جواب
جواب این است که براستی امت صالح، امتی است که تجمع و رابطه و الفت آنها براساس ایمان به خدا و رسالت او پایهگذاری شده باشد و اعمال آنها موافق با حُب و رضایت پروردگار باشد؛ در این صورت میان افراد آن جامعه رابطهای ستبر و استوار براساس برادری به خاطر الله پدید میآید و آن رابطه، پابرجا و ماندگار خواهد بود. و این برادری، مرحمت و عطوفت و مهربانی و همکاری و یاوری و دوستی را میطلبد و داد و ستد آنان با امتهای دیگر در روی زمین بر همین قاعده استوار است و آن امت از همۀ مردم جهان درخواست میکنند که در دایره و چارچوب اسلام، برادران و یاوران همدیگر باشند. ایشان در راه استقرار و پابرجایی عقیده و باور خود، جنگ و جهاد میکنند و برای حفاظت از عقیدهشان خود را فدا میکنند و سازش و صلح و عهد و پیمان، موافق و دمساز این عقیده میباشد و مصالح دنیوی ایشان تابع ایمان و دینشان است.
و فرد صالح، خشتی است که در این جامعه پخته میشود (جامعۀ صالحی که توصیف شد) و عضوی از اعضای آن امت میباشد، به خدا ایمان میآورد و تمامی امور دنیویاش را مسخر امور دینیاش میگرداند. همانگونه که خداوند میفرماید:
﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُۥۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرۡتُ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ ١٦٣﴾[الأنعام: ۱۶۲-۱۶۳].
«بگو: نماز و عبادت و زیستن و مردن من از آن خداست که پروردگار جهانیان است. خدا را هیچ شریکی نیست و بر این [کار] دستور داده شدهام و من اولین مسلمان هستم».
یعنی، تنها خدا را پرستش میکنم و کارهای این جهان خود را در مسیر رضایت او قرار میدهم و برای بذل مال و جان در راه یزدان میکوشم و در این راه میمیرم، تا حیاتم ذخیرۀ مماتم شود. و او همراه با آنکه زیستن و مردنش را مختص پروردگار جهانیان گردانید، خیر و نیکی را برای تمامی مردم دوست دارد و حامل هدایت برای کافۀ مردم است، او خفیف و بیمقدار نیست بلکه وسیع و فراخ است و در جهت به سعادت رساندن و خوشبخت کردن دیگران و برآورده کردن حقوق کسانی که خداوند احترام و اکرام ایشان را بر او لازم و فرض کرده است، کوشا است. او با پدر و مادر خود مهربان است، با فامیل و اقرباء آمد و رفت و عطوفت دارد، به همسایهاش نفع و خیر میرساند، با برادرانش همکاری و همیاری میکند، شر او از مردم به دور است، از دست و زبانش مردم در امانند، و مردم در رابطه با ناموس و اموال خود، از او اطمینان کامل دارند. و او همراه با این صفات نیکو و حسنه، خشم و غضبش به خاطر خدا و رضایتش هم به خاطر اوست. به خاطر خدا دشمنی میکند حتی اگر برای او از نزدیکترین مردمان باشد، و در راه خدا با کافران و دشمنان خدا اگر چه پدر و وفرزند و برادر و فامیلش باشند، قتال میکند. این سلسله و نسبیت فقط درمیان مردم است که رایج است و گرنه در حقیقت خویشاوندی و برادری راستین، فقط خویشاوندی و برادری یزدانی است و بس.
اما اخلاق او با پروردگارش باید کاملترین اخلاق باشد. او باید همچنان که نفس خود را میشناسد و بر وجود خود شاهد و گواه است، خداوند را هم بشناسد و بر وجود او گواه باشد. نه بر این قاعده بیفزاید و نه از آن بکاهد، به رسالت خداوند ایمان داشته باشد و فرمانبرداری از خداوند را دوست بدارد و به آن عشق بورزد.
