سخنی با اهل دعوت

چند هشدار به دعوتگران

چند هشدار به دعوتگران

خودم و شما را از تمام آلودگی‌ها و شائبه‌هایی که نیت را به ریا و سمعه آلاید، بر حذر می‌دارم؛ چرا که باید اخلاص و راستی پیشه کرد و برای درستی عمل بر مبنای کتاب خدا و سنت پیامبر صکوشید. در این رهگذر چاره‌ای جز پالودن نیت و داشتن صدق و اخلاص نیست. به ویژه که اخلاص نیت یکی از مشکل‌ترین اموری است که بر نفس آدمی سنگینی کند و هیچ کسی هم نمی‌تواند مدعی شود که حتماً نیتش خالصانه و صادقانه است، بلکه همه نیازمند این هستند که همواره به خود بازنگرند و نیت خویش را از هرگونه شائبه و پلیدی بپیرانید. شیطان همیشه می‌کوشد به درون انسان رخنه کند و عملش را به تباهی و کج‌اندیشی بکشاند. شیطان گاه چه پیش از انجام یک عمل نیت را خراب می‌کند و گاه در حین انجام آن عمل و گاه پس از انجام آن. به هر حال همه باید بکوشیم از این آرمان و هدف بزرگ برخوردار شویم که غایت و مقصود اصلی، بهشت و خشنودی خداوند متعال است. برای رسیدن به این مقصد بزرگ باید مسئولیت این دین و دعوت را به دوش کشیم و از منافع و بهره‌های دنیوی و بهره‌های مادی یا اجتماعی و یا مقام و منزلت بالا در نزد مردم - در گذریم.

دلایل فراوانی وجود دارد که گناه بزرگ کسانی را روشن می‌کند که به قصد نادرست به انجام برخی از اعمال می‌پردازند و می‌خواهند مورد تعریف و تمجید قرار گیرند و درباره‌ی آنان سخنانی رضایت‌بخش و دلپذیر گفته شود . مثلاً از نخستین کسانی که به آتش افکنده می‌شوند و آتش جهنم بر آنان برافروخته می‌شود، آن قاری قرآن است که قرآن خوانده است تا به او قاری گفته شود و مجاهدی است که به قصد آنکه به وی شجاع و دلیر گویند جهاد کرده و یا سخاوتمندی است که سخاوت و بخشش کرده تا به جود و سخاوتمندی ستوده شود.

انسان همواره باید در پی نیت خالص و راستین باشد؛ چرا که تنها درست بودن ظاهر عمل مهم نیست و نیت هم باید درست و صحیح باشد. رسول اکرم صنیز همواره اصحاب را بر اساس هدف و مقصد، بار می‌آورد و تربیت می‌کرد که همیشه در پی خشنودی خداوند متعال و بهشت باشند. آن حضرت زمانی که بر کوه‌ها و سنگلاخ‌های پیرامون مکه گذر می‌کرد، با دیدن خانواده‌ی یاسر سدر زیر شنکجه و عذاب کفار قریش، می‌فرمود: «ای خانواده‌ی یاسر! صبر و شکیبایی در پیش گیرید که جایگاه شما بهشت است». آری، همین مصداق فرمایش الهی است که:﴿إِنَّ ٱللَّهَ ٱشۡتَرَىٰ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَنفُسَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ ٱلۡجَنَّةَ[التوبة: ۱۱۱]. «بی‌گمان خداوند جان و مال مؤمنان را به بهای بهشت خریداری کرده است».

آری، رسول خدا صدر پهنه‌ی پرورش ایمانی اصحاب و بیعت گرفتن از آنان بر مبنای وعده‌دادن به بهشت‌، عمل می‌کرد و هرگز از طرف خود و خودسرانه به دیگران وعده‌ی پیروزی و قدرت نمی‌داد. البته مسلمانان پس از رشد ایمانی، در دوران مدنی به قدرت و پیروزی دست یافتند.

۲- پرهیز از تعصب قومی، ملی یا مرامی و حزبی. اصل بر این است که انسان همواره پیرو دلیل درست و راستین باشد و هرگز کوکورانه و چشم بسته از اشخاص و افراد خاصی دنباله‌روی نکند، تا از پیروی حق باز نماند. قطعاً تعصب و وابستگی قومی از نماد‌ها و آثار جهالت است که در پاره‌ای اقوال و اشعار نمود پیدا می‌کند. چنانکه شاعری گرایش قومی و ملی را به این شکل به شعر در آورده است که در قالب نثر زیر به آن اشاره می‌کنیم:

من از فلان قبیله هستم و تنها به آن وابسته‌ام. قبیله‌ام هر راهی که در پیش گیرد – درست یا نادرست- من نیز همان راه را در پیش می‌گیرم. اگر قبیله‌ام بیراهه رود من نیز همراهش می‌روم و اگر راه رشد و هدایت در پیش گیرد من نیز قبیله‌ام را همراهی خواهم کرد.

