دوم: تفرق و جدایی
دومین مشکلی که جامعه و ملت ما با آن مواجه شده است، تفرق و اختلاف میباشد. و آن هم اولاً به خاطر از بین رفتن هدف است ـ همانگونه که در باب گذشته آن را ذکر کردیم ـ و بعد به خاطر از بین رفتن حقیقت دین یا اختلاف در حقیقت دینی که خداوند آن را از ما میخواهد. منظور از حقیقت دین، صورت واقعیاش است؛ و عقیدهای که خداوند اصلاً آن را قبول نمیکند و نمیپسندد، غیر از عقیدهای است که بر اثر تحقیق و جدلهای طولانی حاصل شده است.
پس اختلاف در حقیقتِ اله و مستلزمات ربوبیت و صفات خداوند است که میان مردم جدایی ایجاد میکند و آنان را به مسلمان و کافر، و موحد و مشرک، و متبِّع و مستدع تبدیل میکند.
و در حقیقتِ شریعت هم، اختلاف در میان مسلمانان پدیدار میشود. و آن تنها در فروع نیست، بلکه در اصولی که هنگام اختلاف، به آن مراجعه میشود نیز، هست. مسلمانان امروز نیز، از این دو حالت خارج نیستند: یا متَّبع است که دنباله روی و تابع قرآن و سنت بودن، بر او لازم و واجب است وتمام اختلافات و تشابهات را به آن دو بر میگرداند یا مقلد است؛ یعنی، تقلید کردن از یک عالم را به طور قطعی بر خود حلال و روا میدارد یا اختیار کردن تمامی اقوال او را در دین، برخود حجت و برهان میداند.
و همینطور برنامههای تربیتی و تزکیه، بر دوام اختلافات و تفرق افزودند و خودشان هم باعث جدایی مسلمانان شدند. وقتی که تربیت پارساگرایی و آخرتگرایی مطلق بر مسلمانان جاری شد و در آن جامعه جای گرفت. باعث انحراف مسلمانان از عقیدۀ خالص و کنارهگیری از جنگ و جدال علیه باطل گشت و شعارهای کفار و زنادقه وارد دین اسلام شد.
و همینطور در این باره میتوان به رشد و نمو و تربیت بعضی از احزاب دینی تنگنظری اشاره کرد که گروه خود را بر تمامی مسلمانان ترجیح میدهند و احزاب تکرو که فقط دوستدار و علاقمند حزب و جماعت خود هستند و با غیر از خود به عداوت میپردازند و حق را جز از طرف خود و جماعت خود نمیدانند حتی اگر هزار دلیل برایشان آورده شود. (البته حرکت کردن، به قصد رسیدن به هدف اصلی؛ یعنی، شورای جهانی اسلامی واجب و لازم است، اما به شرط بیتعصب بودن و با دید مثبت به بقیۀ مسلمانان نگاه کردن و به حق دانستن آنان).
و عامل دیگری که باعث تفرق و جدایی مسلمانان شده است، تربیت ملیپرستی و وطنپرستی است که ریشۀ اختلاف و تفرق را عمیقتر کرده و تخم کینه و فتنه را در جامعه کاشته است و متأسفانه خطر این تفکر ملیپرستی و ایدۀ آن، بیش از دیگر مکتبها و تبلیغات است. و براستی این نوع تربیت اقلیمی و وطنی و گروه گروه شدن برای وطن، از حد گذشته است و دوست داشتن وطن و خاک به گذشتۀ این سرزمینها، یعنی قبل از اسلام، برگشته و به خاطر این عقیدۀ وطنپرستی همانند جاهلان شدهاند و قاعدۀ وطنپرستی جاهلان فرعونی و آشوری و بابلی و فنیقیهای و عربی جاهلی را گرامی و ارجمند پنداشتند، چون بتهای جاهلان و آثارشان قسمتی از خاک مقدس و گرامیشان بود.
و پیدایش احزاب سیاسی هم در اختلاف و جدایی این امت بسیار تأثیر داشته است؛ زیرا عقاید خاصی را به همراه برنامههای خاص خود ایجاد کردند و جهت تربیت فکری و تشریع در جامعه ارائه نمودند.
خلاصه، جدایی مسلمانان در مرحلۀ اول، در حقیقتِ دین میباشد که با گروه گروه شدن و تعصبات وطنی و ملی و نژادی یا حزبی در حال دست و پنجه نرم کردن و مبارزه با اسلام و دوری کردن از آن هستند و... سبب دیگر، اختلاف و تفرقه است که در حقیقت، مشکلی است که در سر راه امت و جامعۀ اسلامی قرار گرفته است و مشکلی از مشکلات است که قوای این امت را منهدم کرده و جمع آنها را پراکنده نموده است.
