شفاعت و حقیقت آن
قبلاً از نظر مطالعه کننده محترم گذشت که شفاعت به این معنی که شخص مقربی در درِ بزرگی از شخص مجرمی شفاعت کند که در کیفر او تخفیف داده شود یا از گناه او صرف نظر کنند یک عادتی بوده که از دوران سلاطین جبار و متکبرین روزگار بیادگار مانده است و هرگز با نظام جهان هستی که در تحت اراده و مشیت پروردگار علیم اداره میشود مناسب و سازگار نیست. بلکه نسبت بساحت اقدس ربوبی یک نوع جسارت و جهالت و بعبارت سادهتر خدانشناسی است، زیرا قیاس آن مع الفارق و نامربوط است. در شفاعت خواستن از پیغمبر و امام به پروردگار علامه یک نوع جسارت و گستاخی است که شریعت مطهره اسلام از آن منع فرمود است چنانکه در کتاب [البداية والنهاية أبو الفداء ۱/۱۰] چنین آمده است... «عن جبير بن محمد بن جبير بن مطعم عن أبيه عن جده قال: أتى رسول الله أعرابي فقال:يا رسول الله! جهدت الأنفس وجاعت العيال ونهكت الأموال وهلكت الأنعام فاستق الله بنا فإنا نستشفع بك على الله ونستشفع بالله عليك، قال رسول الله ص: ويحك أتدري ما تقول؟ وسبح رسول الله فما زال يسبح حتى عرف ذلك في وجوه أصحابه ثم قال: ويحك أنه لا يستشفع بالله على أحد من خلقه شأن الله أعظم من ذلك». یعنی: «جبیر بن محمد بن جبیر بن مطعم از پدرش از جدش روایت میکند که اعرابی خدمت رسول الله آمد و عرض کرد: یا رسول الله صجانها بجان آمد و خانوادهها گرسنه ماندند و اموال نابود شد و چهارپایان هلاک شدند پس تو از خدا برای ما باران بخواه زیرا ما تو را شفیع بر خدا گرفته و خدا را بتو شفیع میکنیم، رسول خدا فرمود: وای بر تو آیا میفهمی چه میگوی؟ و رسول خدا به بتسبیح پرداخت و همواره خدا را تسبیح میگفت تا جائیکه این معنی در چهرههای اصحاب شناخته میشد آنگاه فرمود: وای بر تو خدا را در نزد هیچیک از آفریدههای او شفیع نتوان آورد شأن خدا خیلی بزرگتر است از این چیزها». شفاعتی که در زمان سلاطین جبار متکبرین روزگار در دربارشان انجام میگرفت چند جهت داشت:
۱- مجرم عملی که انجام داده بود در عیب آن سلطان علم نداشت و از وقوع آن جرم اطلاعی نداشت.
۲- جرم مجرم هرگاه فاش میشد و بمحضر سلطان میکشید کیفر آن از طرف سلطان بر طبق نظر و دلخواه او تعیین میشد و قاعدهی صحیحی نداشت و قانون معلومی نبود!.
۳- مجرم هیچگونه وسیلهای برای تبرئهی خود نمییافت زیرا نمیتوانست خود از خویشتن دفاع کند برای آنکه قدرت و حشمت و غضب سلطان به او اجازه هیچگونه دفاعی نمیداد و بسا که بیگناهی بجرم متهم میشد و چون وسیلهی دفاع نداشت محبوس و یا مقتول میشد.
۴- اگر مجرم بصاحب جاهی که در نزد سلطان مقرب بود دست مییافت و آن صاحب جاه در شفاعت او برای خود نفعی تصور میکرد که ارزش آن بیش از سنگینی خواهش از سلطان بود در نزد سلطان از مجرم شفاعت میکرد و اگر چنین ارزشی نداشت (ارزش مادی یا معنوی) شفاعت نمیکرد.
۵- شفیع در نزد سلطان متعذر بعذرهائی میشد از قبیل اینکه این شخص چنین جرمی را مرتکب نشده و قضیه بر خلاف واقع بعرض سلطان رسیده است یا اینکه مجرم شخص مغرضی نبوده و از روی جهل و نادانی یا بدون اراده این جرم از او صادر شده، یا این که از این مجرم برای شخص سلطان یا مملکت در آینده منافعی انتظار میرود، سلطان را قانع و راضی بشفاعت خود مینمود.
۶- سلطان اگر از شفیع این شفاعت را قبول میکرد از جهت آن بود که اطلاع کامل بر قضیه نداشت و احتمال یا یقین داشت که آنچه شفیع در بیگناهی مجرم میگوید صحیح است و مجرم واقعاً گناهی ندارد یا اینکه تصور میکرد که اگر شفاعت شفیع را قبول نکند او را از خود دلخور و ناراضی کرده است و ممکن است نارضایتی او بر سلطان گران تمام شود و در آینده نفعی که از شفیع انتظار دارد بدست نیاید یا ضرری از طرف او متوجه سلطان شود لذا ناچار شفاعت او را میپذیرفت.
۷- نتیجه این شفاعت آن میشد که مجرم از کیفر نجات میافت و در نتیجه این شفاعت مقوله آن شخص مقرب که شفیع شده بود احترامش در نزد مردم زیادتر میشد و به او کرنش بیشتر میکردند اما بهمان اندازه عظمت و قدرت سلطان در نزد مردم کاهش مییافت زیرا معلوم میشد که سلطان در کشور خود مبسوط الید بتمام معنی نیست و قدرت نهائی هم هست که مانع قدرت مستقله او میشود...
