«مطلب سوم»
در این قسمت، بحث مورد نظر را یک جا و به طور خلاصه برای خوانندگان محترم عرضه میداریم :
• در ضمن مباحث، تعلقات نَسَبی میان عمر فاروق و علی مرتضی بو پیوند مصاهرت میان این دو بزرگوار ثابت و ارایه گردید. بحمدلله این رشته مودت و مصاهرت در میان این دو بزرگوار بر قرار بود و دایم ماند.
• علما تصریح کردهاند که این نکاح با برکت در تاریخ هفده ذوالقعده منعقد گردید و مهریه چهل هزار درهم مقرر شده بود.
• عمر فاروق س از دختر علی مرتضی س ام کلثوم لدارای فرزندانی گردید که یک پسر به نام «زید» و یک دختر به نام «رقیه» بودند. بعضی از مورخان دختری به نام «فاطمه» نیز برای عمر و ام کلثوم بذکر کردهاند. لیکن این موضوع مختلف فیه است.
علامه ابن قتیبه در توضیح این مطلب در «المعارف» نوشته که رقیه بنت عمر، با نام فاطمه هم یاد شده است. یعنی او دارای دو نام بوده است و بنا بر این، هیچ تعارضی پیش نمیآید. تطبیق روایات در این خصوص همین است.
• رقیه پس از رسیدن به سن جوانی در نکاح ابراهیم بن نعیم نخام عدوی در آمد. زید در سنین جوانی شهید شد. او در یک جنگ که در میان قبیلهی بنی عدی در تاریکی شب پیش آمد، به اراده ایجاد صلح در میان طرفین در حالی که جنگ ادامه داشت، وارد شد که به سبب تاریکی اشتباهاً از دست شخصی از ناحیهی سر زخم برداشت و بر اثر شدت زخم چند روز صاحب فراش شد و بالآخره نتوانست از آن جان سالم بدر ببرد. در همان ایام والدهی محترمشان ام کلثوم بنت علی ببیمار شد. از قضا مادر و پسر هر دو در یک وقت چنان فوت کردند که تشخیص اینکه کدام جلوتر فوت کرد، ممکن نشد. علما فرمودهاند که این از عجیبترین مسایل میراثی است. زیرا در چنین صورتی هیچ کدام از دو وارث را نمیتوان وارث آن دیگری قرار داد.
دو جنازه همزمان تجهیز و تکفین شدند و بر هر دو در یک وقت نماز خوانده شد. بعضی گفتهاند که امامتی جنازهها را عبدالله بن عمر س انجام داد و نزد بعضی دیگر سعید بن عاص اموی امیر مدینه بر آنان نماز گذارد. حسنین بدر آن موقع در صف مقتدیان حضور داشتند. جنازه زید بن عمر س قریب امام و جنازه ام کلثوم لدور از امام به طرف کعبه گذاشته شدند و با این کیفیت نماز جنازه ادا گردید. مورخ اسلام علامه ذهبی در کتاب «سیر اعلام النبلاء» (ج ۳، پایان تذکره ام کلثوم بنت علی ب) نوشته است «وذلك فی أوائل دولة معاویة»: این واقعه در اوایل خلافت امیر معاویه س پیش آمد [۴۶].
*هیچگونه شبهه و اشتباهی در صحت و درست بودن این نکاح و ازدواج باقی نمانده و به اعتبار روایات اهل سنت و جماعت مسلّم است و از مرویات دوستان شیعه هم تصدیق شده است و در نزد علمای انساب و تراجم نیز یک مسألهی مسلّمه است. با توجه به این حقیقت زنده در تاریخ اسلام، مناسبتها و ارتباطات میان سیدنا عمر بن خطاب س و سیدنا علی مرتضی س و اهل خانه و فرزندان وی که همه زاییدهی این نکاح میمون و مبارک بود، چنین رقم زده میشوند:
* فاروق اعظم س ، داماد سیدنا علی س شیر خدا بود.
* علی مرتضی س ، پدر خانم سیدنا عمر س بود.
* فاطمه زهرا ل، مادر خانم حضرت عمر س بود.
* سیدنا حسن س و سیدنا حسین س ، برادارن زن عمر فاروق س بودند.
* عمر س ، شوهر خواهر حسنین بود.
* زینب دختر دیگر علی مرتضی س خواهر زن عمر س بود.
* حسن و حسین و محمد بن حنیفه و عثمان و ابوبکر و عمر فرزندان علی المرتضی شداییهای (ماماهای) زید و رقیه بودند.
* زید بن عمر و رقیه بنت عمر س خواهر زادهی حسنین و محمد بن حنیفه و سایر فرزندان علی س بودند.
* نوهی دختری سردار دو عالم محمد رسول الله صدر نکاح عمر بن خطاب س بود.
«تلك عشرة کاملة».