قطعاً چنین وابستگی و فهمی، جاهلی است و ریشه‌ی اسلامی ندارد، بلکه فهم اسلامی، ما را بر آن می‌دارد که خود را تنها متعهد به پیروی از حقیقت و راه درست بدانیم و اصلاً برایمان مهم نباشد که چه کسی عهده‌دار و طلایه‌دار حق و حقیقت است. در این میان، اهل حق و حقیقت را یاری می‌رسانیم و با دشمنان حقیقت و کسانی که پیرو حق نیستند، می‌ستیزیم.

۳- خودم و شما را به پرهیختن از گرایش‌های قومی، ملی و جغرافیایی در چارچوب دعوت مردم به سوی خدا فرا می‌خوانم. خط و مرزهایی را که استعمار در جهان اسلام کشیده، بی‌پایه می‌دانم و معتقدم که دعوتگران نیز در عرصه‌ی دعوت به آن بها ندهند و مرزهای جغرافیایی را در پهنه‌ی دعوت مهم نپندارند؛ چرا که دعوت اسلامی جهانی است و تمامی اقوام و دسته‌ها اعم از عرب، عجم، سیاه و سفید را در بر می‌گیرد. برخی جهانی بودن دعوت اسلامی و فراگیرندگی آن را صرفاً یک تئوری می‌دانند و به هنگام تطبیق و عملی کردن آن، راهی متفاوت در پیش می‌گیرند که اصلاً با نظریه‌ی همه گیربودن دعوت اسلامی سازگار نیست. بنابراین، در قبال این مسئله بایستی به خود بازگردیم و از این وابستگی و گرایش، خود را برهانیم و آگاهانه عمل کنیم.

۴- در این قسمت دعوتگران را از فخر فروشی و تکبر برحذر می‌دارم. معمولاً کسی که در مسیر دعوت گام بر می‌دارد، یا از جایگاه والایی چون صدرات و داشتن مقام در مجموعه‌ی فعالیت‌های تبلیغاتی خود برخوردار می‌گردد و یا پست و جایگاهی می یابدکه به مقتضای آن،‍ عده‌ای به او مراجعه می‌کنند و شاید همین باعث شود که او به خود فریفته گردد و تکبر ورزد و چنین پندارد که بر دیگران برتری و شرف دارد. رسول اکرم صتکبر را چنین تعریف کرده‌اند که عبارت است از: «ضایع کردن حق و خوارشمردن مردم». پس متکبر کسی است که از حق روی بر می‌تابد و به مردم با دیده‌ی حقارت و خواری می‌نگرد و همین منشأ خودپسندی و تکبر است. ما وظیفه داریم به مردم با دیده‌ی دلسوزی و مهربانی بنگریم؛ نه اینکه به آنان نگاهی تحقیرآمیز داشته باشیم. درمان این منش بد، تقواپیشگی و ترس از خداست. برای این منظور باید همواره به خود بنگریم و اعمال و نفس خویش را به محاسبه کشیم. به رفع عیوب و کاستی‌های خود بپردازیم و از پرداختن به عیب‌ها و کاستی‌های دیگران بپرهیزیم. هر کس باید پیش از پرداختن به عیب‌های دیگران عیب‌های خودش را اصلاح کند و درست نیست که همیشه بگوید: فلانی چنین گفته یا فلانی چنان کرده است. کسی که به عیوب خود نمی‌پردازد و نسبت به اصلاح کاستی‌هایش اقدام نمی‌کند، نمی‌تواند در عیب‌جویی از دیگران خود را رام کند. باید پیوسته با توجه به جنبه‌ی خطاپذیری انسان، خودش را به این امر قانع کند که انسان موجودی است جایز الخطا و ارتکاب لغزش و اشتباه از او گریزناپذیر است. در این میان، باید حق و حقیقتی را که روشن شده است در پیش گرفت و دانست که درستی عمل به تنهایی کافی نیست و حتماً باید با خلوص نیت همراه باشد.