با این کیفیت مجرمین هم از شفیع بیشتر راضی میشدند تا از سلطان و محبت شفیع در قلبشان بیش از محبت سلطان جای میگرفت. زیرا آنچه مانع کیفر ایشان شد قدرت شفیع بود به قدرت سلطان. شما پیش خود این هفت جهت را در شفاعت با اراده و مشیت و قدرت خالق عالم بسنجید و ببینید آیا ممکن است یکی از آن جهت در دربار خداوندی راه داشته باشد؟!.
آیا خدا از وقوع جرم بیخبر است؟ یا دستگاه خلقت بدون حساب و کتاب است یا مجرم و گناهگار خود بدربار پروردگار راه ندارد؟ در حالیکه میفرماید: ﴿فَإِنِّي قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِ﴾[البقرة: ۱۸۶]. یعنی: «همینکه خوانندهای مرا بخواند او را بزودی اجابت میکنم».
یا شفاعتی که غالیان و جاهلان برای روز قیامت ساختهاند احتیاجی بمجرمین دارند یا آنان نسبت به خلق خدا از خدا مهر بان تراند!؟ در صورتیکه حتی محمد صو علی سکه بعقیده اینان بمردم با شیعیان خود علاقه زیادی دارند آن علاقه و محبت نسبت بعلاقهای که خدا به بندگان خود دارد هر چه باشد کمتر از قطرهای در مقابل دریائی است یا شفیعانی میتوانند قضیه را بخدا بر خلاف آنچه خدا میداند حالی کنند؟ یا خدا از شفیعان حسابی میبرد و به آنان احتیاجی دارد!؟ یا از ملولی آنها بخود ضرری متوجه میبیند؟ و از آن بیمناک است و ناچار بشفاعت آنها تن در میدهد؟ یا در آن حکمتی است!؟ هر چه در این باره بخدا نسبت داده شود کفر است «تعالی الله عما یقول الجاهلون».
یک اشتباه دیگر در مسألهی شفاعت آن است که تصور کردهاند نتیجه شفاعت نجات از عذاب جهنم و دخول در بهشت است مثلاً مانند دنیاست که گاهی مجرمی را که مستحق کیفر گناهی میدانند همینکه شفیع صاحب مَنزِلَتی او را در نزد صاحب قدرتی که در صدد اجرای مجازات اوست شفاعت کرد نه تنها از کیفر نجات مییابد بلکه گاهی فوق آنچه تصور میرود آنقدر عزیز و مقرب میشود که بسا باشد که از پای دار داخل قصر سلطنتی شده با مقربان آن صاحب قدرت قرین و همنشین میشود. وقوع چنین پیش آمدی هر چند در دنیا کم است ولی ممکن است. گاهی مجرمیبدین کیفیت بقصر سلطنتی راه یابد و از نزدیکان و مقربان سلطان گردد و حتی بصدرات و وزارت هم برسد و این بدان جهت است که اگر فرضا آن مجرم گناهی را مرتکب شده است که بنظر سلطان جرم بوده است لکن بهر صورت آن مجرم دارای لیاقت و شخصیت دیگر بوده است که همینکه بدستگاه سلطنت راه یافت و برای ابراز لیاقت و شخصیت خود محل مناسبی پیدا کرد شخصیت خود را بظهور رسانید و لیاقت خود را به سلطان فهمانید ارزش آن را پیدا کرد که تا قصر سلطنتی بلکه تا حرمسرای سلطان راه یابد و خود را تا منصب وزارت و صدرات ارتقاء دهد. اما این تصور در شفاعت شافعان روز محشر هیچگونه راه ندارد زیرا آنجا عذاب و ثواب بر حسب لیاقت و شخصیت محصله هر کس است، یعنی ترقی کمال روحی اگر کسی معذب است برای ملکات خبیثهایست که در نفس او حاصل شده است. فرضاً که او را بباغ بهشت برند از آن هیچگونه لذتی نخواهد یافت و مانند مریضی است که تمام جهاز هاضمه و دستگاه گوارش و مذاق خود را از دست داده باشد، چنین کسی از دیدن غذاهای لذیذ و مطبوخ که برای تندرستان سالم لذت بخش است چه لذتی خواهد برد!؟ و مرد غمگین و پیری که تمام قوای جنسی خود را از دست داده، حتی لمس و بصری هم برای او باقی نمانده است چه لذتی از دیدن چیزهای قشنگ به حاصل میشود؟ در قیامت سنت خداوند هیچ کمالی آنی و خلق الساعه بکسی نمیبخشد که مجرمی را که گناه تمام مذاق معنوی او را از بین برده است و بجای آن ملکاتی زشت جانشین شده است فوراً او را تبدیل به یک شخص متقی دارای کمالات معنوی کند که در طی سالیان دراز با عبادت و ریاضت جهاز هاضمهی روحش برای بلعیدین غذاهای معنوی بهشتی آماده و حریص و پر اشتها است. مثل معروف بابا طاهر شود که میگفت: «اَمسیتُ کُردِیًّا وَ اَصبَحتُ عَرَبِیا ». یعنی: «شبانه کُرد بودم و صبح کردم در حالیکه عرب بودم»! نه خیر: چنین طفرهای در طبیعت عالم نیست. برای درک و حیازت آن مقام عبادت و ریاضت لازم است و تحصیل چنین کمالات فقط دار دنیاست چنانکه امیر المؤمنین ÷فرمود: «اَلیوَمَ عَمل وَلاحساب وغدا الحساب ولاَ عَمل». یعنی: «امروز در دنیا عمل است و حسابی نیست و فردا (قیامت) حساب است و دیگر جای عمل نیست». [خطبه ۴۲ نهج البلاغه]. دین اسلام دین بود او برهما نیست که برای تحصیل مقام قرب و عروج بمعارج انسانیت و معنویت قائل به نسخ و عودت باشد که انسان برای رسیدن به آن مقام چندین بار بدنیا بیاید و بر گردد! تا سر انجام لایق مقام قرب بوسیله ریاضتها و مشقتها که در این عالم متحمل میشود بگردد. نه خیر چنین نیست زندگی در دنیا همین یکدفعه و تحصیل کمالات در همین چند روزه است. هر چه شدی، شد.
