سخن در شفاعت بود که منشأ غلو در بین مسلمین مخصوصا شیعیان است
مسألهی شفاعت در امم گذشته و ادیان باطله سابقهی تاریخی دارد و در مذاهب خاموش که مملو از افساسههای عجیب است تا افسانههای خدایان یونان و کیش زردشت و مذاهب قدیم مصر و آئین مسیح ÷و اخیرا بتپرستان حجاز و بابل در تمام این مذاهب موضوع شفاعت ریشهی عمیق داشته است و علت آن این بوده است که پس از آنکه بشر معتقد بوجود خدای بزرگ شد و خدایان دیگر که هنوز در صحنهی عقاید و افکار مردم دارای مقامات عالیه و عرض اندام بودند ناچار هریک پستی از امور خلقت را عهدهدار بوده و شأنی از شؤون آفرینش را تدبیر مینمودند!! و خاضع خاشع بود. از خدایی طلب باران میکرد و در سالهای قحط و غلا غضب او را بخود متوجه میدانست و برای رفع خشم او قربانیها میکرد، و از خدای دریا در بیم و هراس بود و از جزر و مد و طغیان و طوفان آن وحشت داشت، و برای جلب رضای او دختران زیبا را بعنوان عروس دریا با تشریفات خاص تقدیم مینمود. و همچنین خدایان جنگ و صلح هر یک در مقام خاص خود موجب امید و بیم مردم بودند تا اینکه در مذهب زردشت که قدرت خدایان تعدیل شده و تحفیف یافت و مدبری کون و صانع عالم بدو خدا (یزدان و اهریمن) اختصاص یافت در اینوقت خدایان دیگر از مقام خداوندی خود استعفا داده و جای خود را خالی کرده بفرشتگان و امشاسپندان دادند و بجای خدای باران تشتر فرشتهی باران پای بعرصهی عمل نهاد و با آپوش اهریمن به نبرد پرداخت. و همچنین فرشتگان مهر، امرداد، هریک پست مخصوص خود را تحویل گرفته مشغول رتق و فتق امور عالم شدند: افسانه یونانیان دربارهی خدایان نیز در نتیجه گسترش آراء فلاسفهی آن سرزمین جای خود را بعقول عشره و افلاک تسعه سپرد و آن خدایان و این فرشتگان و آن عقول و افلاک با اینکه در اثر اعتقاد بشر بخدای بزرگ از مقام استقلال و استبداد خود نازل شده در تحت ریاست خدای بزرگ قرار گرفتند اما همچنان در مقام اختصاصی خود دارای نوعی استقلال بودند زیرا افسانهی یونانیان مصدر اول و صادر نخستین را در درجهای از تجرد و استعلاء قرار داده بود که شأنش اجل از آن بود که به امور پست خلقت و رزق و اماته و احیاء و سایر شئون آفرینش پرداخته جزئیات را درک کند. لذا این امور ناچیز بفرشتگان و امشاسپندان و خدایان کوچک یا واسطه و شفعاء واگذار شد تا بوسیلهی اینان از خدای بزرگ خواسته شود لذا انسان نادان همواره از اقبال و اعراض آنان امیدوار و هراسان بود، از موضوع شفاعت فرشتگان در اعراب جاهلیت و در اخبار اسلامی نیز اثری از آن باقی است چنانکه گفتهاند حملهی عرش چهار فرشتهاند که هر یک بصورت یکی از جاندارن است «إن الذي في صورة رجل هو الذي یشفع لبني آدم وأرزاقهم والذي في صورة النسر فهو الذي يشفع للطير» [بلوغ الارب: الوسی ۲/۲۵۳]. یعنی: «آن فرشتهای که بصورت مردی است او فرشتهایست که برای فرزندان آدم و روزی آنان شفاعت میکند و آن فرشته که بصورت کرگس است فرشتهایست که برای پرندگان و روزی آنان شفاعت میکند». پس مسألهی شفاعت فرشتگان در ادیان گذشته سابقه دارد پیدایش رژیم پادشاهی در میان بشر و ایجاد دستگاه سلطنت و ریاست و تقرب و تبعد افراد برؤسا و پادشاهان و پاداش و کیفر نیکوکاران و بدکاران کم کم کار را بدانجا کشید که کسانی که مورد غضب سلطان و رئیس طائفه و قبیله قرار میگرفتند به نزدیکان و خویشان و عزیزان شخص سلطان و رئیس پناه میبردند و از عزت و آبروی آن عزیز استفاده کرده از غضب و خشم شاه و رئیس مصون میماندند. قهرا محبت آن شخص عزیز و شفیع در قلب مشفوع له قرار میگرفت و او را اکرام و انعام نموده برای روز مبادای خود ذخیره مینمود. پس در حقیقت منشأ اعتقاد شفاعت انس و عادت دربار سلاطین جبار آن روزگار بود که مدبرتر یک سوگلی و مقرب در پیشگاه شاه میشد، شخص مجرم سرتاپا گناه را از کیفر پاک و از عزیزان درگاه کند!!.