و امثال چنین انسانهای صالحی در نزد خدا محبوب و شیرین هستند حتی اگر در لباسهای کهنه و فرسوده و خانههای فقیرانه و گرسنه باشند. این جامعه و امتی که امثال آنان را ذکر کردیم، بهترین و برترین امت عالمند حتی اگر در صحرای گرم و سوزان و خیابانهای تنگ، معاش کنند.
و آنگاه که ما در قرآن، داستان بنیاسرائیل را میخوانیم که خداوند آنان را برای حمل رسالتش اختیار کرد و آنان را بر جهانیان در زمان خود فضیلت و برتری داد. آنان گروهی مطرود بودند که خوار و پست شده بودند و صبح و شام را با ذلت و اهانت سپری میکردند. با فرعونیان و فرعون صفتان زندگی میکردند و فرعونیان، زنانشان را جهت خدمت و عیاشی خود زنده نگه میداشتند و پسرانشان را میکشتند و آنان را با بدترین شیوه عذاب میدادند، و در ساختن کاخ و ساختمانهای خود، کشت و زرع زمین، نظافت راهها و خدمت در خانههای خود، از آنان کار میکشیدند. با وجود این، در قرآن میخوانیم که خداوند آنان را ثنا میکند و آنان را برمیگزیند و بر جهانیان برتری و فضیلت میدهد؛ البته در زمان خودشان، و وقتی که قیام کردند و رسالت خدا را برپا داشتند و عبادت خدا را به جا آوردند. خداوند میفرماید: ﴿يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتِيَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ وَأَنِّي فَضَّلۡتُكُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ ٤٧﴾[البقرة: ۴۷ و ۱۲۲].
«ای بنیاسرائیل، به یاد آورید نعمت مرا که به شما ارزانی داشتم و این که من شما را (از نظر نعمتهای گوناگون) بر جهانیان برتری دادم».
این آیه در دو موضع قرآن آمده است و در موضع سومی میفرماید:
﴿وَلَقَدِ ٱخۡتَرۡنَٰهُمۡ عَلَىٰ عِلۡمٍ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ ٣٢﴾[الدخان: ۳۲].
«ما بنیاسرائیل را آگاهانه (و با شناختی که از ایشان داشتیم، در آن عصر و زمان) برگزیدیم و بر جهانیان برتری دادیم».
آنان صالحترین امت در زمان خود بودند و خداوند بر آنان منت نهاد و آنان را نصرت داد که بر دشمنانشان غالب و پیروز گشتند و ایشان را از ظلم و زور فرعونیان نجات داد و آنان را وارث و مالک مشارق و مغارب زمین گردانید، همانگونه که خداوند دربارۀ آنان میفرماید:
﴿وَأَوۡرَثۡنَا ٱلۡقَوۡمَ ٱلَّذِينَ كَانُواْ يُسۡتَضۡعَفُونَ مَشَٰرِقَ ٱلۡأَرۡضِ وَمَغَٰرِبَهَا ٱلَّتِي بَٰرَكۡنَا فِيهَاۖ وَتَمَّتۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ ٱلۡحُسۡنَىٰ عَلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ بِمَا صَبَرُواْۖ وَدَمَّرۡنَا مَا كَانَ يَصۡنَعُ فِرۡعَوۡنُ وَقَوۡمُهُۥ وَمَا كَانُواْ يَعۡرِشُونَ ١٣٧﴾[الأعراف: ۱۳۷].
«و ما همۀ جهات و نواحی پرنعمت و برکت زمین (مصر و شام) را به قوم مستضعف (و دربند و زنجیر ظلم و ستم؛ یعنی، بنیاسرائیل) واگذار کردیم، و وعدۀ نیک پروردگارت بر بنی اسرائیل به خاطر صبر و استقامتی که نشان دادند، تحقق یافت و آنچه فرعونیان (از کاخهای مجلل و آنچه از باغهای فراهم آورده بودند.) ساخته بودند، در هم کوبیدیم».