چه رفتی از جهان یکباره رفتی
دگـر هرگـز بعـالم در نیفتی
روزی است که انسان آرزو میکند اما افسوس که دیگری جای حسرت است و کار تمام: ﴿وَأَنذِرۡهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡحَسۡرَةِ إِذۡ قُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ﴾[مریم: ۳۹]. یعنی: «(ای محمد)، این مردم را از روز حسرت بترسان از آن وقتی که دیگر کار از کار گذشته است». ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ رَبِّ ٱرۡجِعُونِ ٩٩ لَعَلِّيٓ أَعۡمَلُ صَٰلِحٗا فِيمَا تَرَكۡتُۚ كَلَّآۚ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَا﴾[المؤمنون: ۹۸-۹۹]. یعنی: «وقتیکه به یکی آنها موت آید [آن شخص مقصر] خواهد گفت: پروردگار من مرا برگردان بدنیا شاید کار خوبی کنم! نه چنین است، این سخنی است که فقط او میگوید». مقامات اخروی به همان درجهایست که انسان در این عالم تحصیل کرده است و خلق الساعه نیست که بشفاعت حاصل شود.
آری نیل مقامات و درجات اخروی خیلی مشکلتر از وصول بمقامات و مناصب دینوی است. همچون مقامات و ترقیات علمی که آن را نمیتوان آناً و بغتةً به کسی تفویض کرد بلکه باید سالها زحمت کشید و خون دل خورد تا بدان نائل شد. آری درجات اخروی چنین است که با سالها عبادت و ریاضت میتوان بمعرفت و مقامات معنوی ارتقا یافت.
چنانکه میفرماید: ﴿وَلِكُلّٖ دَرَجَٰتٞ مِّمَّا عَمِلُواْ﴾[الأنعام: ۱۳۲]. یعنی: «برای هر کسی همان درجهایست که بوسیله عمل نایل شده است کند». ﴿وَأَن لَّيۡسَ لِلۡإِنسَٰنِ إِلَّا مَا سَعَىٰ﴾[النجم: ۳۹]. یعنی: «و اینکه انسان را نیست جز آنچه کوشش کند». ﴿وَمَنۡ أَرَادَ ٱلۡأٓخِرَةَ وَسَعَىٰ لَهَا سَعۡيَهَا وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِكَ كَانَ سَعۡيُهُم مَّشۡكُورٗا ١٩ كُلّٗا نُّمِدُّ هَٰٓؤُلَآءِ وَهَٰٓؤُلَآءِ مِنۡ عَطَآءِ رَبِّكَۚ وَمَا كَانَ عَطَآءُ رَبِّكَ مَحۡظُورًا ٢٠ ٱنظُرۡ كَيۡفَ فَضَّلۡنَا بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ وَلَلۡأٓخِرَةُ أَكۡبَرُ دَرَجَٰتٖ وَأَكۡبَرُ تَفۡضِيلٗا ٢١﴾[الإسراء: ۱۹-۲۱]. «و آن کس که سراى آخرت را بطلبد، و براى آن سعى و کوشش کند- در حالى که ایمان داشته باشد- سعى و تلاش او، (از سوى خدا) پاداش داده خواهد شد. هر یک از این دو گروه را از عطاى پروردگارت، بهره و کمک مىدهیم و عطاى پروردگارت هرگز (از کسى) منع نشده است. ببین چگونه بعضى را (در دنیا بخاطر تلاششان) بر بعضى دیگر برترى بخشیدهایم درجات آخرت و برتریهایش، از این هم بیشتر است!». ﴿وَلِكُلّٖ دَرَجَٰتٞ مِّمَّا عَمِلُواْۖ وَلِيُوَفِّيَهُمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ ١٩﴾[الأحقاف: ۱۹]. یعنی: «و همه را برای اعمال که کردند درجاتی است و [خدا پاداش] کارهای آنان را تمام دهد». ﴿يَرۡفَعِ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ دَرَجَٰتٖ﴾[المجادلة: ۱۱]. ﴿وَمَن يَأۡتِهِۦ مُؤۡمِنٗا قَدۡ عَمِلَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلدَّرَجَٰتُ ٱلۡعُلَىٰ ٧٥ جَنَّٰتُ عَدۡنٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ وَذَٰلِكَ جَزَآءُ مَن تَزَكَّىٰ ٧٦﴾[طه: ۷۵-۷۶]. یعنی: «کسیکه در محضر عدل الهی حاضر میشود درحالیکه مؤمن باشد و کارهای خوب انجام داده باشد چنین کسانی برای ایشان درجاتی بسیار عالی است بهشتانی که از زیر قصرها و درختهای آن نهرهای جاری است که در آن همیشه جاویدانند اینگونه کرامتها پاداش کسانی است که خود را پاکیزه و شایسته کرده باشد».
