خلاصهی مباحث
در پایان این مباحث پنجگانه قصد ما این بود که خلاصهای از اعتقادات صحیحهی اسلامی را بیاوریم تا مطالعه کنندگان که از خواندن این مباحث دچار حیرت میشوند و از اینکه میبینند مطالبی که آنان تا امروز جزو حقایق اسلامی میپنداشتند اکثر آن ساخته و پرداخته غُلات یا دشمنان اسلام است از خود میپرسند پس حقیقت کدام است؟. لذا ما آن اعتقادات و احکام را که از طرف خدای جهان بوسیلهی آیات قرآن بر پیغمبر آخر الزمان صوحی و الهام شده است در اختیار طالبان حقایق بگذاریم اما دیدیم اینکار با اختصار صورت نمیگیرد و بطور تفصیل نیز از حوصلهی این رساله خارج است زیرا از یکطرف تهیهی مطالب آن مستلزم وقت بیشتری است و از طرف دیگر وسیلهی چاپ و انتشار در دسترس ما نیست. چنانکه مشاهدهی وضع پریشان همین کتاب گویای همین جواب است که ما را از راه اضطرار ناچار شدیم که آن را باینصورت در آوریم. دیگر با این کیفیت نه قدرت مادی برای ما باقی ماند است و نه نیروی سرشار معنوی.. لذا فعلاً از این قصد صرف نظر کرده و آن را ان شاء الله و بیاری خدا بوقت دیگر محول کردیم که کتابی جامع در پیرامون حقایق عقاید و احکام اسلامی تألیف و در دسترس طالبان آن بگذاریم.
اینک به ذکر خلاصهای از آنچه در این اوراق آوردیم میپردازیم تا بمنزلهی فهرستی از آنچه گذشت بوده باشد.
ما در این کتاب چند مطلب را مورد تحقیق و دقت قرار داده و در آن بهقدر گنجایش به تفصیل پرداختیم:
۱- موضوع علم غیب که آن مخصوص ذات باری تعالی است و هیچ یک از آفریدگان او از ملائکه مقربین و انبیای مرسلین و اولیای صدیقین و عباد صالحین را بعلم غیب راه نیست مگر آنچه که بوسیهی وحی بر پیغمبر ابلاغ شود که او نیز همانرا بدون کم و زیاد تحت رصد و مراقبت حفظهی وحی به مردم تبلیغ نماید و ثابت کردیم که این مطلب در آیات قرآن و سیرهی پیغمبران و تاریخ امامان و عقاید اصحاب و خاصان و اقوال علماء و دانشمندان روشن و مصرح است و جای هیچگونه تردیدی نیست. علاوه بر آن عقل و وجدان و بینه و برهان بر این حقیقت گواهی کافی و شاهدی صادق است. و نیز روشن کردیم که دانستن علم غیب و آگاهی از حوادث آینده برای بشر هیچ نفعی نداشته و کاملاً مضر است و روی همین حکمت بالغه که پروردگار متعال آن علم را مخصوص ذات مقدس خود خواسته و از آفریدگان خود مخفی و پنهان داشته است.
۲- موضوع ولایت بود که آن را مورد بحث قرار داده و ثابت کردیم که ولایت همان دوستی و تولای مؤمنین و مودت آنان با یکدیگر است که در نزد یک بصد آیه در قرآن بدان توصیه و تاکید شده است و متأسفانه از اینگونه دوستی و مودتی که قرآن خواسته است امروز در میان مسلمین خبری نیست. بلکه چنانکه میبینیم متاسفأنه آن ولایتی را که قرآن خواسته با تفسیر و تعبیر غلط آن را وسیلهی عداوت و دشمنی با یکدیگر قرار داده و بتحریک و تشویق دشمنان روز بروز از یکدیگر دورتر میشوند و نیروان خصومت در بین افراد و جوامع این امت مشتعلتر میگردد. زیرا از یکطرف ولایت که مریوط بدوستی عموم مسلمین با یکدیگر است اختصاص به افراد خاصی کردهاند که امروز در دنیا از ایشان کسی وجود ندارد که از آن استفاده کند و اگر هم وجود داشت مسلماً نمیتوانست استفاده کند.