و هنگامی که آنان از حدود الهی تجاوز کردند و از فرمان پیامبران سرپیچی کردند و شروع به کشتن پیامبرانشان کردند و در زمین ادعاهایی کردند که اصلاً چنین چیزی بر آنان نازل نشده است، مثلاً میگفتند که ایشان پسران خدا و دوستداران او هستند و بهشت مخصوص آنهاست نه دیگران و آنان گروهی صاحب اختیارند و عقاید و گفتار ناروایشان را بر خدا، با پافشاری و انکار ادامه میدادند که خداوند سبحانه و تعالی را با صفات ناپسندی توصیف میکردند: «استراح فی الیوم السابع». «که خدا در روز آخر هفته استراحت میکند». یا «یدالله مغلوق» «دستهای خدا به غل و زنجیر بسته است». منظورشان این بود که دست خداوند به زنجیر بخل و حسد بسته شده و بدانان انفاق نمیکند. و از حدود شریعت تجاوز میکردند، حرام خدا را حلال کردند و بر نفس خویش ظلم روا داشتند.
به خاطر این افعال و اعمال ناپسند و ناخوشایندشان و به دلیل کردارهای زشت و گناه و عصیان، خداوند آنان را لعن و نفرین کرد و آنها را از رحمت خود مطرود و محروم گردانید و کسانی را بر آنان مسلط گردانید تا آنان را با بدترین شیوه عذاب دهند و قدرت و شوکتشان را بر روی زمین ویران و نابود ساخت و سابقه و فضیلت ایشان را نهی کرد و لعن و نفرین را ملازمۀ ذکر و یادشان گردانید. خداوند میفرماید:
﴿لُعِنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُۥدَ وَعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَۚ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعۡتَدُونَ ٧٨ كَانُواْ لَا يَتَنَاهَوۡنَ عَن مُّنكَرٖ فَعَلُوهُۚ لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ ٧٩ تَرَىٰ كَثِيرٗا مِّنۡهُمۡ يَتَوَلَّوۡنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ لَبِئۡسَ مَا قَدَّمَتۡ لَهُمۡ أَنفُسُهُمۡ أَن سَخِطَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡ وَفِي ٱلۡعَذَابِ هُمۡ خَٰلِدُونَ ٨٠﴾[المائدة: ۷۸-۸۰].
«کافران بنیاسرائیل بر زبان داود و عیسی پسر مریم لعن و نفرین شدهاند. این بدان خاطر بود که آنان پیوسته از فرمان خدا سرکشی میکردند و در ظلم و فساد از حد میگذشتند. آنان از اعمال زشتی که انجام میدادند دست نمیکشیدند و همدیگر را از زشتکاریها نهی نمیکردند و پند نمیدادند و چه کار بدی میکردند! (چرا که دستهای مرتکب منکرات میشدند و گروهی هم سکوت مینمودند، و بدین وسیله همه مجرم میگشتند. بسیاری از آنان را میبینی که کافران را به دوستی میپذیرند (و با مشرکان برای نبرد با اسلام همدست میشدند. با این کار زشت) چه توشۀ بدی برای خود پیشاپیش برای آخرت میفرستند! توشهای که موجب خشم خدا و جاودانه ماندن در عذاب دوزخ است».
و دربارۀ ایشان باز هم میفرماید:
﴿وَتَرَىٰ كَثِيرٗا مِّنۡهُمۡ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ وَأَكۡلِهِمُ ٱلسُّحۡتَۚ لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ٦٢ لَوۡلَا يَنۡهَىٰهُمُ ٱلرَّبَّٰنِيُّونَ وَٱلۡأَحۡبَارُ عَن قَوۡلِهِمُ ٱلۡإِثۡمَ وَأَكۡلِهِمُ ٱلسُّحۡتَۚ لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَصۡنَعُونَ ٦٣ وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ يَدُ ٱللَّهِ مَغۡلُولَةٌۚ غُلَّتۡ أَيۡدِيهِمۡ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْۘ بَلۡ يَدَاهُ مَبۡسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيۡفَ يَشَآءُۚ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرٗا مِّنۡهُم مَّآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ طُغۡيَٰنٗا وَكُفۡرٗاۚ وَأَلۡقَيۡنَا بَيۡنَهُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِۚ كُلَّمَآ أَوۡقَدُواْ نَارٗا لِّلۡحَرۡبِ أَطۡفَأَهَا ٱللَّهُۚ وَيَسۡعَوۡنَ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَسَادٗاۚ وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُفۡسِدِينَ ٦٤﴾[المائدة: ۶۲-۶۴].