و آیات دیگری که مفهوم این معنی است که درجات بهشت و درک لذات آن بقدر استعدادات و کمالاتی است که انسان آن را در دنیا کسب کرده است. این آیات بروشنی میرساند که در دستگاه آفرینش گزاف و طفره نیست و حساب آخرت خیلی دقیقتر از حساب دنیاست. اگر در این دنیا تقسیم روزی بتقدیر خدا است اما در آن دنیا هر کس در گرو اعمال خود است. ﴿كُلُّ ٱمۡرِيِٕۢ بِمَا كَسَبَ رَهِينٞ﴾[الطور: ۲۱]. یعنی: «هر شخصی در خور وگرو کار کرد خود است». ﴿كُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا كَسَبَتۡ رَهِينَةٌ﴾[المدثر: ۳۸]. یعنی: «هر نفسی بدانچه کسب کرده مرهون است». فرضا که شفاعتی باشد بوسیلهی شفاعت نمیتوان بدرجات عالی جنّت که فقط بطّی مقامات انسانیت بوسیلهی عبادت است راه یافت. این کمال باید در نفس انسان بوسیلهی علم و عرفان و عبادت و احسان حاصل شده باشد و خلق الساعه نیست. واقعاً جای تعجب است که چگونه شخص عاقل از خود و هدف خلقت خود غافل باشد با اینکه در دنیا بهر مقامی که میرسد به آن قانع نشده در صدد احراز مقام دیگر و بالاتر است. با اینکه مقامات دنیا هر چه باشد فانی و هیچ است اما در کسب مقامات اخروی که ابدی و جاوید است مغرور بشفاعت آنچنانی شود که هیچ اصل و پایهای از نظر عقل و شرع ندارد و ساخته و پرداخته اوهام و خیالات غافلان با مکر و شیطنت دشمنان اسلام است که مسلمین را به چنین روز سیاهی بنشانند چنانکه مشهود است که امروز هیچیک از احکام حیات بخش اسلام در بین مسلمین نه تنها عملی نیست بلکه از آن حتی نامی در میان مسلمین نیست. چون احکام دفاع، و جهاد، و حکومت، و اتحاد، و اکثر آنچه بنام دین صورت میگیرد ساخته و پرداخته غالیان و دجالان است و با انجام آنگونه بدعتها تصور میبینند: ﴿قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُكُم بِٱلۡأَخۡسَرِينَ أَعۡمَٰلًا ١٠٣ ٱلَّذِينَ ضَلَّ سَعۡيُهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا ١٠٤﴾[الکهف: ۱۰۳-۱۰۴]. یعنی: «بگو: [ای محمد] آیا شما را خبر بدهیم برزیانکارترین کسان؟ کسانیکه کارهای انجام میدهند؟ آنان کسانیند که نتیجه اعمالشان در همین زندگی دنیا هم هیچ و بیفائده است و معهذا میپندارند که بهترین کارها انجام میدهند»!!.
حقیت شفاعت همان است که قبلاً عرض شد که فرشتگان مجول بخیر برای مؤمنین و پارهای برای تمام اهل زمین میکشد و در سورهی غافر میفرماید: ﴿وَيَسۡتَغۡفِرُونَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾[غافر: ۷]. و در سورهی شوری میفرماید: ﴿وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَيَسۡتَغۡفِرُونَ لِمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾[الشوری: ۵]. اما این استغفار و شفاعت آنان در حق تمام مردم جهان نفعی نخواهد داشت جز برای کسانی که پروردگار مهربان از ایشان راضی باشد چنانکه آیهی شریفه ۲۶ سورهی نجم میفرماید: ﴿وَكَم مِّن مَّلَكٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ لَا تُغۡنِي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيًۡٔا إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ أَن يَأۡذَنَ ٱللَّهُ لِمَن يَشَآءُ وَيَرۡضَىٰٓ ٢٦﴾[النجم: ۲۶]. یعنی: «چه بسیار از فرشتگان که در آسمانند که شفاعتشان سودی نمیبخشد مگر پس از آنکه خدا اذن دهد برای کسیکه بخواهد و از او راضی باشد». و این شفاعت حتی شامل پیغمبران هم میشود زیرا آنان نیز ﴿لِمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾ اند. و خود آن حضرت از امت چنین خواهش داشت که میفرمود: «إن ربي قد وعدني درجة لا تنال إلا بدعاء أمتي». و چون چنانکه دیدیم و قبلا هم آوردیم فرشتگان آسمان برای عموم اهل زمین خیر خواهی و استغفار میکنند چنانکه در آیهی ۵ سورهی شوری میفرماید: ﴿وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَيَسۡتَغۡفِرُونَ لِمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾[الشوری: ۵]. خبر حمله عرش که فقط برای مؤمنین استغفار میکنند چنانکه در سورهی غافر آیهی ۷ و۸ میفرماید: ﴿ٱلَّذِينَ يَحۡمِلُونَ ٱلۡعَرۡشَ وَمَنۡ حَوۡلَهُۥ يُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَيُؤۡمِنُونَ بِهِۦ وَيَسۡتَغۡفِرُونَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْۖ رَبَّنَا وَسِعۡتَ كُلَّ شَيۡءٖ رَّحۡمَةٗ وَعِلۡمٗا فَٱغۡفِرۡ لِلَّذِينَ تَابُواْ وَٱتَّبَعُواْ سَبِيلَكَ وَقِهِمۡ عَذَابَ ٱلۡجَحِيمِ ٧ رَبَّنَا وَأَدۡخِلۡهُمۡ جَنَّٰتِ عَدۡنٍ ٱلَّتِي وَعَدتَّهُمۡ وَمَن صَلَحَ مِنۡ ءَابَآئِهِمۡ وَأَزۡوَٰجِهِمۡ وَذُرِّيَّٰتِهِمۡۚ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ٨﴾[غافر: ۷-۸]. یعنی: «فرشتگان که عرش خدا را حمل میکنند و فرشتگانی که در پیرامون عرش هستند طلب آمرزش میکنند از برای کسانیکه ایمان آوردهاند [بدین بیان که] پروردگار تو هر چیزی را از حیث علم وسعت بخشیدی و همچنین از حیث رحمت، خدایا بیامرز کسانی را که توبه کردند و پیروی راه [دین] تو را کردند و آنانرا از عذاب دوزخ نجات بخش و نگاهدار، پروردگارا! آنانرا به بهشتهای بیزوال که به ایشان وعده فرمودهای در آور و نیز هر کس که راه اصلاح گرفت از پدران ایشان و ذریات ایشان، همانا که تو قدرتمند و حکمت مداری».