زیرا معنائی که اینان از ولایت و دوستی آن افراد خاص میکنند و دیگران را از آن محروم و ممنوع میشمارند. یک نوع دوستی خیالی است که علم محبت آن خیالی است و هم محبوب آن. زیرا اینان فی المثل آن علی سرا دوست میدارند که محیط بتمام عالم و مسلط بر جمیع امم از فرزندان آدم و تمام موجودات و عالم بمغیبات و قادر بر تمام مشکلات و قاضی حاجات و محی الاموات و امثال این صفات است و در عین حال طرفدار مدافع اعمال اینان بوده و هم شافع و ماحی سیئات اینان بوده و سرانجام آنانرا بأعلی درجات جنات میبرد. اینان چنین موجودی را در خیال خود دوست میدارند. و هیهات هیهات حقیقت را با این خیالات!. آنگاه این ولایت را که معلوم نیست مولی و مولی علیه کیست وسیلهی عداوت و دشمنی با مسلمانانی کردهاند که مامورند با آنان دوستی کنند. و چنین آش شله همکاری از آن ساختهاند که اندک رابطهای با شعور ندارد. زیرا مثلاً اینان مدعی ولایتند دربارهی امیر المؤمنین ÷آن هم ولایت تکوینی. یعنی: امیر المؤمنین یا امام دیگر متصرف در کون و مکان و مدبر عالم امکان است و دلیلشان چنانکه در سخنان و تالیفات خود میگویند آیهی: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ﴾[المائدة: ۵۵]. است در صورتیکه اگر معنای آیه ولایتی چنین باشد انحصار بمؤمنین ندارد زیرا والی متصرف در کون و مکان ولایت بر تمام موجودات دارد نه بر طائفهی خاصی از مؤمنان؟. و اینان هرگز بشعور خود اجازه ندادهاند که بیندیشد که اگر ولایت این معنی است چرا خاص مخاطبین ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ﴾. است که هر چه باشد خاص مسلمین است و این هرگز با معنای ولایت تکوینی که مدبر امور عالم باشد سازش ندارد. گذشته از آنکه چنین عقیدهای شرک محض بلکه بالاتر از شرک مشرکین زمان جاهلیت است!!. بلکه معنای آیه اگر تعصب و عناد و حماقت بیکسو نهاده شود چون آفتاب روشن و واضح است که مقصود از آن دوستی و مودت و محبت و تعاون مؤمنین با یکدیگر است که هم عقل و وجدان و هم سنت بلا تغبیر جهان و هم صدها آیات شریفهی قرآن بدان گواهی میدهد. و این دوستی است که اگر در بین مؤمنین شایع شود دنیا را مبدل به بهشت برین میکند و مسلمین را در اعلی درجات علیین ارتقاء میدهد. اما دوستی آن چنانکه این احمقان مدعی آنند جز عداوت و تفرقه در بین مسلمانان تا حال چه نتیجه و فائده دیگر داشته است و یا بعدا خواهد داشت؟!! آیا راستی خدای جهان و بعثت پیغمبران و نزول کتب آسمانی بخصوص قرآن با این همه آیات فراوان هدفش همین ولایت احمقانهایست که اینان مدعی آنند؟.. «تعالی الله عما یقول الجاهلون علواً کبیراً».
شکی نیست که ولایت و دوستی علی سو آل علی ساز آن جهت که افضل مؤمنیند فاضلترین ولایتهاست و اخبار و احادیثی که در این باره از پیغمبر و أئمه سلام الله علیهم صادر شده هرگاه از دسیسهی غالیان و دجالان محفوظ مانده باشد بجای خود صحیح و درست است. اما چه قدر خوب بود هر گاه این محبت و دوستی در زمان حیات آن بزرگواران صورت میگرفت و منشأ عمل میشد چنانکه مسلماً صدور و تأکید و تواتر آن بهمین منظور بوده است. وگرنه دوستی و عشق ورزی با اموات دارای چه خیرات و برکاتی خواهد بود؟ و اینگونه دوستیهای خیالی با محبوبان خیالی که ثمرهاش مداحی غالیانه و نسبت دادن صفات الوهیت به بندگانی محتاج است جز شرک و دوری از حقایق و گستاخی بمحارم احکام چه نتیجهای خواهد داشت؟! و تجربه و حس و تاریخ تاکنون از آن چه فائدهای گرفته است که بعد از این بگرید؟! شاید گفته شود که نتیجه این دوستی و محبتها آنست که قلوب بمحبت آنان اشراب شده و بحقانیت ایشان اطمینان گرفته و در نتیجه پیروایشان را که همان اجرای احکام الهی است سبب شود. این ادعا هر چند بصورتی صحیح است لکن آنچه در جامعهی ما مشهود است خلاف این منظور نتیجه داده و میدهد. این مدعی وقتی صحیح بود که مظروف از ظرف عزیزتر باشد و حفظ و احترام ظرف بجهت حرمت و عزت مظروف باشد یعنی: دوستی اولیای خدا که ظرف حقایق احکام الهیاند فرع دوستی احکام و قوانین دین که مظروف است بوده باشد و حال اینکه قضیه کاملاً بعکس است. چنان در دوستی خیالی ظرف غرقهاند که بمظروف اعتنائی ندارند و عیان کافی از بیان است محبت امام فرع محبت دین است نه دین فرع محبت امام.