۵- نکته‌ی دیگر که خودم و شما را به پرهیز از آن فرا می‌خوانم، حس بدبینی است. با داشتن این حس آدمی به واقعیت‌های کنونی یا آینده، نگاهی بدبینانه دارد. در بسیاری از مردم این پندار رخنه کرده که دیگر راهی برای اصلاح نمانده است. این امر باعث شده تا با نگاهی تاریک به آینده بنگرند. البته این احساس به سبب بسترها و زمینه‌های گوناگونی شکل گرفته است. از جمله اینکه عده‌ای پس از ناکامی در دعوت شخص یا اشخاصی، دامنه‌ی این ناکامی را تا بدانجا گسترش می‌دهند که به حس بدبینی می‌انجامد و حق پذیری مردم را به دور از امکان می‌انگارد. قطعاً یک تجربه‌ی ناموفق در دعوت و گستراندن دامنه‌ی آن، یا به سخن دیگر، عمومیت بخشیدن به پاره‌ای از ناکامی‌ها در مسیر دعوت، بستر شکل‌گیری نگاه بدبینانه است و باعث می‌شود انسان، حق پذیری مردم را بعید بداند. بسیاری از مسلمانان نیز در دوران مکی، مسلمان شدن عمر بن خطاب را بعید و دور از امکان می‌دانستند؛ آنان در برابر کسانی که به مسلمان شدن عمر امیدوار بودند، به سخت‌گیری و شدت عمل عمر ساستناد می‌کردند. عمر آن چنان بر ضد مسلمانان سخت‌گیر و خشن بود که هر گاه در راهی می‌رفت، مسلمانان به کناری می‌رفتند و سعی می‌کردند از او دور شوند؛ چرا که او برای مسلمانان مزاحمت ایجاد می‌کرد و آنان را کتک می‌زد. یکبار یکی از اصحاب گفت: شاید عمربن خطاب مسلمان شود. اما صحابی دیگر گفت: به خدا سوگند که او مسلمان نمی شود ... . سرانجام عمر سمسلمان شد و چه نیکو اسلام آورد و چه مسلمان خوبی شد. او مسلمان شد و روزی پیشوای مسلمانان گشت و به مقام و منزلت قرار گرفتن در جایگاه خلیفه‌ی دوم مسلمانان دست یافت. من سراغ ندارم که شخصی، مسلمانی را بیازارد و باز هم درباره‌اش گفته شود که او ممکن است روزی مسلمان شود. امروزه مردم، با دیدن شخص گمراه و تبهکاری که به بدی‌ها و منکرات مشغول است، چنین نظر می‌دهند که او گمراه است و امکان ندارد که مسلمان یا سر به راه شود!.

باید به سرگذشت عمربن خطاب سنگریست که با وجود آزردن مسلمانان و ایجاد مزاحمت برای آنان، پس از چندی مسلمان می‌شود و در زمره‌ی بهترین مسلمانان قرار می‌گیرد. بایداز این حس بدبینی که معمولاً در اثر ناکامی بعضی دعوتگران ایجاد می‌شود، دوری گزید. برخی به خطا می افتند و دیگران نیز ضمن گستراندن این دامنه و عمومیت بخشیدن به آن، با نگاهی بدبینانه به قضیه می نگرند و به اصلاح خطاهایشان نمی‌پردازند.

هر دعوتگری باید در صورتی که به لغزش و خطایی دچار گردد، به درون خود باز نگردد و چنانچه در جریان دعوت با ناکامی و شکست مواجه گردد باز هم باید به خود بنگرد و در خویشتن تجدید نظر کند و وضعیت خودش را بهبود بخشد.