پس شفاعت و خیر خواهی و دعای فرشتگان غیر حمله عرش که برای عموم اهل زمین است موقوف به اجازه امر بعد الحضر نیست وقتی شامل کسانی از اهل زمین میشود که آن کس خود قابل و مستحق و لایق آن شفاعت و استغفار عمومی کرده باشد. و چون این کیفیت با پیدایش وجود آمدن افراد وطی آن مقامات بتدریج و تناوب صورت میگیرد و علی الدوام در وقوع انجام است بهمین جهت است که آن شفاعت هنگامی نافع میشود که پروردگار جهان به آن وعد که یکی بعد از دیگری طی آن مقام میکنند اجازه انتفاع و استفاده میدهد لذا کلمهی (یستغفرون) بصورت مضارع آمده است که تدریج و توالی را میسازد.
حقیقت شفاعت همان است که در صفحات قبل بعرض رسید که همان استغفار و طلب آمرزشی است که فرشتگان و پیغمبران یا مؤمنین دربارهی یکدیگرمیکنند [۴]. و چون انجام شفاعت باذن پروردگار است که خدا میفرماید: ﴿يَوۡمَئِذٖ لَّا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَرَضِيَ لَهُۥ قَوۡلٗا ١٠٩﴾[طه: ۱۰۹]. پس شرط مهم آن این است که خدا قبلاً یعنی در دنیا به فرشته یا پیغمبر یا مؤمن اذن شفاعت (طلب آمرزش) داده باشد و گرنه شفاعت در روز قیامت نفع نخواهد داد لذا با صیغهی ماضی میفرماید: ﴿إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ﴾خدا چنین اذنی را به فرشتگان داده است چنانکه در سوره غافر میفرماید: ﴿وَيَسۡتَغۡفِرُونَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾[غافر: ]. و به پیغمبران خود نیر چنین اذن و اجازهای داده است چنانکه در سورهی محمد آیهی ۱۹ میفرماید: ﴿فَٱعۡلَمۡ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ﴾[محمد: ۱۹]. یعنی: «پس بدان که جز ذات احدیت خدا نیست و برای گناهان خود و برای مؤمنین و مؤمنات آمرزش بخواه». این همان اذن بلکه امری است که پروردگار برای شفاعت به پیغمبرش داده است.
و در سورهی نور آیهی ۶۲ میفرماید: ﴿وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمُ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾[لنور: ۶۲]. یعنی: «برای ایشان [مومنین] آمرزش بخواه از خدا زیرا خداوند غفور و رحیم است». و در سورهی آل عمران آیهی ۱۵۹ میفرماید: ﴿فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ﴾[آلعمرن: ۱۵۹]. یعنی: «از ایشان عفو کن و برای ایشان آمرزش بخواه». و در سوره ممتحنه آیهی ۱۲ میفرماید: ﴿فَبَايِعۡهُنَّ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُنَّ ٱللَّهَ﴾[لـممتحنة: ۱۲]. «با زنان مؤمنه بیعت کن و برای ایشان آمرزش بخواه از خدا». و حضرت ابراهیم بخداوند عرض میکند: ﴿رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لِي وَلِوَٰلِدَيَّ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ يَوۡمَ يَقُومُ ٱلۡحِسَابُ٤١﴾[ابراهیم: ۴۱]. یعنی: «پروردگار ما: مرا و پدر و مادر مرا و مؤمنین را در روزی که حساب بر پا میشود بیامرز»!.
و حضرت نوح÷برای خود و پدر و مادر و مؤمنینی که جزو خانوادهی او بوده و بر جمیع مؤمنین و مؤمنات دعا کرده بخدا عرض میکند: ﴿رَّبِّ ٱغۡفِرۡ لِي وَلِوَٰلِدَيَّ وَلِمَن دَخَلَ بَيۡتِيَ مُؤۡمِنٗا وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ﴾[نوح: ۲۸].
