خوش آمدى.

و وقتى از او عبور کرده و گذشتم، گریه کرد، گفتند: چه چیز تو را به گریه انداخت؟ گفت: گریه می‌کنم، زیرا پیامبرى بعد از من مبعوث شده که از امت و پیروان او بیشتر از امت و پیروان من داخل بهشت خواهند شد.

سپس مرا بطرف آسمان هفتم بالا برد، و طلب باز کردن در شد، گفتند: چه کسى هستى؟ گفت: جبریل، گفتند: و چه کسى با تو است؟ گفت: محمد، گفتند: آیا مبعوث شده؟ گفت: بلى، گفتند: خوش آمد، بهترین کسى است که آمد، و در باز شد، وقتى بالا رفتم إبراهیم را دیدم، گفت: این پدر تو إبراهیم است، بر او سلام کن، بر او سلام کردم، و او جواب سلامم را داد، و گفت: فرزند نکوکار و پیامبر صالح خوش آمدى.

پس بر من سدرة المنتهى (یعنى: درخت کنار) بهشت کشف و آشکار شد، و ثمرۀ آن را دیدم که مانند کوزۀ آب است که در شهر هجر (یکى از شهرهاى نزدیکى مدینۀ منوره)، وجود دارد، یعنى بزرگ و برگ‌هاى آن از بزرگى مانند گوش‌هاى فیل است، گفت: این سدرة المنتهى است، و چهار رودخانه را دیدم، دو رودخانۀ مخفی، و دو رودخانۀ آشکار و ظاهر بود، گفتم: اى جبریل؟ این دو چیست؟ گفت: اما دو رود مخفى، دو رود در جنّت است، و اما دو رود آشکار و ظاهر، دو رود نیل و فرات است، یعنى: آنکه در بهشت می‌باشد.

سپس بر من بیت المعمور آشکار شد، یعنى: خانۀ معمور، گفتم: اى جبریل این چیست؟ گفت: این بیت المعمور است (یعنى: خانه‌ای که خداوند در آن همۀ چیزهائیکه در دنیا رخ خواهد داد نوشته است)، و در هر روز (۷۰.۰۰۰) فرشته داخل آن می‌شوند و وقتى خارج شدند دوباره به آن باز نخواهند گشت.

سپس ظرفى از شراب، یعنى: عرق، و ظرفى از شیر، و ظرفى از عسل برایم آوردند، ظرف شیر را برداشتم، جبریل گفت: این فطرتى است که تو و امت تو بر آن هستید.

سپس بر من (۵۰) نماز در هر شبانه روز فرض شد، و در حال برگشتن به زمین از کنار موسى÷گذشتم، موسى گفت: چه دستورى بتو داده شده است؟ گفتم: دستور پنجاه نماز در هر شبانه روز به من داده شده است، موسى گفت: امت تو استطاعت (۵۰) نماز را ندارند، و بخدا سوگند که مردم را قبل از تو شناخته‌ام، و بنى إسرائیل را خیلى خوب بررسى کرده‌ام، پس بسوى پروردگارت برگرد و تقاضا کن تا خداوند براى امت تو تخفیف دهد، من برگشتم، خداوند ده تاى آنها را کم کرد، و بسوى موسى برگشتم، موسى همان گفتۀ قبلى خود را تکرار کرد، من برگشتم، و خداوند ده تاى دیگر آن را کم کرد، و بسوى موسى برگشتم، موسى همان گفتۀ قبلى خود را تکرار کرد، من برگشتم و خداوند ده تاى دیگر آن را کم کرد، و بسوى موسى برگشتم، بار دیگر حضرت موسى همان سخنش را تکرار کرد، من برگشتم و خداوند ده تاى دیگر را نیز کم کرد، و دستور ده نماز در شبانه روز به من داده شد، پس برگشتم، موسى باز همان سخن خود را تکرار کرد، من برگشتم و در شبانه روز به پنج نماز دستور داده شدم، بار دیگر بسوى موسى برگشتم، موسى گفت: بتو چه دستورى داده شده است؟ گفتم: بخواندن پنج نماز در شبانه روز دستور داده شده‌ام، موسى گفت: امت تو استطاعت پنج نماز را ندارند، و من مردم را قبل از تو تجربه کرده‌ام، و بنى إسرائیل را خوب بررسى نموده‌ام، پس بسوى پروردگارت برگرد و براى امت خود طلب تخفیف کن، گفتم: من آنقدر از خدا سؤال تخفیف کرده‌ام که از او حیا و شرم دارم، بیشتر از این سؤال نمی‌کنم، به همین راضى و تسلیم هستم، هنگامی‌ که از موسى گذشتم منادى مرا صدا زد و فرمود: فریضه‌هایم را تنفیذ و تمام کرده و براى بندگانم تخفیف دادم.