(۵) وظيفۀ مسلمانان در برابر خلفاى راشدين ش:
ما باید خلفاى راشدین را دوست داشته باشیم، و از خداوند براى آنها طلب رضایت کنیم، و اعتقاد داشته باشیم که ترتیب خلافت آنها بر أساس فضیلت و برترى آنها بر یکدیگر است، همچنانکه گذشتگان ما این اعتقاد را داشتند که ابوبکر در خلافت و فضیلت بر همه مقدم است، و سپس عمر، و بعد عثمان، و سرانجام علی رضی الله عنهم أجمعین.
و أبوبکر بر همه مقدم است زیرا رسول خدا جدر روزهاى آخر زندگى خویش هنگامى که مریض شدند وى را بر همۀ یاران خویش مقدم کرد و او را إمام قرار داد تا مردم در نماز به او اقتدا کنند.
از جبیر بن مطعمسروایت است که: «أتت امرأة النبي جفأمرها أن ترجع إليه، قالت: أرأيت إن جئت ولم أجدك؟ ـ كأنَّها تقول الموت ـ قال ج: إن لم تجديني فأتي أبابكر» [۸].
زنى نزد پیامبر جآمد و با او در مورد مسئلهاى سخن گفت سپس فرمودند: اگر کارت تمام شد برگرد، آن زن گفت: اى رسول الله اگر برگشتم و شما را نیافتم چه کنم؟ ـ قصد این زن این است که اگر آمدم و شما دنیا را وداع گفته بودى در اینحال مرا خبر ده چه کنم ـ فرمودند: اگر مرا نیافتی نزد أبوبکر بیا.
و همچنین در حدیث دیگر آمده: از عبدالله بن سلمهسروایت است که مىگوید: «سمعت علياًسيقول: خير الناس بعد رسول الله جأبوبكر، وخير الناس بعد أبي بكر عمر» [۹].
از علی بن أبی طالبسشنیدم که مىفرمود: بهترین مردم بعد از رسول الله جأبوبکر، و بهترین مردم بعد از أبوبکر، عمر مىباشد ـ و در روایتى ـ علیسمىگوید: آیا شما را از بهترین مردم در أمت محمد جبعد از رسول الله جمطلع سازم؟ أبوبکر، و بعد از أبوبکر، عمر بهترین این أمت هستند.
و همچنین صحابه با إجماع أبوبکر را مقدم ساختند، و هنگاهى که أبوبکر وصیت کرد تا عمر بعد از او خلیفه شود صحابه بر خلافت عمر إجماع نمودند، و سپس أهل رأى و مشورت عثمان را مقدم ساختند، و صحابه بر آن إجماع نمودند، و سپس علی با إجماع أهل آن زمان خلیفه مسلمین شد.
ناگفته نماند که در فضیلت خلفاى راشدین أحادیث زیادى وارد شده که بعضى از آنها چنین است:
از حذیفه بن الیمان روایت است که رسول الله جفرمودند:«إنّي لا أدري ما قدر بقائي فيكم فاقتدوا باللَّذَيْنَ من بعدي، وأشار إلى أبي بكر وعمر» [۱۰].
من نمىدانم چه مقدار در بین شما زنده خواهم بود، ولى بعد از مردن من به آن دو نفرى که بعد از من خواهند بود اقتدا کنید، و به أبوبکر و عمر اشاره فرمودند.
از أنس بن مالکسروایت است که «قيل يا رسول الله! أي الناس أحب إليك؟ قال: عائشة، قيل: من الرجال؟ قال: أبوها» [۱۱].
به رسول اکرم جگفته شد: چه کسى از ما نزد تو محبوبتر است؟ فرمودند: عائشة، گفتند: از مردها؟ فرمودند: پدرش، یعنى أبوبکر.
«عن أبي ذرسقال سمعت رسول الله جيقول: إنَّ الله وضع الحق على لسان عمر، يقول به» [۱۲].
أبوذرسمىگوید: از رسول اکرم جشنیدم که فرمودند: خداوند سخن حق و راست را بر زبان عمر قرار داده تا اینکه با آن سخن بگوید.
«عن أنس بن مالكسأنَّ رسول الله جصَعِدَ أُحُداً وأبوبكر وعمر وعثمان، فرَجفَ بهم فقال: اثبت أُحُد فإنَّ عليك نبي وصديق وشهيدان» [۱۳].
أنس بن مالکسمىگوید: روزى رسول خدا ج، أبوبکر، و عمر و عثمان بر کوه أُحُد بالا رفتند، آنها بالاى کوه بودند که کوه به لرزه در آمد، رسول خدا جفرمودند: اى أُحُد آرام گیر، زیرا بر تو پیامبرى، و صدیقی، و دو شهید است؛ نبى یعنى: محمد، و صدیق یعنى: أبوبکر، و دو شهید یعنى: عمر و عثمان.
عن النعمان بن بشیرس عن عائشة رضی الله عنها قالت: قال رسول الله ج«يا عثمان إن ولاّك الله هذا الأمر فأرادك المنافقون أن تخلع قميصك الذي قمّصك الله فلا تخلعه، يقول ذلك ثلاث مرات، قال النعمام فقلت لعائشة: ما منعكِ أن تُعْلِمي الناس بهذا؟ قالت: أُنْسيتُهُ» [۱۴].
نعمان بن بشیرساز عائشةلنقل مىکند که رسول اکرم جفرمودند: اى عثمان اگر خداوند تو را فرماندار و حاکم این ملت قرار داد، و منافقین خواستند این لباسى را که خداوند به تن تو کرده است بیرون بیاورند، آن را بیرون نیاور، و آن را سه بار تکرار کرد، یعنى: از فرماندارى و حاکمیت استیفاء مده، زیرا تو بر حق هستى، نعمان مىگوید: به عائشة گفتم: چرا مردم را از این چیز اطلاع ندادى؟ عائشه فرمود: یادم رفته بود، هدف نعمان این است که هنگام شهادت عثمان چرا مردم را اطلاع ندادى؟
«عن علي بن أبي طالبسقال: لقد عهد إليَّ النبي الأمي جأنَّه لا يحبك إلاَّ مؤمن ولا يبغضك إلاَّ منافق» [۱۵].
علی بن أبی طالبسمىفرماید: رسول اکرم جخطاب به من فرمود: بجز مؤمن کسى دیگر با تو محبت و دوستى نمىکند، و بحز منافق کسى دیگر با تو بُغض و دشمنى نمىورزد.
[۸] إمام بخاری، مسلم، ترمذی. [۹] إمام أحمد، بخاری، ابن ماجه. [۱۰] إمام أحمد، ترمذی، ابن ماجه، ابن حبان و غیر از آنها. [۱۱] إمام بخاری، مسلم، ترمذی و ابن ماجه. [۱۲] إمام أحمد، أبوداود، ابن ماجه و ابن سعد.. [۱۳] إمام بخاری، أبوداود، ترمذی، ونسائی در سنن کبرى. [۱۴] إمام أحمد، ترمذی، ابن ماجه، ابن حبان، الهیثمی فی موارد الظمان، الحاکم فی المستدرک، کنزل العمال وغیره. [۱۵] إمام مسلم، ترمذی، نسائی، وابن ماجه.