***
خوانندگان گرامی! از برای خدای ذو الجلال، انصاف و عدالت را از دست ندهید و خودتان فیصله کنید که آیا این داستان حقیقی دوستی است یا افسانه و دشمنی؟
ما آنچه واقعیت و حقیقت این واقعه بود، در اختیار شما قرار دادیم. قضاوت با معیار قرار دادن عقل و انصاف، با شماست. «والله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم»
امر سوم:
در روایات و کتب تاریخ تصریح شده است که پس از وقوع این وصلت در میان حضرت عمر فاروق س و علی مرتضی س ، فرزندان علی س در خانهی عمر س نزد خواهر خودشان رفت و آمد میکردند و این ثابت میکند که در میان ایشان هیچگونه انقباض و نفرتی وجود نداشت.
در «کنز العمال» به روایت از ابن عساکر آمده است: «... عن ابن الحنیفة قال: دخل عمر بن الخطاب وانا عند اختی ام کلثوم بنت علی، فضمنی، قال: الطفیه یا ام کلثوم» [۴۷]: «حمد بن حنیفه [فرزند حضرت علی] گفته است: عمر بن خطاب داخل خانهاش شد و من نزد خواهرم ام کلثوم بودم. عمر بن خطاب با شفقت مرا به خود چسپاند (معانقه کرد) و به ام کلثوم فرمودند: با این عزیز با لطف و مهربانی رفتار کن».
امر چهارم:
در تحت این مسأله که آیا یک مرد میتواند موهای سر خواهر یا دخترش را ببیند، محدثان به طور استشهاد برای جواز آن، واقعهای را نقل کردهاند که در «مصنف ابن ابی شیبة» (۴/۳۳۶ کتاب النکاح / باب «ما قالوا في الرجل ینظر إلی شعر اخته او بنته» ـ چاپ جدید دکن) بدین الفاظ روایت شده است: «... عن ابی البختری عن ابی صالح ان الحسن والحسین بکانا یدخلان علی اختهما ام کلثوم وهی تمشط» «از ابو البختری از ابو صالح منقول است که حسن و حسین بنزد خواهرشان ام کلثوم لبه منزلش داخل میشدند، در حالی که او سرش را شانه میزد».
از این واقعه نیز همچون روز روشن ثابت شد که این افراد پاک معمولاً به منزل همدیگر بدون کوچکترین انقباض، رفت و آمد میکردند و این دال بر عدم وجود ناراحتی و نفرت متقابل میان آنان میباشد.
امر پنجم:
واقعهای دیگر هم از خود علی مرتضی س وجود دارد که حضرات شیعه و دوستان سنی در کتابهای خود آوردهاند و ما پیش از این نیز آن را با ترجمه تحت مطلب اثبات نکاح ام کلثوم لاز کتب شیعه (شرح ابن ابی الحدید) بیان کردیم. اینجا ذکر دوبارهی آن جهت اثبات حُسن ارتباطات خانگی میان آن بزرگواران بی مناسبت نیست.
از اهل سنت، علامه سرخسی در «شرح سیر کبیر» و علی بن متقی هندی در «کنز العمال» این واقعه را از دینوری با این الفاظ آوردهاند: «عن مالك بن اوس بن الحدثان قال: قدم برید ملك الروم علی عمر بن الخطاب س فاستقرت امرأة عمر بن خطاب س دیناراً فاشترت به عطراً فجعلته فی قواریر وبعث به مع البرید الی امرأة ملك الروم فلما اتاها فرغتهن وملئتهن جواهر وقال اذهب الی امرأة عمر بن الخطاب. فلما أتاها فرغتهن علی البساط فدخل عمر بن الخطاب فقال: ما هذا؟ فاخبرته. فأخذ عمر الجواهر فباعه ودفع الی امرأته دیناراً وجعل ما بقی من ذلك فی بیت مال الـمسلمین» [۴۸].
ابن ابی الحدید شیعی معتزلی در شرح نهج البلاغه این واقعه را با تفصیل بیشتری با الفاظ زیر نوشته است: «... وجّه عمر بریداً الی ملك الروم فاشترت ام کلثوم امرأة عمر طیباً بدینار وجعلته فی قارورتین واهدتهما الی امرأة ملك الروم. فرجع البرید الیها بملء القارورتین جواهر. فدخل علیها عمر وقد صبت الجواهر فی حجرها. فقال: من این لك هذا؟ فاخبرته. فقبض علیه وقال: هذا للمسلمین. قالت: کیف وهو عوض هدیتی؟! قال: بینی وبینك ابوك. فقال علی: لك منه بقیمة دینارك والباقی للمسلمین جملة؛ لأن برید الـمسلمین حمله» [۴۹].
[۴۶] تاریخ دمشق ابن عساکر: ج ۲ / ص ۸۰ (تحت احوال مساجد). [۴۷]ـ کنز العمال: ۷/۸۸ ـ چاپ اول دکن . [۴۸] ـ شرح سیر کبیر سرخسی: ج ۳ / ص ۷۴ ـ چاپ حیدر آباد دکن + کنز العمال (بحواله دینوری فی المجالسة): ج ۶ / ص ۳۵۶ شماره: ۵۶۴۰ ـ چاپ اول و قدیم دکن . [۴۹] ـ شرح نهج البلاغه: ج ۱۹: ص ۴۵۰ ـ چاپ قدیم ایران و چاپ بیروت: ج ۴ / ص ۵۵۶ (تحت متن قوله ÷: نعم الطیب الـمسك خفیف محمله، عطر ریحه ... . )