عین این عقیده در متدینین پیدا شده و خدایان کوچک با امشاسپندان یا بتان یا فرشتگان یا پیغمبران را نیز داری همان عزت و احترام در پیشگاه خدای بزرگ پنداشته و تصور کردند که در هنگام نزول بلا و بروز قحط و غلا باید اینان را در دربار پروردگار بشفاعت وادارند تا آن بلیه و سختی از ایشان برداشته شود.
این شفاعت در وهلهی اول برای امور دنیوی و اصلاح کار معاش بود و هنوز مسألهی معاد بمیان نیامده بود خصوصاً در اعراب جاهلیت که مسألهی شفاعت خدا گرفت که آنان بتان خود را فقط شفعای در نزد خدا میپنداشتند و میگفتند: ﴿هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ﴾[یونس: ۱۸]. «اینان در نزد خداوند شفیعان ما هستند». چنانکه در تواریخ معتبر در علت پرستش بت در اعراب جاهلیت چنین آمده است که عمرو بن لحی که از اشراف جاهلیت بود از مکه به سوی شام آمد همینکه از سرزمین بلقأ باراضی مآب آمد عمالیق در آنجا بودند مشاهده کرد که آنان بتانی را میپرستید به ایشان گفت: «ما هذه الأصنام التي أراكم تعبدون» «این اصنامی را که شما میپرستید چه چیز است؟» باو گفتند: «هذه أصنام نعبدها فنستمطرها فتمطرنا ونستنصرها فتنصرنا» گفتند: «اینان بتانی هستند که ما از آنها طلب باران میکنیم برای ما میبارانند و از آنان یاری میخواهیم ما را یاری میکنند». عمرو بن لحی به ایشان گفت: آیا بمن صنم را نمیدهید که به سرزمین عرب ببرم تا او را عبادت کنند لذا به او بتی دادند که نامش هبل بود. پس وی آن را بمکه آورده نصب کرد و مردم را امر کرد که او را عبادت کرده تعظیم نمایند. [سیرة ابن هشام: ۱/۸۲، البداية والنهاية: ۲/۱۸۸].
تا جائی که از پیغمبر خدا هم توقع آن را داشتند که شفاعت بتان را تصدیق نماید چنانکه (بتان غرانیق نمونهای از این توقع بیجاست که «إنهن الغرانيق العلى وإن شفاعتهن لترتجى» اما این شفاعت هر چه بود برای امور دنیوی و اصلاح امر معاش بود زیرا اعراب جاهلیت و بتپرستان به آخرت ایمان نداشتند که از بتان شفاعت نجات از عذاب و دخول بهشت را خواستار شوند. و چنانکه الوسی در [بلوغ الارب: ص ۱۹۸] آورده است مینویسد: «شبهات العرب كانت مقصورة علی إنكار البعث وجحد إرسال الرسل». یعنی: «عرب در مسأله دین بدو چیز شبههاش منحصر بود: اول مسألهی بعثت و انگیزش روز رستاخیز بود، و دوم انکار ارسال رسل». چنانکه آیات بسیاری در قرآن شاهد این دعوی و مبیّن این معنی است که آنان اصلا اعتقاد به حیات بعد از مرگ نداشتند و پیغمبر خدا را که خبر میداد که پس از زندگانی این جهان بشرحیات دیگری بیپایان در پی دارد مسخره کرده میگفتند: ﴿هَلۡ نَدُلُّكُمۡ عَلَىٰ رَجُلٖ يُنَبِّئُكُمۡ إِذَا مُزِّقۡتُمۡ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمۡ لَفِي خَلۡقٖ جَدِيدٍ﴾[سبأ: ۷]. یعنی: «آیا میخواهید شما را راهنمائی کنم بمردی که خبر میدهد که چون ریزه ریزه شدید باز آ فریده میشوید». و در حضور پیغمبر صاستخوانهای مردگان را آورده و میگفتند: ﴿مَن يُحۡيِ ٱلۡعِظَٰمَ وَهِيَ رَمِيمٞ﴾[یس: ۷۸]. «چه کسی این استخوانها را زنده میکند در حالیکه پوسیده است؟».