«بسیاری از آنان را میبینی که در گناهکاری و ستمکاری و خوردن مال حرام بر یکدیگر سبقت میجویند! چه کار زشتی میکنند! چرا پیشوایان مسیحی و علمای یهودی، آنان را از سخنان گناه آلود و خوردن مال حرام نهی نمیدارند؟ آنان (هم با ترک نهی و لب فرو بستن از اندرز و ارشاد) چه کار زشتی میکنند. برخی از یهودیان میگویند: دست خدا به غل و زنجیر بسته است (و بخل، او را از عطا و بخشش به ما باز داشته است!) دستهایشان بسته باد! به سبب آنچه میگویند نفرین بر آنها باد! بلکه دو دست خدا باز و هرگونه که بخواهد میبخشد. آنچه از سوی پرودگارت بر تو نازل میشود (که آیات قرآن مجید است) بر سرکشی و کفرورزی بسیاری از آنان میافزاید. ما در میان آنان تا روز قیامت دشمنی و کینهتوزی افکندهایم. آنان هر زمان که آتش جنگی (علیه پیامبر ج و مؤمنان) افروخته باشند، خداوند آن را خاموش ساخته است. آنان به خاطر ایجاد فساد در زمین میکوشند و خداوند مفسدان و تباهکاران را دوست نمیدارد».
و دربارۀ آنها باز هم چنین میفرماید:
﴿وَإِذۡ تَأَذَّنَ رَبُّكَ لَيَبۡعَثَنَّ عَلَيۡهِمۡ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ مَن يَسُومُهُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِۗ إِنَّ رَبَّكَ لَسَرِيعُ ٱلۡعِقَابِ وَإِنَّهُۥ لَغَفُورٞ رَّحِيمٞ ١٦٧ وَقَطَّعۡنَٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ أُمَمٗاۖ مِّنۡهُمُ ٱلصَّٰلِحُونَ وَمِنۡهُمۡ دُونَ ذَٰلِكَۖ وَبَلَوۡنَٰهُم بِٱلۡحَسَنَٰتِ وَٱلسَّئَِّاتِ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ ١٦٨﴾[الأعراف: ۱۶۶-۱۶۸].
«و هنگامی که از ترک چیزهایی که از آنها نهی میشدند، سرباز زدند و سرکشی نمودند، خطاب بدانان گفتیم: به بوزینگان مطرودی تبدیل شوید. و نیز (به یاد یهودیان بیاور) آنگاه را که پروردگار تو (توسط پیامبران به نیاکان ایشان گوشزد و) اعلام کرد که تا دامنۀ روز قیامت کسی را بر آنان چیره میگرداند که بهترین عذاب را بدانان بچشاند. بیگمان پروردگار تو (به عاصیان و طاغیان) هر چه زودتر عقاب میرساند و او (نسبت به مطیعان و توبهکاران) آمرزنده و مهربان است. و آنان را در زمین به گروههایی تقسیم کردیم. بعضی از ایشان صالح بودند و برخی از آنان غیرصالح، و ایشان را به خوبیها و بدیها آزمایش کردیم تا این که (پشیمان شوند و از خواب غفلت بیدار شوند) به سوی کردگار بازگردند».
و بنیاسرائیل را رها کردیم، درحالی که یک روز، افضل و با شرافتترین بر روی زمین بودند، بعدها به خاطر اعمال و رفتار نحس و ناخوششان، از جمله ملعونها و راندهشدگان از رحمت خدا شدند. امتی عظیم را یافتیم که خداوند آنان را بعد از یهودیان و قبل از آموختن قرآن، یک امت اسلامی بر روی زمین قرار داد و نبیشان را اینگونه ثنا میکند: او میفرماید:
﴿فَلَمَّآ أَحَسَّ عِيسَىٰ مِنۡهُمُ ٱلۡكُفۡرَ قَالَ مَنۡ أَنصَارِيٓ إِلَى ٱللَّهِۖ قَالَ ٱلۡحَوَارِيُّونَ نَحۡنُ أَنصَارُ ٱللَّهِ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَٱشۡهَدۡ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ ٥٢﴾[آلعمران: ۵۲].