۳- سومین بحثی که در این کتاب مورد تحقیق قرار گرفته مسألهی شفاعت بود و چنانکه میدانیم که یکی از علل عمدهی غرور و عقب ماندگی و گستاخی ارباب فجور بر معاصی پروردگار و شانه خالی کردن از زیر مقررات و احکام الهی و از طرف دیگر موجب پیدایش بدعتها و اعمالی که هرگز منظور نظر شارع نبوده نه تنها بدان امر نکرده بلکه بسیاری از آنها مورد نهی و منع او بوده است همین شفاعت است مانند تعمیر و تجصیص قبور و ساختن ضرایح و مراقد مزین بطلا و نقره و جواهرات و تفریط و تضییع اموال بر سر گور مردگان و زیارتهای اختراعی و گنجانیدن کفریات در زیارتنامهها و عزاداریهای نامشروع و نذورات و موقوفات خلاف دستور و رضای خدا و ساختن دعاها و نمازهای مجهول یا عبادات نامشروع و نامعقول بامید شفاعتی خیالی. در حالی که شفاعت به آن کیفیتی که اینان قائلند نه عقل و وجدان بدان گواهی میدهد و نه عقل و قرآن آن را تصدیق میکند. آیاتی که در قرآن در خصوص شفاعت است اکثر آن ناظر برد اعتقاد مذهبی است که نظر به ارباب انواع بوده و خیال میکردند که امور شئون گوناگون جهان خلقت هر یک بعهدهی قدرتی علیحده است. و آن قدرتها که هر یک در مقام خود خدائی بود: خدای باران خدای دریا – خدای جنگ – خدای قحطی و ارزانی اخیرا در نتیجه تلطیف عقاید بصورت فرشتگان و صلحا اولیاء در آمده که هر یک تمثال و مجسمهای در معبدها داشتند و تحت سلطنت خدای خدایان امور مربوط بخود را انجام میدادند. قرآن مجید واسطه و شفاعت فرشتگان را در شئون آفرینش منکر نشد لکن آنها را وسیله و واسطهای باذن پروردگار جهان دانست که ﴿مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦ﴾[البقرة: ۲۵۵]. «چه کسى است که بدون حکم او در پیشگاهش شفاعت کند؟» اما شفاعت در آخرت را هرگز باینصورت نپذیرفت زیرا اولا: بتپرستانی که قرآن نفی شفاعت از بتان ایشان میکند اصلا ًاعتقاد بآخرت و قیامت نداشتند تا اینکه مسألهی شفاعت در نفی و وجود بمیان آید. ثانیاً: شفاعت بدینصورت تشبیه دستگاه آفرینش به دربار سلاطین خودکامه و جبار است و آن منافی اعتقاد بپرودگار عالم قادر مختار. بلی شفاعتی که مورد قبول قرآن و عقل و وجدان است استغفاری است که رسول الله صبرای مؤمنین و مؤمینن برای یکدیگر و فرشتکان برای «لمن في الأرض» میکنند بر حسب اذن و اجازهای که خداوند متعال بموجب فرمان: ﴿وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ﴾[محمد: ۱۹]. داده است و همین شفاعت است که قبلاً خدا بدان اذن داده و ممکن است در روز قیامت نفع بخشد که ﴿يَوۡمَئِذٖ لَّا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَرَضِيَ لَهُۥ قَوۡلٗا ١٠٩﴾[طه: ۱۰۹]. چنانکه شرح آن گذشت.
۴- مسألهی زیارت قبور بود که در کتاب آسمانی ما کوچکترین اشارهاى بدان نشده است و در سنت نبوی صکه مورد عمل مسلمین صدر اول است اثری روشن ندارد بلکه نهی رسول الله صدر ابتدای بعثت از این عمل متواتر است. لکن چنانکه میبینیم امروز بصورتی در آمده است که میتوان گفت: بمصداق کامل آیهی شریفه است. که در مذهب بتپرستان میفرماید: ﴿قَالَ أَتَعۡبُدُونَ مَا تَنۡحِتُونَ ٩٥﴾[الصافات: ۹۵]. یعنی: «(ابراهیم ÷) گفت: آیا چیزى را که مىتراشید، مىپرستید؟» مسلمانان اسمی آنچه را با خواب و خیال قبرپنداری امامزادهای کردهاند در آن با هوا و خیال خود گنبدی ساخته و ضریحی پرداخته و زیارتنامهای اختراع کرده مشغول عبادت شدهاند و خدا میداند که از این ناحیه چقدر زیان و ضرر دنیوی و آخروی دارند.
۵- پنجمین بحث ما در این کتاب وصول بمقصد یعنی معرفی غالیان و دشمنان حقیقی دین بود که موجد این همه بدعتها و خرافات شدهاند و ائمه ‡آنانرا برای دین مبین بدتر از یهود و نصاری و مجوس و مشرکین شمردهاند چنانکه فرمودند: «احذروا علی شبابکم الغلاة لایفسدوهم فإن الغلاة أشر من الیهود والنصاری والـمجوس والذین أشرکوا». هر چند زدودن این لکههای زشت بعلت طول مدتی که در چهرهی نورانی شریعت با قیماندهاند ممکن است در ابتدا موجب اندک رنجش و آزار و خالی ماندن آثاری گردد. لیکن بهر صورت زدودن و بر طرف کردن آنها از هر چه واجبتر است.
﴿وَمَا تَوۡفِيقِيٓ إِلَّا بِٱللَّهِۚ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ﴾.
تألیف این رساله در سال ۱۳۵۱ شمسی وچاپ آن در سال ۱۳۵۹ صورت میگیرد إن شاء الله.
قلمداران