۶- آخرین مسئله‌ای که دعوتگر از آن بپرهیزد این است که از قرائت‌ها و برداشت‌های نادرست از نصوصی که درباره‌ی آخر الزمان آمده، پرهیز کند. برخی هنگام دیدن نصوصی از قبیل «بدأ الإسلام غريبا و سيعود غريبا» دست از کار می‌کشند و به ویژگی کسانی که با توجه به همین نصوص از عوامل بازگشت دوباره‌ی اسلام هستند، توجه نمی‌کنند. در همین نص بیان شده است که «آنان، کسانی هستند که آنچه را مردم به فساد و تباهی کشیده‌اند، بهبود می‌بخشند». آری برخی ضمن آنکه خود از اصلاح و بهبود تباهی‌های جامعه ناامید می‌شوند، در مصلحان و اصلاحگران نیز دلسردی و سستی می‌افکنند. آنان به این دلیل و گمان از اصلاح ناامید می‌شوند که این دوران را دوران فتنه می‌دانند و می‌پندارند که هیچ امید و چشم‌اندازی برای اصلاح وجود ندارد. چنین پنداری شاید به این سبب باشد که آنچه در باب غربت اسلام در حدیث فوق آمده، بر وضعیت کنونی حمل می‌گردد. البته باید دانست که در حدیث بالا به تلاش و کوشش وافر برای اصلاح اشاره شده و در آن کسانی که در مسیر اصلاحگری گام نهاده‌اند، ستوده شده‌اند. همچنین مسلمانان پیش از این و در گذشته‌های دور خود، به طور مقطعی ادوار بدتری را نیز پشت سرگذاشته‌اند. مثلاً بر مسلمانان، دورانی گذشته که عده‌ای حرم مکی را به تصرف خود در آوردند و هزاران مسلمان را در ایام حج به خاک و خون کشیدند. آنان سر مست از این جنایتشان بانگ بر می‌آوردند که: دسته‌های پرندگان کجایند؟! آن سنگ‌ها و سنگریزه‌ها کجاست؟! آنان بر مکه مسلط شدند، حجر الاسود را ربودند و به مدت بیش از شانزده سال به جای دیگری منتقل کردند. آنان قرمطیان کفر پیشه بودند (که در سال ٩۳۰ هجری قمری بر مکه مسلط شدند و بنا بر برخی منابع تاریخی حجر الاسود را به مدت بیست و دو سال به جای دیگری بردند. م).

به هر حال آن دوران سیاه که حرم اشغال شد، مسلمانان زیادی کشته شدند، حجر الاسود ربوده شد و مدتی طولانی به جای دیگری انتقال یافت، گذشت و اینک سزاوار نیست ما که چنان رخدادهای وحشتناکی را به چشم ندیده‌ایم، بگوییم امیدی به اصلاح نیست. حتی وجود چنین رخدادهایی دلیل بسته شدن دروازه‌های امید نیست. مثلاً صلیبیان بیت المقدس را مدتی طولانی اشغال کرده بودند، سالیان زیادی گذشت و قدس در اشغال صلیبیان بود تا آنکه صلاح الدین ایوبی /آمد و قدس را از دست اشغالگران آزاد کرد. (قدس در سال ۱۰٩٩ م. به اشغال صلیبیان در آمد و در سال ۱۱۸٧ م. به دست صلاح الدین ایوبی /در جنگ حطین آزاد شد. م)

آری، گردش ایام چنان است که سیاهی‌ها می‌آیند و قطعاً ماندنی نیستند. رسول خدا صنیز در برهه‌ای از زمان مبعوث شد که با دوران پیامبران پیشین فاصله افتاده بود و مردم از راه حق سخت منحرف شده بودند. باید دانست و باور داشت که روزگار خیر و نیکی فرا می‌رسد و اینک بر ماست که به اعترافات غربیان بنگریم که چگونه به رشد جلوه‌های اسلامی اذعان می‌کنند. خودم شخصاً برخی از انگلیسی‌ها را دیده‌ام که وضعیت دانشجویان مسلمان را با بیست سال قبل مقایسه می‌کردند و می‌گفتند: اکنون ما دانشجویان مسلمان را می‌بینیم که در دانشگاه‌ها نماز می‌گزارند و اصلاً به اینکه دیگران آنها را می‌بینند، متأثر نمی‌شوند و بلکه به نماز گزاردن خود می‌بالند؛ ما بیست سال پیش چنین نشانه‌هایی را از اسلام‌گرایی جوانان نمی‌دیدیم. آری، آنان می‌دانند که پدیده‌ای دیگر شکل گرفته که عبارت است از بازگشت دوباره‌ی مسلمانان به دینشان. اگر به مجلات، جراید و گزارش‌های منتشر شده درباره‌ی تحولات توجه کنید، در می‌یابید که اینک موج بزرگی از جریان‌ها و گرایش‌های اسلامی پدید آمده که حضور فعالانه‌ی عالمان مسلمان را در عرصه‌ی ارشاد و روشنگری می‌طلبد. ما اینک در حال بازگشت به گذشته‌ی پر افتخارمان هستیم و اکنون به پویایی و پیشرفت در اندیشه‌های دینی خود روکرده‌ایم و در پهنه‌ی باورهای خود استوار و با نشاط گشته‌ایم و دیگر زیر نفوذ فکری و سلطه‌ی فرهنگی دیگران نیستیم.

در پایان از خداوند پاک و بلند مرتبه می خواهم که من و شما را از داعیان دین قرار دهد و ما را از سخنان حق بهره‌مند گرداند.

وَصَلَّى اللهُ وَسَلَّمَ عَلى نَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ وَعَلى آلِه وَصَحْبِه أَجْـمَعينَ.