«اما هنگامی که عیسی از ایشان احساس کفر و (سرکشی و نافرمانی) کرد، گفت: کیست که یاور من به سوی خدا گردد؟ حواریون گفتند: ما یاوران (دین) خدائیم (زیرا ما به او) ایمان آوردهایم و تو نیز، گواه باش که ما مخلص و منقاد اوامر او هستیم».
و امری واضح و روشن است، انصاری که خداوند آنان را برای این امت اسلامی الگو و نمونه قرار داد، ایشان عدۀ قلیلی بودند و شغلشان صید ماهی بود و رسولشان را از شهری به شهر دیگر و از روستایی به روستای دیگر در دیار فلسطین همراهی میکردند و با او بودند که از دست طغیان و فشار رومیان و یهودیانی که تمامی تلاش و کوشششان از بین بردن دعوت عیسی÷بود، فرار کرده بودند.
من میگویم: واضح است که خداوند از پیروان محمد جگروهی را میطلبد که با او بپا خیزند و او را در امر دعوت، نصرت و یاوری دهند؛ همانگونه که پیروان عیسی پیامبرشان را یاری و یاوری کردند. خداوند میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُوٓاْ أَنصَارَ ٱللَّهِ كَمَا قَالَ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ لِلۡحَوَارِيِّۧنَ مَنۡ أَنصَارِيٓ إِلَى ٱللَّهِۖ قَالَ ٱلۡحَوَارِيُّونَ نَحۡنُ أَنصَارُ ٱللَّهِۖ فََٔامَنَت طَّآئِفَةٞ مِّنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ وَكَفَرَت طَّآئِفَةٞۖ فَأَيَّدۡنَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ عَلَىٰ عَدُوِّهِمۡ فَأَصۡبَحُواْ ظَٰهِرِينَ ١٤﴾[الصف: ۱۴].
«ای مؤمنان، یاران دین خدا باشید، همانگونه که عیسی پسر مریم به حواریون گفت: چه کسانی یاران من برای یاوری دین خدا خواهند بود؟ حواریون گفتند: ما جملگی یاوران دین خدا خواهیم بود، پس گروهی از بنیاسرائیل ایمان آوردند، و گروهی کافر گشتند. ما کسانی را که ایمان آوردند، علیه دشمنانشان مدد کردیم و آنان پیروز شدند».
و با این تعریف، این امت هدایت یافته، همانگونه که قبلاً ذکر کردیم، کم و اندک بودند؛ عیسی آنها را ترک کرد و خداوند پیامبرش را از میانشان برداشت و مقام وی را رفعت داد. آنان تنها دوازده نفر بودند که بعد از عیسی برای انتشار دین و برپایی کلمۀ توحید به پا خواستند. با وجود آنکه رومیان در دین دروغگو بودند به دین نصرانی داخل شدند. آری آنان این رسالت و عقیده و شریعت را ضایع و فاسد کردند، به پرستش بتها رو آوردند و خوردن هر چیز حرام را حلال کردند و در مقام و منزلت رسولشان زیاده روی کردند، تا جایی که او را خدا یا پسر خدا میپنداشتند و شاگردان عیسی را رسول معرفی میکردند و راهبانشان را ارباب، و آنها را وسیلهای بین خود و خدایشان قرار دادند.
آنها کنیسهها و معبدهای عظیم و سکونت گاههای ستبر و بزرگی برای ریاضت زنان و مردان تارک دنیا بنا کرده بودند و مالیاتهای گزافی را مخصوص امور دینی خود قرار داده بودند، و منازل بزرگ و حیرتانگیزی را برای راهبان و علمای دینشان ساختند و آتش جنگ و فتنه بپا کردند و آن را جنگهای مقدس نامیدند و سرزمینهای شرق و غرب را فتح کردند و کار به جایی رسید که روم در آن زمان کعبۀ عالم و ام القری واقع شد، و حتی این جملۀ: «کل الطرق تؤدي إلی روم». «تمام راهها به سوی روم منتهی میشوند»، زبانزد عام بود. و دین نصرانی را در اروپا و شمال آفریقا و غرب آسیا انتشار دادند، حتی بحر ابیض به «بُحیره [۵]رومیه» مبدل گردید.
میگویم: با وجود آن همه افعال و اعمالشان، خداوند سبحانه و تعالی خود را از خدمتهای آنان بینیاز میداند و به تلاش و کوشش آنان اعتنایی نمیکند و گوش نمیدهد؛ بلکه به خاطر غلو و زیاده رویشان در مقام و منزلت حضرت عیسی که او را پسر خدا میدانستند، و به خاطر حلال کردن حرام خدا، و عبادتشان به شیوههای ضعیف و پراکنده، و مبدل کردن دینشان به غیبگویی و ریاضت، خداوند بر آنان حکم کفر و گمراهی مطلق میدهد. و به خاطر اینگونه مسائل، امت نصاری (مسیحیت) دیگر مانند قبل امت صالحی نبودند و مردان آنان، مردان صالحی نیستند. البته صالح به این معنی که خداوند از آنها راضی و خوشنود باشد. و در این باره پیامبر جمیفرماید: «إِنَّ اللَّهَ نَظَرَ إِلَى أَهْلِ الأَرْضِ فَمَقَتَهُمْ عَرَبَهُمْ وَعَجَمَهُمْ إِلاَّ بَقَايَا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ» [۶]. «خداوند قبل از بعثت من به دیدۀ مرحمت به اهل زمین مینگرد که عرب و عجم با آن گروه کینه میورزیدند، جز بقایایی از اهل کتاب نبودند». و آن بقایا از اهل کتاب بودند که پیامبر جمتوجه آنان میشود و آنان راهبانی گوشهنشین و خلوت گزیده بودند که هیچکس برای آنان ارزشی قائل نبود و به رأی و گفتۀ آنان اهتمام نمیکرد، و زمانی بود که نصرانیۀ مشرک در اوج قدرت و عظمت بودند.
خداوند بعد از ایشان رسولی را از میان قوم عرب برگزید که در آن زمان، اعراب فقیرترین ملت بودند و در میان گروهها و مردمان دیگر در اقلیت بودند و شغلشان یا تجارت بود یا به قصد تجارت، سرزمینهای شام و یمن را میپیمودند، یا گلهدار بودند و به دنبال آب و گیاه در جزیره العرب به این طرف و آن طرف کوچ میکردند. خداوند امت صالح جدیدش را برای حمل آخرین و مهمترین رسالتش اختیار کرده بود، از میان صخرههای این صحرا انتخاب میکند و آن را در اماکن هموار و ناهموار آن منتشر میکند.
در میان آنان گروهی از بنده و آزاده، و زن و کودک، تابع دین خدا میگردند و از شدت اذیت و آزار کفار قریش به حبشه پناه میبرند چون در آن سرزمین پادشاهی وجود داشت که تنگنظر و متعصب نبود و همینطور در جوار او کفار تحریکآمیزی هم وجود نداشت. پس از مدتی توسط کفار از آن جا فراری داده شدند؛ سپس متوجه مدینه شدند و و در آن جا مستقر شدند و برای خود آلونک و کپرهایی ساختند که حتی مانع چکه و ریزش آب باران هم نمیشد، و همیشه به حالت آماده باش و با اسلحه، شب و روز را سپری میکردند، و هر لحظه منتظر تهاجم و حملۀ دشمنان از هر سو بودند.