﴿أَءِذَا مِتۡنَا وَكُنَّا تُرَابٗا وَعِظَٰمًا أَءِنَّا لَمَبۡعُوثُونَ ١٦ أَوَ ءَابَآؤُنَا ٱلۡأَوَّلُونَ﴾[الصافات: ۱۶-۱۷]. «آیا هنگامى که ما مُردیم و به خاک و استخوان مبدّل شدیم، بار دیگر برانگیخته خواهیم شد؟! یا پدران نخستین ما (بازمىگردند)؟!» و از اشعار معروف آنهاست که میگفتند: «حيات ثم موت، ثم نشر، حديث خرافة يا أم عمرو». و اول کسیکه از عرب ایمان به بعث داشته است قس بن ساعده است که گفتهاند: «وهو أول من آمن بالبعث من أهل الجاهلية». و او معاصر رسول الله صبوده است چنانکه جاحظ در کتاب «البیان والتبین» گفته است: «لأنّ رسولَ اللّـَهصهو الذي رَوَى كلامَ قسّ بن ساعدةَ وموقفَه على جمله بعُكاظ وموعظتَه، وهو الذي رواهُ لقريشٍ والعرب، وهو الذي عَجبَ من حُسْنه وأظْهَر من تصويبه». و او تنها کسی بوده است که چنین عقیدهای داشته است و از کس دیگر چنین عقیدهای در جاهلیت شهرت ندارد.
پس درمیان اعراب کسی اعتقاد بآخرت نداشته که در آن مسألهی شفاعت از گناهان را پیش بیاورد. چون چنین کسانی اعتقاد بآخرت نداشته لذا شفاعت اخروی را هم از معبودان خود نمیخواستند بلکه فقط در امور زندگی و شئون حیات را از آنان خواستار بودند چنانکه زردشتیان از امشاسپندان و فرشتگان باد و باران توقع ترحم و شفاعت در امر باد و باران را میخواستند فقط در مذهب مسیح ÷که سخن از حیات بعد از مرگ و دخول در ملکوت آسمان بود مسألهی شفاعت جنبهی دیگری گرفت. و شاید افراد نادری نیز از مذاهب دیگر بودند.
پس آیات شفاعت که در قرآن است و آن را منوط و موقوف به اذن خدا میداند بسیاری از آن مرتبط به همین شفاعت در امر معیشت است که در امم گذشته مخصوصاً در جاهلیت محیط نزول قرآن سابقه داشته است مانند آیهی شریفه ۲۵۵ سوره بقره که میفرماید: ﴿مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ﴾[البقرة: ۲۵۵]. «چه کسى است که بدون حکم او در پیشگاهش شفاعت کند؟» که ما قبل آن این جملهی شریفه است: ﴿لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ﴾[البقرة: ۲۵۵]. «آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آن اوست». وما بعد آن ﴿يَعۡلَمُ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡ﴾[البقرة: ۲۵۵]. «گذشته و [حال و] آینده آنان را مىداند» که معلوم است اصلاً سخنی از آخرت نیست تا شفاعت آن منظور باشد. و همچنین آیهی شریفه ۲۳ سوره یس که میفرماید: ﴿ءَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةً إِن يُرِدۡنِ ٱلرَّحۡمَٰنُ بِضُرّٖ لَّا تُغۡنِ عَنِّي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيۡٔٗا وَلَا يُنقِذُونِ﴾[یس: ۲۳]. یعنی: «آیا من غیر از خدا خدایانی را گیرم که اگر خدای رحمن برای من بدی را بخواهد شفاعت آنان چیزی را از من کفایت کند و مرا از او نرهانند» و نیز آیهی شریفه ۳ سوره یونس که میفرماید: ﴿إِنَّ رَبَّكُمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَۖ مَا مِن شَفِيعٍ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ إِذۡنِهِۦۚ ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمۡ فَٱعۡبُدُوهُۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ﴾[یونس: ۳]. یعنی: «همان پرودگار آسمانها و زمین را در شش روز آفرید پس بر عرش استوى یافت او خود تدبیر امور مىکند هیچ میانجی و واسطهای نیست مگر به اذن او پروردگارتان خداست پس او را بپرستید..». و آیه شریفه ۴ سوره سجده که میفرماید: ﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ مَا لَكُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَلِيّٖ وَلَا شَفِيعٍۚ أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ﴾[السجدة: ۴]. «خداوند کسى است که آسمانها و زمین و آنچه را که ما بین آنهاست در شش روز آفرید آن گاه بر عرش استوا نمود. جز او هیچ دوست و شفاعت کنندهاى ندارید. آیا پند نمىپذیرید؟» و آیات دیگر که در این آیات شریفه نفی شفاعت از تدبیر امور آسمان و زمین و ضرر و نفع رسانیدن شفیعان بدون اذن پروردگار جهان میکند یعنی همان شفاعت و واسطهای که زردشتیان از امشاسکپندان و تابعین فلاسفه از عقول عشره و مردم جاهلیت از بتان و فرستگان انتظار داشته) قرآن کریم خود تصدیق مینماید که پارهای از امر خلقت بتوسط فرشتگان انجام میگرد چنانکه امر موت را به ملک الموت نسبت میدهد که: ﴿قُلۡ يَتَوَفَّىٰكُم مَّلَكُ ٱلۡمَوۡتِ ٱلَّذِي وُكِّلَ بِكُمۡ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّكُمۡ تُرۡجَعُونَ﴾[السجدة: ۱۱]. یعنی: «بگو: (ای محمد) که فرشتهی مرگی که بشما گماشته شده است جان شما را میگیرد». یا جملهی: ﴿تَوَفَّتۡهُ رُسُلُنَا وَهُمۡ لَا يُفَرِّطُونَ﴾[الأنعام: ۶۱]. یعنی: «آنگاه فرستندگان ما او را جان میستانند و کوتاهی نمیکنند». و تدبیر پارهای امور را بفرشتگان نسبت میدهد: ﴿فَٱلۡمُدَبِّرَٰتِ أَمۡرٗا﴾[النازعات: ۵]. یعنی: «قسم بفرشتگانی که تدبیرکنندگان امورند». ﴿وَإِنَّ عَلَيۡكُمۡ لَحَٰفِظِينَ﴾[الانفطار: ۱۰]. یعنی: «همانا برشما هرآینه نگهبانانی است». ﴿إِن كُلُّ نَفۡسٖ لَّمَّا عَلَيۡهَا حَافِظٞ﴾[الطارق: ۴]. یعنی: «بر هر نفس البته نگهبانی است». و از این قبیل، اما هیچکدام اینان بدون اذن پروردگار جهان در کون و مکان تصرفاتی ندارند و بسیاری از آنان را هیچگونه تصرفی در امر خلقت و غیر آن نیست، چنانکه در آیه ۲۷ سوره النجم میفرماید:
﴿وَكَم مِّن مَّلَكٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ لَا تُغۡنِي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيًۡٔا إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ أَن يَأۡذَنَ ٱللَّهُ لِمَن يَشَآءُ وَيَرۡضَىٰٓ﴾[النجم: ۲۶]. یعنی: «و ای بسا فرشتگانی که در آسمانها هستند لیکن شفاعت و واسطهای ایشان سودی ندارد جز اینکه خدا برای هر کس که بخواهد و بپسندد اجازه دهد». و این آیه ناظر به همان بتپرستان است که در آیات قبل عقیده آنانرا در خصوص پرستش فرشتگان که صورت آنان را به شکل بتان در آوردهاند مذمت کرده مىفرماید: ﴿أَفَرَءَيۡتُمُ ٱللَّٰتَ وَٱلۡعُزَّىٰ ١٩ وَمَنَوٰةَ ٱلثَّالِثَةَ ٱلۡأُخۡرَىٰٓ ٢٠ أَلَكُمُ ٱلذَّكَرُ وَلَهُ ٱلۡأُنثَىٰ ٢١ تِلۡكَ إِذٗا قِسۡمَةٞ ضِيزَىٰٓ ٢٢﴾[النجم: ۱۹-۲۲]. «آیا به «لات» و «عزّى» نگریستهاید؟ و به «منات» سومین [بت] بىارزش [چه؟] آیا شما پسر دارید و او دختر؟ این [تقسیم] آن گاه تقسیم بیدادگرانه است». و نیز مربوط به شفاعت عامه و استغفاری است که فرشتگان میکنند بعد از آنکه نفی شفاعت از فرشتگان میکند مگر آن فرشته مأذون یا آن کسی که خدا برای او امری را بخواهد و بپسندد در دنبال آن میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ لَيُسَمُّونَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ تَسۡمِيَةَ ٱلۡأُنثَىٰ﴾[النجم: ۲۷]. یعنی: «این بتپرستان که ملائکه را بنام دختران خدا مینامند اصلاً ایمان به آخرت نداشتند». و بفرمایش آیهی ۲۹ همین سوره ﴿وَلَمۡ يُرِدۡ إِلَّا ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا﴾[النجم: ۲۹]. «ایشان جز زندگی دنیا چیزی نمیخواستند»، پس شفاعت اخروی را از آنان انتظار نداشتند و خیال میکردند که آنان در زندگی دنیا میتوانند شفاعت کنند. خدای متعال نیز آنان را از این عقیده مذمت مینماید که هیچکس بدون اذن او نمیتواند در امر دنیا و آخرت دخالت نماید در آیهی ۴۳ سوره زمر نیز ایشان را مذمت میکند که اینان غیر خدا را شفیع گرفتهاند و میفرماید: ﴿أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُفَعَآءَۚ قُلۡ أَوَلَوۡ كَانُواْ لَا يَمۡلِكُونَ شَيۡٔٗا وَلَا يَعۡقِلُونَ ٤٣ قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗاۖ لَّهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ ثُمَّ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ ٤٤﴾[الزمر: ۴۳-۴۴]. «آیا آنان غیر از خدا شفیعانى گرفتهاند؟! به آنان بگو: آیا (از آنها شفاعت مىطلبید) هر چند مالک چیزى نباشند و درک و شعورى براى آنها نباشد؟!. بگو: تمام شفاعت از آن خداست، (زیرا) حاکمیت آسمانها و زمین از آن اوست و سپس همه شما را به سوى او باز مىگردانند!» یعنی: غیر خدا را نباید شفیع گرفت زیرا ملک آسمان و زمین از آن اوست و کس دیگر را در آن تصرفی نیست و بلا فاصله میفرماید: ﴿وَإِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَحۡدَهُ ٱشۡمَأَزَّتۡ قُلُوبُ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِۖ وَإِذَا ذُكِرَ ٱلَّذِينَ مِن دُونِهِۦٓ إِذَا هُمۡ يَسۡتَبۡشِرُونَ ٤٥ قُلِ ٱللَّهُمَّ فَاطِرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ عَٰلِمَ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ أَنتَ تَحۡكُمُ بَيۡنَ عِبَادِكَ فِي مَا كَانُواْ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَ ٤٦﴾[الزمر: ۴۵-۴۶]. یعنی: «هنگامیکه خدا به یگانگىاش یاد شود دلهای کسانی که به آخرت ایمان نمیآورند میگیرد اما هنگامیکه معبودانی جز خدا مذکور شوند در این هنگام آنان شادمان گردند، بگو: خداوندا، ای پدید آورنده آسمانها و زمین، دانای نهان و آشکارا، تو خود در میان بندگانت بر سر آنچه [از عقاید و عبادات] اختلاف مىکردند، داورى خواهى کرد». در این آیات شریفه بخوبی روشن است که شفاعتی که بتپرستان از برای شفعاء خود قائلاند در امور دنیوی است و آنان اصلاً اعتقاد به آخرت نداشتند و آن شفاعت را قرآن نفی کرده میفرماید: ﴿قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗاۖ لَّهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾[الزمر: ۴۴]. «بگو: شفاعت -سراسر- از آن خداست. فرمانروایى آسمانها و زمین از آن اوست». که معلوم میدارد که ملک و ملکوت آسمان و زمین بدست خدا بوده زیرا او آفریننده آنهاست و کسی را در ملک او حق فضولی نیست و چیزی از او خواستن شرک است و هر که هر چه بخواهد و انتظار داشته باشد باید فقط از خدا بخوهد اگر هم بتپرستان بوجود ارواح بعد از مرگ قائل بودند بحساب و کتاب و ثواب و عقابی قائل نبودند تا نیازمند شفاعت باشند. پس شفاعت در مذهب آنها منحصر بامور دنیوی بوده که خدا آن را نفی و یا موکول و موقوف باذن خود میفرماید که اگر ملائکه هم دستی در تدبیر امور دارند باذن پروردگار است که خدای دو جهان آن امور را به ایشان واگذار کرده است و آنان تنها بر امر و اذن و حول و قوه او تدبیر پارهای از امور مىکنند.