پس همچنانکه در صفحات قبل توضیح دادیم استغفار و طلب آمرزش که همان شفاعت است پس از اذن خدا جز دربارهی مؤمنینی که مرضی خدا باشند و بتوان گفتهای در بارهی آنان پذیرفت سودی ندارد. چنانکه همین استغفاری که فرشتگان و پیغمبران در بارهی مؤمنین مأذونند بر فرض انجام دربارهی کفار و منافقین و کسانیکه با معصیت زیاد دربارهی خود ظلم کردهاند هیچ سودی ندارد و دعای پیغمبران و شفاعت ایشان هیچ نفعی نمیبخشد چنانکه در آخر همین آیهی شریفه ۲۸ سورهی نوح میفرماید: ﴿وَلَا تَزِدِ ٱلظَّٰلِمِينَ إِلَّا تَبَارَۢا ٢٨﴾[نوح: ۲۸]. و بر رسول خدا میفرماید: ﴿سَوَآءٌ عَلَيۡهِمۡ أَسۡتَغۡفَرۡتَ لَهُمۡ أَمۡ لَمۡ تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ لَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ ٦﴾[لمنافقون: ۶]. و نیز میفرماید: ﴿إِن تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ سَبۡعِينَ مَرَّةٗ فَلَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَهُمۡ﴾[التوبة: ۸۰]. «اگر آمزرش خواهی برای آنها هفتاد مرتبه هم هرگز خداوند آمرزش نمیکند برای آنها». پس شفاعت جز در بارهی مؤمنین که مرضی خدا باشند و خدا قبلاً بر رسول خود و فرشتگان و مؤمنین اذن داده باشد که در بارهی آنان استغفار نمایند سودی ندارد و این شفاعت بیبام و دری که گشوده شده است جز غرور شیطانی نیست که: ﴿وَمَا يَعِدُهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ إِلَّا غُرُورًا ١٢٠﴾[النساء: ۱۲۰]. پارهای از مثبتین شفاعت از تنگی قافیه و نبودن دلیل روشنی در قرآن مجید در موضوع شفاعت متثبت شدهاند، بپارهای از توهمات از مفاهیم آیاتی مانند این آیهی شریفهی ۴۸ سورهی مدثر که میفرماید: ﴿فَمَا تَنفَعُهُمۡ شَفَٰعَةُ ٱلشَّٰفِعِينَ ٤٨﴾[لمدثر: ۴۸]. «آن روز شفاعت شافعین [کافران] را سودی نمیدهد» یا آیهی شریفهی: ﴿فَمَا لَنَا مِن شَٰفِعِينَ ١٠٠ وَلَا صَدِيقٍ حَمِيمٖ١٠١﴾[الشعراء: ۱۰۰-۱۰۱]. یعنی: «برای ما از شفاعتکنندگان کسی نیست و دوست گرمی نداریم».
که از آنها استدلال میکنند باینکه پس شفاعتی در روز قیامت هست لکن برای کفار از آن نفعی نیست با اینکه جواب اینگونه پندارها را در صفحات گذشته دادیم که در آن روز صدیق و حمیمی نیست نه برای غیر آنها که همچنین شفاعتی نه برای کفار نه برای غیر آنها که: ﴿يَوۡمٞ لَّا بَيۡعٞ فِيهِ وَلَا خُلَّةٞ وَلَا شَفَٰعَةٞ﴾[البقرة: ۲۵۴]. یعنی «روزی که نه خلتی دوستی و نه شفاعتی هست». باید توجه داشت که کلمه شفاعت در آیهی شریفهی نکره در سیاق نفی است که شامل تعمیم جمیع انواع شفاعت است یعنی در روز قیامت هیچگونه شفاعتی نیست. و در هیچ آیهای از آیات قرآن اثبات شفاعت حتی بطور کنایه هم در روز قیامت برای هیچکس نشده است. اما چون عاشقان کذائی میخواهند از مفهوم مخالف این آیات اثبات شفاعت نمایند میگوئیم. مگر آنجا که خدا در وصف قیامت میفرماید: ﴿يَوۡمَ لَا يَنفَعُ مَالٞ وَلَا بَنُونَ ٨٨﴾[الشعراء: ۸۸]. «روز قیامت روزی است که در آن روز هیچ مال و فرزندانی نفع نداشته و نمیدهند». مگر در آن روز مالی یا فرزندانی هست که نفع نمیدهند؟ مالی وجود ندارد که نفعی بدهد یا ندهد یا در آنجا که میفرماید: ﴿وَلَا يُؤۡخَذُ مِنۡهَا عَدۡلٞ﴾[البقرة: ۴۸]. یعنی [در روز قیامت از هیچکس] «فدیه و قربانی و عوض قبول نمیکنند». مگر در آن روز فدیهای یا قربانی یا عوضی هست که قبول کنند یا نکنند؟ یا اینکه میفرماید: ﴿يَوَدُّ ٱلۡمُجۡرِمُ لَوۡ يَفۡتَدِي مِنۡ عَذَابِ يَوۡمِئِذِۢ بِبَنِيهِ﴾[المعارج: ۱۱]. یعنی: روز قیامت روزی است که «گناهگار دوست میدارد که برای نجات از عذاب آن پسران خود را بفدیه بپردازد». مگر در آنروز برای کسی پسرانی هست که میتوان بفدیه داد؟ و مگر از کسی فدیه میپذیرند که از مجرم نمیپذیرند؟ پس در حقیقت سالبهی بانتفاء موضوع است. شفاعتی نیست که نفع بدهد یا ندهد چنانکه مالی نیست تا اینکه نفعی بدهد یا ندهد. فرزندی در اختیار کسی نیست که آنرا فدیه کند تا اینکه فدیه قبول کنند یا نکنند. صدیق حمیمیبرای هیچکس نیست. نه تنها برای کفار نیست. همچنین شافع برای هیچکس نیست تا برای کفار و گناهگار باشد یا نباشد. اما از آنجا که روح طمع در انسان قوی است از داغ کردن خر بوی کباب میشنود.. و از شنیدن نام شفیع بطمع شفاعت آن هم آن چنان شفاعت بیبام و در میافتند. خصوصا که شیطان هم کمک میکند پس اینگونه آیات در بیان شدت عذاب روز قیامت و بیچارگی انسان است نه اثبات شفاعت.