ابوسعید خدری که یکی از یاوران رسول جبود، میفرماید:
«اسْتَهَلَّتِ السَّمَاءُ فِى لَيْلَةِ، إِحْدَى وَعِشْرِينَ یعنی من شهر رمضان، فَأَمْطَرَتْ فَوَكَفَ الْمَسْجِدُ فِى مُصَلَّى النَّبِىِّ جفَبَصُرَتْ عَيْنِى ... نَظَرْتُ إِلَيْهِ جانْصَرَفَ مِنَ الصُّبْحِ ، وَوَجْهُهُ مُمْتَلِئٌ طِينًا وَمَاءً» [۷]. «در شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان بود که آسمان ابری شد و سر و صدا کرد و باران بارید و در راستای مصلای نبی جسقف مسجد چکه کرده بود. با چشم خود دیدم وقتی پیامبر جاز نماز صبح برمیگشت، صورت ایشان پر از آب و گل بود».
و ابوهریره میفرماید: «ولقد رأیتنا في صفه مسجد رسول الله نحوا من سبعین، ما منا من له إرار و رداء جمیعا» [۸]. «در صف مسجد رسولخدا جنزدیک به هفتاد نفر را دیدیم که هیچ کدام لنگ و پیش بند و کمربند ندارند». و این زمانی بود که چندین سال از هجرت گذشته بود چون ابوهریره در سال هفتم هجرت ایمان آورد.
و جابر ابن عبدالله انصاری میفرماید: «ومن منا کان یجد ثوبین علی عهد رسول الله ج» [۹]. «کدام یک از ما در زمان رسولالله جدو دست لباس داشت؟».
از حضرت عایشهلو از همۀ صحابه آمده است که: «مَا شَبِعَ آلُ مُحَمَّدٍ جمُنْذُ قَدِمَ الْمَدِينَةَ مِنْ طَعَامِ الْبُرِّ ثَلاَثَ لَيَالٍ تِبَاعًا، حَتَّى قُبِضَ» [۱۰]. «خانوادۀ محمد از روزی که وارد مدینه شده بودند، هرگز سه شب پشت سر هم از نان گندم سیر نشدند، تا زمانی که پیامبر وفات فرمود».
و باز هم حضرت عایشه میفرماید: «مَا شَبِعَ آلُ مُحَمَّدٍ جيَوْمَيْنِ مِنْ خُبْزِ بُرٍّ إِلاَّ وَأَحَدُهُمَا تَمْرٌ» [۱۱]. «هرگز خانوادۀ محمد دو روز پشت سر هم از نان گندم سیر نمیشدند، مگر این که یکی از آن [دو روز] خرما بود».
و دوباره حضرت عایشهلمیفرماید: «إِنْ كُنَّا لَنَنْظُرُ إِلَى الْهِلاَلِ ثُمَّ الْهِلاَلِ ثُمَّ الْهِلاَلِ ثَلاَثَةَ أَهِلَّةٍ فِى شَهْرَيْنِ وَمَا أُوقِدَ فِى أَبْيَاتِ رَسُولِ اللَّهِ جنَارٌ» [۱۲]. «پیش آمده که ما سه هلال متوالی را در دو ماه مشاهده کردهایم، در صورتی که در خانههای رسولالله جدر این مدت اصلاً آتشی روشن نشده است».
با وجود این اوضاع و احوالی که پیامبر و یارانش داشتند، ما در قرآن احوال ایشان را چنان مییابیم که خداوند آنان را مدح و ثنا میگوید و از ایشان اظهار رضایت و خوشنودی میکند و آنها را دوست میدارد و ما هم به یقین میدانیم که جامعۀ آنها، جامعهای کاملاً صالح و مصلح بوده است، حتی همانند آن جامعه نه قبل از آن و نه بعد از آن در زمین یافت نمیشود و این، تصدیقی است از فرمودۀ پیامبر ج: «خَيْرُ النَّاسِ قَرْنِى ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ» [۱۳]. «بهترین مردم، مردمان دوران من هستند، سپس آنانی که بعد از ایشان میآیند، بعد آنهایی که به دنبال ایشان میآیند».