و ما تصور نمیکنیم که امت اسلامی بتواند در زمین پابرجا شود و قیام کند یا بتواند امت صالحی بسازد، و به علاج و درمان این مشکلات بپردازد؛ البته این مشکلات هم علاجپذیر نیستند مگر با دعوت مردم برای گردآمدن حول کلمهای که آنان را متحد میسازد، و تشریعی که جامع آنان باشد و بدون شک رسیدن به این هدف هم امکانپذیر نیست مگر این که همگی به سوی مصدرهای اساسی دین؛ یعنی، کتاب و سنت و فهم آن دو به روشی که سلف صالح و صحابۀ کرام، و راه یافتگان، درک کردهاند، رجوع شود. و همینطور لازم است که از جنگهای تعصبی و حزبگرایی به هر رنگ و شکلی، چه تعصب وطنی و ملی و چه تعصب مذهبی و غیره خارج شوند. در گذشته نیز، پیامبر این عصبیت را ناپسند شمرد. تعصب برای انصار زمانی که یکی از منافقان، انصاری را علیه مهاجران به گروهشان میخواند، پیامبر جفرمود: «دَعُوهَا فَإِنَّهَا مُنْتِنَةٌ» [۱۴]. «او را رها کنید و به حال خود واگذارید که او بدبو و گندیده است».
پس مسلمان صالح، کسی است که به کتاب و سنت تمسک کند و برای حق از طرف هر کسی که باشد و برای دلیل از هر جایی که بیاید، تعصب داشته باشد. دادگر و عادل بر نفس خود و شاهد بر حق باشد؛ حتی اگر آن تعصب از زبان خودش باشد، برپا دارندۀ عدالت باشد و خود نیز، عامل به آن باشد، و بدون شک برای این کار، برنامۀ تربیتی لازم است تا دربارۀ حقیقت دینی که خداوند آن را از ما میخواهد، بحث و گفتگو کنیم. منظور ما از حقیقت دین، عقیده و ایمان است که خداوند آن را از انسان میطلبد و راه و روشی است که خداوند آن را دوست میدارد و از آن راضی و خوشنود است. پس ما با تعلق به آن و حرکت و جنب و جوش برای آن و استنباط از آن محتاجیم تا تمامی نظرات و اقوالی را که با کتاب خدا و سنت رسول مخالفت دارد، ناچیز و نادرست بدانیم حتی اگر صاحب این نظریه و قول به ما نزدیک یا برای ما حبیب باشد.
و بدون شک، تلاش و کوشش برای آوردن این برنامه در امر تربیت در جوامع و مدارس ما و بحث و جدل فکری و تربیتی، اولین راه تأسیس و بنای امت صالح میباشد. و این برنامه، آن است که بعد از دورانی طولانی، برایمان نسل موحدی که افکارشان موافق هم و مرتب و منظم است، به جای این نسل از بین رفته و پراکنده میان راه و روشهای مختلف از عقاید و افکار و آراء، پرورش دهد.
با کمک آن برنامه میتوان آن مظهرهای جلای وطن و غربتهایی که اکثر جوانان و مردانمان آن را حس میکنند و در میان جمعی زندگی میکنند که آنان را نمیفهمند و نمیتوانند با آن جمع همرنگ و همشکل شوند و با آلام و آمال آن جامعه همیاری و مشارکت کنند، از بین برد یا به حداقل رسانید.
و دوباره میتوان با دسترسی به این تربیت صحیح اسلامی، شکستگی و ترک خوردگی و تذبذُب [۱۵]و سرگردانی فکری و ازدواج شخصی و انتقال از مخالفی به سوی مخالف دیگر بدون هیچ شناخت و آگاهی و مخالفت با حقیقت برنامۀ خودمان را از بین برد. و براستی این مرض ازدواج با بیگانه به شدت قسمت عمدهای از جوانان و مردان و زنانمان را در هم کوبیده است. این تربیت دوگانه و برنامههای مختلط و پست و تقلید کورکورانه از هر گوینده و جارچیای، چه به سوی خیر بخواند چه به شر، ما را از شخصیت مستقل و فکر ناقد، فاقد کرده است.
و با تربیت اسلامی میتوان مسألۀ بازگشت تقلید کورکورانه، آن لشکریان سیاه رنگی که باعث پرت شدن و دور کردن این برنامههای روانی بر افکار جامعه شده و باعث جاری شدن عقاید و برنامههای غلط و نادرستی بر افکار قطع شدۀ جامعه شده بودند، از بین برد و نابود کرد.
[۱۴] بخاری و مسلم و احمد و ترمذی. [۱۵] جنبیدن و تحرک ، دو دله و متردد بودن . (مصحح)