در قرآن مجید هیچ آیهی و اشارهای در خصوصی شفاعت در دنیا و آخرت برای انبیاء جز استغفار برای مؤمنین نیست.
مگر آنچه در بارهی ابراهیم ÷و شفاعت برای قوم لوط یا آن چه در بارهی نوح و پسرش در سورهی هود آمده است که میفرماید از آیهی ۳۶ ببعد: ﴿وَأُوحِيَ إِلَىٰ نُوحٍ أَنَّهُۥ لَن يُؤۡمِنَ مِن قَوۡمِكَ إِلَّا مَن قَدۡ ءَامَنَ فَلَا تَبۡتَئِسۡ بِمَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ ٣٦ وَٱصۡنَعِ ٱلۡفُلۡكَ بِأَعۡيُنِنَا وَوَحۡيِنَا وَلَا تُخَٰطِبۡنِي فِي ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ إِنَّهُم مُّغۡرَقُونَ ٣٧﴾[هود: ۳۶-۳۷]. یعنی: «بنوح وحی شد که دیگر از قوم تو هیچکس ایمان نخواهد آورد جز کسانی که قبلاً ایمان آوردهاند. پس اندوهگین مباش بدانچه آنان میکنند [از تکذیب رسالت و اهانت و اذیت تو] و در تحت نظارت و مراقبت ما و دستور ما کشتی بساز و در باره کسانی که ظلم کردهاند مرا مورد مخاطبه [و تضرع و التماس شفاعت] مکن زیرا اینان غرق شده گانند». یعنی حجت خدا بر اینان تمام است و دیگر شفاعت و دعا و استغفار در بارهی آنان مؤثر نخواهد بود. آنگاه داستان ساختن کشتی و مسخره و استهزاء قوم نوح ÷را بیان میکند در آیهی ۴۲ میفرماید: ﴿وَهِيَ تَجۡرِي بِهِمۡ فِي مَوۡجٖ كَٱلۡجِبَالِ وَنَادَىٰ نُوحٌ ٱبۡنَهُۥ وَكَانَ فِي مَعۡزِلٖ يَٰبُنَيَّ ٱرۡكَب مَّعَنَا وَلَا تَكُن مَّعَ ٱلۡكَٰفِرِينَ ٤٢ قَالَ سََٔاوِيٓ إِلَىٰ جَبَلٖ يَعۡصِمُنِي مِنَ ٱلۡمَآءِۚ قَالَ لَا عَاصِمَ ٱلۡيَوۡمَ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِ إِلَّا مَن رَّحِمَۚ وَحَالَ بَيۡنَهُمَا ٱلۡمَوۡجُ فَكَانَ مِنَ ٱلۡمُغۡرَقِينَ ٤٣ وَقِيلَ يَٰٓأَرۡضُ ٱبۡلَعِي مَآءَكِ وَيَٰسَمَآءُ أَقۡلِعِي وَغِيضَ ٱلۡمَآءُ وَقُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ وَٱسۡتَوَتۡ عَلَى ٱلۡجُودِيِّۖ وَقِيلَ بُعۡدٗا لِّلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ ٤٤﴾[هود: ۴۲-۴۴]. یعنی: «و آن کشتی با جمیعتی که در آن بود در جریان است در امواجی که مانند کوهها بود در اینحال نوح ÷پسر خود را صدا زد در حالیکه او در کنارهای بود که: ای پسرک من بیا با ما سوار کشتی شو و با کفار مباش گفت: بزودی جای در کوهی میگیرم که مرا از آب نگهداری کند نوح ÷گفت: امروز نگهدارندهای از امر الهی نیست مگر آنکه را که خدا رحم کند و موج بین ایشان [کشتی نشستگان و آنانکه بیرون بودند] حائل شد و آن پسر از غرق شدگان گردید. و بزمین گفته شد: که آبهای خود را ببلع و بر آسمان گفته شد: که باران را قطع کن و آب در زمین فرو رفت و کشتی در کوه جودی قرار گرفت و گفته شد: [از مصدر جلال] دوری و هلاکت سزای گروه ستمگاران است». در آیهی ۴۵. ﴿وَنَادَىٰ نُوحٞ رَّبَّهُۥ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ٱبۡنِي مِنۡ أَهۡلِي وَإِنَّ وَعۡدَكَ ٱلۡحَقُّ وَأَنتَ أَحۡكَمُ ٱلۡحَٰكِمِينَ ٤٥ قَالَ يَٰنُوحُ إِنَّهُۥ لَيۡسَ مِنۡ أَهۡلِكَۖ إِنَّهُۥ عَمَلٌ غَيۡرُ صَٰلِحٖۖ فَلَا تَسَۡٔلۡنِ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌۖ إِنِّيٓ أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ ٤٦ قَالَ رَبِّ إِنِّيٓ أَعُوذُ بِكَ أَنۡ أَسَۡٔلَكَ مَا لَيۡسَ لِي بِهِۦ عِلۡمٞۖ وَإِلَّا تَغۡفِرۡ لِي وَتَرۡحَمۡنِيٓ أَكُن مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٤٧﴾[هود: ۴۵-۴۷]. یعنی: «نوح ÷پروردگار خود را ندا داده عرض کرد پروردگارا! من همانا پسر من از خانوادهی من است [که مستحق نجات است] و همانا وعدهی تو [در نجات خانوادهی من] حق است و تو بهترین حکم کنندگانی [خدا] گفت: ای نوح او از اهل تو نیست او بد کردار است پس در چیزی که تو را بدان علمی نیست از من درخواست مکن من تو را موعظهی میکنیم تا جاهل نباشی [نوح ÷]گفت: پروردگارا من بتو پناه میبرم از اینکه از تو درخواست کنم چیزی را که بدان مرا علمی نیست و اگر تو مرا نیامرزی و رحم نکنی همانا من از زیانکارانم»!.