خداوند سبحانه و تعالی بر این ملت منت نهاد و درهای عالم را برایشان باز کرد و قفل و بستهای قلوبشان را گشود و گنجینههای زمین را برایشان پدیدار و آشکار کرد و تمامی ثمرات و میوههای زمین را برای آنها مهیا و آنان را صاحب عزت و هیبت کرد. به طوری که تمامی مردمان جهان از سفیدپوست و سرخ پوست و سیاه پوست، از آنان خوف و هراس داشتند و مردمان در مرز و بومشان در کمال امنیت و آرامش به سر میبرند. تا آنجا که زن، تک و تنها از بصرۀ شام تا صنعای یمن مسافرت میکرد و در طول این مسافت جز از خدا، از کسی خوف و هراسی نداشت. مال و ثروت را رها میکردند و کسی به آن دست نمیزد.
و این امت صالح و غیور برای دعوت به سوی خدا در زمین مستقر شدند و خداوند وعدۀ خویش را بر ایشان تحقق بخشید:
﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمۡ دِينَهُمُ ٱلَّذِي ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ يَعۡبُدُونَنِي لَا يُشۡرِكُونَ بِي شَيۡٔٗاۚ وَمَن كَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٥٥﴾[النور: ۵۵].
«خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته انجام دادهاند، وعده میدهد که آنان را قطعآً جایگزین پیشینیان در زمین خواهد کرد، همانگونه که پیشینیان را جایگزین قبل از خودشان کرده است. و همچنین آئین (اسلام ناب) ایشان را که برای آنان میپسندد، در زمین پابرجا و برقرار خواهد ساخت و نیز، خوف و هراس آنان را به امنیت و آرامش مبدل میسازد، مرا میپرستند و چیزی را انباز من نمیگردانند».
اما این امت اسلامی بعد از مدتی، بسیاری از چیزهایی را که ذکر کردیم به فراموشی سپرد؛ و آن امت واحد یکپارچه متفرق گشت و راه واحد آنان چند راهه شد و از امتهای پیشین در طغیان و گردنکشی و سرکشی، افراط و تفریط، دوری از عقیده و شریعت واقعی اسلام، دنبالهروی کردند و آن بلایی که بر امتهای پیشین نازل شد بر این امت هم حلال شد؛ از جمله: تسلط دشمنان بر آنان و هلاک و نابودی گروهی توسط گروهی دیگر و غیره. و روزی نیست که بر سر این امت بلای بزرگی نازل نشود، و هر روز، چیزی را که دیروز صاحب آن بوده است،از دست میدهد.
آری بدانید که اینها دردهایی هستند که ما رنج عذاب آنها را میچشیم پس دیگر احتیاجی نیست که بیشتر از این دربارۀ آنان توضیح دهیم، چون همگی میبینید و میدانید؛ اگرچه بعضی بیشتر از بعضی دیگر لگد مال شدن این ملت را احساس میکنند.
و اکنون به سراغ سوالی میرویم که این مقدمۀ طولانی را برای طرح آن فراهم کردیم و سوال، این است:
چه چیزهایی باعث شده است که ما به این اوضاع و احوال کشانده شویم؟ و چگونه میتوان از این مشکلاتی که موجب فروپاشی امت ما و از بین رفتن راه تربیتمان شده است، خارج شویم؟
به اختصار: چه راهی برای دسترسی به جامعۀ صالح و امت صالح وجود دارد؟ و چه برنامهای وجود دارد که ما براساس آن انسان صالح را بسازیم؟
برای پاسخ گویی به این سوالات... میگوییم:
اینها مشکلات فراوانی هستند که باعث گم شدن راهمان و دگرگونی و تحول میان ما و رسیدن به مقصدمان شدهاند و لیکن مهمترینشان، آنهایند که میآیند.
[۵] سرزمین وسیعی که در آن آب جمع شده است اما به دریای بزرگی متصل نیست. مصغر بحر نیست.(مصحح) [۶] مسلم و احمد. [۷] بخاری و مسلم و ابوداود و نسائی و ... . [۸] ابوداود و نسائی و ... . [۹] بخاری. [۱۰] بخاری و مسلم و نسائی و غیره. [۱۱] متفق علیه. [۱۲] همان. [۱۳] بخاری و مسلم و ابوداود و احمد و ... .