در قرآن مجید هیچ آیه و جملهای یافت نمیشود که شفاعت کسی را در باره کسی دیگر در روز قیامت قائل باشد! بلکه آیات قرآن عموما نفی شفاعت و کفایت کسی از برای دیگر در عذاب اخروی مینماید چنانکه: ۱- در آیهی ۴۱ از سوره دخان میفرماید: ﴿يَوۡمَ لَا يُغۡنِي مَوۡلًى عَن مَّوۡلٗى شَيۡٔٗا وَلَا هُمۡ يُنصَرُونَ ٤١﴾[الدخان: ۴۱]. : یعنی: «روزی که هیچ دوستی از دوستی چیزی را کفایت نکند و نتوانند ایشان را یاری کنند».
۲- در سوره (بقره) ۲۵۴ میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰكُم مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَ يَوۡمٞ لَّا بَيۡعٞ فِيهِ وَلَا خُلَّةٞ وَلَا شَفَٰعَةٞۗ وَٱلۡكَٰفِرُونَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ﴾[البقرة: ۲۵۴]. «ای کسانیکه ایمان آوردهاید، انفاق کنید از آنچه روزی شما دادهایم پیش از آنکه روزی که در آن خرید و فروش نیست و دوستی نمیباشد و شفاعتی نیست و کافران (باین حقیقت) ستمگارانند». یعنی: در نتیجه مغرور بودن بشفاعت بسا که مرتکب معصیت شوند و به خویشتن ستم کنند، که در این آیه آب پاک بدست آنهائی که تصور میکنند نفی شفاعت فقط دربارهی کفار و بتپرستان است لیکن مؤمنان را از آن بهرهی است ریخته و تو گوئی: میفرماید: آنانکه این معنی را باور ندارند و برای خود شفیعی تصور میکنند که آنان را از عذاب الهی میرهاند به این آیات کافر بوده و بخود ظلم میکنند.
در آیهی ۵۱ سوره الانعام میفرماید: ﴿وَأَنذِرۡ بِهِ ٱلَّذِينَ يَخَافُونَ أَن يُحۡشَرُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ لَيۡسَ لَهُم مِّن دُونِهِۦ وَلِيّٞ وَلَا شَفِيعٞ لَّعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ ٥١﴾[الأنعام: ۵۱]. یعنی: «بوسیلهی آیات وحی کسانی را که خوف آن دارند که بجانب پروردگار خود محشور میشوند بیم ده و بترسان که برای ایشان جز خدا دوستی و شفیعی نیست تا شاید پرهیزگار شوند». و در همین سوره آیه ۷۰ میفرماید: ﴿وَذَكِّرۡ بِهِۦٓ أَن تُبۡسَلَ نَفۡسُۢ بِمَا كَسَبَتۡ لَيۡسَ لَهَا مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلِيّٞ وَلَا شَفِيعٞ وَإِن تَعۡدِلۡ كُلَّ عَدۡلٖ لَّا يُؤۡخَذۡ مِنۡهَآ﴾[الأنعام: ۷۰].. «و به آن (قرآن) پند ده تا مبادا کسى به [سزاى] آنچه (گناهى) که کرده است از پاداش محروم شود. برایش جز خداوند دوست و شفیعى نیست و اگر هر فدیهاى را به جاى [رهانیدن] خود دهد، از او گرفته نمىشود». که در تمام این آیات نفی شفاعت کرده و جای طمع خام برای کسی باقی نگذاشته است. و مخصوصاً مؤمنین را از مسألهی شفاعت مایوس میکند. آری، چیزی که دستاویز مدعیان شفاعت است آیاتی است که پس از آنکه قرآن نفی شفاعت کرده است کلمه إلا استثناء در آن آمده است مانند این آیه شریفه که درسوره مریم است: ﴿وَنَسُوقُ ٱلۡمُجۡرِمِينَ إِلَىٰ جَهَنَّمَ وِرۡدٗا ٨٦ لَّا يَمۡلِكُونَ ٱلشَّفَٰعَةَ إِلَّا مَنِ ٱتَّخَذَ عِندَ ٱلرَّحۡمَٰنِ عَهۡدٗا ٨٧﴾[مریم: ۸۶-۸۷]. در حالیکه همین آیه هم نفی شفاعت میکند زیرا میفرماید: «مجرمین را بسوی جهنم میرانیم و مالک شفاعت نمیشوند مگر کسیکه در نزد خدا پیمانی گرفته است». و این عهد و پیمان اشاره به عهده و پیمانی است که در آیه ۸۰ سوره بقره میفرماید: هنگامیکه یهود را مذمت میکند: ﴿وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ٱلنَّارُ إِلَّآ أَيَّامٗا مَّعۡدُودَةٗۚ قُلۡ أَتَّخَذۡتُمۡ عِندَ ٱللَّهِ عَهۡدٗا فَلَن يُخۡلِفَ ٱللَّهُ عَهۡدَهُۥٓۖ أَمۡ تَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٨٠﴾[البقرة: ۸۰]. یعنی: «یهود گفتند که آتش ما را جز ایامی چند مساس نخواهد کرد بگو (ای محمد) آیا در نزد خدا پیمانی بدان گرفتهاید؟ اگر چنین باشد خدا پیمان خود را خلاف نخواهد کرد. آیا چیزی که نمیدانید بر خدا میگوئید؟». یعنی: اگر با خدا چنین پیمانی بستهاید که هر قدر شما جرم و گناه کنید باز هم مورد شفاعت و بخشش قرار میگیرید البته خدا در آنصورت به پیمان خود وفا خواهد کرد!!. در حقیقت استثنأ منقطع است. یعنی چنین چیزی نیست و خدا با کسی چنین پیمانی ندارد. و شاید مراد عهدی است که میفرماید: ﴿أَن لَّا تَعۡبُدُواْ ٱلشَّيۡطَٰنَ.... وَأَنِ ٱعۡبُدُونِيۚ﴾[یس: ۶۰-۶۱]. «شیطان را نپرستید ... و مرا بپرستید» اساساً مسألهی شفاعت بقدری مورد انکار قرآن است که چنانکه قبلاً هم گفتهایم و در سوره یونس آیهی ۱۸ هنگامیکه خدای متعال از قول بتپرستان نقل کرده مفرماید: ﴿وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ﴾[یونس: ۱۸]. بلا فاصله میفرماید: ﴿قُلۡ أَتُنَبُِّٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا يَعۡلَمُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ﴾[یونس: ۱۸] [۲]. یعنی: «آیا شما خدا را خبر میدهید بچیزی که نه در آسمانها و نه در زمین بدان علمی ندارد». یعنی اصلا خدا در ملک خود چنین چیزی را باور نمیکند که شفعائی هم در دربار او باشد..و این مثل و مانند آن است که کسی بشما خبر دهد که فلان کس یا جامه و خانه شما شریک است یا در خانه شما فلان چیز یا فلان شخص است و شما با علم کامل از آن اظهار بىاطلاعی نمائید و گوینده آن را بنادانی فضولانه ملامت کند. آنگاه خدا مسأله شفاعت گرفتن را شرک دانسته اینگونه شفاعت را فضولی مالکانه و گستاخانه در ملک و ملکوت الهی میشمارد و طرداً وردا میفرماید: «منزه است و متعالی از آنچه مشرکان برای خدا در ملک او شریک قایل میشوند» چنانچه غُلات شیعه چنین شفاعتی را در بارهی امامان قایلاند. و پارهای از ارباب مذهب درباره روساء دینی خود معتقدند.
[۲] چنانکه قبلاً گفتیم این نفی علم از باب عدم تعلق علم بمعدوم است.