این حقیقت قرآنی بخوبی میرساند که: اولاد در دربار عزت و جلال الهی هیچ قربت و قرابتی جز ایمان و تقوی نیست و اصل و نسب و پیغمر زادگی هرگاه تقوای نباشد کمترین ارزشی را ندارد، ثانیا: شفاعت هیچ پیغمبری در بارهی مجرمی یا کافری کمترین فائده را نخواهد داشت چنانکه در بارهی شفاعت ابراهیم ÷برای قومی لوط در سورهی هود آیهی ۷۵: ﴿فَلَمَّا ذَهَبَ عَنۡ إِبۡرَٰهِيمَ ٱلرَّوۡعُ وَجَآءَتۡهُ ٱلۡبُشۡرَىٰ يُجَٰدِلُنَا فِي قَوۡمِ لُوطٍ ٧٤ إِنَّ إِبۡرَٰهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّٰهٞ مُّنِيبٞ ٧٥ يَٰٓإِبۡرَٰهِيمُ أَعۡرِضۡ عَنۡ هَٰذَآۖ إِنَّهُۥ قَدۡ جَآءَ أَمۡرُ رَبِّكَۖ وَإِنَّهُمۡ ءَاتِيهِمۡ عَذَابٌ غَيۡرُ مَرۡدُودٖ ٧٦﴾[هود: ۷۴-۷۶]. که شفاعت ابراهیم÷دربارهی آنان پذیر رفته نشد بلکه اصلاً در هیچ پیغمبری شفاعت باین معنی وجود ندارد. و اگر استغفار و دعا را شفاعت بدانیم جز دربارهی افراد شایسته اثری نخواهد بخشید.
ثالثا: استغفار که همان شفاعت است باید دربارهی اشخاصی باشد که علم به ایمان و عمل صالح او فی الجمله داشته باشد و گرنه دعا و شفاعت دربارهی کسانی که علم به نیکی ایشان نداریم یا ببدی آنان تا حدی واقفیم عمل خطاست و مورد ملامت پروردگار عالم است و چنانکه میدانیم شفیعانی که مغرورین میپندارند هیچکدام با احوال امت خود علم ندارند تا روز قیامت از آنان شفاعت کنند چنانکه در سورهی مائده آیهی ۱۰۹ میفرماید: ﴿ يَوۡمَ يَجۡمَعُ ٱللَّهُ ٱلرُّسُلَ فَيَقُولُ مَاذَآ أُجِبۡتُمۡۖ قَالُواْ لَا عِلۡمَ لَنَآۖ إِنَّكَ أَنتَ عَلَّٰمُ ٱلۡغُيُوبِ ١٠٩﴾[المائده: ۱۰۹]. یعنی: «در روز قیامت که خدا پیغمبران را جمع میکند میفرماید: شما پیغمبران به چه نحو و به چه کیفیت اجابت شدید [و امتتان از شما تبعیت کردند]؟ میگویند: ما هیچ علمیبدان نداریم همانا تنها تو دانای غیبها هستی». و در دنیا نیز باعمال امت خود اطلاعی نداشته چنانکه در سورهی شعرا آیهی ۱۱۱ در داستان نوح ÷میفرماید: ﴿قَالُوٓاْ أَنُؤۡمِنُ لَكَ وَٱتَّبَعَكَ ٱلۡأَرۡذَلُونَ ١١١ قَالَ وَمَا عِلۡمِي بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١١٢ إِنۡ حِسَابُهُمۡ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّيۖ لَوۡ تَشۡعُرُونَ ١١٣﴾[الشعراء: ۱۱۱-۱۱۳]. و در سورهی انعام آیهی ۵۰ نیز نوح ÷میگوید: ﴿قُل لَّآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ﴾[انعام: ۵۰]. پس او از خود نفی علم میکند از اعمال امت. و خدائی متعال در سورهی توبه آیهی ۱۰۱ به پیغمبر اسلام میفرماید: ﴿وَمِنۡ أَهۡلِ ٱلۡمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَى ٱلنِّفَاقِ لَا تَعۡلَمُهُمۡۖ نَحۡنُ نَعۡلَمُهُمۡ﴾پس پیغمبر به منافقین مدینه علم ندارد و صالح و طالح را نمیشناسد و خدا نیز به او میفرماید: ﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ﴾[الإسراء: ۳۶]. با این کیفیت چگونه ممکن است کسانی را که نمیشناسد از ایشان شفاعت کند؟ با صرف نظر از اینکه اصلاً شفاعتی نیست و اگر هست دربارهی پیغمبر و امامی از هیچ آیه از آیات الهی صراحت حتی کنایهای نیست و اگر شفاعت همان استغفار است آن هم دربارهی مؤمنین است نه فاسقین چنانکه شرح آن گذاشت!.
[۴] یادآوری این نکته لازم است که چنانچه که پیغمبر صمأمور بشفاعت برای امت است. امت نیز مأمور بشفاعت برای پیغمبر صاست، که به پیغمبر خود هم طلب شفاعت کند. زیرا خود رسول الله صفرمودهاند: «إن ربي قد وعدني درجة لا تنال إلا بدعاء أمتي».